مدارس نقش مهمی در ارتقای سلامت روانی دانش آموزان دارند. 
 

مؤثرترین برنامه های افزایش شایستگی اجتماعی

در بین مؤثرترین برنامه های افزایش شایستگی اجتماعی، که CASEL شناسایی کرده، این برنامه ها قرار دارند: پروژه تصمیم گیری اجتماعی و مسئله گشایی اجتماعی مستقر در نیوجرسی (PATHS) مستقر در دانشگاه ایالتی پن ، برنامه های کلاس درس پاسخگو و محفل باز مستقر در ماساچوست، برنامه بین المللی باشگاه کاوش شیران مستقر در اوهایو و ...
 
همه این برنامه ها در پرورش و بهسازی مهارت های خودکنترلی، مدیریت فشار روانی، مسئله گشایی و تصمیم گیری کودکان، همین طور ایجاد توانمندی های آگاهی مؤثر و تعمق، مشترک اند.
 
برنامه های پیشگیری هدفدار، تأکید مشخص تری از برنامه های مطرح شده تا اینجا دارند و هدفشان پیشگیری از رفتارهای مسئله دار شناسایی شده، مثل سوء مصرف مواد، رفتار جنسی با خطرپذیری بالا و با خشونت است.
 

برنامه های جامع اموزش سلامت

برنامه های جامع آموزش سلامت، برای ارتقای سلامت روانی و جسمی دانش آموزان و پیشگیری از مجموعه ای رفتارهای تهیه کننده سلامت (برای مثال، رفتار جنسی، خطرپذیری بالا، سیگار کشیدن، مصرف مواد) طراحی شده اند. برخی از این برنامه های موفق را که ویسبرگ و گرینبرگ شناسایی کرده اند عبارتند از: پروژه برنامه سلامت آموزشگاهی ، پودمان های تدریس سلامت به نوجوانان، و برنامه سلامت قلب مینه سوتا.
 
راهبردهای پیشگیری چند مؤلفه ای، چندین حیطه تابعی (یعنی، رفتارهای تحصیلی، اجتماعی و سلامت) را هدف قرار می دهند و معمولا در ناحیه آموزشگاهی با سطح اجتماعی محلی و یا هر دو اجرا می شوند. نمونه هایی که ریسبرگ و گرینبرگ ارایه می دهند، پروژه رشد آموزشگاهی نیوهیون و اجتماع های محلی مراقب هستند.
 
برنامه های گوناگون پیشگیری آموزشگاهی که ویسبرگ و گریبنرگ و CASEL توصیف می کنند، در ارتقای زندگی کودکان و پیشگیری از رفتارهای مسئله دار تأکید مشترک دارند. به هر حال، این برنامه ها، از لحاظ شمول کل اجتماع آموزشگاهی در این تلاش ها متفاوتند. روی هم رفته، به نظر می رسد، برنامه های فراگیر، احتمالا در بازده های اجتماعی - هیجانی و یادگیری، تأثیر پایدارتری دارند. هوش هیجانی و موفقیت تحصیلی بحث در مورد نقش مدارس در ارتقای هوش هیجانی، می تواند ما را به طرح این پرسش هدایت کند: «آیا اگر مدارس بر موضوعات اجتماعی و هیجانی تأکید کنند و هوش هیجانی را بالا ببرند، در این صورت، از تنش خود برای تدریس مطالب تحصیلی غافل نمی مانند؟». در حقیقت، پرسش هایی از این قبیل را اغلب مربیانی مطرح می سازند که مفهوم ارتقای مهارت های اجتماعی و هیجانی برایشان جدید است. یک جنبه از این مسئله به ملاحظات عملی بر می گردد. زمان تدریس مهارت های اجتماعی و هیجانی، در برنامه های درس که قبلا تنظیم شده، چه وقت است؟ جنبه دیگر، بیشتر نظری است و مأموریت مدارس را به طور کلی در بر میگیرد. عده ای مدارس را مکانی برای یادگیری مطالب تحصیلی - ریاضیات، مطالعات اجتماعی و ادبیات تلقی می کنند، در حالی که مهارت های اجتماعی و هیجانی باید جای دیگری (یعنی: خانه، اجتماعات ایمانی) آموخته شوند.
 
اگرچه ما این نظر را که ارتقای مهارت های هوش هیجانی به تلاش هماهنگ با والدین و اجتماع ها نیاز دارد، رد نمی کنیم، موضوع را این گونه در نظر می گیریم که هوش هیجانی و اموئقیت تحصیلی، به نحوی ناهمخوان و در تضاد با یکدیگر قرار گرفته اند. ما در تلاش هایی که برای ایجاد موفقیت تحصیلی و هوش هیجانی صورت می گیرد، همگرایی می بینیم، مهارت های اجتماعی و هیجانی با توانایی های لازم برای موفقیت در کلاس درس به هم تنیده اند. این پیوندها فراتر از اینهاست.
 
هوش هیجانی و جریان مقابله با بحران در زندگی
 گرچه می توان گفت که افراد با وقایع زندگی مقابله می نمایند، اما این در درجه اول، یک نوع پاسخ به هیجان ها می باشد، به خصوص هیجان های منفی که بر اثر وقایع به وجود می آیند. علت این موضوع آن است که معنی وقایع خارجی تا حد زیادی تابع قدرت آنها در برانگیختن هیجان ها می باشد. البته، تمام پاسخ ها به هیجان های برانگیخته، سیر موفقیت یکسانی ندارند، از یک سو افرادی وجود دارند که به طور مداوم در مقابله با نتایج منفی مشکل دارند. به نظر می رسد این افراد هیچگاه از شر حوادث بد در زندگی خود خلاص نمی شوند.
 
در مقابل، افرادی وجود دارند که حتی پس از غم انگیزترین تجارب، به حال اولیه برمی گردند و حتی به جلو می روند. به نظر می رسد این افراد از اینکه از تجارب تلخ و نشیب های زندگی تجربه بیاموزند، راضی هستند و دارای هوشی هستند که برای دیگران نیز در مقابله مؤثرتر، الهام بخش است. عامل ایجاد تشخیص بین افرادی که به زودی بهبود می یابند با آنهایی که به ندرت به طرز مؤثر مقابله می نمایند، چیست؟ افراد در چگونگی درک، بیان، فهم و کنترل پدیده هیجانی متفاوت می باشند. این قابلیت های هیجانی، اجزای ترکیب کننده سازه وسیع تری می باشند که آن را هوش هیجانی می نامند.
 
هوش هیجانی، شامل کنترل احساسات و هیجان های خود شخص و دیگران، تنظیم آنها و استفاده از اطلاعات بر مبنای هیجان ها، برای راهنمایی تفکر و عمل می باشد. قابلیت هایی که در هوش هیجانی وجود دارند شامل: (الف) ارزیابی و بیان هیجان ها در خود و دیگران، (ب) جذب و درون سازی هیجان ها و افکار، (ج) ادراک و تجزیه و تحلیل هیجان ها و (د) تنظیم هیجان ها برای پیشبرد رشد هیجانی و عقلانی می باشد.
 
ارزیابی و بیان، هر دو رفتار کلامی و غیرکلامی می باشند. ابتدا لازم است آنچه را احساس می کنیم درک نماییم، همچنین باید بتوانیم برای ایجاد ارتباط در مورد احساسات خود از هر دو شیوه کلامی و اظهارات غیرکلامی استفاده نماییم و لازم است هیجان های افراد دیگر را درک کنیم، یعنی با آنها همدلی نماییم. دوم، باید بدانیم که هیجان ها در افکار اولویت ایجاد می کنند، حافظه را شکل می دهند، دیدگاه های مختلف حل مسئله خلق می نمایند، و خلاقیت را سهولت می بخشند، سوم، برای کاربرد هیجان ها، وجود یک خزانة لغات غنى لازم می باشد، و بالاخره، یادگیری چگونگی تنظیم هیجان های خود، امری ضروری است، به طوری که برای تکلیفی که در دست داریم یا موقعیتی که با آن روبرو هستیم، مناسب ترین باشد.
 
همچنین، یادگیری چگونگی تنظیم هیجان های دیگران نیز ضروی است، مثلا، هنگامی که در حالت ناراحتی و خلق پایین می باشند، آنها را خوشحال کرده و سرحال بیاوریم. سالووی در مورد هوش هیجانی و جریان مقابله با بحران می گوید: «هنگامی که اظهار می داریم فرد می تواند از هیجان ها به نحو سازگارانه در حل مسئله و استدلال استفاده نماید، مقصود ما چیست؟» محققان عقیده دارند که هیجان ها، حالت های ذهنی مختلفی ایجاد می نماید که بیشتر برای حل مسئله سازگار می باشند؛ بدین معنی که هیجان های مختلف، الگوهای متفاوت پردازش اطلاعاتی را به وجود می آورند. خلق شاد، حالت ذهنی ایجاد می کند که برای خلاقیت لازم است. ضمن آن، فرد به طریق شهودی فکر می کند یا تفکر خود را وسعت می بخشد تا ارتباط جدیدی را بسازد. خلق افسرده، حالت ذهنی را گسترش می دهد که در آن مسایل آهسته تر حل می شوند.
 
 
منبع: هوش هیجانی (مدیریت احساس، عاطفه و هیجان)،  رمضان حسن زاده و سیدمرتضی ساداتی کیا، صص 85-89، دانژه، تهران، اول، 1390.