روان شناسان معاصر از این دیدگاه، که شناخت برتر از هیجان است، فاصله گرفته و در جهت تأکید بر کارکرد هیجان حرکت کرده اند.
 

تعاریف روانشناسان از هیجان

ونگر (۱۹۵۶) : «هیجان عبارت است از کنش و واکنش بافت ها و اندام هایی که با دستگاه عصبی خود مختار تحریک شده اند. این حرکات احتمالا - ولی نه ضرورتا - متضمن پاسخ های عضلانی و فعالیت های ذهنی نیز می باشند».
 
آرنولد (۱۹۶۰) : «هیجان را می توان یک واکنش جسمی شکل یافته از حالات تخریب، تولید مثل، جذب، جهت یابی، دفاع، محرومیت، دفع و اکتشاف و یا ترکیبی از این عواطف دانست که توسط یک محرک بروز می کنند».
 

تعریف پلاچیک از هیجان

پلاچیک، در کتاب خود با عنوان «هیجان ها»، چند تعریف درباره هیجان، توسط اندیشمندان مختلف ارایه می کند. برای مثال، او تعریفی که جان آر. دید و استانلی کاب بیان کرده اند را ارایه می کند، هیجان دقیقا عبارت است از :
 
1.یک حالت عاطفی خاص درونی که معمولا بر تعبیر و تفسیرهایی مبتنی است؛
2. مجموعه ای از تغیرات فیزیولوژیکی درونی که از نظر ذهنی به بازگشت مجدد تعادل بین ارگانیسم و محیط آن کمک می کند؛
3. الگوهای مختلفی از رفتار آشکار که از طریق محیط برانگیخته می شود و مبین رابطه متقابل پایداری با محیط است. این الگوهای رفتاری حاکی از یک حالت فیزیولوژیکی برانگیخته شده و یک حالت روانی آشفته است.
 
هیجان، اصطلاحی است که روان شناسان و فلاسفه بیش از یک قرن درباره معنای دقیق آن به بحث و جدل پرداخته اند. در فرهنگ لغات انگلیسی آکسفورد، معنای لغوی هیجان، چنین ذکر شده است: «هر تحریک یا اغتشاش در ذهن، احساس، عاطفه، هر حالت ذهنی قدرتمند یا تهییج شده». گلمن، هیجان را برای اشاره به یک احساس، افکار، حالت های روانی و بیولوژیکی مختص آن و دامنه ای از تمایلات شخص برای عمل کردن براساس آن به کار می برد.
 
تعداد هیجان های شناخته شده با درنظر گرفتن ترکیبات، گوناگونی ها، تحولات و اختلافات جزیی میان آنها به صدها نوع می رسد. در واقع، هیجان های ظریف بی شماری وجود دارند که برای آنها واژه ای نداریم. برخی از انواع هیجان ها عبارتند از: خشم، اندوه، ترس، شادمانی، عشق، شگفتی، نفرت و شرم.
 

هیجان، الگوی واکنش جسمانی

هیجان ها را می توان یک واکنش جسمانی الگودار تعریف کرد که دارای یکی از ماهیت های تخریب، تولید مثل، جذب، جهت یابی، دفاع، محرومیت، اکتشاف و با ترکیبی از اینهاست و به وسیله محرک خاصی برانگیخته می شود. هیجان ها نوعا واکنش هایی موقتی، انطباقی و بیولوژیک هستند که معمولا محرک های بیرونی به سرعت آنها را سبب می شوند.
 
همراه با هر الگوی واکنش، هم فعالیت فیزیولوژیکی و ا هم فعالیت واکنشی آشکاری دیده می شود که اساس تشخیص هیجان های مختلف به شمار می آیند. به عقیده گلمن (۱۹۹۵)، هیجان در لغت به معنای حرکت می باشد. تعریف اساسی از هیجان باز می گردد به یک حالت احساسی که شامل تفکرات، تغییرات فیزیولوژیکی و یک تظاهر رو به بیرون می باشد. هیجانات، تغییر دهنده ارزیابی ها از موقعیت ها، آمادگی برای حالت های مختلف از افکار و اعمال احساسات، اظهارات و رفتارهایی هستند که مؤثر بر هیجانات و رفتارهای دیگران هستند، از این رو، هیجانات از عناصری بسیار فراتر از احساسات متشکل شده اند (پاروت، ۱۹۹۵، به نقل از فلدمن و سالووی، ۲۰۰۲).
 
به عقیده لونسون (۱۹۹۴)، هیجانات، پدیده های فیزیولوژیکی روان شناختی با حیات کوتاه مدت هستند که الگوهای کافی از سازگاری را برای تغییر تمناهای محیطی فراهم می کنند (کلتنر و گلاس، ۱۹۹۹). هیجانات، هنگامی که شامل منظومه ای از خصوصیات باشند (این خصوصیات شامل: ارزیابی، آمادگی برای تفکر و عمل در جهات خاص، تغییرات فیزیولوژیکی، علایم اجتماعی همراه با احساسات می باشند)، می توانند درک شوند (فلدمن و سالووی، ۲۰۰۲). به طور کلی، توانش های هیجانی در تشخیص پاسخ های هیجانی مناسب در مواجهه با رویدادهای روزمره، گسترش دامنه بینش و ایجاد نگرش مثبت درباره وقایع و هیجانات، نقش مؤثری دارند.
 
حجم بزرگ کرتکس انسان، ظرافت و پیچیدگی زندگی هیجانی انسان را ممکن می سازد. نسبت نئوکرتکس به سیستم لیمبیک در نوع نخستین، تا دیگر انواع و به طور گسترده در انسان نسبت به نوع نخستین بیشتر است. مناطق لیمبیک که هیجان را تنظیم می کند، با مدارهای بی شماری به تمام قسمت های نئوکرتکس وصل می شود. بنابراین، مراکز هیجانی دارای نیروی زیادی هستند تا عملکرد بقیه قسمت های مغز، مثلا مراکز تفکر را تحت تأثیر قرار دهند. نئوکرتکس، جایی که مناطق نئوفرنتال تکانه های هیجانی را تعدیل می کنند، بیشتر زندگی هیجانی را کنترل می کنند. هر چند در لحظات بحرانی بسیار هیجانی، نئوکرتکس تسلیم تکانه های هیجانی می شود ( داماسیو و همکاران، ۱۹۹۷).
 
تحقیقات اخیر نشان می دهند که سیستم های عصبی شناختی و هیجانی با هم کار می کنند تا رفتار راهبردهای عقلانی را شکل داده و به عنوان واسطه عمل نمایند. در حقیقت، یکی از اهداف اصلی هیجان، همانا کمک به پردازش شناختی و رفتار استراتژیک است ( داماسیو، ۱۹۹۴، به نقل از فلدمن و سالووی، ۲۰۰۲). حتی روان شناسان معاصر از این دیدگاه، که شناخت برتر از هیجان است، فاصله گرفته و در جهت تأکید بر کارکرد هیجان حرکت کرده اند. بنابراین، براساس نظریات و تحقیقات جدید در روان شناسی و نوروآناتومی، هیجان اغلب یک عنصر حیاتی قابل استفاده برای انطباق با موقعیت اجتماعی می باشد. براساس نظر «آدلف دماسیو»، پردازش هیجانی، یک پیشایند تکوینی است به سوی فرم های پیچیده تر، پردازش اطلاعات شناخت های عالی تر نیازمند راهنمایی هستند که پردازش هیجانی آن را ممکن می سازد. شاید یکی از جهانی ترین تأثیرات هیجان این باشد که افکار و پاسخ های ما را رنگ آمیزی می کند (سیاروچی، فورگاس و مایر، ۲۰۰۱).
 
نویسنده: رمضان حسن زاده و سیدمرتضی ساداتی کیا
 
منبع: کتاب «هوش هیجانی» (مدیریت احساس، عاطفه و هیجان)