با گذشت زمان، نهادهای اجتماعی برای کارکردهایی پدید آمدند که قبلا بر عهده خانواده و گروه های خویشاوندی ابتدایی بود.
 

مقدمه

خانواده بنیادی ترین نهاد اجتماعی است که سلامت یا بیماری آن می تواند تاثیرات عمیق و همه جانبه ای بر ابعاد مختلف حیات اجتماعی داشته باشد. خانواده اولین کانون محبت، تربیت نسل ها و انتقال ارزش های فرهنگی در طول تاریخ بوده و تمدن انسانی از درون خانواده به عنوان مرکز اصلی تعلیم و تربیت به وجود آمده است. در مباحث آسیب شناسی نهاد خانواده، یکی از محورهای مهم، بررسی آسیب های ناشی از تحولات خانواده است؛ تحولاتی که خود منشا بروز دگرگونی هایی در روابط میان انسان ها و جوامع گردیده است. ریشه بسیاری از تحولات آسیب شناختی را باید در غرب جست و جو کرد؛ چرا که با گسترش وسایل ارتباط جمعی از جمله تلویزیون، ماهواره و در سال های اخیر اینترنت، جهان شرق نیز از روی میل یا به طور تحمیلی، مسیر غرب را در پیش گرفته است.
 

خانواده در مشرق زمین

برخلاف غرب، در مشرق زمین خانواده و پیوندهای خانوادگی مهم ترین رکن روابط اجتماعی را تشکیل می دهد. خانواده کانون گرم عشق و عاطفه، هم بستگی، تعاون و همفکری و همکاری است؛ کودکان در دامان خانواده بزرگ و تربیت می شوند و هنجارها و ارزش های اجتماعی را درونی می کنند. نقش حمایتی خانواده در شرق هنوز به قوت خود باقی است. اما جایگاه رفیع این نهاد در شرق، هیچگاه آن را در مقابل خطرات و آسیب های پیش رو مصون نخواهد کرد: از این رو در مقابل عوامل تضعیف کننده آن باید هوشیار بود.
 
در چرخه تحولات به وجود آمده، نقش و موقعیت سنتی خانواده از میان رفت و در نتیجه کارکردهای سنتی آن نیز از بین رفته و نظام ارزشی خانواده تحت تأثیر قرار گرفت و تاحدودی موجبات سستی و بی تفاوتی اعضای آن را در پایبندی به نظام ارزشی و قانون مندی متعارف و سنتی خانواده فراهم آورد. امروزه در جهان غرب، خانواده دیگر محیطی نیست که کودکان در آن به خوبی تربیت و از نظر عاطفی ارضا شوند.
 
در این مقاله تلاش می کنیم به تعدادی از عواملی که موجب وضعیت موجود خانواده شدند، بپردازیم و بخشی از پیامدهای مهم اجتماعی را بررسی کنیم. نوزایی (به عنوان عامل عمده)، سکولاریسم، صنعتی شدن، فردگرایی افراطی، غلبه نگرش های فمینیستی، بالارفتن روحیه های اقتصادی و مصرف گرایی از جمله عوامل مهمی هستند که به مرور زمان، تحولات خانواده را موجب شده و آن را از نظر شکل و کارکرد دگرگون ساختند و در نتیجه، زمینه فروپاشی خانواده، افزایش طلاق، بی مسوولیتی و بی تفاوتی کودکان در جامعه، رواج فحشا در محیط های عمومی، زنای بامحارم، بد رفتاری جنسی با کودکان، حیوان دوستی به منظور پرکردن خلأ عاطفی ناشی از فقدان عاطفه در خانواده ها، کمبود زاد و ولد و پیر شدن تدریجی جوامع و دچار شدن به مشکل کمبود جمعیت در کشورهای توسعه یافته را فراهم ساختند.
 

سیر تحولات خانواده

 تحول خانواده در قرن نوزدهم مرکز توجه مردم شناسی بود، اما در نیمه اول قرن بیستم اهمیت خود را از دست داد، ولی در سال های اخیر بار دیگر اهمیت یافته است. تقریبا همه جامعه شناسان در این نکته اتفاق نظر دارند که جامعه ابتدایی متشکل از خانواده و شبکه های خویشاوندی بود؛ شبکه هایی متشکل از افراد که از طریق نسل خانوادگی یا ازدواج با فرزندخواندگی به هم پیوند می خوردند.
 
در آن جامعه هیچ نهاد اجتماعی مجزا برای اهداف تخصصی شده همچون دین، تعلیم و تربیت، سیاست یا اقتصاد وجود نداشت. همان طور که «رابین فاکس» بیان می کند: «واحد اصلی خانواده، گروه های خویشاوندی بودند. تندرستی و امنیت مرد، زندگی و مرگش در دستان خویشاوندانش بود. مرد «بی خویشاوند» در بهترین حالت، مردی بدون جایگاه اجتماعی و در بدترین حالت یک فرد مرده محسوب می شد. البته در مورد زنان نیز چنین بود».(1967).
 
با گذشت زمان، نهادهای اجتماعی برای کارکردهایی پدید آمدند که قبلا بر عهده خانواده و گروه های خویشاوندی ابتدایی بود. برای همین است که جامعه شناسان می گویند خانواده با گذشت زمان، کارکردهای خود را از دست داده است.
 
کارکرد سیاست به دولت واگذار شده و کارکردهای مذهبی، آموزشی و اقتصادی توسط مؤسسات و سازمان های مختلفی که به همین منظور شکل گرفته اند، انجام می شود. البته این کارکردها در مراحل مختلف تاریخی و با توسعه اجتماع از دست خانواده خارج شده است؛ به عنوان مثال کارکردهای اقتصادی در برخی جوامع تا همین اواخر بر عهده خانواده بود؛ جوامع، گسترش و به تدریج در قالب نهادهایی با کارکردهای تخصصی تمایز یافتند تاحدی که نهاد خویشاوندی که زمانی یک واحد اجتماعی کامل بود، امروزه تنها یکی از نهادی های تخصصی جامعه محسوب می شود. از این منظر، خانواده از لحاظ قدرت اجتماعی نیز اهمیت خود را از دست داده است.
 
برخی از دانشمندان، این روندی را روند تکاملی می دانند، ولی برخی دیگر با این وصف موافق نیستند. گروه دوم معتقدند که تخصصی شدن کارکردها الزام سعادت و به روزی بشر را به دنبال ندارد؛ به علاوه تکامل گرایان قرن نوزدهم، این روند را یک روند دائمی و تک خطی تلقی می کردند، ولی مطالعات تجربی نشان داد که این روند ناهموار و غیر مستقیم است.
 
متاسفانه یک نظریه توسعه یافته در خصوص خانواده وجود ندارد تا در درون آن، مسأله کاهش خانواده توضیح داده شود و حتی در توانایی های فعلی علوم اجتماعی چنین نظریه هایی به چشم نمی خورد؛ اما برخی از تعمیم ها در سطح گسترده در باره مسیر تحول تاریخی خانواده، شواهد تجربی قابل دسترس را فراهم کرده اند. بسیاری از این گونه تعمیم ها، عنوان «روند جهانی خانواده» نام گرفته اند؛ بدین معنا که نظام خویشاوندی خانواده از شکل خانواده های گسترده به سوی خانواده های هسته ای با زن و شوهری پیش می رود. این روند در طی چندین قرن در جوامع پیشرفته وجود داشته است و امروزه در همه جوامع صنعتی به چشم می خورد.
 
ادامه دارد...
 
منبع: تقویت نظام خانواده و آسیب شناسی آن، گروه نویسندگان، صص141-143، موسسه علمی-پژوهشی امام خمینی (ره)، قم، سوم، 1388.