حسین پیرنیا
ملیت : ایرانی
-
قرن : 14
منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)
(تو 1291 ش)، استاد دانشگاه و نویسنده. در تهران متولد شد. تحصیلات متوسطه را در رشتهى علمى و ادبى به پایان رسانید و در سال 1311 ش به كمك حكیمالملك براى تكمیل تحصیلات به اروپا رفت و از دانشگاه كمبریج به اخذ درجهى دكترا در علوم مالى و اقتصادى نایل شد. در سال 1319 ش وارد خدمت وزارت دارایى و دانشگاه تهران شد و چندین سال ریاست ادارات نفت و معادن را عهدهدار بود و بعد به معاونت وزارت دارایى رسید. پیرنیا در دورهى هجدهم از نایین به وكالت مجلس انتخاب شد. از آثار وى: «انتقاد از بودجهى دولت»؛ «ده سال كوشش در راه حفظ و بسط حقوق ایران در نفت»؛ «عقاید بزرگترین علماى اقتصاد»؛ «مالیاتها و حقوق مالى»؛ «نفت در اقتصاد ایران».[1]
متولد 1292، فرزند ابوالحسن معروف به معاضدالسلطنه، از بنىاعمام مشیرالدوله، مادرش دختر مبشرالسلطنهى نبوى از خاندانهاى كهنسال و قدیمى ایران بود. پیرنیا پس از انجام تحصیلات مقدماتى و متوسطه عازم اروپا شد. نخست در پاریس علم اقتصاد تحصیل كرد و درجهى دكترا گرفت. سپس به انگلستان رفت و در آنجا در رشتهى فنى و پلىتكنیك ادامه تحصیل داد و درجهى علمى دریافت نمود. در 1319 به ایران آمد و به استادى دانشكدهى حقوق و علوم سیاسى و اقتصادى برگزیده شد. همزمان با كار استادى، در وزارت دارائى مشغول شد و سالیان دراز در رأس ادارهى نفت و امتیازات وزارت دارائى قرار داشت. در 1325 از طرف قوامالسلطنه به معاونت نخستوزیرى منصوب شد. در 1328 معاون وزیر دارائى شد و تحقیقاً در آن روز یكى از كارشناسان نفتى درجهى اول ایران بود. در مذاكرات با كنسرسیوم كه در 1333 صورت گرفت، چهرهى اصلى در مذاكرات نفتى بود. در دورهى هیجدهم به وكالت مجلس برگزیده شد. در دورهى نوزدهم هم وكیل گردید ولیكن از مرز خود تجاوز كرد و در نتیجه مورد بىمهرى قرار گرفت و از كار معاف شد. غالباً به كار تدریس اشتغال داشت. پس از آنكه دانشكدهى اقتصاد مستقل شد، به ریاست آنجا انتخاب گردید و در رشتهى تخصصى خود به تألیف و ترجمه پرداخت. مانند تمام افراد خانوادهى خود مردى صحیحالعمل و نیكنام بود. یادداشتهاى پدرش در صدر مشروطه و استبداد صغیر، به همت او به چاپ رسیده است. آثارى كه او در رشتهى اقتصاد تألیف و ترجمه كرده، بسیار است.
فرزند میرزا نصراللَّه خان نائینى، آخرین صدراعظم دورهى استبداد. تحصیلات مقدماتى و فارسى و عربى را در تهران فراگرفت. سپس براى ادامهى تحصیل به اروپا رفت. رشتهى حقوق را در پاریس، فلسفه و ریاضى را در انگلستان آموخت و در 1317 ه.ق به تهران وارد شد و جزء معلمین مدرسهى سیاسى قرار گرفت. چون پدرش وزیر امور خارجه بود، در كابینهى وزارتى معاونت برادر خود میرزا حسن خان مشارالملك را كه بعدها مشیرالدوله لقب گرفت، عهدهدار شد؛ ضمناً نزد میرزا ظاهر تنكابنى فلسفهدان معروف، به تحصیل حكمت الهى پرداخت. از 1320 تا 1325 ه.ق مستقلاً رئیس كابینهى وزارت خارجه بود. مدتى نیز ریاست مدرسهى سیاسى را بر عهده گرفت. در تنظیم قانون اساسى و انطباق آن با قوانین اروپائى دخیل و دستاندركار بود.
در 1286 در كابینهى ناصرالملك براى اولین مرتبه به وزارت فوائد عامه منصوب شد. در ترمیم كابینهى نظامالسلطنه وزارت معارف بر عهدهى او قرار گرفت. مشیرالسلطنه او را به وزارت فوائد عامه و تجارت منصوب نمود، ولى به زودى از این سمت استعفا داد. در كابینهى دوم ناصرالملك كه به سرپرستى سعدالدوله اداره مىشد، وزیر معارف بود، ولى قبل از سقوط كابینه كه با فتح تهران به وسیلهى سپهدار و سردار اسد صورت گرفت، او و برادرش از وزارت استعفا كردند. در انتخابات دورهى دوم مجلس شوراى ملى به وكالت مردم تهران به مجلس رفت و كاندیداى ریاست مجلس شد، ولى قبل از او ممتازالدوله و مستشارالدوله و فروغى هر كدام چند صباحى به ریاست رسیدند تا سرانجام در اواخر دورهى ریاست به مؤتمنالملك رسید. پس از ختم دورهى دوم مجلس كه با اولتیماتوم روسها براى اخراج مستشاران آمریكائى تعطیل گردید، در كابینهى علاءالسلطنه به وزارت تجارت منصوب شد. در انتخابات دورهى سوم به وكالت و ریاست مجلس رسید، ولى این دوره به علت جنگ جهانى تعطیل و عدهاى از وكلاء مهاجرت كردند و مجلس از اكثریت افتاد.
در 1296 در دو كابینهى علاءالسلطنه وزیر تجارت و در ترمیم همان كابینه وزیر فوائد عامه و در كابینهى عینالدوله وزارتخانههاى تجارت و فوائد عامه را توأماً عهدهدار گردید. در همان سال، مستوفى او را به وزارت معارف برگزید و سرانجام در 1299 در كابینهى برادر خود مشیرالدوله، وزیر مشاور گردید. در انتخابات دورهى چهارم به وكالت رسید و رئیس مجلس شد. این مجلس به علت جریانات روز و مسائلى كه در شرف تكوین بود و با در نظر گرفتن وجود افراد تندرو و با برنامهاى كه به پارلمان راه یافته بودند، نیاز به قدرت و مدیریت صحیح داشت. وى با قدرت و تسلط تمام، مجلس را اداره كرد و در زمرهى مقتدرترین رؤساى مجلس درآمد. در دورهى پنجم نیز به وكالت و ریاست رسید، ولى در اواخر دوره به علت مخالفت با انقراض قاجاریه و روى كار آمدن سلسلهى پهلوى، از ریاست استعفا داد و مستوفى به جایش انتخاب شد؛ او هم نپذیرفت و سرانجام سید محمد تدین نایبرئیس، به مقام ریاست رسید. در انتخابات دورهى ششم به وكالت رسید. ابتدا تدین رئیس مجلس بود، ولى در كابینهى مستوفى به وزارت معارف معرفى شد و مؤتمنالملك مجدداً به ریاست مجلس انتخاب شد. در انتخابات دورهى هفتم كه با الغاء القاب، نام خانوادگى پیرنیا را براى خود انتخاب نموده بود، وكیل هفتم تهران شد. ادیبالسلطنه حاكم تهران طى نامهاى قبولى او را خواستار شد، ولى در ذیل نامهى حكومتى چنین نوشت: «از انجام این مأموریت معذورم» و وكالت دورهى هفتم را رد كرد.
از آن تاریخ دور از كارهاى سیاسى وقت خود را به مطالعه و مذاكره با دوستان و دانشمندان مىگذرانید. حتى برخلاف برادرش، از انجام كارهاى فرهنگى و اجتماعى هم اعراض داشت و حتىالمقدور در هیچ كمیسیون و اجتماعى حضور نمىیافت. غالباً ادبا و فلاسفه نزد او مىرفتند و از هر درى و مقولهاى جز سیاست سخن گفته مىشد. با ثروت سرشارى كه از پدرش به او به ارث رسیده بود، در خانهى خود واقع در لالهزار نو به طرزى اشرافى زندگى مىكرد. بعد از شهریور 1320 كه توجه به رجال ملى زیاد شد، مجلس سیزدهم به نخستوزیرى او ابراز تمایل كرد و نمایندگان به اتفاق آراء تمایل خودشان را نسبت به او اعلام نمودند؛ ضمناً آقایان عبدالحسین اورنگ و بیات صدر و دكتر طاهرى مأمور ملاقات با مؤتمنالملك و ابلاغ تمایل مجلس شدند. این ملاقات در همان روز انجام گرفت و پس از شش ساعت مذاكره، مؤتمنالملك همان جوابى را داد كه در ابتداى ملاقات داده بود و آن جواب این بود: «توانایى انجام این خدمت را ندارم». نمایندگان پس از این ملاقات، به مجلس بازگشتند و عدم قبولى پیرنیا را به مجلس اطلاع دادند. فرداى آن روز بحث تمام مطبوعات تهران در این مورد بود. اطلاعات سرمقالهى مفصلى نوشت و حق را به مؤتمنالملك داد. در همان دوره كه اوضاع آذربایجان و فارس و خراسان مشكلات بزرگى فراهم كرده بود، مردم تهران او را به وكالت انتخاب كردند، ولى از قبول آن اعراض كرد، باز مورد تمایل مجلس قرار گرفت ولى مانند گذشته زیر بار نرفت. در بهمن 1324 كه قوامالسلطنه كاندیداى نخستوزیرى بود، مخالفین قوام مخصوصاً فراكسیون حزب توده، مؤتمنالملك را كاندیدا كردند و پس از اخذ رأى، مؤتمنالملك 51 رأى و قوام 52 رأى داشت؛ یك رأى اضافى قوامالسلطنه مربوط به رئیس مجلس بود كه مىدانست مؤتمنالملك آن سمت را قبول نمىكند. بعد از شهریور 1320، مؤتمنالملك در امور سیاسى مرتباً مورد مشورت قرار مىگرفت و در این مورد به هیچ وجه مضایقه نداشت. وقتى قوامالسلطنه در مسكو با بنبست مذاكرات مواجه شد، نظر مشورتى مؤتمنالملك را خواست. او با جملهى كوتاه «تأمل كنید!» قوام را به پایدارى تشویق و ترغیب نمود.
در تاریخ نهم شهریور 1326 در 73 سالگى درگذشت و در امامزاده صالح در تجریش مدفون گردید. مجلس شوراى ملى به مناسبت خدمات مؤتمنالملك و به پیشنهاد دكتر معظمى، مادهى واحدهاى گذرانید و او را در شمار یكى از فرزندان خدمتگزار ایران محسوب نمود. به مناسبت درگذشت آن مرد، یك روز تعطیل عمومى اعلام شد. مؤتمنالملك یك همسر انتخاب نمود، و او دختر محمدولى خان آصفالسلطنه از بطن دختر مظفرالدین شاه قاجار بود. از این همسر صاحب پنج اولاد شد. پسر بزرگ او خسرو وارد وزارت خارجه شد، پسر دیگرش در اروپا حرفهى دندانپزشكى را تعقیب كرد. دو فرزند ذكور دیگرش نه در علم پیشرفت كردند و نه در سیاست. یگانه دختر او همسر سپهبد زاهدى شد كه به زودى به متاركه انجامید و سپس به همسرى سرهنگ سیف درآمد. ابراهیم صفائى در كتاب رهبران مشروطه دربارهى خصوصیات مؤتمنالملك چنین نوشته است: «مؤتمنالملك از رجال تحصیلكرده و وطنخواه ولى محافظهكار و راحتطلب ایران بود. با تقوى و پاكى زندگى مىكرد و به ناپاكى هم نیازى نداشت، زیرا از ثروت موروثى پدر سرمایهى كافى داشت.»
مورخالدوله سپهر در یادداشتهاى خود دربارهى مؤتمنالملك چنین نوشته: «در هر حال حسین پیرنیا یكى از رجال معروف و موجه و دانشمند ایران است. متجاوز از 20 سال در صحنهى سیاسى ایران نقش اساسى داشت، به قانون احترام مىگذاشت، در ادارهى مجلس قدرت زیادى از خود نشان مىداد. زمانى كه در مدرسهى سیاسى تدریس مىكرد، یادداشتهائى تنظیم نمود كه بعدها چاپ شد. مهمترین اثر او قراردادهاى ایران با خارجه است كه هنگام ریاست كابینهى وزارت خارجه آن را تنظیم و انتشار داد».
(میرزا) حسین مؤتمن الملك (و. 1254- ف.1326 ه.ش./ 1366 ه.ق.) پسر دوم میرزا نصراللَّه خان مشیرالدوله از تحصیل كردگان پاریس و لندن. وى چند بار وكیل مجلس و وزیر بود و مدتى ریاست مجلس شوارى ملى را به عهده داشت و مؤلف «مجموعه معهدات ایران با دول خارجه» است. وى به مرض سرطان فقرات در تهران درگذشت. نواده عم آنان ابوالحسن ملقب به معاضدالسلنطه، سیاستمدار ایرانى.وى مكرر در ممالك خارجه سمت سفارت داشته (ف.1318 ه.ش.)
تازه های مشاهیر
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}