تنها به این خاطر که شما پدر یا مادر فرزندان‌تان هستید، حق ندارید در زندگی‌شان مداخله کنید.
 

مقدمه

تعجب می‌کنید از این که فرزندان‌تان وقتی که بزرگ شدند، چرا شما را همراهی نمی‌کنند؟ یا از این‌که چرا فرزندان‌تان در تعطیلات از شما احوال نمی‌گیرند، حیرت‌زده می‌شوید؟ ناراحت می‌شوید از این که به شما زنگ نمی‌زنند و احوال‌تان را نمی‌گیرند؟ احساس تنهایی و غریبی می‌کنید؟ آیا فرزندانی که همیشه می‌خواستید دوستان‌‌تان باشند، نه تنها با شما رفتار دوستانه‌ای ندارند، بلکه هنوز هم به‌دلیل کاری که حتی یادتان نمی‌آید چیست از دست شما ناراحت‌اند؟ براساس تحقیقات و مطالعات اخیر، ده دلیل اصلی برای تنفر از والدین مطرح می‌شود که در ادامه می‌خوانیم.
 

عواملی که کودکان را از والدین مُتنفر می‌سازند

اول: بر حقانیت خود تاکید دارید
همه‌ی ما داستان‌های متفاوتی در مورد گذشته داریم، اما با تاکید بر این‌که تنها روایت شما درست است و تا زمانی که بر داستان و روایت خود اصرار داشته باشید، فرزندان‌تان نمی‌توانند واقعیت زندگی خودشان را بسازند. داستان و عقاید فرزندان‌تان را به عنوان حقیقتی برای خودشان بپذیرید.
 
دوم: نمی‌شناسید که آنها کی‌ها هستند
زندگی به فرزندان شما درس‌هایی داده است که به شما نداده است. آن‌ها همان آدم‌هایی نیستند که در کودکی بوده‌اند. حتی اگر فکر کنید که آن‌ها را به همان خوبی می‌شناسید و هیچ تغییری نکرده‌اند. هرگز تصور نکنید که هم‌چنان فرزندان‌تان را هم‌چون گذشته می‌شناسید و می‌دانید چه احساساتی دارند.
 
سوم: آن‌ها را در نقش‌ کودکی‌شان زندانی کرده‌اید
دخترم پُرخرج بود، پسرم هرگز کاری را درست انجام نمی‌داد، دخترم،‌ کودکِ خوبی بود و پسرم همیشه در خانه صلح برقرار می‌کرد. اما حالا دختر شما، یک بودجه‌ی یک میلیونی دالری را مدیریت می‌کند، پسرتان مسوولیت یک مجموعه را دارد، دختر شما خرابکاری‌های زیادی کرده و پسر شما در همه‌ی دعوا‌های اطرافش شرکت می‌کند. اگر به فرزندان‌تان فرصتی دهید تا خود را آن‌گونه که حالا هستند به شما ابراز کنند، احتمالاً شگفت‌زده خواهید شد.
 
چهارم: فکر می‌کنید طلاق هنوز آنها را آزار نمی‌دهد
شاید. یک‌بار دیگر توضیح دهید که تقصیر آن‌ها نبوده است، اقرار کنید که کاری برای اجتناب از آن نمی‌توانستید، بکنید. درد و رنج آن‌ها را به رسمیت بشناسید، حتی اگر مدت‌ها پیش بوده است. اجازه دهید که بگویند اوضاع برای آن‌ها چگونه به نظر می‌رسد، بدون آنکه حالت دفاعی به خود بگیرید. ناراحتی خود را ابراز کنید و به آن‌ها بگویید که امیدوارید بتوانند از این موضوع عبور کنند، چون برای شما تمام شده است.
 
پنجم: اجازه نمی‌دهید زندگی‌ خود را خودشان رهبری کنند
فرزندان شما اکنون بزرگ‌سال هستند، آن‌ها حق انتخاب برای سبک زندگی، مذهب، شریک زندگی و تصمیمات دیگر دارند؛‌ همان‌طور که شما داشتید. پس این حق را از آن‌ها نگیرید.
 
ششم: محدودیت‌های‌شان را نادیده می‌گیرید
شما در کار‌هایی دخالت می‌کنید که هیچ ارتباطی به شما ندارند؛ مثل ازدواج آن‌ها. رازهای‌شان را به دیگران می‌گویید، مثلاً به خواهر یا برادرشان. نمی‌توانید از غُر زدن خود را جلوگیری کنید. وقتی که آن‌ها نمی‌خواهند کاری را انجام دهند یا تصمیم گرفته‌اند انجام ندهند؛ مهم نیست چند بار به آن‌ها بگویید که آن کار را انجام دهند.
 
هفتم: گوش می‌دهید اما نمی‌شنوید
قبل از این‌که حرف‌شان تمام شود، حرف‌شان را قطع می‌کنید. به آن‌ها دستور می‌دهید جای آنکه درخواست کنید. به جای آن‌ها حرف می‌زنید و فکر می‌کنید که نظر بهتر و مهم‌تری دارید. فقط لحظه‌ای سکوت کنید و اجازه دهید کلمات‌شان به زبان بیاید قبل از این‌که به آن‌ها جواب دهید. اگر متوجه چیزی نمی‌شوید، از آن‌ها بخواهید که توضیح دهند.
 
هشتم: طرف واقع می‌شوید
اختلافات خواهر و برادرها، دیگر به شما مربوط نیست. به آن‌ها اجازه بدهید مشکلات‌ شان را در میان خود، به تنهایی حل کنند. مهم نیست که فکر می‌کنید حق با کدام طرف است، اگر می‌خواهید دخالت کنید، اطمینان حاصل کنید که بی‌طرفانه این کار را انجام دهید. تبعیض بین فرزندان یکی از دلایل اصلی تنفر از والدین در آینده است.
 
نهم: سه‌ بُعدی عمل می‌کنید
اگر نمی‌توانید آنچه را که از یکی از فرزندان‌تان می‌خواهید، به‌دست آورید، سعی می‌کنید از طریق فرزند دیگر یا همسرتان به او نفوذ کنید. شما از فرزندان‌تان می‌خواهید که اسرار یک‌دیگر را برای شما بگویند. نفر سومی را وارد مساله‌ای می‌کنید که تنها به شما و یکی از فرزندان‌تان مربوط است یا باید باشد.
 
دهم: آزادی‌هایی را می‌گیرید که حق‌اش را ندارید
تنها به این خاطر که شما پدر یا مادر فرزندان‌تان هستید، حق ندارید در زندگی‌شان مداخله کنید. شما باید کنار بکشید تا آنکه از شما کمک بخواهند یا نظرتان را بپرسند. فرض کنید که یک دروازه میان شما وجود دارد. ابتدا دروازه را بزنید و تا زمانی که از شما دعوت نشده است وارد حریم آن‌ها نشوید.

منبع: Psychology Today