ملیت : یونان   -  قرن : منبع : دایره المعارف اساطیر و آیین های باستانی جهان
در اساطیر فنیقیه (Phoenician)، نام الهه‌ی باروری، زیبایی، عشق جنسی و مطابق با عیشتر (Ishtar) بابلی‌ها بود که بعدها به علت یکی شدن وی با الهه‌ی دیگر، او را خدای ماه نیز به شمار آوردند.
نیاکان کارتاژیان در فنیقیه، آستارته (Astarte) را به نام فرشته‌ی موکّل بر خورشید و ماه در آسمان و مرد و زن در طبیعت می‌پرستیدند. در بعضی جاها او را به عنوان خدای پاکیزگی، عفت و هم تراز با آرتمیس (Artemis) دانسته و در مناطقی دیگر به عنوان خدای عشق ورزی، شهوت و فجور وی را مورد پرستش قرار می‌دادند که مطابق با آفرودیته (Aphrodite) در یونان بود. همان گونه که عیشتر در بابل، بکارت دختران پرستنده‌ی خویش را به عنوان هدیه و قربانی قبول می‌کرد، در بیبلوس (Byblos) نیز زنانی که آستارته را عبادت می‌کردند، گیسوان خود را به عنوان هدیه به وی تقدیم کرده و یا خود را به نخستین بیگانه‌ای که در معبد از آنان تقاضای همخوابگی می‌کرد، تسلیم می‌نمودند. قربانی کردن بکارت در معبد، تنها به عنوان تقدیم کردن هدیه‌ای به آستارته نبود، بلکه مشارکتی بود با این الهه در بذل نفس و عِرض. همان طور که عیشتر عاشق تموز (Tammuz) شد، آستارته نیز در هوای آدونیس (Adonis)، دل از کف داده بود. اهمیت آستارته، تنها در آن نیست که به ایزیس (Isis) مصریان، آفرودیته یونانیان و ونوس (Venus) رومیان شباهت دارد، بلکه بیشتر از آن جهت است که در یکی از شگفت  انگیزترین عادات بابلی - از دست دادن بکارت دختران به نخستین بیگانه - دست داشته و آن را متبرّک ساخته است. این الهه در یک زمان صفات دمتر (Demeter) و آفرودیته را دارا بود، یعنی  علاوه بر آنکه الهه‌ی زیباییِ اندام و عشق به شمار می‌رفت، الهه‌ی مهر مادری، الهام دهنده‌ی حاصلخیزی خاک و عنصر آفریننده‌ی جهان نیز محسوب می‌شد. وی از یک طرف الهه‌ی جنگ و عشق بوده و از طرفی دیگر، الهه‌ی زنان بدکاره و مادران خانواده که خود را معشوقه‌ی مهربان نیز لقب داده بود. گاهی وی را به صورت الهه‌ای ریشدار با صفات نری و مادگی نمایش داده و گاه پیکری را به شکل زنی برهنه می‌ساختند که پستان‌هایش آماده برای شیر دادن بود. با آنکه پرستندگانش، او را به نام‌های دوشیزه‌ی پاک، پاکیزه و مادر پاکیزه خطاب می‌کردند، پیوسته از این خطاب منظوری جز آن نداشتند که عشق‌های وی رنگ زناشویی نداشته است. گیلگمش (Gilgamesh) از پیشنهاد این الهه برای همسری با وی به علت عدم اعتماد به او خودداری کرد، زیرا یک بار به شیری عشق ورزیده، او را فریفت و سپس کشت. خدایان دیگر سوریه نیز مانند آستارته، تشنه‌ی خون بودند. مردم سوریه، بعل (Baal) را مانند خورشید دانسته، وی را می‌پرستیدند و به آستارته توجهی نداشتند. در زمانی که مشکلی برای مردم پیش می‌آمد، آنها فرزندان خود را مانند فنیقیان به بعل (شهر - خدا) تقدیم و برای او قربانی می‌کردند. مردان نیز برای روز عید، خود را آراسته و به قربانگاه می‌آمدند. بانگ کوفتن طبل و دمیدن در نی، فریاد کودکانی را که در دامان خدا می‌سوختند، خاموش می‌ساخت. شکل آرایش، آداب و اخلاق مردم دمشق با مردم بابل، که در آن زمان پاریس خاور زمین و شهر ذوق و سلیقه تلقی می‌شد، بسیار شباهت داشت. فحشای دینی نیز در آن شهر رایج بود و مردم سوریه مانند سایر مردم خاور آسیا، حاصلخیزی زمین را به صورتی نمادین در مادرِ بزرگ یا الهه‌ای مجسّم می‌کردند که تمامی دستگاه‌های تولید مثل زمین از ارتباط جنسی وی با معشوقش، سرمشق گرفته و نیروهای طبیعی به کار افتاده‌اند.
اعتقاد مردم مانند سرمشقی بود که به زمین داده شده و همه‌ی گیاهان، جانوران و فرزندان آدم که تحت تأثیر این تلقین قرار می‌گرفتند، چاره‌ای جز باردار شدن و تولید مثل نداشتند. هر ساله در بیبلوس و پافوس (Paphos) برای کشته شدن آدونیس، معشوقه‌ای که توسط ضربه‌ی دندان یک گراز ازپا درآمد، مراسمی برگزار کرده و بر سر و سینه می‌کوفتند. هر زمان که آدونیس از دنیا می‌رفت. دوباره زنده شده و در برابر چشم پرستندگانش به آسمان صعود می‌کرد. روایت است که کنعانیان در زمان‌های قدیم سه عید داشتند که در فصول سه گانه‌ی بهار، تابستان و پاییز برگزار می‌کردند. در هر سه عید برای آستارته خدای مادینه که به نظر ایشان دارای قوه‌ی رویاندن و باروری بوده، مراسمی مخصوص به پا می‌کردند. آنها معتقد بودند که نباتات و درختان همیشه سبز، مثل سرو، مورد و نخل و از حیوانات، گاو ماده‌ی دو شاخ، رمز و نشانه‌ی وجود آن الهه بوده و اغلب او را به صورت زنی برهنه مجسّم می‌ساختند. اما همیشه برای آستارته، رأفت و مهربانی که لازمه‌ی مهر مادری است، قائل نبوده و گاه نیز او را با طغیان‌ها و هیجان‌های شدیدی جلوه‌گر می‌ساختند که شمشیری برهنه بر کف، سوار بر اسبی بیرون تاخته و خلایق را به هلاکت می‌رسانده است. البته می‌توان علت را در این دانست که زنان، هم جنبه‌ی لطف و رأفتی حیات بخش دارند و هم جنبه‌ی قهر و غضبی مهلک. در آن هنگام که اعتدال بهاری فرا می‌رسید، جشن آستارته را در سوریه نظیر جشن سیبله (Cybele) در فنیقیه چنان پر حرارت و پر شور برپا می‌کردند که تا سر حد جنون کشیده می‌شد. آوای نای و طبل با شیون زنان در مصیبت آدونیس، محبوبه‌ی مرده‌ی آستارته در هم می‌آمیخت و کاهنان خصی (اخته) شده، وحشیانه به رقص می‌پرداختند و با چاقو بر تن خود می‌زدند. در آخر، بسیاری از کسانی که تنها برای تماشا آمده بودند، خونشان از شور و شوق به جوش آمده، جامه از تن بیرون آورده و برای آنکه وفاداری همیشگی خویش را در خدمت الهه‌ی صاحب جشن ثابت کنند، به دست خویش، خود را خصی می‌کردند. هنگامی که تاریکی شب فرا می‌رسید، کاهنان، حالتی روحانی به جشن می‌دادند و این حالت آن چنان بود که گور خدای جوان را شکافته و با فریادی مشفقانه به همگان اعلام می‌کردند که آدونیس از میان مردگان برخاسته است. سپس لب‌های مؤمنان و پرستندگان را با روغنی مسح نموده و بر گوش هر کس به نجوا می‌گفتند که وی نیز روزی از گور خود به پا خواهد خاست.