فطرت نوجوان، به شدت در این دوران خداجو می شود. 
 

پیش سخن

انسان برخلاف حیوان دارای ابعاد دیگری است که نشات گرفته از مرکز ذات بشر یعنی روح اوست و می دانیم که روح انسانی در درجه ای بس والاتر از روح و جان حیوانات و مورد عنایت برتر خداوند است و به همین علت خداوند آن را به خود نسبت داده است؛ «فاذاسوتیه فنفخت فیه من روحی».[1]
 
امام صادق (علیه السلام)، در این آیه تفسیر و توجیهی دارد که بسیار جالب است. او فرموده است که کلمه ی روحی، به این معنی نیست که خداوند چیزی از خود انتزاع کرده و آن را به بشر پیوند داده است؛ زیرا خداوند بسیط است و مطلق و غرض از عبارت روح من، روح خوب من، معنی دارد؛ زیرا که نمی توان از خداوند چیزی را کند و به دیگری وصل کرد.
 
همه ی مساجد در واقع بیت الله هستند اما یک مسجد از فرط قداست به خانه خدا شناخته شده و حکم بیتی (خانه من) به آن اطلاق شده است.[2] درست مثل این است که فرزند همسایه، چندان نزد ما محبوب باشد که آدمی گوید او فرزند من است (علی (علیه السلام) درباره محمد بن ابی بکر می فرمود: نگویید محمد پسر ابوبکر- او فرزند من است و این عبارت از فرط دوستی به او مطرح می کرد).
 

فطرت آدمی

در درون انسان خداوند نیرویی قرار داد که مرموز، پیچیده و عامل جهت دهی او به سوی معبود است و آن همان فطرت است. فطرت در بیان قرآن دارای رنگ و هوای الهی است (فطرة الله) زمینه و یا نیرویی خدا آشناست و مرکز و منبع زمینه هایی است که از آن جنبه هایی بس والا برمی خیزد هم چون حقیقت دوستی، کمال جویی، زیبادوستی و... این امر که از سویی دارای جنبه ی عقلانی است خاص دنیای انسان هاست و حیوانات فاقد آن اند. و یا عدل و مساوات و مؤاسات در آن بر بی خبرند و این امر ویژه ی آدمیان است. حیوانات ایثار، مؤاسات، صفح و... ندارند. راهنمایشان غریزه و دارای بعد تکوینی است. و ما این جنبه ها از ابعاد وجودی انسان را به جنبه های عالی رشد تعبیر کرده و آن را به نوجوانان و بالغان نسبت می دهیم؛ به عبارتی دیگر یکی از ابعاد وجودی انسان بعد عالی رشد است که حیوانات فاقد آن اند.
 

اهم این موارد

در این عرصه موارد بسیاری را می توان ذکر کرد که اهم آنها عبارت اند از:
1-ستایش خدا
از جنبه های عالی رشد که در دوران نوجوانی - و به ویژه قبل از بلوغ انسان پدید می آید - حالت ستایش و نیایش و یا به زبان روانشناسان بیداری احساس مذهبی است. افکار و ریشه های مذهبی در آنان بروز و ظهور پیدا کرده و همه چیز برای آنان رنگ خدایی به خود می گیرد. دوست دارد خدای را بشناسد و با او ارتباط پیدا کند و نیز با او راز و نیاز کند.
 
او آماده ی پذیرش مذهب و مباحث مذهبی است و این خود زمینه ی مناسبی برای القای قیام مذهبی در وجود او در این سن است. گاهی او سرگرم ستایش و نیایش می شود و حتی ممکن است در سایه ی این احساس و تعمق در مهر و عنایت خداوند به وجد و سرور افتد، بگرید و تا لحظاتی در این وضع و حال باشد.
 
بروز چنین زمینه، خود عاملی برای کنترل خود در فروافتادن به دام لغزش های مربوط به این ست که خود از عنایت و عجایب آفرینش خداوندی است. خداوند پیش از بالغ کردن او و انداختن او در دنیای خواست غریزی بی بند و باری های ناشی از آن او را تحت کنترل قدرت مذهب در آورده است (بروز حالت خود کنترلی که از بهترین نوع کنترل هاست).
 
۲-بیداری وجدان
این نکته را متذکر شویم فطرت آدمی در دو مرحله از عمر بسیار بیدار است:
الف – تا سن سه سالگی که کودکان اغلب در برابر مسائل و جریان های جهان خارج بی اطلاع اند و هنوز با دروغ و فریب و جنایت و... آشنا شده اند. (خط فطرت بر آنان حاکم است)
 
ب - در سنین نوجوانی و در آغاز بلوغ و حتی قبل از آن، که کودک از دنیای خارج خود دور و جدا شده و وارد دنیای بزرگ ها می شود. از سویی در معرض تحول ناشی از رشد ذهن و روان و عاطفه است و از سوی دیگر در معرض سرخوردگی های ناشی از بی عدالتی ها، نامردی ها، فریب کاری ها، ریاکاری ها و... . او در شرایطی است که می توان گفت داور خوبی برای اعمال و رفتار و کردار و والدین و اطرافیان است. مثلا تشخیص می دهد که در این امر و در این نزاع خانوادگی، پدر مقصر است یا مادر تقصیر دارد و در این صورت موضع او نسبت به پدر، مادر و یا دیگران عوض می شود. اگر پدر یا مادر را در این دعوا مقصر بداند دیگر به آنان عنایتی نداشته و تابع امر و نهی شان نخواهد بود.
 
می دانید وجدان، انشعابی از نتلرت هم نشانه ای برای رشد و تکامل است و همه حالات، حرکات و اتخاذ مواضع او را تحت تأثیر خود قرار می دهد. پاکی عمل و صفای روح و سلامت اخلاق در این مرحله رشد و ظهور کرده و او را به سوی خیر و عدالت به پیش می راند آن چنان که از همه ی بی عدالتی ها، دروغ ها و نفاق ها متنفر است و او حاضر است همه ی عاملان این گونه رفتارها از بین ببرد.
 
او در برابر افراد مظلوم و محروم احساس مسئولیت می کند و از دل و جان یاور مظلوم و خصم ستمکار می شود. گاهی در برابر خطاکاری خود نیز خویش را محکوم و تنبیه می کند و عدالت، وجدان و روانش را آزار می دهد و از این که در زندگی دوران گذشته به صورت فردی یا اجتماعی گناهی را مرتکب شده، شرمنده است و از آن رنج می برد.
نویسنده: علی قائمی امیری

پی نوشت:
[1] . سوره ی حجر، آیه 29.
[2] . کافی، جلد اول، فی خلق آدم.

منبع: کتاب «دنیای بلوغ»