تفاوت هوش شناختی و هیجانی
یکی از سئوالات مهم در حوزه هوش هیجانی، تفاوت میان هوش شناختی (ذهنی) و هوش هیجانی است. در این نوشتار به اختصار به بیان تفاوت های این دو نوع هوش می پردازیم. با ما همراه باشید.
دو هوش هیجانی و هوش شناختی، تفاوت های ماهیتی با هم دارند.
تفاوت هوش شناختی یا ذهنی و هوش هیجانی
همچنان که افراد بشر از نظر شکل و قیافه ظاهری با یکدیگر تفاوت دارند، از نظر خصایص روانی، مانند هوش، استعداد، رغبت و دیگر ویژگی های روانی و شخصیتی نیز بین آنها تفاوت های آشکاری وجود دارد. مطالعه نوشته های فلاسفه و دانشمندان قدیم نشان می دهد که انسان، حتی از گذشته های بسیار دور، از تفاوت های فردی آگاه بوده است. چنان که افلاطون در کتاب جمهوریت خود، تفاوت های فردی انسان ها را مورد توجه قرار داده و گفته است که هر فرد باید به شغلی متناسب با استعدادها و توانایی هایش گمارده شد.
سخن افلاطون در مورد تفاوت های شغلی
او درباره تفاوت های افراد، در کتاب جمهوریت چنین گفته است: «اشخاص کاملا یکسان به دنیا نمی آیند، بلکه از نظر استعدادهای طبیعی با یکدیگر تفاوت دارند، یک شخص برای نوع خاصی از شغل و دیگری برای شغلی دیگر مناسب است». عامه مردم، هوش را توانایی یادگیری و درک موقعیت های جدید و برخورد صحیح با موقعیت ها می دانند.
در بیان روزمره، شخص باهوش با صفت هایی مانند دقیق، زیرک، تیزبین، برجسته و مانند اینها توصیف می شود. برعکس، شخص کم هوش با صفت هایی مانند کند، دیرآموز، کودن و غیره مشخص می شود. مفهوم هوش، تاریخی طولانی دارد، شاید به قدمت خود انسان برسد. حتی قدیمی ترین داستان های مکتوب در تاریخ بشری، مثل حماسه گیلگمش، بعضی قهرمانان داستان را عاقل و بعضی دیگر را، برای اینکه مؤدب باشیم، کمتر عاقل توصیف کرده اند.
به نظر می رسد که ما انسان ها، مدت هاست این عقیده را که بعضی مردم در تصمیم گیری، بهتر از بقیه هستند، پذیرفته ایم. این افراد احتمالا همان اطلاعاتی را در اختیار دارند که دیگران دارند، اما وقتی به سنجش، ارزیابی و پردازش اطلاعات می پردازند، به نتایجی می رسند که خیلی بهتر از نتایج دیگران است.
در بیان روزمره، شخص باهوش با صفت هایی مانند دقیق، زیرک، تیزبین، برجسته و مانند اینها توصیف می شود. برعکس، شخص کم هوش با صفت هایی مانند کند، دیرآموز، کودن و غیره مشخص می شود. مفهوم هوش، تاریخی طولانی دارد، شاید به قدمت خود انسان برسد. حتی قدیمی ترین داستان های مکتوب در تاریخ بشری، مثل حماسه گیلگمش، بعضی قهرمانان داستان را عاقل و بعضی دیگر را، برای اینکه مؤدب باشیم، کمتر عاقل توصیف کرده اند.
به نظر می رسد که ما انسان ها، مدت هاست این عقیده را که بعضی مردم در تصمیم گیری، بهتر از بقیه هستند، پذیرفته ایم. این افراد احتمالا همان اطلاعاتی را در اختیار دارند که دیگران دارند، اما وقتی به سنجش، ارزیابی و پردازش اطلاعات می پردازند، به نتایجی می رسند که خیلی بهتر از نتایج دیگران است.
مفهوم هوش و تعاریف آن
ارایه تعریف از هوش، امر بسیار دشواری است. اکثر روان شناسان بر این امر که هوش، پایه شناختی پیشرفت تحصیلی را تشکیل می دهد، اتفاق نظر دارند. هوش، معمولا زیربنای شایستگی با توانایی یادگیری است، حال آنکه پیشرفت تحصیلی بر کسب شایستگی ها استوار است. با این همه، روان شناسان در مورد ماهیت و ریشه های شایستگی بنیادی با استعدادهای یادگیری، توافق کامل ندارند.
تعریف هوش
چندین راه برای تعریف هوش وجود دارد:
1. هوش عبارت است از توانایی یادگیری.
2. هوش عبارت است از توانایی فرد در تطبیق با محیط خود.
3. هوش عبارت است از توانایی تفکر انتزاعی.
تعریف اول بر پذیرا بودن مردم نسبت به تعلیم و تربیت، تعریف دوم بر نحوه برخورد مردم با موقعیت های جدید و تعریف سوم، بر ظرفیت افراد در زمینه استدلال کلامی و ریاضی تأکید دارد. تفکر درباره این تعاریف مشخص می کند که توانایی یادگیری تا حدی وابسته به مهارت های انطباقی و تفکر انتزاعی است.
همچنین به نظر می رسد که قدرت انطباق تا حدی وابسته به توانایی فرد در یادگیری باشد. ممکن است تفکر انتزاعی و قدرت انطباق وجه اشتراکی با یکدیگر نداشته باشند، اما برای ایجاد تفکر انتزاعی، نخست باید مفاهیمی فرا گرفته شود (برونینگ و گلاور، ۱۳۸۵). بینه و سیمون ( ۱۹۱۶) یکی از قدیمی ترین تعریف های هوش را مطرح کرده اند، مواردی مانند قضاوت و به عبارت دیگر، عقل سلیم، شعور عملی، ابتکار، استعداد، انطباق خود با موقعیت های مختلف، قضاوت صحیح، درک مناسب و به خوبی استدلال کردن، فعالیت های اساسی هوش به شمار می روند.
وکسلر در سال ۱۹۵۸، هوش را به عنوان یک استعداد کلی شخص برای درک جهان خود و برآورده ساختن انتظارات آن تعریف کرد. از نظر وکسلر، هوش می تواند اجتماعی، عملی و یا انتزاعی باشد و نمی توان آن را از ویژگی هایی مانند پشتکار، علایق و نیاز به پیشرفت مستقل دانست.
1. هوش عبارت است از توانایی یادگیری.
2. هوش عبارت است از توانایی فرد در تطبیق با محیط خود.
3. هوش عبارت است از توانایی تفکر انتزاعی.
تعریف اول بر پذیرا بودن مردم نسبت به تعلیم و تربیت، تعریف دوم بر نحوه برخورد مردم با موقعیت های جدید و تعریف سوم، بر ظرفیت افراد در زمینه استدلال کلامی و ریاضی تأکید دارد. تفکر درباره این تعاریف مشخص می کند که توانایی یادگیری تا حدی وابسته به مهارت های انطباقی و تفکر انتزاعی است.
همچنین به نظر می رسد که قدرت انطباق تا حدی وابسته به توانایی فرد در یادگیری باشد. ممکن است تفکر انتزاعی و قدرت انطباق وجه اشتراکی با یکدیگر نداشته باشند، اما برای ایجاد تفکر انتزاعی، نخست باید مفاهیمی فرا گرفته شود (برونینگ و گلاور، ۱۳۸۵). بینه و سیمون ( ۱۹۱۶) یکی از قدیمی ترین تعریف های هوش را مطرح کرده اند، مواردی مانند قضاوت و به عبارت دیگر، عقل سلیم، شعور عملی، ابتکار، استعداد، انطباق خود با موقعیت های مختلف، قضاوت صحیح، درک مناسب و به خوبی استدلال کردن، فعالیت های اساسی هوش به شمار می روند.
وکسلر در سال ۱۹۵۸، هوش را به عنوان یک استعداد کلی شخص برای درک جهان خود و برآورده ساختن انتظارات آن تعریف کرد. از نظر وکسلر، هوش می تواند اجتماعی، عملی و یا انتزاعی باشد و نمی توان آن را از ویژگی هایی مانند پشتکار، علایق و نیاز به پیشرفت مستقل دانست.
نویسنده: رمضان حسن زاده و سیدمرتضی ساداتی کیا
منبع: کتاب «هوش هیجانی» (مدیریت احساس، عاطفه و هیجان)
سبک زندگی مرتبط
تازه های سبک زندگی
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}