هیجانات بخش جدای ناپذیر از زندگی انسان هستند. 
 

مقدمه

ساختار مغز انسان با وجود رشد سرسام آوری که در علوم و ریاضیات و منطق داشته است، از نظر عواطف با انسان های اولیه تفاوت چندانی نکرده است. هنوز عکس العمل انسان در قبال خشم، جریان یافتن خون به سمت دست ها و تندتر شدن ضربان قلب می باشد. در برابر ترس، خون به سمت عضلات اسکلتی بزرگ مانند عضلات پا جریان می یابد و گریختن را آسان می کند و در نتیجه صورت رنگ خود را از دست می دهد و در برابر عشق، دچار انگیختگی پاراسمپاتیکی می شود که واکنشی از آرامش کلی و خرسندی را پدید می آورد و در هنگام تعجب، ابروها را بالا می اندازد تا میدان دید وسیع تری داشته باشد.
 

آثار هیجانات در زندگی

هیجان های مثبت، مثل عشق و آرزو، می توانند روزهای ما را با خوشی همراه کنند، اما هیجان های منفی، مثل ترس، افسردگی و خشم می توانند ما را در ناامیدی غوطه ور سازند و در جهت احساس پوچی سوق دهند. در عین حال، هیجان می تواند پاسخ به یک موقعیت و منبع انگیزش باشد.
 
همچنین، هیجان می تواند در نفس خود، هدف باشد. ما می توانیم رفتارهایی اتخاذ کنیم که ما را به طرف احساس شادی یا عشق سوق می دهند. در واقع، با وجود رشد بسیار بالای خردورزی در انسان که فاصله ای زیاد با اجداد خود پیدا کرده است، قلب و عواطف و احساسات انسان ها تغییرات زیادی نکرده اند و انسان در این زمینه رشد چشمگیری نداشته است. با وجود آنکه خیلی پیش از آنکه مغز متفکر و منطقی پدید آید، مغز هیجانی وجود داشته است.
 
در واقع، بادامه مغز که در مسایل هیجانی تخصص دارد و به عنوان مخزن خاطرات هیجانی عمل می کند، در جریان تکامل نوع بشر موجب پیدایش قشر مخ شده است. مغز انسان در قرن ۲۱ زندگی می کند، در صورتی که قلب او در دوران پارینه سنگی است.
 

تعریف هیجان

هیجان ها بخشی از زندگی روزمره ما را تشکیل می دهند. هیجان ها به زندگی ما رنگ می دهند، البته منظور این نیست که در اثر ترس، سفید و در اثر خشم، سرخ می شویم. هیجان های مثبت، مثل عشق و آرزو، می توانند روزهای ما را با خوشی همراه کنند. اما هیجان های منفی، مثل ترس، افسردگی و خشم می توانند ما را در ناامیدی غوطه ور سازند و در جهت احساس پوچی سوق دهند.
 
در عین حال، هیجان می تواند پاسخ به یک موقعیت و منبع انگیزش باشد. همچنین، هیجان می تواند در نفس خود، هدف باشد. ما می توانیم رفتارهایی اتخاذ کنیم که ما را به طرف احساس شادی یا عشق سوق می دهند. زندگی بی وجود هیجان ها، ملال انگیز است. آنها چاشنی زندگی هستند که به حیات ما لذت و برانگیختگی می بخشند.
 
به نظر می رسد که برای «هیجان»، به تعداد نویسندگانی که درباره هیجان مطلب نوشته اند، تعریف وجود دارد. اگرچه هیجان در تجربیات روزمره خیلی صریح و روشن به نظر می رسن و هر کسی می داند که تجربه شادی و خشم چگونه است، تعریف هیجان، مشکل است. مشکل این است: «تا وقتی از کسی خواسته نشود هیجان را تعریف کند، می داند که هیجان چیست».
 
 به هر حال، در اینجا، چند تعریف از هیجان ارائه می کنیم:
  1. واکنش کلی، شدید و کوتاه ارگانیسم به یک موقعیت غیر منتظره، همراه با یک حالت عاطفی خوشایند یا ناخوشایند.
  2.  یک حالت عاطفی که می تواند متشکل از عناصر فیزیولوژیک، موقعیتی و شناختی باشد.
  3. وضعیت پیچیده ای در پاسخ به تجربه های دارای بار احساسات است
  4. پدیده هایی احساسی، انگیختگی، هدفمند، بیانگر و کم دوام هستند که به ما کمک می کنند با فرصت ها و چالش هایی که هنگام رویدادهای مهم زندگی رخ می دهند، مواجه شده و سازگار شویم.
  5. پاسخ های فیزیولوژیکی و روانی هستند که ادراک، یادگیری و عملکرد ما را تحت تأثیر قرار می دهند.
 
 جیمز (۱۸۸۴): «تغییرات جسمانی، مستقیما به دنبال ادراک پدیده صحیح به وقوع می پیوندد و احساس ما از همین تغییرات، هیجان نامیده می شود».
 
واتسون (۱۹۴۲) : «هیجان عبارت است از یک طرح ارثی واکنش که متضمن تغییرات عمیقی در مکانیسم های جسمی به طور اعم و در سیستم های درونی و غددی به طور اخص است».
 
 فنیکل (۱۹۴۶) : «هیجان ها در اصل، علایم دیرینه تخلیه روانی هستند که در شرایط خاص تحریک آمیز، جایگزین اعمال ارادی می شوند».

ادامه دارد...
 
نویسنده: رمضان حسن زاده و سیدمرتضی ساداتی کیا
 
منبع: کتاب «هوش هیجانی» (مدیریت احساس، عاطفه و هیجان)