آنجائی که کسانی بخواهند با ظواهر دینی کار بکنند و پیش بروند، امیرالمؤمنین می‌‌‌‌‌ایستاد؛ حالا چه معاویه بود، چه خوارج بود؛ تفاوتی نمی کرد.
 

رفتار امام علی (ع) با مخالفان در کلام رهبری

نمونه‌هایی از مدارا با مخالفان در سلوک سیاسی امام علی (ع)
سلوک سیاسی امیرالمؤمنین بر پایه‌‌‌‌‌ی معنویت است و از سلوک معنوی او جدا نیست. رفتارهای سیاسی امیر المؤمنین. اولًا تا حد ممکن با مخالفان خودش، حتّی با دشمنان خودش مدارا کرد. اینی که می‌بینید امیر المؤمنین سه جنگ را در دوران حدود پنج سالِ حکومت خود مجبور شد و تحمل کرد، بعد از این بود که همه‌ی مداراهای لازم انجام گرفته بود. امیر المؤمنین کسی نبود که بدون رعایت مداراهای لازم با مخالفان، اول دست به شمشیر ببرد.

حالا چند تا از جملات امیر المؤمنین را بشنوید: یکجا در اول خلافت، یک عده‌ای آمدند دور امیر المؤمنین- اشاره می‌کردند به بعضی- آقا! تکلیف این‌ها را یکسره کن. اصرار می‌کردند. امیر المؤمنین در جواب، این‌ها را نصیحت به صبر کرد و از جمله‌ی چیزهائی که فرمود، این بود: این نظری که شما دارید، یک نظر است. «فرقة تری ما ترون»؛ یک عده همین نظر شما را قبول دارند. «و فرقة تری ما لا ترون»؛ یک عده حرفی را قبول دارند که شما معتقد به او نیستید، او را قبول ندارید. «و فرقة لا تری هذا و لا ذاک»؛ یک عده‌ای هم نه آن‌طرفی و نه آن‌طرفی، یک نظر سومی دارند. «فاصبروا»؛ صبر کنید تا امیر المؤمنین با حکمت کار خود را انجام بدهد. «حتّی ... تؤخذ الحقوق مسمحة»؛ بگذارید با سماح، با ملاطفت، با ملایمت، حق ذی‌حق را بگیریم، احقاق حق بکنیم. «و اذا لم أجد بدّا فآخر الدّواء الکیّ»؛ تا می‌توانیم با تسامح، با سماح، با خوش‌رفتاری، حق را به حق‌دار برگردانیم، احقاق حق بکنیم. اگر دیدیم چاره‌ای نماند، زیر بار حق نمی‌روند، آن وقت «آخر الدّواء الکیّ». این یک مثل معروف عربی است؛ «آخر الدّواء الکیّ»؛ یعنی آخرین چاره را دیگر با قاطعیت انجام می‌دهیم. تا آنجایی که ممکن است، با دارو و مرهم‌گذاری عمل می‌کنیم برای اینکه این زخم را علاج کنیم و شفا بدهیم؛ مرهم می‌گذاریم؛ وقتی نشد، آخر کار داغ می‌کنیم؛ چاره‌ای نیست.

در جنگ صفین قبل از آنی که جنگ شروع بشود، یک عده‌ای همین‌طور پا به زمین می‌کوبیدند که امیر المؤمنین چرا حمله نمی‌کنی؟ اصرار می‌کردند که حمله کن. امیر المؤمنین فرمود: «فو الله ما دفعت الحرب یوما الّا و انا اطمع ان تلحق بی طائفة فتهتدی بی»؛ یعنی من دنبال جنگ نیستم، دنبال هدایتم؛ یک روز هم که درگیری و برخورد را عقب می‌اندازم، برای این است که شاید یک عده‌ای دل به حقیقت بدهند، به راه صراط مستقیم بیایند. وقتی‌که مأیوس شدیم، دیدیم نه، کسی نمی‌آید، آن وقت شمشیر را می‌کشیم و جنگ را شروع می‌کنیم.

در باره‌ی اهل جمل، در قضیه‌ی جنگ جمل- که یکی از آزمایش های بسیار دشوار امیر المؤمنین بود- فرمود: «انّ هؤلاء قد تمالئوا علی سخطة امارتی»؛ این‌ها جمع شدند، دست به یکی کردند برای اینکه نسبت به این حکومتی که به امیر المؤمنین رسیده است، خشم خود را آشکار کنند. «و سأصبر»؛ فرمود: من صبر خواهم کرد. اما تا کی؟ «ما لم أخف علی جماعتکم»؛ آن وقتی‌که ببینم حرکت این‌ها دارد بین شما مسلمانها شکاف ایجاد می‌کند، اختلاف ایجاد می‌کند، برادران را در مقابل هم قرار می‌دهد، آن وقت وارد عمل خواهم شد و فتنه را علاج خواهم کرد؛ تا آن وقتی‌که ممکن است، صبر می‌کنم و با نصیحت رفتار می‌کنم.۱۳۸۸/۰۶/۲۰
 
رفتار متفاوت با مخالفان؛ ویژگی سلوک سیاسی امام علی(ع)
یکی از خصوصیات [سلوک سیاسی ] دیگر این بزرگوار [امام علی(ع)] هم این است که رفتارش با مخالفان و معارضان یک جور نیست؛ همه را به یک چوب نمی راند. امیرالمؤمنین فرق می گذارد بین افرادی و جریان هائی، با افرادی و جریان های دیگری. درباره‌‌‌‌‌ی خوارجِ - البته در مقابل انحراف و انحطاط و توسل به ظواهر دینی - بدون اعتقاد، علی ایستاد؛ هم در مقابل معاویه ایستاد - آنوقتی که قرآن ها را سر نیزه کردند، امیرالمؤمنین فرمود: واللَّه این مکر است، این خدعه است، این فریب است؛ اینها به قرآن اعتقادی ندارند - هم در آنوقتی که خوارج با آن ظواهر دینی، با آن صوت حزین قرآن‌‌‌‌‌خوانی در مقابل حضرت قرار گرفتند، حضرت ایستاد. یعنی آنجائی که کسانی بخواهند با ظواهر دینی کار بکنند و پیش بروند، امیرالمؤمنین می‌‌‌‌‌ایستاد؛ حالا چه معاویه بود، چه خوارج بود؛ تفاوتی نمی کرد. اما در عین حال یک جور با اینها برخورد نمی کرد. ایستادگی بود، اما نصیحت امیرالمؤمنین و رفتار خود او همیشه این بود. لذا فرمود «لاتقاتلوا الخوارج بعدی»؛ بعد از من با خوارج نجنگید؛ جنگ با خوارج نکنید؛ «فلیس من طلب الحقّ فاخطأه کمن طلب الباطل فأدرکه»؛ آن کسی که دنبال حق هست، منتها اشتباه می کند - دنبال حق است؛ از روی جهالت، از روی قشری‌‌‌‌‌گری خطا می کند، اشتباه می کند - او مثل کسی نیست که دنبال باطل می رود و به باطل می رسد؛ اینها یک جور نیستند.۱۳۸۸/۰۶/۲۰
 
رابطه صحابه و بزرگان اسلام با حاکمیت امیرالمومنین(ع)
در دوران حاکمیت امیرالمؤمنین (علیه‌الصّلاةوالسّلام)، دو گونه از صحابه و بزرگان اسلام داریم. بعضی ها کسانی بودند که تا دیدند امیرالمؤمنین سر کار آمد، حق را شناختند و آمدند با تمام وجود در خدمت قرار گرفتند. البته بعضی به آن شدت نبود، اما باز هم بودند. عده‌یی هم بودند که در این‌جا شک کردند. از رحلت پیامبر(ص) بیست وسه سال گذشته، در طول این مدت، در هیچ‌چیز شک نکردند؛ حالا که امیرالمؤمنین (ع) سر کار آمد، اینها شک کردند! بعضی ها گفتند: «انّا قد شککنا فی هذا القتال». امیرالمؤمنین با اینها برخورد قاطع کرد.

در مسجد مدینه، بعد از بیعت با امیرالمؤمنین، ایشان گفتند که متخلفان از بیعت را یکی‌یکی آوردند. فرمود: شما چرا بیعت نکردید؟ گفت: آقا من منتظرم بقیه بیعت کنند، بعد من بیعت می‌کنم! فرمود: خیلی‌خوب، برو. دیگری و دیگری هم همین‌طور. در بین این بزرگوارانی که بیعت نکرده بودند، «عبداللَّه‌بن عمر» بود. ایشان را به مسجد آوردند. امیرالمؤمنین(ع) پرسید: چرا شما بیعت نکردی؟ او دستی به هم مالید، تأملی کرد و - مثلاً - گفت: حالا بله، خوب! «مالک‌اشتر» که آن‌جا ایستاده بود، گفت: یا امیرالمؤمنین! شما اجازه بدهید، من سر این یکی را - که پسر خلیفه‌ی اسبق هم است - از تن جدا کنم، تا دیگران حساب کار خودشان را بکنند و بفهمند که مسأله، مسأله‌ی قاطعیت است. امیرالمؤمنین(ع) خندیدند و فرمودند: نه، این فرد در جوانی هایش خوش‌اخلاق نبود، حالا هم که پیر شده، اخلاقش خراب است؛ ولش کنید برود. در آن روز، «مالک‌اشتر» آن جمله را به امیرالمؤمنین (ع) عرض کرد. او گفت: یا امیرالمؤمنین! اینها نمی‌دانند که تو هم شمشیر و تازیانه داری. خیال می‌کنند که تو شمشیر و تازیانه نداری. بگذار من این را مجازات کنم، تا بفهمند تو هم شمشیر و تازیانه داری.۱۳۶۹/۰۱/۰۴

منبع: farsi.khamenei.ir