ملیت : یونان   -  قرن : منبع : دایره المعارف اساطیر و آیین های باستانی جهان

نام استاتیرا (stateira/Estatira) برای سه زن ذکر شده است: استاتیرای اول، همسر اردشیر دوم و مادر اردشیر سوم هخامنشی می‌باشد که وفات او در سال 400 ق‌م بوده است. ارشک پسر داریوش سوم، که بعدها پس از جلوس به تخت به اردشیر دوم موسوم گردید، با استاتیرا، دختیر ایدرنس (Hydarnes)، یکی از بزرگان پارسی ازدواج کرد. برادر استاتیرا موسوم به تری‌تخمه (Terituchmes) نیز با امستریس (Amestris)، دختر داریوش دوم و پروشات (Parysatis) ازدواج کرده بود. استاتیرا آنگاه که ملکه شد، در تخت روان باز و بی‌پرده حرکت می‌کرد و به اشخاصی از زنان اتباع خود اجازه می‌داد که به او نزدیک شده، درودش گویند و این رفتار او پارسیان را خوش آمد. پروشات، مادر اردشیر دوم، با استاتیرا خصومت می‌ورزید. علت و سرچشمه‌ی کینه‌ی مابین آنها به ماجرای تری‌تخمه معروف است. وی که با امستریس ازدواج کرده بود، در صدد قتل زن خود برآمد، اما توطئه‌اش فاش شد و این ماجرا، طوفانی از خشم و جنون در پروشات، مادر امستریس برانگیخت. هر چند شاهزاده خانم امستریس از مرگ نجات یافت، اما تمام خانواده‌ی او به غیر از برادرش تیسافرن (Tissaphernes)، که خدمت بسیاری به شاه کرده بود و استاتیرا که همسر ولیعهد بود، کشته و زنده به گور شدند. دیگر عامل کینه‌ی میان آن دو، علاقه و طرف‌داری پروشات نسبت به کوروش کوچک، برادر کوچک‌تر اردشیر دوم بود. در پی جنگی که بین دو برادر بر سر قدرت و پادشاهی در گرفت، کوروش کوچک، برادر کوچک‌تر اردشیر دوم بود. در پی جنگی که بین دو برادر بر سر قدرت و پادشاهی درگرفت، کوروش کوچک کشته شد. مرگ کوروش کوچک در داخل دربار، همان اندازه که مایه‌ی اندوه و عزای پروشات شد، برای استاتیرا و برادرش تیسافرن موجب خرسندی گشت. استاتیرا جریمه‌ی پیروزی و خرسندی خود را با زهری که پروشات به او خوراند، پرداخت. پروشات مدت‌ها قصد کشتن استاتیرا را داشت و بالاخره با دسیسه‌ها، نیّت خود را اجرا کرد. او زنی در خدمت خود داشت به نام ژیژیس (Gigis) که مورد اعتماد تام ملکه و بر وی بسیار مسلط بود و همین زن وسیله‌ی اجرای خیال فاسد پروشات گردید. شرح قضیه‌ی موافق نوشته‌های دینون (53)، کتسیاس (54) و پلوتارک (55)، با جزئی اختلاف، چنین است: هر دو ملکه از چندی قبل آشتی کرده و ظاهراً نشان می‌دادند که منازعات و سوءظن‌های دیرینه را فراموش کرده‌اند، زیرا به منازل یکدیگر آمد و شد داشتند و با هم غذا صرف می‌کردند. ولی چون باطناً باز از یکدیگر بیمناک بودند، غذا را از یک ظرف و از همان خوراک می‌خوردند. پلوتارک می‌گوید در پارس مرغی هست که فضله ندارد و روده‌هایش پر از چربی است. بنابراین تصور می‌کنند که غذای این مرغ از باد و شبنم است. این مرغ را رینتاسیس (rhyntaces) نامند، ولی کتسیاس این مرغ را رینداسس (rhyndaces) نامیده و چنین می‌گوید: پروشات در سر میز، یکی از این مرغ‌ها را برداشته، با کاردی که یک طرف آن را مسموم کرده بودند، به دو نیم تقسیم کرد؛ نیمی را که مسموم نشده بود، خودش برداشت و نیم مسموم را به ملکه‌ی جوان داد. دینون می‌گوید: فردی به نام ملانتاس (Melantas)، مرغ را بریده، قسمت مسموم را به استاتیرا داد. به هر حال، از درد شدید و تشنج‌هایی که بعد برای ملکه حاصل شد، او یقین کرد که مسموم گشته و به فاصله‌‌ی چند ساعت درگذشت. دینون می‌‌گوید: شاه نسبت به پروشات سوءظن پیدا کرد، زیرا درجه‌ی کینه‌‌ورزی و شقاوت او را خوب می‌دانست و برای اینکه در این باب حقیقت مطلب را بداند، فرمود تمام خدمه و صاحب منصبان مادرش را توقیف و مجازات کنند، ولی پروشات ژیژیس را مدت‌ها در منزل خود نگه داشت و از تسلیم او به شاه امتناع کرد. بالاخره این زن روزی اجازه گرفت به خانه‌اش برود و قراولان شاهی او را گرفته، طبق قوانین پارسی که برای زهردهندگان مقرر است، با زجر کشتند، یعنی سرش را روی سنگ پهنی گذارده، با سنگی دیگر چنان کوبیدند تا خُرد شد و صورتش مسطح گردید. ولی کتسیاس می‌گوید: ژیژیس وسیله‌ی اجرای قصد پروشات نبود و فقط برخلاف میل خود از قضیه اطلاع داشت. به هر حال، شاه به مادرش چیزی نگفت و نسبت به او کاری نکرد، جز اینکه او را از خود دور کرد. از استاتیرا، سه پسر به نام‌های داریوش (Darius)، آریاسپ (Aryasp) و اخوس (Ochus) باقی ماند که اخوس بعد از پادشاهی و فرمانروایی، نام اردشیر سوم را بر خود گذاشت.

استاتیرای دوم، همسر داریوش سوم، آخرین شاهنشاه هخامنشی بود. در سال 333 ق‌م، نبرد ایسوس (Issus) بین سپاه اسکندر و داریوش رخ داد. داریوش که عنوان فرماندهی سپاه را هم خود به عهده گرفته بود، در این نبرد کم مانده بود که اسیر شود، ولی ایرانی‌ها خیلی فداکاری کرده و نگذاشتند او اسیر شود و او فرصت یافته، بر اسب نشسته، فرار کرد. اما در این جنگ، چادرهای داریوش همراه با غنائم فراوان به تصرف سپاه اسکندر درآمد. در یکی از این چادرها، خانواده‌ی داریوش، شامل مادر و استاتیرا، همسر داریوش و دختر داریوش که همنام مادر استاتیرا (دختر داریوش سوم) خوانده می‌شد و دختر کوچک داریوش به نام دریپه تیس (Drypteis) بودند که همگی اسیر شدند. استاتیرا در سال 332 ق‌م، به علت زایمان درگذشت. بعضی از تاریخ‌دانان و مورخان گمان می‌بردند که پدر آخرین فرزند او اسکندر باشد.

استاتیرای دیگر یا برسینه (Barsine)، دختر داریوش سوم هخامنشی و استاتیرای دوم (با مادر خود همنام بود) و خواهر دریپه‌تیس و همسر اسکندر مقدونی بود. مقارن فتح صور (Tyre) به دست اسکندر (332 ق‌م)، نامه‌ای از داریوش سوم به اسکندر رسید که او را پادشاه خوانده، به او تکلیف کرده بود دخترش استاتیرا را به وی بدهد و جهیز او ممالکی باشد که بین هلسپونت (داردانل) و رود هالیس (قزل ایرماق) واقع است و اسکندر بدین شرایط صلح کند. اسکندر شرایط داریوش را برای صلح نپذیرفت. در طی نبرد ایسوس، استاتیرا جزو حرم داریوش سوم اسیر سپاه اسکندر شد. اسکندر پس از مراجعت  از هند در سال 324 ق‌م، با استاتیرا ازدواج کرد. پلوتارک می‌نویسد، وقتی اسکندر مرد، روشنک (Roxana)، همسر دیگر اسکندر، آبستن بود و از این جهت مورد احترام مقدونی‌ها واقع شد، ولی چون او به استاتیرا رشک می‌برد، او را فریب داد، به این معنی که نامه‌ای جعلی از طرف اسکندر به او نوشته، احضارش کرد و همین که او آمد، امر کرد او و خواهرش، دریپه‌تیس را کشته، جسد آنها را در چاهی انداختند و بعد چاه را به امر او پر کردند. در این کار، پردیکاس (Perdiccas) محروم و شریک جنایت او گشت؛ این همان شخص است که پس از مرگ اسکندر، از تمام سرداران او بانفوذتر بود.