برای موفق شدن لازم نیست مثل دیگران شویم.


مقدمه

«اجاز نده زندگیت از بین بره!»، «کی ازدواج می‌کنی؟»، «قصد نداری بچه دار بشی؟»، «توی سن تو باید...» هر کس که حدود سی سال داشته باشد، احتمالا بار‌ها و بار‌ها جملاتی این چنینی را شنیده است! به نظر می‌رسد که هر چه مردم به سن سی سال نزدیک‌تر می‌شوند انتظاراتشان بیشتر و بیشتر می‌شود و همین انتظارات است که می‌تواند باعث افزایش شک و تردیدها، ترس‌ها و نگرانی‌ها در آن‌ها شده و بحرانی به نام بحران سی سالگی را ایجاد کند. خواندن این مقاله را ادامه دهید تا با علل ایجاد این بحران و ایده‌ای که به شما کمک می‌کند تا از آن عبور کنید، آشنا شوید.
 

چرا دچار بحران سی سالگی می‌شویم؟

تصویری که جامعه از افرادی که در حال عبور از سی سالگی هستند ترسیم می‌کند، یک فرد دارای خانه مستقل، رابطه پایدار (ازدواج)، بچه، شغل عالی و ثابت است؛ فهرستی از المان‌های یک زندگی موفق و شاد از نظر سنت‌ها و کلیشه‌های حاکم بر جامعه. بنابراین بدیهی است که بحران‌های سی سالگی بیشتر با فشار‌های اجتماعی و فرهنگی در ارتباط باشد تا با خود سی ساله شدن. از آنجا که بیشتر ما تا سی سالگی این انتظارات را برآورده نمی‌کنیم، به خاطر انجام ندادن کاری که "باید" انجام می‌دادیم  احساس ناراحتی و سرخوردگی می‌کنیم، حتی اگر این کار‌ها چیزی نبوده که واقعا خودمان می‌خواهیم.
 

در حال حاضر، من باید ...

یک جمله کوتاه، اما وحشتناک! همه این "باید"ها جلوه‌ای از فشار اجتماعی و یک تصویر است از یک مسیر اجباری همگانی. جامعه می‌گوید این مسیر را کامل کن تا یک فرد موفق و قابل تحسین باشی و در غیر این صورت از نظر ما فردی شکست خورده یا غیر عادی هستی. بیشتر این اهداف ترسیم شده توسط جامعه با موفقیت و کامیابی مرتبط است و به گونه‌ای ارائه می‌شود که گویی عزت نفس و اعتبار شما به دستیابی به آن‌ها وابسته است؛ و هرچه این احکام صادره از طرف جامعه سطح بالاتر باشند، بیشتر به خود انتقاد کرده و خودتان را تحت فشار قرار می‌دهید.
 
زندگی یک سفر است و در حالی که مسافر آن هستیم قطعا فرصت‌هایی را از دست داده و بدون اینکه خیلی چیزها را شناخته یا تجربه کنیم عبور خواهیم کرد؛ بیشتر مواقع خیلی به آن‌ها فکر نکرده و حتی به راحتی فراموششان می‌کنیم تا اینکه به مرحله‌ای از زندگی مانند سی سالگی‌مان می‌رسیم. اینجاست که به خاطر تغییراتی که در حال رخ دادن است، بسیاری از افراد دوباره به یاد چیز‌ها و فرصت‌هایی می‌افتند که روز‌ی از دست داده‌اند. همین باعث می‌شود احساس کنیم همه کار‌هایی که یک فرد سی ساله عادی تا به امروز باید انجام داده باشد را انجام نداده و همه چیز‌هایی که باید به دست آورده باشد را به دست نیاورده‌ایم. و بحران ۳۰ سالگی با این فکر که زندگی را از دست داده و بهره‌ای از آن نبرده‌ایم، آغاز می‌شود. در واقع این بحران حالتی از سردرگمی، گم‌گشتگی و عدم اطمینان ناشی از تعارض بین انتظارات اجتماعی و شخصی و واقعیت است.
 

آیا به مثل بقیه بودن نیازداریم؟

زندگی یک راه طولانی و سرشار از تصمیمات است، اما گاهی این تصمیمات تحت فشار‌های شدید اجتماعی گرفته می‌شوند. هیچ کس نمی‌خواهد افراد مهم زندگی خود مانند والدین، خواهر و برادر یا دوستانش را ناامید کند. به همین دلیل، به سادگی بدون اینکه عمیقا در مورد آنچه واقعا در زندگی می‌خواهید، فکر کنید، به فردی تبدیل می‌شوید که اطرافیان می‌خواهند، باشید. اما برآورده کردن انتظارات افراد دیگر همیشه به شادی و سعادت منجر نمی‌شود.

انحراف از آنچه فرهنگ جامعه شما آن را طبیعی یا استاندارد می‌داند به معنای شکست در زندگی شما نیست. در حقیقت، ممکن است به این معنا باشد که شما زندگی‌تان را بر اساس آنچه واقعاً می‌خواهید پیش برده‌اید، نه بر اساس آنچه دیگران برای شما می‌خواهند. اما انحراف از هنجار‌ها به معنای کنار گذاشتن همه اهداف عادی در اجتماع هم نیست؛ هنوز هم می‌توانید ازدواج کنید و یک کار معمولی داشته باشید یا یک ماشین خوب بخرید؛ مسئله تغییر دادن اولویت‌های شما از چیزی که دیگران برای شما می‌خواهند به آن چیزی است که شخصا برای شما اهمیت دارد.
 

چگونه فشار اجتماعی می‌تواند باعث بروز بحران ۳۰ سالگی شود؟

رها شدن از فشار‌های اجتماعی غیر ممکن است. انسان موجودی اجتماعی است و هیچ کس در انزوا کامل زندگی نمی‌کند. اما اگر در حال تجربه کردن بحران سی سالگی هستید، باید راهی برای مقابله و رها شدن از فشار‌های جامعه پیدا کنید. یک روش مؤثر این است که از خود بپرسید، چرا از زندگی خود راضی نیستید؟ آیا می‌ترسید هرگز به اهداف یا رویا‌های خود نرسید؟ که هرگز انتظارات دیگران را برآورده نمی‌کنید؟ یا واقعا همان چیزی هستید که از زندگی می‌خواهید؟ مهم این است که به خودتان نگاه کرده، نیاز‌ها و خواسته‌های شخصی خود را بفهمید و مطابق آن عمل کنید. نکته اصلی این است که افکار، انتظارات و ارزش‌های خودمان را از آنچه از رسانه‌ها یا افراد دیگر می‌شنویم جدا کنیم. در غیر این صورت، فشار‌های بیرونی به تدریج می‌توانند شادی شما را از بین ببرند.

اگر تنها قرار باشد یک نکته از این مقاله بیاموزید این است که دستیابی به یک زندگی شاد و پربار، نتیجه برآورده کردن کامل انتظارات اجتماعی نیست. زمانی می‌توانید احساس خوشبختی کنید که کنترل زندگی خود را به دست گرفته و به یاد داشته باشید که گاهی اوقات حتی بهترین‌ها نیز با موانع برخورد کرده و ممکن است راه خود را گم کنند.
 

راه خودتان را بروید

تنها یک نفر مسئول تصمیمات شماست و آن هم خودتان هستید. فشار‌های اجتماعی همیشه وجود دارند و مدام تمام کار‌هایی را که شما "باید" "تاکنون" انجام داده باشید را به شما یادآوری می‌کنند؛ بنابراین کلید موفقیت شما در نگرش درست است. به خاطر داشته باشید این کاملا به شما بستگی دارد که مسیری را بروید که همه می‌روند یا بخواهید از راهی بروید که کمتر طی شده است.

خوشبختی نتیجه انجام آنچه دیگران از شما انتظار دارند نیست، بلکه در این است که بتوانید بفهمید واقعا در زندگی چه می‌خواهید و همان کار را انجام دهید. برای اینکه بفهمید چه می‌خواهید به جای اینکه به دیگران نگاه کنید، نگاهی به آینه بیندازید.

اگرچه بحران سی سالگی ممکن است تمام رویا‌ها و اهدافی که هنوز به آن نرسیده‌اید را به یادتان بیاورد، در عین حال می‌تواند یادآوری کند که هنوز زمان زیادی برای زندگی کردن باقی مانده است. ممکن است در این مدت اولویت‌های شما تغییر کرده باشد و حتی دیگر نخواهید آن اهداف را دنبال کنید. این تصمیمات شخصی شماست که مسیر زندگی‌تان را مشخص می‌کند و همه آزادند که مسیر شخصی خودشان را انتخاب کنند.
 
منبع: سایت ستاره