ملیت :  ایرانی   -  قرن : 14 منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد دوم)
هوشنگ اكبرى، فرزند عبدالقادر، به سال 1336 در یكى از روستاهاى شهرستان ارومیه متولد شد. از كودكى به موسیقى علاقه‏مند بود ولى فراگیرى آن برایش مقدور نبود. وى كه با برادر خود سیاوش اكبرى هم‏اكنون از بهترین سازندگان ویولن، تار و سه‏تار و سنتور مى‏باشند از شاگردان استاد ابراهیم قنبرى هستند. نگارنده در سفرى كه چندى پیش به ارومیه داشتم، طى مصاحبه‏اى با این دو برادر از آقاى هوشنگ اكبرى سؤال كردم كه چگونه به ساختن ویولن روى آوردید؟ چنین اظهار داشت: «در سال 1354 كه تلویزیون در هفته یك برنامه به نام بشنو از نى پخش مى‏كرد، مجذوب این برنامه گردیدم به طورى كه در هر كجا بودم، خود را در رأس ساعت مقرر به تلویزیون مى‏رساندم تا این برنامه‏ى خوب و دوست‏داشتنى را تماشا و گوش نمایم، شبى كه این برنامه طبق روال گذشته از تلویزیون پخش مى‏شد، به قدرى تكنواز ویولن برنامه خود را خوب و عالى اجرا كرد كه در تمام ذرات وجود من اثر گذاشت و بسیار مرا تحت تأثیر قرار داد به طورى كه اشك از چشمانم جارى شد. من اولین بار بود كه شكل ویولن را از تلویزیون مى‏دیدم، تصمیم گرفتم كه یك ویولن براى خود تهیه نمایم و به نوازندگى این ساز روى آورم. لازم به تذكر است كه پدر من در سال 1350 به افسردگى روحى شدید دچار شد و روزى از خانه رفت و خانواده را كه عبارت بودند از من، برادر بزرگم نصرت‏اللَّه و برادر دیگرم سیاوش و مادر و دو خواهر، ترك كرد، من و اكبر هنوز كوچك و طفل بودیم و نمى‏توانستیم در بازار كار در ارومیه وارد شویم در نتیجه هزینه‏ى زندگى ماها بر دوش برادر بزرگترم نصرت‏اللَّه قرار گرفت و من با هر مشكلى بود تا ششم ابتدائى به تحصیل خود ادامه دادم و چند سال بعد به كلاس شبانه رفتم و ادامه تحصیل دادم. براى گذران زندگى و یافتن شغل، در سال 1351 همراه خانواده به شهر آمدم و در یك فروشگاه وسائل و لوازم زندگى مشغول كار شدم ولى شكل و شمایل ویولن همیشه و در همه حال جلوى نظرم بود و از زمانى كه آن در تلویزیون مشاهده كرده بودم لحظه‏اى از جلوى چشمانم دور نمى‏شد، عاقبت با یك تخته و مقدارى سیم براى خود ویولنى ساختم ولى صدا نداشت اصولاً ویولن نبود بلكه تقریباً شبیه ویولن بود، من آن را نزد شخص هنرمندى به نام آقاى غلامحسین بزرگان معروف به «شیوا» كه در آن زمان در ارومیه ویولن مى‏ساخت بردم و گفتم این ساز را من ساخته‏ام ولى صدا نمى‏دهد، ایشان ضمن بعضى مسائلى كه در مورد نواقص سازم به من یادآورى كرد گفت یك عدد «كالیفون» تهیه بكن تا صدا از آن درآید و من این كار را كردم و صداى ویولن خیلى بهتر شد. یادم هست كه ایشان گفتند ویولن یكصد و پنجاه تومان است شما یك ویولن حاضر و آماده بخرید و با آن مشق كنید این ساز شما خارج است و فقط شكل آن حدودى شبیه به یك ویولن مى‏باشد، خود را اینقدر زحمت ندهید. ولى من چون وضع مالى خوبى نداشتم گفتم با این ویولن كار مى‏كنم و در فرصتى كه وسع مالى پیدا كردم یك ویولن خوب تهیه خواهم كرد. روزها و شبها با همان ویولن ساخت دست خود تمرین مى‏كردم و دلخوش بودم. در سال 1355 به خدمت سربازى رفتم و پس از دو سال خدمت براى گذران زندگى راننده‏ى كامیون شدم ولى در همه جا و در همه حال عشقم ویولن بود، به همین سبب روزى كه در خیابان ولى عصر تهران با دوستم مى‏گذشتیم، چشمم به تابلویى افتاد كه روى آن نوشته شده بود. كلاس موسیقى «گام». این كلاس متعلق به مرحوم امیرناصر افتتاح بود به دوستم گفتم كه من مى‏خواهم به این كلاس بروم و جهت فراگیرى موسیقى نام‏نویسى كنم او گفت با این عجله و بى‏مقدمه چطور یكباره به این فكر افتادى؟ گفتم كه از ده سال پیش تصمیم خود را براى یادگیرى ویولن گرفته بودم منتها امكان آن را نیافته بودم. به هر حال، با عجله از پله‏ها بالا رفتم و به قدرى بدنم مى‏لرزید كه حتى نمى‏توانستم حرف بزنم، در ضمن بسیار هم خوشحال بودم كه خدمت هنرمند بزرگى چون امیرناصر افتتاح مى‏رسم، وارد كلاس كه شدم سراغ استاد را گرفتم، ایشان آمدند و گفتند من افتتاح هستم، گفتم استاد من مى‏خواهم كه نواختن ویولن را فراگیرم، استاد گفت كه شما بروید تصمیم قطعى و جدى خود را بگیرید هر وقت كه دیدید آمادگى كامل دارید بیایید و در كلاس نام‏نویسى نمایید، گفتم استاد من از سالیان پیش تصمیم گرفته‏ام گفتند شهریه كلاس ماهیانه پانصد تومان مى‏شود و شهریه را تا سه ماه كه یكهزار و پانصد تومان مى‏شود یكجا باید پرداخت نمایید گفتم اشكالى ندارد، یادم هست آن روز یكشنبه بود و معلم كلاس ویولن ایشان منوچهر لشگرى بود، مرا خدمت آقاى منوچهر لشگرى برد و گفت این شخص به موسیقى بسیار علاقمند است و از ارومیه براى فراگیرى موسیقى به این جا آمده است. به هر حال دفتر نت خریدم و ایشان تمام نت‏ها را براى من نوشت و من از فرط عشق و علاقه تمام نت‏ها را از بر كردم و من در هر سفر كه به ارومیه مى‏رفتم و برمى‏گشتم وقت داشتم كه در بین راه از هر فرصت استفاده كنم و به تمرین بپردازم سه چهار جلسه به كلاسم رفتم، بنابه عللى ماشین را فروختم و دیگر نتوانستم به تهران رفته و در كلاس درس موسیقى حاضر شوم. این وضع خیلى در روحیه من اثر گذاشت و خیلى افسرده و پریشانحال شده بودم، تا این كه روزى دوستم گفت بیا در ارومیه در كلاس موسیقى ثبت نام كردم و معلم كلاس یك قطعه برایم نواخت كه من گفتم این سه‏گاه بود كه نواختید ایشان گفتند شما كه تازه در كلاس نام نوشته‏اید چگونه نام دستگاه‏ها را مى‏دانید در جواب گفتم كه آنقدر نوار و ویولن گوش داده‏ام كه از راه گوش با دستگاهها آشنایى پیدا كرده‏ام. من آن شب تا صبح خواب به چشمانم راه نیافت و دیگر همه زندگى‏ام ساختن ویولن و نواختن آن شد. در این كلاس موسیقى كه متعلق به آقاى شاهرخ است، كتاب اول هنرستان مربوط به استاد روح‏اللَّه خالقى را تمام كردم و كتاب دوم را نزد آقاى محمد مخفیان گذراندم. در كلاس آقاى شاهرخ، وقتى ایشان ویولن را به دست من داد من با دقت تمام آن را بررسى كردم و چون كلاس ایشان مركب از دو اتاق بود هر وقت كه به آن یكى اتاق جهت سركشى به هنرآموزان مى‏رفت من خوب پشت و روى ویولن و اطراف آن را بررسى مى‏كردم تا از كم و كیف آن تا آنجا كه امكان دارد باخبر گردم، روزى از وى سؤال كردم كه استاد ویژگى یك ویولن خوب چیست گفت ساز نو یا كهنه‏اش مهم نیست، مهم صداى آن است، معمولاً ویولن‏هاى ایتالیایى خوب از كار درمى‏آیند، گفتم علت خوبى ویولن‏هاى ایتالیایى آیا نوع چوب‏هایى است كه از آن استفاده مى‏كنند گفتند نه در ساختن تمام سازها از یك نوع چوب استفاده مى‏شود. این استادكار است كه باید ویولن را از كار دربیاورد و آن را خوش‏صدا و خوب ساخته و تحویل عاشقان آن دهد. گفتم چرا نباید كه ایرانى ویولن خوب بسازد گفت داریم چنین شخصى را ویولن مى‏سازد از خارجى‏ها هم بهتر و آن آقاى ابراهیم قنبرى است. لازم به یادآورى است كه بنده در آن زمان نام استاد قنبرى را نشنیده بودم. آقاى شاهرخ سپس گفت اگر تصمیم قطعى دارى كه مى‏خواهى ویولن بسازى شما را نزد آقاى «شیوا» ببرم كه با من رفیق است و او راز و رمز ساختن این ساز را به شما بیاموزد. بالاخره یك روز به اتفاق ایشان نزد آقاى شیوا رفتیم، مشاهده نمودم كه ایشان همان آقاى شیوایى است كه من چند سال قبل خدمتشان رسیده بودم و اكنون خیلى پیر شده بودند و مغازه‏ى خود را تبدیل به كتاب‏فروشى كرده بودند تا مرا دیدند شناختند و گفت شما همان شخصى هستید كه سالیان قبل آمده بودید و ویولن ساخته بودید و من شما را راهنمایى كردم گفتم آرى همان شخص هستم. ایشان گفتند من سالیان متمادى دنبال كسى مى‏گشتم تا آموخته‏هاى خود را در هنر سازسازى به وى بیاموزم ولى چنین شخصى را پیدا نمى‏كردم، اكنون مى‏بینم كه این شخص را یافته‏ام. من از لطف و محبت وى تشكر كردم، سپس ایشان گفتند كه به پاس این همه عشق و علاقه به هنر و صنعت سازى كشور، من كلیه لوازم و وسائل خود را به شما هدیه مى‏كنم تا نگذارید این صنعت در این شهر از بین برود. من هم قبول كردم و هرچه اصرار كردم ایشان دینارى بابت وسائل خود از من دریافت نكردند. و من از آن زمان شب و روز با برادرم اكبر در كارگاهى كه به همین مناسبت آماده كرده‏ایم مشغول ساختن انواع ساز بخصوص ویولن، سه‏تار، تار و سنتور مى‏باشیم.»
فعالیت ها : : مشاهیر / صنعتگران