سبک تربیتی سخت گیرانه، زمینه ساز شکل گیری اضطراب در فرزندان است. 
 

مقدمه

مسؤولیت والدین در انتخاب شیوه تربیتی و نقش آنان در پرورش جسمی و روانی فرزندان آنچنان مهم و برجسته است که امام سجاد (علیه السلام) برای این کار از خداوند متعال کمک می طلبد. نصیحت های مشفقانه حضرت لقمان به فرزندش در قرآن نیز بهترین سند برای اهمیت نقش والدین و تأثیر شیوه تربیتی آنان بر رفتارهای فرزندان است.
 
والدین بر اساس ویژگی هایی که مایلند در فرزندانشان وجود داشته باشد، روش ها و الگوهایی را برای تربیت آنان به کار می برند. به همین علت آنها می خواهند بدانند که چگونه باید باشند و کدام یک از این الگوها برای تربیت فرزندان از موفقیت بیشتری برخوردار است.
 

روش های تربیت

محققان در این زمینه پژوهش های متعددی انجام داده و در ابعاد مختلف، روش های تربیتی والدین و تأثیر آن بر تربیت فرزندان را بررسی و طبقه بندی کرده اند. شناخته شده ترین تحقیق در این زمینه، مطالعات دیانا بومریند است. او والدین را به سه نوع کلی دسته بندی کرده است: الف) والدین سهل گیر؛ ب) والدین سخت گیر؛ ج) والدین مقتدر. وی بر اساس این طبقه بندی معتقد است که سه نوع شیوه تربیتی متفاوت در خانواده ها وجود دارد که هر یک، آثار مختلفی در شکل گیری شخصیت و رشد و تربیت اجتماعی، عاطفی، هیجانی، عقلانی و ... فرزندان دارد.
 
روان شناسان معتقدند که محیط خانه، اولین و بادوام ترین عامل در رشد شخصیت افراد یک خانواده است و نفوذ والدین بر فرزندان تنها به جنبه های ارثی محدود نمی شود، بلکه در رشد تمام ابعاد وجودی آنها نقش تعیین کننده ای دارد. فرزندان از طریق خانواده با دنیای خارج آشنا می شوند، طرز معاشرت و روابط اجتماعی با دیگران را می آموزند و راه و رسم زندگی، اخلاق و فلسفه اجتماعی و آداب و رسوم آن را فرامی گیرند.
 
با توجه به کارکردهای مهم آموزشی و تربیتی خانواده و سبک های تربیتی والدین، هر یک از مکاتب روان شناسی بر اساس مبانی و اصول خود و بر حسب میزان تأکیدی که بر یکی از ابعاد رفتاری، انگیزشی، شناختی و ... دارند، الگو و روش خاصی را در فرزند پروری و تربیت معرفی می کنند.
 
در سه دهه اول قرن بیستم، روش های تربیت فرزند (فرزندپروری) با الهام از مکتب رفتارگرایی، در صدد ایجاد عادات خوب و خاموش کردن عادات بد بود. این دیدگاه که عینی، کنترل شده و غیرعاطفی می باشد، به شکل اغراق آمیزی در بیان جان بی واتسون بنیانگذار مکتب رفتارگرایی نمایان است:
 
«برای تربیت کودک، شیوه معقولی وجود دارد. با بچه طوری رفتار کنید که گویی بزرگسال کم سن و سال است. با نهایت دقت به او لباس بپوشانید و حمامش کنید. با او با استواری به شیوه عینی و ملاطفت آمیز رفتار کنید. هرگز او را در آغوش نگیرید و روی زانوی خود نشانید. اگر ناچار شدید، فقط در موقع شب خوش گفتن، یک بار پیشانی او را ببوسید و هنگام صبح با او دست دهید. اگر او موفقیت چشمگیری در یک کار دشوار از خود نشان دهد، دستی به سر و گوشش بکشید. بد نیست این روش را آزمایش کنید. ظرف یک هفته متوجه خواهید شد که به آسانی می توانید با بچه رفتاری کاملا جدی و عینی و در عین حال ملاطفت آمیز داشته باشید».
 

تغییر سبک های تربیتی

بعد از دهه ۱۹۴۰ شیوه و رابطه والدین و فرزند به سوی سهل گیری و انعطاف پذیری بیش تر تحول یافت و متاثر از مکتب روان تحلیل گری بر امنیت عاطفی کودک و پرهیز از زبان های ناشی از کنترل شدید تکانه های طبیعی تاکید گردید. به والدین توصیه شد که از حس طبیعی خود پیروی کنند و از برنامه انعطاف پذیری در تربیت فرزند استفاده کنند که هم با نیازهای خودشان و هم با نیازهای کودکان سازگاری دارد. اما در حال حاضر محققان معتقدند که سهل گیری، روش مناسبی برای تربیت فرزند نیست؛ از این رو شیوه سومی را پیشنهاد می کنند که حد فاصل دو روش دیگر باشد که هم از افراط گرایی روش اول به دور است و هم دچار تفریط روش دوم نمی گردد. برای آشنایی با شیوه های تربیت والدینی و آثار آن بر تربیت فرزندان، هر یک از این شیوه ها را به تفصیل بررسی خواهیم کرد.
 

والدین سخت گیر و شیوه سخت گیرانه

 در خانواده های سخت گیر، بر قدرت والدین بیش از اندازه تأکید می شود. این نوع خانواده تابع اصول دیکتاتوری است. بدین معنا که یک نفر، حاکم بر رفتار دیگران است. این فرد غالبا پدر و گاهی ممکن است که مادر نقش او را به عهده بگیرد و در غیاب پدر و در موضوعاتی که به وی واگذار شده، اعمال نظر کند و به کنترل رفتار فرزندان بپردازد. در چنین خانواده ای تنها دیکتاتور تصمیم می گیرد، هدف را تعیین می کند، راه را نشان می دهد، وظیفه افراد را مشخص می سازد و امور زندگی را ترتیب می دهد و همه باید به دلخواه و مطابق میل او رفتار کنند.
 
فقط او حق اظهار نظر دارد و دستورش بدون چون و چرا باید از سوی دیگران اجرا شود. در چنین روشی والدین برای اجرای دستورات خود نیازی به ارائه دلیل نمی بینند. پدر مستبد حتی در کارهای مربوط به کودکان، امیال آنها را در نظر نمی گیرد و بدین صورت آنان از حقوق خاص خود بی بهره می مانند.
 
در این شیوه تربیتی، تنها والدین و به ویژه پدر از استقلال برخوردار است و برنامه کار اعضای خانواده (فرزندان را معین می کند. وی در کوچک ترین عمل دیگران دخالت می کند و ارزش کار آنها، از سوی او تعیین می شود. آنچه را که او خوب بداند، خوب است و آنچه به نظرش بد جلوه کند، بد تلقی می شود و باید ترک شود). او می تواند از کار دیگران انتقاد کند؛ ولی آنچه خود انجام می دهد بدون چون و چرا به تایید دیگران می رسد.
 
 تنها اوست که مصالح خانواده و فرزندان را تشخیص می دهد و دیگران باید نظرش را بپذیرند. پدر در کارهای خصوصی اعضای خانواده دخالت می کند و زمان کار، گردش، استراحت، خواب، تحصیل و... افراد را معین می سازد. این والدین با تشخیص خود، قواعدی متناسب با سن کودکان بر آنها تحمیل می کنند؛ برای مثال، سخت گیری در سر و صدا، پاکیزگی، نوع بازی اسباب بازی، اطاعت، نحوه لباس پوشیدن و این که کودک چه قدر اجازه دارد که از خانه دور شود، به سال های پیش از مدرسه مربوط می شود.
 
والدین سخت گیر، رفتارهای عاقلانه، عملکرد خوب در مدرسه، درست غذا خوردن و تمیزی را از کودک توقع دارند. آنان از کودکان خود می خواهند که مسؤولیت کارهای خانه را به عهده بگیرند و بر خود مسلط باشند (از رفتارهای پرخاشگرانه پرهیز کنند) (بومریند، ۱۹۷۳ و مارتین، ۱۹۷۵). این والدین، رفتارهای آینده بچه های خود را دنبال می کنند و راجع به رقابت های اجتماعی، شکست فعالیت های اولیه و تعامل اجتماعی غیر مؤثر فرزندان خود اضطراب دارند.

منبعتقویت نظام خانواده و آسیب شناسی آن، گروه نویسندگان، صص 300-302، موسسه علمی-پژوهشی امام خمینی (ره)، قم، سوم، 1388