بر خلاف سارتر که زندگی را بی معنا می دانست، فرانکل معتقد بود که فرد باید بیاموزد با ناتوانی هایش برای درک معنای نهایی کنار بیاید.
 

عوامل تشکیل دهنده معنویت

 نیلسن و کانترل (۱۹۸۰، به نقل از فونتانا، ۱۳۸۵) معتقدند که معنویت شش ویژگی دارد:
 
1-اعتقاد به واقعیت فوق طبیعی، ۲- تمایز بین واقعیت امر دنیوی و امر قدسی، ۳-تلاش برای دستیابی به سطوح برتر آگاهی ۴- اعتقاد به آخرت، ۵- نظام نامه اخلاقی، ۶-رشد هماهنگی درونی، که در کل معنویت بیانگر شیوهای از زندگی است که وحدت بخش هر یک از این کیفیات است.
 

معنویت در اندیشه الکینز

الکینز (۱۹۸۸) معتقد است که معنویت شامل نه خصوصیت اساسی است. این اجزا به طور خلاصه به قرار زیر هستند:
 
  1. بعد روحانی یا فرامادی که به عنوان خدای مشخص فرد، خود فراتر یا بعد فرامادی تجربه می شود.
  2. معنا و هدف در زندگی: در این معنا که "خلاء وجودی " را می توان با زندگی معنادار پر کرد.
  3. داشتن رسالت در زندگی: فرد معنوی نوعی احساس وظیفه و تعهد دارد.
  4. تقدس زندگی: زندگی مشحون از تقدس است و فرد معنوی می تواند تجربه هایی همچون حیرت و اعجاب را در موقعیت های غیر مذهبی داشته باشد.
  5. اهمیت ندادن به ارزش های مادی: رضایت نهایی را نه در مادیات، بلکه در مسایل معنوی و روحی می توان یافت.
  6. نوع دوستی: به معنای تحت تأثیر درد و رنج دیگران قرار گرفتن و داشتن احساس عدالت اجتماعی.
  7. ایده آلیسم یا آرمان گرایی: فرد، جهانی بهتر را در ذهن به تصویر می کشد و تمایل دارد که این آرمان را برآورده سازد.
  8. آگاهی از تراژدی: درد، مصیبت و مرگ قسمتی از زندگی هستند و به آن رنگ و روح می بخشند.
  9. ثمرات معنویت: معنوی بودن واقعی موجب تغییر همه جنبه های بودن و نحوه زیستن می شود.
 
کشیش آمریکایی به نام الدز (۱۹۹۳، به نقل از وست، ۲۰۰۰) نیز از دیدگاه الهیات به دوازده موضوع عمده و حساس در معنویت عصر جدید اشاره می کند که عبارتند از: 1-معنویت عصر جدید بر آگاهی یافتن فرد از خود تاکید می کند، ۲- بر مسئولیت و انتخاب شخصی تاکید می ورزد، ۳- راه دسترسی شخصی به خداوند را ارائه می دهد، ۴- بر تشریک مساعی تکیه می کند، ۵- ظرفیت های انسانی را ارج می نهد، ۶- احساسات انسان را ارزشمند می شمرد، ۷- براندیشه های شهودی و تکانشی انسان ارزش می نهد، ۸- از نیروی تفکر مثبت استفاده می کند، ۹- نظرى الهی به محیط و بوم دارد، ۱۰- برای بی گناهی و مظلومیت، و اعتماد و حیرت کودک گونه ارزش قایل است، ۱۱- در پی بازیافتن ارزش، معنا و خوبی در انسان و طبیعت است، ۱۲- بر تعادل و هماهنگی تاکید دارد.
 

زیرساخت ها و مفاهیم مرتبط با یکدیگر در معنویت و معنا

یکی از مولفه هایی که در تعریف معنویت به آن پرداخته می شود معنا است. از تعاریف بسیاری که در مورد معنویت به کار رفته است (بیبرمن و واینی، ۱۹۹۷؛ کاوانا، ۱۹۹۹؛ ویلر و اوته ۱۹۹۷ به نقل از لییز، ۲۰۰۲؛ به نقل از جلالی، ۱۳۸۶) همگی در این مورد که معنویت را یک سازه ی معنابخش مطرح کرده اند، اشتراک نظر دارند. طبق نظریه ی یالوم (۱۹۸۰، به نقل جلالی، ۱۳۸۶) سوالات معنایی می توانند به چند شکل پرسیده شوند: معنای زندگی چیست؟ معنای زندگی من چیست؟ اگر بایستی بمیرم و اگر هیچ چیز ابدی نیست، پس هر چیزی چه معنایی دارد؟ توجه به این گونه سوالات نیز، در ادبیات تحقیق معنویت مشخص و آشکار است. به طور مثال، ساویکاس (۱۹۹۷، به نقل از لیپز، ۲۰۰۲) بیان می کند که فرد معنویتش را به صورت احساس معنایی در موقعیت های مختلف زندگی تجربه می کند.
 

ارتباط معنویت و مذهب در اندیشه فرانکل

از نظر فرانکل معنویت و مذهب ارتباط تنگاتنگی با معنا دارد. او معتقد است معنویت در نیاز انسان برای معنی تجلی می یابد و مفاهیم معنای غایی و فرامعنا را در بر می گیرد (ونگ، ۲۰۰۱). بر خلاف سارتر که زندگی را بی معنا می دانست، فرانکل معتقد بود که فرد باید بیاموزد با ناتوانی هایش برای درک معنای نهایی کنار بیاید. به نظر او معنا عمیق تر از منطق است. دیدگاه وی در مورد خدا و مذهب بسیار وسیع است. خدا در نظر وی یعنی وحدت.
 
بنابراین، معنویت و مذهب نیز در دیدگاه او یک راه برای کسب معنا است. او باور داشت خداوند در درون همه ی افراد حضور دارد تا آنها را به سمت فرامعنا رهنمون گرداند. رویگردانی از خدا نهایتا منجر به بروز روان نژندی اندیشه زاد و یا سایر روان نژدی ها می گردد (چراغی، ۱۳۸۵). وی بیان می دارد که وظیفه ی درمانگران و متخصصان تعلیم و تربیت کمک به افراد برای یافتن معنا و به دنبال آن فرا معنا است (فرانکل، ۱۳۷2).
 
فرانکل همچنین معتقد است که بشر تنها موجودی است که قادر است متعالی شود و فراتر از موقعیت روانی و فیزیکی خودش، ظاهر شود. با این حقیقت محض، بشر نه تنها وارد بعد جدیدی می شود، بلکه آن را خلق می کند. بعدی از فرایندهای نوئتیک که توسل معنوی یا تصمیمات اخلاقی نامیده می شوند (پایدمنت، ۱۹۹۹).
 
بیکر (۲۰۰۳) اذعان می کند که معنویت آن چیزی است که به همه مسایل زندگی معنا می بخشد. وی معتقد است که معنویت تمرکز بر یک باور یا رابطه با یک نیروی متعالی دارد. معنویت جنبه ای از زندگی است که به آن هدف، معنا و شیوه عملکرد می دهد. بیکر اظهار می کند که معنویت چیزی فراتر از یک اعتقاد مذهبی است. معنویت، معنا، هدف و یا شیوه زندگی است.
 
پوچاسکی و رومر (۲۰۰۰، به نقل از چراغی، ۱۳۸۵) معتقدند که معنویت فرد را قادر می سازد تا معنای متعالی زندگی خود را تجربه کند. ایشان معنویت را متشکل از دو بخش ایمان و معنا می دانند.
 
ونگ (۱۹۹۹، همان) با استفاده از روش های کیفی و تحلیل عوامل، دریافت که زندگی معنادار شامل ۷ زیرمقیاس می باشد: ۱- پیشرفت (پیگیری اهداف مهم زندگی)، ۲-روابط (مهارت های اجتماعی)، ۳- مذهب (اعتقاد مثبت به خدا)، ۴- تعالی خود (تعهد به پیشرفت غیرخودخواهانه)، ۵- پذیرش خود (پذیرش محدودیت های خود)، ۶- صمیمیت داشتن روابط عاطفی)، ۷- رفتار منصفانه (عادل بودن). از نظر وی زیر مقیاس های مذهب و خودشکوفایی به طور غیر مستقیم و ضمنی با معنا و هدف در زندگی مرتبط هستند.
 
همچنین می توان اذعان نمود که برخی از عوامل در نظریه های نیلسن و کانترل (۱۹۸۰) و الکینز (۱۹۸۸) مانند: داشتن معنا و هدف در زندگی، داشتن رسالت و آرمان گرایی در نظریات مربوط به معناداری نیز وجود دارد. عواملی همچون: آگاهی یافتن از خود، مسولیت و انتخاب شخصی، اندیشه های شهودی و تکانشی، نیروی تفکر مثبت و بازیافتن ارزش ها، معنا و خوبی در نظریه الدز (۱۹۹۳) نیز نقش معنا در معنویت را پررنگ تر می کند.
 
منبع: کتاب معنویت درمانی. سیدرضا میرمهدی، مجید صفاری نیا و احسان شریفی. صص 140-143، انتشارات آوای نور، سوم. 1396.