والدین نباید مانع ارتباط نوجوان با همسالان خود شوند. 
 

شکل گیری هویت با گروه همسالان

در این گروه ها هویت اجتماعی این طور تعریف می شود: من = ما است. وقتی «من» احساس حقیر بودن و ناچیز بودن می کند، بخشی از «ما» می شود تا احساس قدرت کند. به همین دلیل است که برای نوجوان تعلق داشتن به یک گروه، جمع، یا دارودسته (باند) تا این حد جذاب است. پیوستن به گروه برای همسالان بسیار خطرناک است، چون نوجوان ممکن است در کنار دوستان خود دست به کارهای خلافی بزند که اگر خودش تنها بود هرگز این کار را نمی کرد.
 

نه سالگی

در اوایل نوجوانی (نه تا سیزده سالگی) نوجوانان به محدودیت هایی که والدین وضع می کنند تا چارچوبی برای آزادی های شخصی آنها درست کنند اعتراض می کنند و حق والدین را برای ایجاد محدودیت زیر سوال می برند. مشاجرات لفظی پی در پی نوجوان با والدین بر سر ناعادلانه بودن و ضایع شدن حق خود، او را به سمت مقاومت فعال یا غیرفعال و به چالش کشیدن اقتدار والدین می برد. در اواسط نوجوانی مسئله ی آزادی در معاشرت خیلی خیلی جذاب می شود. مثلا اگر دوستان دختر نوجوانی آزاد هستند کاری انجام دهند، او هم فکر می کند باید اجازه داشته باشد همان کار را انجام بدهد.
 
به همین دلیل، والدین را تحت فشار قرار می دهد و در آخرین لحظه در مقابل دوستانش که آن جا حضور دارند از والدین می خواهد به او اجازه دهند برای دیدن فیلم مورد علاقه اش به سینما برود. چون دوستش قبلا به آن سینما رفته و آن فیلم را تماشا کرده است. والدین برای اینکه از این باج گیری دخترشان احتراز کنند باید او را به اتاق دیگری و دور از چشم دوستانش ببرند و به او عواقب چنین کاری را گوشزد کنند، بدون این که دوستان دختر در جریان گفت و گوهای آنان قرار گیرند. او به شدت عصبانی می شود و می گوید: «پدر و مادر دوستم به او اجازه داده اند به سینما برود و فیلم را ببینند، این باید برای شما کفایت کند». اما والدین باید در مقابل فشار مضاعفی که از جانب دختر و دوستان او بر آنان وارد می شود کاملا مقاومت و موقعیت خود را مدیریت کنند.
 

آیا فرزندان تغییر می کنند؟

والدین می گویند فرزند ما خیلی تغییر کرده است، وقتی بچه بود از ما اجازه می گرفت و برای بازی با دوستانش بیرون می رفت، ما هم به او می گفتیم خوش بگذرد و سر ساعت مقرر به خانه برگرد و حالا که او بزرگ تر شده است، معتقد است ما بدون هیچ پرسشی باید آزادی بیشتری بدهیم تا هر وقت دلش خواست از خانه بیرون برود و زمان برگشتش به خانه را خودش تعیین کند. در حالی که وقتی آنها بزرگ می شوند به احتیاط و کنترل بیشتری نیاز دارند. دختر احساس می کند والدین باید به او آزادی بیشتری بدهند، اما پدر و مادر او را شوکه می کنند. سؤالاتی که از دختر می پرسند، اطمینان خاطر و تضمینی که می خواهند دختر بدهد، توافقی که می خواهند با دختر به دست آورند، قرارهایی که کنترل می کنند، و محدودیت هایی که برای او وضع می کنند، همه ی اینها در مجموع مانعی بر سر راه دختر نوجوان برای رسیدن به خواسته هایش هست. در حال حاضر از نظر نوجوان هیچ چیزی مهم تر از آزادی نیست، او آزادی را همین حالا می خواهد. و در جواب والدین می گوید: «اگر به من اجازه ندهید، همراه دوستم به سینما بروم و فیلم دلخواهم را ببینم زندگی ام را خراب کرده اید!» به هر حال پدر و مادر به این قانون جسورانه ی دخترشان برای معاشرت اطمینانی ندارند و نقشه ی او را اصلا منطقی نمی دانند.
 
به او می گویند: «برای تو و دوستانت خطرناک است که بعد از تماشای فیلم به پاساژ بروید و آنجا پرسه بزنید. ما به محض اینکه فیلم تمام شد به آنجا می آییم و با هم به خانه برمی گردیم.» اما نوجوان این نگرانی والدین را نادیده می گیرد و آن را بی مورد می انگارد. و به والدین می گوید: «شماها بیش از حد از ما حمایت می کنید، دیگر شورش را در آورده اید». او خطرها و تهدیدها را نادیده می گیرد و به والدین می گوید: «هیچ اتفاق بدی برای من پیش نخواهد آمد، من می دانم چطور از خودم مراقبت کنم یا من از پس خودم بر می آیم، نگران نباشید. آیا شماها به من اطمینان ندارید؟»
 
علت عدم اطمینان والدین واضح است. آنها می دانند که جوانان تحت فشار گروه خواهان کارهای هیجان آور هستند. هیجانات در گروه به اوج خود می رسد و دیگر کسی نمی تواند انفرادی تصمیم بگیرد، و نوجوان تابع نظریات جمع یا گروه است و این بسیار خطرناک است. والدین به این دلیل اطمینان نمی کنند، چون می دانند در بیرون از خانه خطرها و حادثه های زیادی مثل تصادف در کمین نوجوانشان است. چیزی دیگری که به آن اطمینان نمی کنند تغییراتی است که در اواسط نوجوانی (سیزده تا پانزده سالگی) پدید می آید.
 
نویسنده: کارل پیکارد
  
منبع: کتاب «دوران نوجوانی فرزندتان را دریابید»