ملیت :  ایرانی   -  قرن : 14 منبع : گنجینه دانشمندان (جلد سوم)
مرحوم مبرور سالك صادق و تقى متقى حاج هادى ابهرى از مردم با ایمان و پرهیزكار ابهر است و در زمان خود از بكائین شمرده میشد زیرا روزى نبود كه از گریه آرام داشته باشد مرد عامى بى‏سواد بود ولى روى اخلاص عمل و خلوص نیت و صفا و معنویتیكه داشت كلمات حكمت‏آمیزى بر زبانش جارى میشد گویا مصداق حدیث شریف نبوى صلى‏الله علیه و آله كه میفرماید: (من اخلص لله اربعین صباحا جرت ینابیع الحكمه من قلبه الى لسانه) بود گریه بسیار میكرد حسابش با خدا مرتب بود. نگارنده قضایائى از آن مرحوم دارم كه اگر بخواهم آنچه را كه دیده و شنیده‏ام از آن مرحوم بنویسم یك كتابى خواهد بود. در سال 1361 ق كه براى تحصیل به نجف اشرف مهاجرت كردم با دست خالى بحضرت امیر علیه‏السلام عرضكردم اگر اجازه توقف باین عبد خود میدهید وسائل ماندنم را مرحمت فرمائید بعد از چند روز در صحن مطهر بمرحوم حاج هادى مزبور برخورد كردم و اصلا او را قبلا ندیده و نمى شناختم چون مرا دید گفت اسمت محمد است گفتم آرى گفت اهل شاه عبدالعظیم هستى گفتم آرى. گفت خدمت حضرت امیر علیه‏السلام تقاضائى داده‏اى گفتم آرى گفت بمن حواله كرده‏اند كه مایحتاج ماندن تو را فراهم كنم و هر چه لازم داشتم خرید و مبلغ هفت دینار عراقى كه خرج چندین ماه مرا تأمین میكرد بمن داد و مرا از آیه‏الله اصفهانى و غیره مستغنى نمود خلاصه آنمرحوم روابط عجیبى با حضرات ائمه علیهم‏السلام داشت مكاشفات و منامات غریبى داشت، مورد توجه مخصوص مرحوم آیه‏الله العظمى اصفهانى و بعضى از مراجع دیگر بود با این نگارنده در حرم مطهر امیرالمؤمنین علیه‏السلام عقد اخوت و برادرى بسته و با بسیارى از علماء معاصر صیغه برادرى خوانده بود، مكاشفه عجیبى براى مرحوم شهید نواب صفوى دارد كه ذكر آن موجب سرور دلها و روشنى چشمها خواهد بود. فرمود در سفر مكه چون بمدینه مشرف شدم روزى براى زیارت قبور ائمه شریف بقیع رفتم و چون قبور ویران چهار امام علیهم‏السلام را دیدم گریه مرا دست داد بطوریكه بیخود شده و روى زمین حرم افتاده میبوسیدم و گریه میكردم عسكرهاى سعودى آمده مرا بلند و كشان كشان باداره برده و از من تعهد گرفتند كه دیگر آنجا نروم و مرا آزاد كردند من بحرم حضرت رسول‏الله صلى‏الله علیه و آله رفته و عرض حال كردم و شكایت كه تا كى ما اینگونه شداید را به بینیم پس از ساعتى بیرون آمدم ولى با اینكه از طرف عسكرها و اداره امر بمعروف آنان ممنوع از تشرف به بقیع شریف بودم، اما عشق آن بزرگواران مرا تحریف نموده و بى‏اختیار بطرف قبرستان بقیع رفتم و چون بدرب قبرستان رسیدم درب بسیار عالى و صحن و سراى عجیب و بدیعى دیدم كه در هیچ یك از مشاهد مشرفه عراق و ایران ندیده بودم كفشهایم را درآورده و وارد صحن شدم دیدم حرم مطهر ائمه بقیع با گنبد و مناره‏هاى طلاى رفیع و ایوان بسیار با صفائى كه هرگز مثلش را ندیده بودم میباشد تعجب كردم كه از دیروز عصر تاكنون این بناء مجلل را كى ساخته است، پس با ذوق و شوق فراوان بطرف حرم ائمه علیهم‏السلام روان شدم ولى هیچكس را نمیدیدم تا بایوان رسیدم مشاهده كردم كه سید بزرگوارى كه عمامه سبز بر سر دارد درب حرم ائمه علیهم‏السلام ایستاده و با یك هیبت و وقار تمام دربانى ائمه علیهم‏السلام را مینماید. گفتم خدایا این آقا كیست كه این اندازه مقام دارد دربان امامانست نزدیك رفتم دیدم مرحوم مغفور سید مجتبى میرلوحى (نواب صفوى) است خوشحال شدم و رفتم با او مصافحه و معانقه كنم ناگهان دیدم كنار قبور ویران شده آنها ایستاده‏ام و از آن مناظر هیچ اثرى نیست دانستم كه باطن مشاهد آنست كه دیدم و فهمیدم مرحوم نواب مقام بلندى نزد اجدادش دارد. مرحوم حاج هادى در سال 1390 ق در تهران وفات نموده و جنازه‏اش را حمل بقم و در جوار جناب على بن جعفر علیهماالسلام بخاك سپردند جزاه‏الله خیرالجزاء و حشره‏الله مع اولیاء المعصومین علیهم‏السلام آمین یا رب‏العالمین.