رضا محجوبی
ملیت : ایرانی
-
قرن : 14
منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)
(1333 -1277 ش)، نوازنده. در تهران به دنیا آمد. از كودكى مانند برادر خود، مرتضى محجوبى، به موسیقى علاقهمند بود. پدرش با نى و مادرش با پیانو آشنایى داشت. اولین استاد او حسین خان هنگآفرین بود و مدتى نیز نزد ابراهیم آژنگ كار كرد. سپس نزد حسین خان اسماعیلزاده رفت. وى در شانزده سالگى ویولن را به خوبى مىنواخت. در 1302 ش با درویش و عارف كنسرتهایى برگزار كرد كه مورد توجه زیادى قرار گرفت. محجوبى در بیست و چهار سالگى به اختلال حواس دچار شد و با اینكه مداوا یافت، به تدریج بر اثر استعمال مكفیات و افراط در آنها، به حالت جنون درآمد و به قیود معمول زندگى بىاعتنایى یافت. از دوستان نزدیك او امیرى فیروزكوهى و از شاگردانش، مجید وفادار و روحاللَّه خالقى بودند. از وى چندین چهار مضراب، پیش درآمد و تصنیف در ابوعطا و دشتى باقى مانده است. ساختههاى او بیشتر در سبك درویش خان است. وى در تهران درگذشت و در آرامگاه ظهیرالدوله دفن شد.[1]
(رضا) برادر بزرگتر مرتضى محجوبى فرزند عباسعلى ناظر (و. 1277 ه.ش ف. 1333 ه.ش) نوازندهى زبردستى در ویولن بوده و از كودكى نزد حسین هنگآفرین ویولن آموخت و چند سالى نیز از محضر استاد معروف كمانچه حسین اسماعیلزاده استفاده كرد.
رضا محجوبى 1277 -1333 دربارهى آن «عاقل دیوانهنما» كه پنجهاش و رفتار غریبش، سخنها برانگیخته است، بسیار گفته و نوشته شده است. نوشتههایى كه بیشتر نادرستاند و جنبههایى اغراقآمیز و افسانهوار از زندگى او به دست دادهاند.
در حقیقت خود او نیز با رفتار و كردار عجیبش و نواى متفاوت سازش، ناخواسته بر این اغراق ایجاد شده مىافزود. حال كه 35 سال از مرگ او مىگذرد، قضاوت دربارهى او نیز مشكلتر شده است. معاشرین دورهى جوانى او همگى روى در نقاب خاك كشیدهاند و جوانانى كه دوران آخر عمر وى را دیدهاند، امروز سپیدمو گشتهاند.
محرمان و یاران وى هیچكدام زنده نیستند از حقیقت حال وى خبر دهند و از ساز سحرانگیز او، حدود 10 دقیقه، آن هم به طور مخدوش بیشتر باقى نیست كه البته آن هم نمىتواند گویاى دقیقى از هنر او باشد. اما در این بین، محقق كوشنده، مىتواند از وراى انبوه اطلاعات نادرست، با در نظر گرفتن حس تمیز و تفكر صحیح و درك درست از موسیقى، شخصیت او را هرچند كمى مبهم تصویر كند.
رضا محجوبى، فرزند «میرزا عباسعلى خان ناظر» پیشكار شاهزاده ارسلانخان ناصر همایون امیرنظام آذربایجانى بود. ارسلانخان ناصر همایون خود از مسئولین امور موزیك در دربار مظفرالدین شاه قاجار بود. سكونت این خانواده در باغ این شاهزاده واقع در خیابان اكباتان (امروزى) موجب تشویق این خانواده به موسیقى شد. پدر خانواده نى مىنواخت و مادرشان، فخرالسادات به پیانو آشنا بود. در تعاقب حادثهاى، به توصیه نزدیكان خانواده، رضا و برادر كوچكترش مرتضى به تعلیم موسیقى نهاده شدند. مرتضى از سنین طفولیت علاقه خود را به پیانو نشان داده بود. پیانو در سالهاى اخیر توسط رجال و درباریان به ایران وارد شده و به جهانى، مطبوع و مطلوب افتاده بود. هر دو كودك نزد اساتید موسیقى سنتى به آموختن موسیقى گذارده شدند. رضا، به توصیه شاهزاده، به محضر ابراهیم آژنگ رفت. آژنگ از نوازندگان خوب آن دوره معروف به «ابراهیم ویولنى» بود كه تحصیلات او بیشتر در زمینه كلاسیك غربى و موزیك نظام بود.
شیوه تدریس آژنگ، برخلاف معمول آن زمان، از روى شیوههاى اروپایى همراه با كتاب و نت بود. اما رضاى كوچك از همان آغاز سر تسلیم به این شیوه فرود نیاورد و به طور غریزى، مكتب دیگرى را مىجست كه با نیازهاى فطرى او هماهنگى داشته باشد. بعد از یك دورهى ناموفق نزد آژنگ، او را نزد حسینخان اسماعیلزاده بزرگترین نوازنده كمانچهى آن عصر گذاشتند. در آن زمان، ویولن نیز مانند پیانو و فلوت از سازهاى فرنگىاى بود كه به علت كوچكى و ظرافتشان مورد استقبال قرار گرفته بودند و كسانى كه مىخواستند موسیقى ایرانى را روى ویولن بنوازد از روش كمانچه تقلید مىكردند. اسماعیلزاده در همان خیابان اكباتان (ملت) مىزیست و رضا با اشتیاق تمام به محضر درس او شتافت. شیوهى تعلیم استاد، شفاهى و به طور سینه به سینه و از راه گوش بود و قدما معتقد بودند كه براى آموختن ظرایف موسیقى ایرانى (كه قابل ثبت روى كاغذ نیستند) راهى به از این نیست. اساس كار موسیقى ایرانى در آن دوره، ردیف آوازها بود كه شاگرد به تدریج مىآموخت و بعد، تصانیف و رنگها و «پیشدرآمد» كه تا آن زمان رایج شده بود. از محضر درس این استاد، كسانى مانند ابوالحسن صبا و حسین یاحقى بیرون آمدند كه بعدها از مفاخر موسیقى ایران شدند. استعداد بسیار شدید، دقت گوش، كار فراوان و عاشقانه و حساسیت فطرى از رضا نوازندهاى لطیف طبع و پراحساس ساخت و رشدى زودرس یافت. در شانزده سالگى ساز او شنیدنى بود و به همراه برادرش مرتضى، به هنرنمایى مىپرداخت. وى كه نخست به همراه برادرش در كافه پدرى به نوازندگى اشتغال داشت، بعدها با اساتیدى چون: درویش خان، حاجىخان ضربگیر (عینالدوله)، طاهرزاده، علىاكبر شهنازى، مرتضى نىداود و حسن قصاب (خواننده) نزد رجال و شخصیتهاى بزرگ به دادن كنسرت پرداخت. وى كه دورهى ردیف عالى استادش را با موفقیت به پایان رسانیده بود، تسلطى خاص در اجراى آوازها، پروراندن گوشهها، چهار مضرابها، پیشدرآمدها و تصانیف داشت. شیوهى نوازندگى سهل و ممتنع او، خلاقیت و ابتكار جالب توجه همراه با احساسى لطیف و گسترده و عمیقى كه در ساز او بود و زیبایى صورت و سیرتش، از او نوازندهاى محبوب و به یادماندنى ساخت.
رضا تا سال 1302(25 سالگى)، از هنرمندان محبوب جامعهى هنرى آن روز تهران بود كه با دادن كنسرت و تشكیل كلاس تعلیم موسیقى در لالهزار، شهرتى بسزا داشت. در این هنگام چند كنسرت با درویش و عارف در گراند هتل داد و آهنگ و پیشدرآمدهایى ساخت كه مورد توجه بسیار قرار گرفت. مجید وفادار و روحاللَّه خالقى از شاگردان او بودند. از این هنگام به بعد، در اثر تحولاتى كه در وى پیدا شده بود، تغییراتى در روش زندگى و شیوهى نوازندگى او پیدا شد. تغییراتى كه حاصل آن عصبانیتهاى شدید، حساسیت فوقالعاده، انزوا، افراط در «خود براندازى» و بىاعتنایى به روشهاى معمول و جارى زندگى بود. چنین علائمى در آن زمان تعبیر به جنون مىشد و به همین دلیل، او را چندین بار تحت مداوا قرار دادند و از آنجائى كه در تشخیص چنین پدیدههاى در آن دوره عاجز بودند و آن را صرفاً ارگانیك مىپنداشتند، حالت رضا تفاوتى نكرد و تا 31 سال بعد، كه به وضع دلخراشى فوت كرد، به همین شیوه زیست. با تمام توهماتى كه مردم آن دوره و هنرمندان و حتى نزدیكان رضا دربارهى او داشتند، او هیچگاه «دیوانه» به معناى درست و علمى آن نبود. حقیقت این است كه او این نقش دردناك را در كمال ضرورت فطرى و با آگاهى كامل براى خویش انتخاب كرده بود. او آئینه صادق و پاك و بىغشى بود كه هركس مىتوانست خود را در آن مشاهده كند و علیرغم تمام رفتارهاى ظاهرىاش، هیچگاه نمىتوان او را دیوانه خواند. به حد افراد نجیب و پاك نفس و مستغنى بود، هوش و حافظهاى بسیار قوى داشت كه مورد تعجب نزدیكانش واقع مىشد و سخنان به ظاهر نامفهوم و غریب وى، هركدام حاوى نكاتى لطیف و باریك بودند كه گاه نیش طنز تلخى چاشنى آن بود. در كمال فقر و مسكنت مىزیست و جز تا وقتى كه حالى مناسب نمىیافت، نمىنواخت و احساس پیچیده و نظم منطقى تفكر او در نواختن ساز تجلى پیدا مىكرد (و این خود دلیل بارزى بر هوش سالم و سرشار وى بود). وجود لطیف و آسمانى او در تهران غمانگیز و مردمكش آن سالها، چون آیهاى از رنج و زحمت بود. تنها معدودى بودند كه او را به درستى شناختند و روح درد كشیده او را درك كردند كه از آن جمله. مرحوم استاد بهشتى روان سید كریم امیرى فیروزكوهى بود و شخصیت رضا در شعر او متجلى است. از لحاظ موسیقى پدیدهى رضا محجوبى، از دو جنبه قابل بررسى است: نوازندگى، سازندگى. از لحاظ نوازندگى، رضا محجوبى پدیدهاى منحصر به فرد است. منحصر به فرد از این جهت كه در عین تقیه و پاىبندى به اصول سنتى و ردیف و حتى شیوهى نوازندگى قدما، شور و حالى مختص خود داشت كه در «رنگ آمیزى»هاى سازىاش منعكس مىشد. بعضى از همدورههاى او، به خصوص مرحوم صبا با استفاده از تعالیم مدرسه عالى موسیقى و متدهاى غربى، شیوه دیگرى را پیش گرفتند كه در مقایسه با قدما، مشكلتر و فنىتر به نظر مىرسد و همین شیوه بود كه بعدها در هنرستان ملى تدریس مىشد. در حقیقت، رضا از لحاظ معلومات موسیقى و اطلاعات در زمینه موسیقى فرنگى چیز بیشتر از خیلى نوازندگان نداشت و تعلیم او منحصر به همان چند سالى بود كه نزد حسینخان اسماعیلزاده ردیفها را آموخته بود. اما نكات و خصوصیاتى در ساز او بود كه او را متمایز مىساخت و صاحبنظران هنوز غیرقابل تقلیدش مىدانند. برجستهترین خصلت رضا در نوازندگى خلاقیت جوشان او بود. هیچگاه نغمهاى را دوبار ننواخت و هرگاه از او مىخواستند كه نغمهاى را كه دفعه قبل نواخته تكرار كند، یا چیزى دیگر مىنواخت و یا همان نغمه را به طرزى دیگر عرضه مىكرد كه مورد پسند واقع مىشد. در عین حال حافظهاى عجیب قوى داشت و تصانیف و قطعات بسیارى از قدیم در خاطر داشت. به خصوص قدرت او در چهار مضراب و خلق آن قابل توجه بود. چهار مضرابهاى وى به سبك قدما، كوتاه و داراى ریتمهاى تند و محرك هستند. رضا محجوبى یك بدیههنواز پرقدرت در موسیقى ایران بود و بدیههنوازى به معناى عالى و صحیح آن، خاص كسانى است كه در موسیقى به مقام استادى مىرسند. نكتهى دیگر در ساز رضا، كوك مخصوص ساز او بود، بارها دیده شده بود كه رضا با ویولنهاى داراى كوك غیر صحیح نواخته و به خوبى از عهده برآمده بود. به طورى كه كس دیگرى نمىتوانست با ساز او بنوازد. خود نیز هنگام نواختن دستگاهى خاص، كوك ساز خود را طورى تنظیم مىكرد كه به هنگام مقتضى و مناسب بتواند توافقات و سازهاى مطلوبى ایجاد كند و این خصلتى است كه در نوازندگان بعدى او كمتر دیده مىشود. او در هنگام كودكى طبق روش معمول آن زمان مدتى را با استاد حاجخان عینالدولهاى ضرب نواخته و دقت او در نوازندگى به نگهداشتن ریتم و وزن از همان مایهى دوره كودكى بود.
مهمترین نكته و خصیصه در نوازندگى، جملهپردازیهاى خاص وى بود. در قدیم، نوازندگى منحصر به ردیف و تقیه به حفظ مبانى اجرایى و ریزهكاریها و رعایت مسائل فنى آنها بود. در دوران بعد، بخصوص بعد از تأسیس رادیو، موسیقى دیگرى پدید آمد كه مغایر با روش قدما بود. رضا شاید از اولین كسانى بود (و شاید اولین كسى) كه بنا به نیازهاى حسى و روحى خویش و مقتضاى زمان، تا جایى كه صلاح دید از روش پیشینیان عدول كرد و شیوهاى اختیار كرد كه اكنون نزد اهل فن به «شیریننوازى» معروف است. در این شیوه، مختصات اصلى و قدیم نوازندگى در موسیقى سنتى مورد تغییراتى چند قرار گرفته است، تندى و كندى ریتم- تقیه به درستى اجراى جملات- رعایت مسائل فنى از قبیل تكها، ریزها، تكیهها و تحریرهاى مخصوص، توالى گوشهها و بیان احساس با توسل به شیوههاى جدید (كه بعض آنها مستخرج از موسیقى ممالك دیگر بود). رضا نیز از پیشكسوتان و شیریننوازان این سبك بود سبك و روش كار او با همه آیندگان و حتى معاصرین وى تفاوتهاى بسیار داشت، جملاتش درست است، صداى سازش اصیل است، در اجراى چهار مضرابها و ضربیها به «سرعت صحیح» و مسائل فنى دیگر مقید است، ابتكاراتش خارج از موسیقى اصیل نیست و با منطق رایج در موسیقى قدما همخوانى دارد، در بیان احساس نیز هرچند صددرصد مانند اساتید قدیم نیست ولى در تجلى احساساتش به افراط و تندروى نگرائیده و ساختههایش از احساس طبیعى و گرم و «درونى» برخوردارند. در حقیقت رضا شیریننوازى بود كه با همهى خصوصیاتش، از اصالت موسیقى خروج نكرد و هیچگاه حاضر نشد با اختلاط و امتزاج آن به طور كوركورانه با موسیقىهاى وارداتى دیگر، آن را به ابتذال بكشاند.
رضا محجوبى هیچگاه در رادیو وارد نشد و صفحههایى هم پر نكرد. تنها اثرى كه از او باقى مانده و در دسترس بعضى اشخاص هست، تا حدى شیوه كار او را نشان مىدهد. لیكن اعجابانگیزى او را باید در لحظاتى خاص دید كه درك آن لحظات فقط براى معدودى میسر بود و چیزى هم از آنها ضبط نشد. از لحاظ آهنگسازى باید گفته شود كه «معنى آهنگسازى» در موسیقى قدیم رسم نبود و در حقیقت نوازندهى موسیقى سنتى پس از سالها تعلیم كه (در صورت استعداد) به مقام بداههنوازى مىرسید خود هم نوازنده و هم (تا حدى آهنگساز) لیكن بعد از درویش و عارف كه اعتبار جدیدى به پیشدرآمد و تصنیف بخشیدند، نواسازى نیز به صورتى دیگر درآمد. از رضا چندین چهارمضراب، پیشدرآمد و دو تصنیف (در ابوعطا و دشتى) باقى مانده است كه بعضى از آنها به همت دكتر لطفاللَّه مفخم پایان به نت درآمده است. ساختههاى او به سبك درویشخان و ركنالدین مختارى است، نمونههاى خوبى است از روش نواسازى اساتید قدیم. نغمات زیبا در پیشدرآمدها و تصانیف او فراوان است و از لحاظ «فرم» سلیس و روان و داراى صحیح و طبیعى است. تصنیف اول كه بنام «چوپانى» معروف است و با مطلع: یك زمان چوپانى، خواست از نادانى... آغاز مىشود، نخست با آواز ملوك ضرابى در گراند هتل تهران به اجرا درآمد. اشعار آن از رضا كمال (شهرزاد) هنرمند معروف آن زمان است. رضا كمال از دوستداران تئاتر در آن زمان بود و آثارى نیز روى پرده آورد. خودكشى او در سنین جوانى، اثر عمیقى بر روى رضا داشت. تصنیف دیگر به نام «بهار نو رسید» (سراینده اشعار معلوم نیست) نیز با آواز قمرالملوك وزیرى و تار مرتضىخان نىداود در صفحه ضبط شد و تنها اثرى از او است كه در همان زمان مضبوط است. دوران نواسازى رضا تا سالهاى 1300 -1305 است و از آن به بعد اثرى از او در دست نیست غیر از تعدادى تصانیف فكاهى بسیار معروف كه اكثراً جنبههاى انتقادى اجتماعى و سیاسى دارند (مانند: این انگلیسا تهرونو خوردن...) و بنا به قول مشهور، شعرشان نیز ساختهى او است. تعدادى ترانه كوچك و دلنشین دارد كه شعرشان نیز از خود او است و با وجودى كه كلمات اكثر آنها شكسته و عامیانه است، لیك در یادماندنى است. مانند تصنیف: مىخوام برم بالا پشتبون- مىترسم از راه پلكون، و مرحوم صبا تعدادى از این نواها را با نت و شعر نوشت و جمعآورى كرد كه معلوم نیست بعد از 32 سال كه از فوت صبا مىگذرد، نت آن نغمات چه شده است.
زندگى و نوازندگى رضا كه آمیزهاى از رنج و شوریدگى و هنر بود، جنجال و توجه بسیارى را برانگیخت لیكن شخصیت حقیقى او و همچنین ارزش راستین او در موسیقى هیچگاه به درستى شناخته نشد. مرگ او كه در یك شب تیرماه به وضع دلخراشى به وقوع پیوست و جان خستهاش را از قفس تن رهانید، عكسالعمل زیادى را جلب نكرد و پس از مراسمى محقر، در گورستان ظهیرالدوله پائین پاى ایرج میرزا شاعر به خاك سپرده شد، امروز ما او را به صورت مرد ژولیده روى و پریشانى كه در خیابان لالهزار نشسته و با زبان طنز تلخ، زشتىهاى زندگى و جامعهاش را ریشخند مىكند نمىبینیم، بلكه او را هنرمندى لطیف طبع و انسانى بزرگ و رنج دیده مىشناسیم كه نواى روح خویش را در نغمه دشتى و افشارى (كه علاقه بسیار بدان داشت) براى تسكن دل ما، و همه آیندگان و روندگان، در صداى سازش پرواز مىدهد.
فعالیت ها : : مشاهیر / هنر / موسيقي
تازه های مشاهیر
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}