در دوران میانسالی، یک گونه ای از پختگی در وجود انسان پدید می آید. 
 

رشد شناختی در میانسالی

افراد در طول اوایل بزرگسالی، مانند رشد جسمانی، در اوج توانایی شناختی نیز قرار دارند. هنگامی که پیر می شویم، چند جنبه از رشد شناختی کاهش کلی نشان می دهند. برای مثال، عملکرد حافظه با افزایش سن افت می کند. یادآوری اطلاعاتی که به تازگی فراگیری شده اند دشوارتر می شود و در یادآوری اسامی اشیا یا افرادی که می شناسیم مشکل داریم. لغزش های حافظه خجالت آور هستند اما معمولا در توانایی عمل کردن موثر فرد اختلال ایجاد نمی کنند. باید اشاره کنیم که اغلب آزمون های حافظه، توانایی یادآوری اطلاعات بی معنی را ارزیابی می کنند. اما در زندگی روزمره، عملکرد ما بیشتر به، به کار بردن دانش انباشته شده و تجربه ما بستگی دارد.
 
افراد همچنین بالاترین نمرات آزمون هوش را در اوایل بزرگسالی کسب می کنند. با این حال، افراد معمولا مهارت های کلامی خود را حفظ می کنند و هنگامی که مسن تر می شوند حتی ممکن است در برخی مهارت ها، مانند واژگان و اطلاعات عمومی پیشرفت هایی را نشان دهند.
 
تفاوت بین هوش متبلور و هوش سیال را در نظر بگیرید. هوش متبلور بیانگر دستاوردهای عقلانی فرد در طول عمر است که با واژگان و اطلاعات انباشته شده درباره دنیا نشان داده می شود. هوش سیال که با انعطاف پذیری ذهنی (توانایی پردازش کردن سریع اطلاعات) تعریف می شود، نسبت به تأثیرات پیری آسیب پذیرتر است.
 
از نظر سازگاری با شغل، آشنایی با حل کردن انواع مسایلی که در محل کار وجود دارند (هوش متبلور) ممکن است از هوش سیال مهمتر باشد. افراد زمانی از هوش سیال کمک می گیرند که راه حل های معمول مؤثر واقع نمی شوند بلکه تجربه می تواند از هوش سیال با ارزش تر باشد.
 

رشد اجتماعی و شخصیت

شواهد پژوهشی حکایت دارند که افراد هنگامی که از نوجوانی به میانسالی می رسند، از لحاظ روان شناختی سالم تر رشد می کنند. آنها سطح بالاتر وظیفه شناسی، ثبات هیجانی، و هیجانات منفی کمتر و هیجانات مثبت بیشتری را نشان می دهند.
 
اریک اریکسون برقراری روابط صمیمانه را برای دوران جوانی با اهمیت می دانست و چالش هویت عمده ای که جوانان با آن روبرو هستند را صمیمیت در برابر انزوا نامید. جوانانی که درک هویت محکمی را در مدت نوجوانی پرورش داده اند آماده اند تا هویت خود را با هویت دیگران از طریق ازدواج «ترکیب» کنند. کسانی که به روابط صمیمانه دست نمی یابند، در معرض خطر انزوا و تنهایی قرار دارند. اریکسون هشدار داد که تا وقتی به هویت خود دست نیافته ایم ممکن است نتوانیم خود را نسبت به دیگران متعهد سازیم - یعنی، نقش زندگی باثباتی را ایجاد کنیم.
 
روان شناسان رشد معتقدند که هر مرحله از رشد، مستلزم تحقق بخشیدن به «تکالیف» خاصی است. تکالیف رشدی که برای جوانان توصیف شده اند به قرار زیر هستند:
  1. شروع کردن یک شغل
  2. انتخاب و ازدواج کردن با یک همسر
  3.  یادگیری زندگی کردن با یک همسر به صورت خشنودکننده
  4. تشکیل دادن خانواده و والد شدن
  5.  پذیرفتن مسئولیت های اداره کردن خانه
  6. پذیرفتن مسئولیت های اجتماعی
  7.  یافتن گروه اجتماعی هم سلیقه


انواع شیوه های فرزندپروری

شایستگی چگونه رشد می کند؟ دایانا بامریند رابطه بین شیوه های فرزندپروری و پرورش شایستگی را بررسی کرد. او بر چهار جنبه رفتار والدین تمرکز کرد: توقع از کودک برای رسیدن به پختگی عقلانی، هیجانی، و اجتماعی؛ توانایی ارتباط برقرار کردن؛ صمیمیت و روابط. صه شیوه فرزندپروری بسیار مهم که او یافت عبارتند از شیوه های مقتدرانه، مستبدانه و آسانگیر.
  1. والدین مقتدر. والدین کودکان بسیار شایسته در هر چهار زمینه رفتار فوق، عالی ارزیابی شدند. آنها قاطع (محدودکننده) هستند و رفتار پخته را می طلبند. با این حال، آنها قاطعیت و درخواست های خود را با دلیل آوردن برای فرزندانشان و با محبت و پشتیبانی نشان می دهند. آنها انتظار زیادی دارند ولی توضیح می دهند که چرا و به فرزند خود کمک می کنند. بامریند این والدین را به این علت مقتدر نامید که منابع آگاه راهنمایی و حمایت برای فرزندان خود هستند ولی فرزندان خود را دوست دارند و به آنها احترام می گذارند.
  2.  والدین مستبد. والدین مستبد اطاعت را به صورت مزیتی در نظر می گیرند که صرفا به خاطر خودش باید از آن تبعیت کرد. آنها درباره آنچه که درست و غلط است رهنمودهای اکیدی دارند و از فرزندان خود انتظار دارند از این رهنمودها پیروی کنند. والدین مقتدر و مستبد هر دو قاطعیت دارند، اما والدین مقتدر درخواست های خود را توضیح می دهند و حمایت کننده هستند، در حالی که والدین مستبد به زور متوسل می شوند و به صورت نامناسبی با فرزند خود ارتباط برقرار می کنند. آنها برای نقطه نظرهای فرزندان خود احترام قایل نیستند. ممکن است سرد و طردکننده باشند. وقتی که فرزندان آنها می پرسند چرا باید به شیوه خاصی رفتار کنند، والدین مستبد اغلب جواب می دهند «چون من می گویم به این شیوه رفتار کنی».
  3.  والدین آسان گیر. والدین آسان گیر عموما در مورد فرزندان خود بی قید و سهل گیر هستند. در نتیجه، فرزندان آنها هر کاری که دوست دارند انجام می دهند. والدین آسان گیر صمیمی و حمایت کننده ولی در ارتباط برقرار کردن ضعیف هستند.
 
بامریند معتقد است که فرزندپروری مقتدرانه موفق ترین شیوه فرزندپروری است. او به شواهدی اشاره می کند که نشان می دهند فرزندان والدین مقتدر عموما در کودکی و نوجوانی به نتایج بهتری می رسند. برای مثال، آنها در مقایسه با فرزندان والدین شیوه های فرزندپروری دیگر، نزد همسالان خود محبوب ترند، عزت نفس بالاتری دارند، و متکی به نفس تر و خشنودتر هستند. فرزندان والدین مستبد اغلب گوشه گیر یا پرخاشگرند، و معمولا به اندازه فرزندان والدین مقتدر، در مدرسه عملکرد خوبی ندارند. به نظر می رسد که فرزندان والدین آسان گیر پختگی بسیار کمی دارند. آنها غالبا تکانشی، دمدمی، و پرخاشگر هستند. در نوجوانی فقدان نظارت والدین اغلب با بزهکاری و عملکرد تحصیلی ضعیف ارتباط دارد.
 
نویسنده: جفری نوید و اسپنسر راتوس
 
منبع: کتاب «بهداشت روانی»