ملیت :  ایرانی   -  قرن : 7 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)
(672 -604 ق)، عارف، حكیم و شاعر. معروف به مولوى، مولوى معنوى، ملاى رومى، مولاى روم و مولاناى رومى. ملقب به خداوندگار و جلال‏الدین. وى گاهى خاموش تخلص مى‏كرد. او داراى مذهب اهل سنت و حنفى بود. در بلخ به دنیا آمد. از جانب پدر به ابوبكر، خلیفه اول، مى‏رسد و به همین جهت به خاندانش بكرى مى‏گفتند. مادر پدرش دخترزاده‏ى سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه بود و پدرش به بهاء ولد معروف. بهاء ولد از تربیت یافتگان نجم‏الدین كبرى و از علماء و خطباى بزرگ و متنفذ و از بزرگان مشایخ صوفیه بود. او به دلیل رنجشى كه از محمد خوارزمشاه یافت همراه فرزندش، جلال‏الدین، كه كودكى پنج یا شش ساله بود، از بلخ خارج شد و از مشرق ایران به مغرب مهاجرت كرد و از راه نیشابور و بغداد و مكه به شام و از آنجا به ارزنجان رفت. گفته‏اند كه پدر و پسر هنگام عبور از نیشابور به صحبت عطار رسیدند و عطار كتاب «اسرارنامه» را به ایشان داد و مولوى پیوسته آن را نزد خود داشت. مولوى به همراه پدر مدتى در شهرهاى آسیاى صغیر به سر برد و در شهر لارنده با گوهر خاتون، دختر شرف‏الدین لالا، ازدواج نمود. بعد از چهار سال با پدر و فرزندش، سلطان ولد، به درخواست سلطان علاءالدین كیقباد سلجوقى، به قونیه رفت و در آنجا سكونت گزید و به علت این اقامت طولانى در قونیه وى به رومى مشهور شد. سلطان العلماء، در 628 ق، در همان دیار از دنیا رفت و مولوى بر مسند وعظ پدر نشست. یك سال بعد برهان‏الدین محقق ترمذى، شاگرد بهاءالدین ولد، به قونیه آمد و جلال‏الدین را تحت تربیت و ارشاد خود گرفت. سپس براى اینكه در علوم شرعى و ادبى كامل شود او را براى تحصیل به دمشق و حلب فرستاد. در حلب وى در خدمت كمال‏الدین ابن‏عدیم، فقیه بزرگ حنفى، به سر برد و سپس در دمشق تحصیل در فقه حنفى را با «هدایه» مرغینانى ادامه داد و گویا در همین شهر به فیض صحبت محیى‏الدین ابن‏عربى نائل گشت. بعد از اتمام این سفر، كه از 630 ق تا 637 ق طول كشید، به قونیه بازگشت و به ریاضت ادامه داد تا اینكه از محقق ترمذى دستور تعلیم و ارشاد گرفت و چون استادش در 638 ق درگذشت مولوى به جاى وى به تدریس پرداخت. وى مدت پنج سال بر این مسند بود تا به ملاقات صوفى وارسته، شمس‏الدین محمد بن على بن ملك داد تبریزى، كه ضمن سفرهاى متعددش به قونیه رسیده بود، نایل شد. از این ملاقات و مصاحبت انقلابى روحانى در وجود مولانا پدید آمد كه از اثر آن پشت پا به مقامات دنیوى زد، تا جایى كه مریدانش او را سرزنش كردند و به سبب همین سرزنشها شمس تبریزى به دمشق رفت. پس از مدتى به خواهش مولانا بازگشت ولى این بار نیز با جهل و تعصب عوام روبرو گردید و چندى بعد به ناگاه از قونیه ناپدید گردید. گفته‏اند كه شمس به دست گروهى از شاگردان متعصب مولوى، در 645 ق، كشته شده است. پس از این مولوى زندگانى علمى گذشته را رها نمود و تا پایان عمر با عشقى خاص به تربیت و ارشاد سالكان و بیان حقایق عرفانى در قالب مثنوى و سرودن اشعار شورانگیز پرداخت. در این دوره شیخ صلاح‏الدین زركوب و سپس حسام‏الدین چلبى مورد توجه مولانا قرار گرفتند و ارتباط و اتصال با ایشان مدتى او را مشغول داشت. او تعدادى از غزلیات «دیوان شمس» را به نام صلاح‏الدین زركوب سرود و كتاب «مثنوى» را نیز با خواهش حسام‏الدین چلبى به وجود آورد. از عارفان و شاعران معاصر وى مى‏توان صدرالدین قونوى و عراقى و نجم‏الدین دایه و قانعى طوسى و علامه قطب‏الدین محمود بن مسعود شیرازى و قاضى سراج‏الدین ارموى را نام برد. از دیگر مریدان او معین‏الدین پروانه، حكمران كل بلاد روم از جانب مغولان، بود. وى غالبا براى استماع مجالس مولانا مى‏رفته و به همین سبب قسمتى از «فیه ما فیه» كه خلاصه‏ى مجالس مولوى است خطاب به او مى‏باشد. عده‏اى از سالكانى كه مولوى، بعد از تحول روحى خود و ناپدید شدن شمس، در خانقاه یا مدرسه‏ى خویش تربیت و ارشاد كرد به مولویه مشهور شدند. این سلسله بعد از او در آسیاى صغیر و ایران و ممالك دیگر پراكنده گشتند. مولوى سرانجام در قونیه، بر اثر بیمارى، درگذشت و صدرالدین قونوى بر وى نماز خواند. پیكر او در باغ سلطان یا ارم باغچه، مقبره‏ى خانوادگیشان، در كنار پدرش، به خاك سپرده شد و بعدها بنایى به نام قبة الخضراء، به نفقه‏ى بزرگان عصر و مریدان، بر تربت او ساخته شد كه مدفن خانوادگى احفاد آنها گردید. از آثار منظوم وى: «مثنوى»، مشهور به «مثنوى مولوى» و «مثنوى معنوى»، در شش دفتر، در بیست و شش هزار بیت؛ «كلیات شمس» یا «شمس الحقایق»، معروف به «دیوان كبیر» كه « دیوان» غزلیات اوست، حدودا مشتمل بر سى و شش هزار بیت؛ «رباعیات»، شامل 1659 رباعى. از آثار منثور او: «مكاتیب»، مكتوبات او به معاصرینش؛ «فیه ما فیه»؛ «مجالس السبعه».[1] شهرت جلال‏الدین محمد فرزند سلطان‏العلماء محمد بن حسین خطیبى معروف به بهاءالدین (و. بلخ ششم ربیع‏الاول 604 ه.ق- ف. قونیه یكشنبه 5 جمادى‏الاخر 672 ه.ق) پدر وى از علماء و صوفیان بزرگ زمان خود بود. بهاءالدین به سبب رنجش خاطر سلطان محمد خوارزمشاه در هنگامى كه جلال‏الدین كودك بود، از بلخ بیرون آمد و پس از مدتى سیر و سیاحت سرانجام رخت به قونیه كشید. جلال‏الدین تحقیقات مقدماتى را نزد پدر به پایان رسانید و پس از فوت او تحت ارشاد برهان‏الدین محقق مولانا را مدتى براى تكمیل علوم و معلومات در حلب و دمشق كه از بزرگترین مراكز علمى و ادبى آن زمان بود فرستاد. و مولانا پس از پایان كار به قونیه بازگشت و به تدریس و تعلیم و وعظ و تذكیر مشغول گشت. تا اینكه در سال 642 با شمس‏الدین محمد بن على بن ملك‏داد معروف به شمس تبریزى ملاقات كرد. این ملاقات انقلابى روحانى در مولانا پدید آورد كه موجب ترك مسند تدریس و فتوى گشت و این امر سبب نارضایى مردم قونیه و اعتراض مریدان گشت. شمس تبریزى تحت فشار مریدان مولانا به دمشق رفت. هجران وى مولانا را مضطرب و مشوش كرد و بالاخره پسر خود سلطان ولد را همراه گروهى در طلب شمس به دمشق فرستاد؛ شمس باز آمد و با مولانا بود تا در سال 645 به ناگاه ناپدید گردید. اینكه گفته‏اند وى را جماعتى از مردم قونیه كشته‏اند، نباید پایه و اساسى داشته باشد. پس از فقدان شمس مولانا مسند تدریس و فتوى را ترك گفت و به مراقبت باطن و تهذیب نفس پرداخت. ارتباط او با صلاح‏الدین زركوب و حسام‏الدین چلبى در این دوره از عمر یك چند او را مشغول داشت و به تشویق همین حسام‏الدین چلبى مولانا به سرودن مثنوى پرداخت. آثار مولانا از نظم و نثر عبارتند از: 1- مثنوى: در 6 جلد و شامل 26 هزار بیت كه در بحر رمل سروده شده است. محتویات مثنوى حكایات مسلسل منظومى است كه از آنها نتایج دینى و عرفانى گرفته شده و حقایق معنوى به زبان ساده بیان گشته است. 2- دیوان غزلیات معروف به دیوان كبیر یا كلیات شمس مشتمل بر 50000 بیت. 3- رباعیات. 4- مكتوبات مولانا. 5- فیه ما فیه. 6- مجالس سبعه.