ابراهیم قنبری (مهر)
ملیت : ایرانی
-
قرن : 14
منبع : مردان موسیقی سنتی و نوین ایران (جلد دوم)
«من آن موجود بىنام و نشانم»
«كه باشد ملك گمنامى مكانم»
«صابر كرمانى»
ساعت 7 بامداد یكى از روزهاى گرم تابستان 1370 نگارنده به اتفاق آقایان: عباس شاپورى، حشمتاللَّه جودكى، یحیى سپنجى، على خادم، محمود محرمخانى، هشترودى از تهران براى دیدار استاد ابراهیم قنبرى عازم هشتگرد قزوین شدیم، پس از طى مسافت بین تهران- كرج، به منزل مهیار فیروزبخت هنرمند خوب و آهنگساز با استعداد رسیدیم و ایشان هم به جمع ما پیوست و همگى ساعت 3 بعد از ظهر به منزل استاد قنبرى واقع در هشتگرد قزوین رسیدیم. استاد قنبرى با رویى خوش و دوستداشتنى ما را پذیرا شدند و با توجه به این كه در ساعت استراحت ایشان به آنجا رفته بودیم ولى اثرى از ناخرسندى در چهرهى مردانه و رفتار مهربانش دیده نمىشد.
به هر حال به منزل استاد قنبرى و در محضرش رسیده بودیم، منزلى كه از همهى زرق و برقها، دور و پر از صفا صمیمیت بود، بلى استادى كه از اول جوانى اسیر كششها و فریبندگى و ظواهر دنیا نگشته و همیشه به آن پشت نهاده و به آن بىاعتنا بوده و اگر مىخواست یا اكنون هم بخواهد، هیچگاه از دسترسش دور نمىباشد، ولى وى انسانى است شریف، هنرمند، صنعتكار كه هر سازى بخصوص ویولن كه از زیر پنجههاى هرآفرین او بیرون آید نه در ایران بلكه در سراسر جهان بخصوص ممالك اروپایى كه خود سازندهى این ساز و مربوط به خود آنان مىباشد معروفیت خاص دارد و در اغلب ممالك جهان از وى دعوت به همكارى شده ولى وى ثانیهاى زندگى در ایران را به صدها سال زندگى در آن كشورها ترجیح مىدهد.
استاد ابراهیم قنبرى (مهر) به سال 1307 شمسى در تهران متولد شد، از همان دوران طفولیت به موسیقى علاقهمند شد ولى امكانى براى او موجود نبود تا بتواند در این رشته به فراگیرى مشغول شود، او به بخارى و سپس به مبلسازى روى آورد و در این صنعت و هنر پیشرفت چندانى نمود و از همان اوائل نوجوانى ذوق خلاق خود را نشان داد. ذوق موسیقى و فراگیرى آن در نهاد وى چون آتش زیر خاكستر همچنان باقى بود تا این كه روزى به منزل استاد صبا كه در خیابان ظهیرالاسلام بود مىرود و وضع خود را با آن استاد بىنظیر در میان مىگذارد. و استاد صبا وى را مورد لطف قرار مىدهد و به وى مىگوید كه شما بیایید و نزد من ویولن مشق كنید. برخورد صبا با این كارگر جوان چنان پدرانه و با محبت بود كه آن آتش كمسوى زیر خاكستر، تبدیل به اخگر فروزانى شد كه سراسر جهان را فراگرفت و امروز در موسیقى جهان یك نفر از ایران به نام كاشف صدا كه همین استاد قنبرى خودمان باشد مطرح گردیده.
وى موسیقى و نواختن ویولن را نزد استاد ابوالحسن صبا فراگرفت و پس از چندى بنا به توصیه مرحوم صبا اولین ویولن را ساخت و صبا این ویولن را گرفت و پس از این كه پنجهاى با آن زد گفت من احساس مىكنم كه امشب با این ساز بتوانم خوب بزنم. از این زمان به بعد استاد صبا بیشتر قنبرى را تشویق در ساختن ساز مىكرد چون خود صبا هم ساز مىساخت و چندى بعد وى را به آراكلیان كه در زمینه ساختن ساز اطلاعاتى داشت و كتابهاى مختلفى را در رشتهى ویولنسازى در فرانسه مطالعه كرده بود معرفى مىكند و مدتى با هم در این مورد همكارى مىكنند، تا این كه از طرف وزارت فرهنگ و هنر كارگاهى تأسیس مىشود تا در آن سازهاى مختلف جهت استفادهى هنرجویان ساخته شود، از قنبرى هم دعوت مىشود و در سال 1335 این كارگاه رسماً كار خود را آغاز مىكند.
استاد قنبرى، حدود دو سال در این كارگاه مشغول فعالیت بود كه از طرف مسئولین وزارتخانه، جهت آموزش و تكمیل این فن به فرانسه اعزام مىشود و رفتن این مسافرت هم بیشتر به خواست استاد هنرستان موسیقى آقاى سرژ خوتسیف انجام مىپذیرد. در این مورد استاد قنبرى مىگوید: «من در فرانسه، تقریباً از همان ابتدا یك دورهى مخصوص «تعمیرات» را گذراندم كه اهل فن مىدانند «تعمیرات» مربوط به دورهى «عالى» سازسازى مىشود. آخر براى شروع ابتدا مىخواستند براى مدت دو سال مرا به كلاسهاى مقدماتى نوسازى بفرستند. من سازى را كه ساخته بودم، با خودم به آنجا برده بودم، آنها وقتى كار مرا دیدند نه تنها از این تصمیم منصرف شدند بلكه دورهى عالى «تعمیرات» را برایم تدارك دیدند. آن ساز را حتى آقاى اوئیستراخ هم تأیید كرد. (اوئیستراخ یكى از چند ویولنیست بزرگ جهان است) آن دورهى دوساله را هم ظرف شش ماه تمام كردم و به ایران برگشتم.» لازم به گفتن است كه همین «اوئیستراخ» وقتى به كارگاهى كه استاد قنبرى كار مىكرده مىرود و سازى را كه ایشان ساخته بوده در دست مىگیرد، خیال مىكند كه این ساز از ساختههاى «استرادیواریوس» بزرگترین سازندهى ویولن جهان است ولى وقتى به او مىگویند كه این ویولن را آقاى قنبرى ساخته، بلافاصله نامهاى به این مضمون براى وى مىنویسد كه: «استاد جوان و باذوق، آقاى قنبرى، به شما صمیمانه تبریك مىگویم. ساز ساخت دست شما نه تنها ذوق هنرى سرشار و پشتكار فوقالعادهى شما را آشكار مىكند، بلكه ادراك و احساس عمیق شما را نیز در مسألهى مشكل صداى ویولن نمایان مىسازد. كمتر اتفاق مىافتد كه این خواص با هم توأم شوند. بنابراین از تصمیم قلب موفقیتهاى بزرگترى را در آینده برایتان آرزو مىكنم. ارادتمند شما: دیوید اوئیستراخ. شانزدهم ژوئن 1960- پاریس».
استاد ابراهیم قنبرى، علاوه بر ساختن ویولن، سازهاى دیگرى نظیر: ویولنسل، كنترباس، ویولن آلتو، تنبور، قانون، سنتور كروماتیك و هارپ را نیز ساخته و در ساخت همهى آنها هم موفق بوده چون در قید مادیات نبوده و اصولاً به سازسازى عشق مىورزد و نمایانگر این ادعا است. استاد قنبرى، علاوه بر كارگاه سازسازى وزارت فرهنگ و هنر سابق، كارگاه سازسازى «مركز حفظ و اشاعه موسیقى سنتى» را خود پایهگذارى كرد و شاگردان ورزیده و ماهر كه هر یك از استادان به نام مىباشند تریت نمود و در مدت شصت و سه سال عمر پربار و پرثمر خود، خدمات گرانبهایى به موسیقى و فرهنگ صوتى كشور كرد و در اوج شهرت و پیشرفت و بزرگى، هیچگاه به خود غره نشد و هنوز معتقد است كه خیلى چیزها هست كه باید فراگیرد و مىگوید هنر مرز و انتها ندارد كه انسان خیال كند كه به آخر آن رسیده. استاد قنبرى، در ساخت ویولن كه بیش از سیصد سال از ساخت آن مىگذرد تغییراتى داد كه به تأیید استادان جهانى نیز رسیده و بعضى از این ابداعات و تغییراتى را كه وى روى ساخت ویولن انجام داده، اندره هیل یكى از بهترین ویولنسازهاى انگلیسى روى سازهاى ساخت خود انجام داده و این را زمانى كه استاد قنبرى در انگلستان در كلاس ویولنسازى دوره مىدید از وى فراگرفت.
دربارهى استاد قنبرى چه خوب است از دهان سیاوش اكبرى یكى از شاگردان وى بشنویم: «یادم هست روز اولى كه با برادرم هوشنگ نزد این استاد بزرگوار و بىتكبر رسیدیم و دربارهى ساختن ساز با ایشان گفتگو كردیم، به ما گفتند كه خیلىها پیش من مىآیند و ساز ساخته شدهى خود را مىآورند تا نظر دهم، به آنان مىگویم شما ساز نسازید و خیلىها هم قبول مىكنند و به ساختن چیزهاى دیگرى روى مىآورند، ولى به شماها مىگویم كه بروید ساز بسازید و كار خود را توسعه بخشید.»
سپس فرمودند حالا هر سؤالى دارید، من حاضرم كه به آن پاسخ گویم. در اینجا لازم به توضیح است كه اكثر مردم فكر مىكنند استاد قنبرى فقط سازندهى ویولن هستند و تخصص ایشان روى این ساز است و ما هم جزو همین دسته از مردم بودیم ولى وقتى از استاد دربارهى سازهاى دیگر جویا شدیم متوجه گردیدیم كه استاد قنبرى اقیانوس بىكرانى هستند كه هنوز اجتماع پى به وجود چنین گوهر نایابى نبرده است.
استاد قنبرى، پس از این كه دربارهى هنر تارسازى مطالبى را براى ما گفت، برادرم راجع به رنگ ویولن از ایشان سؤال نمود استاد گفت این مطالب باشد براى پنج سال بعد. ما با توجه به این كه از مجالست و محضر ایشان سیر نمىشدیم خداحافظى كردیم از منزل این استاد بزرگ رفتیم، پس از یك ماه مجدداً همراه برادرم هوشنگ به تهران آمدیم و ویولنى را نزد استاد بردیم كه این مرتبه استاد قنبرى فرمودند حیف است این ویولن با این رنگ، رنگآمیزى شده باشد، لذا مقدارى رنگ به ما دادند و فرمودند كه این را ببرید و رنگ این ویولن را عوض نمایید و از آن زمان به بعد تمامى سازهاى خود را اعم از ویولن، تار، سنتور، سهتار، چه مشقى و چه غیر مشقى از این فرمول رنگ استفاده مىكنیم و سازهایى را كه ما قبل از این تاریخ فروخته بودیم، همه را جمعآورى كردیم و صاحبان آنان ساز جدید دادیم و فقط از وسائل این سازها، استفاده در جهت ساختن سازهاى دیگر كردیم.
از آن پس، هر دو ماه یكبار ما سازى مىساختیم و نزد استاد قنبرى مىبردیم كه استاد مىدیدند و مرتباً با مهربانى و خلق خوش راهنمایى مىكردند و رفع اشكال مىنمودند تا این كه استاد دلسوز و گرانقدر در شهریور ماه سال 1368 به مدت دو روز به ارومیه تشریف آوردند و بدون دینارى چشمداشت مادى از صبح تا شب بدون اینكه كسى با خبر باشد در كارگاه محقر ما، روى پاى خود مىایستادند و ما را راهنمایى مىكردند كه در اینجا لازم مىدانم از این استاد فرزانه و باگذشت و بىهمتا تشكر كنم و براى بار دوم نیز در عید سال 1369 به مدت 10 روز مجدداً به ارومیه تشریف آوردند و در این مدت 10 روز یك عدد ویولن، یك عدد تار و یك عدد سهتار كه قبلاً طبق دستور خود ایشان، نیمهكاره رهایش ساخته بودیم در حضور ایشان تكمیل نمودیم و این نهایت لطف استاد گرانقدر و بزرگوارى است كه مدت 10 روز از وقت گرانبهاى خود را در دورترین نقطهاى از وطن خود ایران، بدون ذرهاى نظر مادى در اختیار دو نفر از هموطنان خود گذاشت و مهم این كه در این 10 روز، روزانه، صبح تا شب پا به پاى ما روى سازها كار كرد كه به جرأت باید بگویم این هنرمند بزرگ از ما بیشتر زحمت كشید.
در اینجا مىخواهم اندكى در مورد استاد عزیزمان آقاى ابراهیم قنبرى مهر براى شما بگویم، البته اگر كسى بخواهد از ایشان سخن بگوید باید به اندازه كافى به ایشان نزدیك و سالهاى سال در جوار این استاد انسان و شریف زندگى كند تا به بزرگوارى و وارستگى این مرد پى ببرد و به اهمیت كارهایى كه ایشان انجام داده واقف گردد. چه اهمیت كار ایشان چنان بالا است كه نه تنها ایران و ایرانى، بلكه كل جهان باید به وجود چنین مردى افتخار كند و هر ایرانى مفتخر و شكرگذار ایزد منان باشد كه چنین نعمتى را براى این سرزمین ارزانى داشته.
در مورد كارهاى هنرى ایشان، باور كردنش مشكل است كه این همه خلاقیت و هنر از دست یك نفر ساخته باشد كسانى كه در كار هنرى وارد هستند مىدانند كه انسان خیلى مشكل است دو هنر را در حد كمال برساند و با توجه به این كه در كشور ما امكانات براى آموزش كارهاى هنرى بسیار كم است و هنرمند با مشكلات فراوانى روبرو مىگردد. با این همه ایشان در چندین هنر مهارت كامل دارند كه از آن جملهاند: طراحى، قالبسازى، خاتمكارى، سازسازى، نوازندگى و از همه بالاتر خلق و خوى خوب انسانى كه در درجه اهمیت و والایى قرار دارد.
ابتدا در مورد سازسازى ایشان باید بگویم كه ایشان نه تنها به عنوان سازندهى عالى و ممتاز، بلكه به عنوان تكاملدهنده خوب در سطح جهانى مطرح هستند، براى مثال چند نمونه از آنها را برایتان مىگویم:
1- در مورد «هارپ» كه سازى است با قدمت كهن و تاریخى و در جهان سه كشور بیشتر آن را نمىسازند و آن سه كشور هم عبارتند از: آمریكا، فرانسه و شوروى، ایشان عیبى را كه بعد از یكصد و پنجاه سال كارشناسان ممالك مزبور نتوانسته بودند رفع كنند، با تكنیكى عالى، این عیب را رفع نمود و آن را ساخت بدون عیب و به تصدیق كارشناسان خارجى هم رسید كه هماكنون این «هارپ» در كارگاه میراث فرهنگى موجود مىباشد.
2- در مورد ویولن بعد از «استرادیواریوس» هیچ كس نتوانسته است كارى براى ویولن انجام دهد و آن را به تكامل نزدیكتر سازد ولى استاد قنبرى با دلایل منطقى، چندین كار از جمله فاصله گوشىها از هم به خاطر راحت كوك كردن پر بودن بالاى «F» به خاطر استحكام و فرم پشت، به خاطر استحكام بیخ دسته و زیبایى و بسیارى كار دیگر در داخل و فرم ویولن و صداى ویولن انجام دادهاند كه در تمام دنیا مورد تأیید اساتید بزرگ جهان مىباشد.
در اینجا لازم به یادآورى است كه زندهیاد استاد ابوالحسن صبا، ویولن را در موسیقى ایرانى وارد و میان سازهاى ایرانى به صورت علمى جاى داد و به نحو احسن از آن استفاده كرد تا آن كه حتى با سازهاى ایران به رقابت پرداخت و مشابه این مطلب را با آهنگساز هنرمند و خوبى داشتم كه ایشان فرمودند: «استاد قنبرى ویولن را ایرانى ساختند و واقعاً هم همین طور است، چون هر نوازندهاى با این ساز مىتواند مهجورترین ردیفها و گوشههاى دستگاههاى موسیقى ایران را بنوازد.»
3- در مورد سهتار، غیر از كارهایى كه براى استحكام آن كرده، اول باید از ثابت كردن خرك كه موجب زیبایى و ثابت بودن پردهها مىگردد یاد شود. سپس تغییر شكل سر و پنجه كه موجب مىشود سیم انداختن آن راحت باشد و دیگر لازم نباشد كه بعد از شیطانك پردهاى بسته شود و دیگر، پردههاى فلزى كشویى كه باعث مىشود پشت دسته خالى باشد تا نوازندگى راحتتر شود و علاوه بر آن نوازنده هرچند ماه یكبار لازم نباشد كه پردهها را عوض بكند و علاوه بر آن صافى صدا آن است كه از پارازیتهاى موجود در پردهها مىكاهد.
4- و اما تار و كارهایى كه در مورد آن انجام داده، اول باید از ساختن تار یك تكه نام برد. سپس باز پردههاى فلزى كه همان كارهایى را كه در سهتار گفته شد انجام مىدهد، در مورد سرپنجه تار كه یك شكل غلطى داشت، گو این كه فهم این شكل جدید براى بعضىها كه سالها است، شكل قدیم را دیدهاند مشكل مىباشد، اما اگر محاسن این سرپنجه را بدانند، اصلاً با آن سرپنجه قدیم كار نمىكنند كه در اینجا به طور خلاصه آنها را بیان مىكنم: از نظر زیبایى اگر شكل تار را از پایین نگاه كنیم هیچ شكل هندسى ندارد، اما وقتى به سرپنجه مىرسیم، یك مكعب مىبینیم كه اصلاً به شكل تار نمىآید، اما چون مردم عادت كردهاند آن را زیبا مىبینند. دیگر از نظر سیم انداختن باید در سرپنجههاى قدیمى یك نخى به سیم ببندیم و بعد با آب دهان به نخ بزنیم و با دشوارى آن را به گوشى چسبانیده و آن جا بیندازیم اما در سرپنجه جدید، این طور نیست، گوشىها به سرى كنار هم سوار شدهاند هر كدام سوراخى دارد كه خود سیم در آن جاى مىگیرد، در اینجا به آن عده كه زیاد علاقمند به سنت و فرهنگ اصیل ایرانى هستند مىگویم باید قبول كنند كه براى یك سیم انداختن شش بار آب دهان به سرپنجه تار انداخته مىشد ولى در فرم جدید چنین نیست و باید صراحتاً بگویم كه هركس اگر بخواهد به فرم كاسه و نقارهى تار دست بزند واقعاً خیانت كرده است چه استاد یحیى آن را به حد كمال رسانده و احترامش بر همه واجب است و این موضوع را هم استاد ابراهیم قنبرى به بنده فرمودند.
از نظر كوك نگه داشتن سرپنجهى قدیم به خاطر اختلاف زاویهاى كه سیمهاى زرد دارند، همیشه دست نوازنده در گوشىهاى تار مىگردد و بعد از كوك به خاطر اختلاف پتانسیلى كه در جلو و عقب شیطانك هست با یك ضربه مضراب دوباره كوك به هم مىخورد و باید دوباره كوك شود.
5- یك تكه بودن سرپنجه و دسته است كه موجب استحكام آن مىگردد و دو كار بسیار مهم در دهانه تار انجام داده كه به تكامل این ساز افزوده: یكى شیارى است كه در انتهاى دسته ایجاد كرده كه پوست در آن جاى گیرد، چون این پوستى كه روى دسته چسبانیده مىشد، همیشه بر اثر برخورد با پردهى آخر تار بلند مىشد و كنده مىگردید كه این عیب رفع شد و دیگر شیارى است كه اطراف دهنه كاسه و نقاره ایجاد نموده كه تكلیف نوازنده را با پوست اضافى دهانه مشخص مىكند، چه تارهاى قدیمى را هر موقع كه پوست مىانداختند به خاطر كوچكى و بزرگى پوست هر بار از جایى مىبریدند كه این موجب مىشد دهانه تار همیشه بیش از همه جا تیغ بخورد و یا همیشه قسمتى از انتهاى پوست بلند شود كه اینها در عكسها مشخص مىباشد.
در مورد «قانون»، اسناد این ساز را از تمام عیوب از جمله كلیدهاى آن كامل نموده كه البته چون در تخصص ما نیست نمىتوانم در مورد آن زیاد توضیح بدهم اما همین قدر مىدانم، آخرین «قانونى» را كه ساخته بود و در كارگاه ایشان بود، كلیدهاى آن طورى بود كه نوازنده در هر جایى كه مىخواست مىتوانست كوك آن را تغییر بدهد.
و اما در مورد كمانچه، استاد تحقیقى در مورد تمام كمانچههاى شهرى و محلى ایران و خارج از ایران كرده كه از مجموع آن اخیراً كمانچهاى ساخته كه علاوه بر تكمیل كاسه، دو نكته بسیار مهم در دستهى انجام داده كه حائز اهمیت است یكى شكل سرپنجه كه از حالت ماشینى بیرون آمده ولى باز شكل اصلى كه در معمارىها و نقاشىهاى قدیم مىتوان آن را یافت براى سرپنجه انتخاب كرده و باز به روشى علمى در زاویه سرپنجه با سیم حركت نموده، دیگرى كارى است كه در بیخ دسته كمانچه انجام داده كه مثل تار و ویولن شده و به استحكام آن مىافزاید و همچنین تعبیه تاندر براى تنظیم سیمها از كارهاى جالب ایشان مىباشد كه اجازهى ساخت آن را استاد به ما دادند و همچنین تار با پردهى فلزى را كه مشاهده مىكنید.
در مورد سنتور، كارى كه آقاى ناظمى در صداى آن كرده قابل ستایش است، اما فقط استاد قنبرى با ساختن سنتور «كروماتیك» و تعبیهى گوشىهاى پیچى و ریلهاى تغییر كوك توانسته كارى براى سنتور انجام بدهد كه نمونههاى آن در میراث فرهنگى موجود است و ما نیز تصمیم داریم كارهاى ایشان را دنبال كنیم، چه خود ایشان مىگفتند هنوز نوازنده براى اجراى بعضى از نغمات موسیقى، خود را عاجز مىداند.
در مورد ضرب (تنبك) ایشان نمونهاى در میراث فرهنگى دارند كه مىتوان آن را با سازهاى دیگر كوك نمود. و علاوه بر اینها در تمامى سازهایى كه از ایران باستان در ایران معمول بود، از سرنا گفته تا قیچك و از طبل تا عود و غیره، رویشان تحقیق و كار كرده است و در رنگسازى و رنگكارى نیز مهارت كامل دارد و چون در خاتمكارى و معرق خود استادكارى بىنظیر مىباشد و روى چندین سهتار و ویولن این كار بدیع و زیبا را انجام داده، در مورد ویولنهاى ساخت این استاد بىنظیر باید بگویم كه در سال 1339 در پاریس آقاى ویلیام اوئیستراخ نوازنده زبردست روسى، ویولن ساخت استاد قنبرى را با ویولن استرادیواریوس ویولنساز بزرگ ایتالیایى اشتباه مىگیرد و وقتى به او مىگویند كه ویولن ساخت یك ایرانى است بنام استاد ابراهیم قنبرى (مهر)، اوئیستراخ مىگوید «واقعاً براى من افتخارآمیز است كه با سازندهى سازى چنین هنرمند آشنا شدم.»
در مورد اخلاق و انسانیت استاد قنبرى باید یادآور شوم كه مصاحبت انسان با ایشان، انسان را در مسیر دیگرى از زندگى قرار مىدهد، حتى در نكات باریك زندگى مىتواند الگوى تمامى هنرمندان و هنردوستان باشد، براى مثال تنها چیزى كه براى وى اهمیت ندارد، مادیات است كه طرز زندگى و سادگى و بىپیرایگى خانهاش همان منزل چهل سال پیش با همان یك تكه فرش.
ایشان درس زندگى كردن و رفتار با هم نوع، با جامعه و حتى طرز آموختن را به ما آموختند، یادم مىآید، روزى مطلب بسیار ناچیزى در مورد خرك تار به ایشان پیشنهاد كردم چنان با تواضع و آب و تاب آن را پذیرفتند كه من یكباره به خود آمدم كه این همه مسائل كه به ما آموختند یكبار با روحیهاى تكبرآمیز نبود ولى این پیشنهاد من، چقدر ایشان به من احترام قائل گردیدند و آموختم كه انسانیت و بزرگمنشى یعنى چه و در تأیید این مطلبم به عكسى كه از مرحوم استاد ابوالحسن صبا در منزل ایشان است دیدم كه شادروان استاد صبا زیر عكس خود امضاء نموده و نوشته است: «تقدیم به شاگرد عزیز و استاد گرانقدرم جناب آقاى ابراهیم قنبرى». و به خاطر همین سجایا و اوصاف اخلاق و رفتار است كه هنرمندان به ایشان یادگار صبا نام نهادهاند و من در اینجا با توجه به خصلتهایى كه از زبان خود استاد و چه از زبان هنرمندان دیگر و خواندهام، صراحتاً مىگویم كه بهترین شاگرد صبا، استاد ابراهیم قنبرى است، چون با این كه تمامى شاگردان مرحوم صبا خوبند، اما شاگرد باید تمامى خصلتهاى استاد را داشته باشد نه تنها نوازندگى و سازندگى آن را؛ البته خصایل اخلاقى هیچكس را نمىتوان بر روى كاغذ آورد زیرا مثلاً نگاه كردن، سخن گفتن و حتى گوش كردن به مطلبى حائز اهمیت، ماهرترین و چیرهدستترین نویسندگان نمىتوانند با قلم بیان نمایند، من باب مثال، روزى در حضور استاد بودیم، صحبت از زندهیاد ابوالحسن صبا شد، ایشان نوارى آوردند كه آن را آقاى رحمتاللَّه بدیعى، قطعاتى از صبا را نواخته بود و براى ایشان فرستاده بود. نوار را روى ضبط نهادند و به گوش كردن آن مشغول شدیم و ضمن آن چاى مىخوردیم، یكباره من و برادرم متوجه شدیم استاد به زانو نشسته و نصف چاى را خورده بودند و نصف دیگر در دستش سرد شده بود و با تمام وجود گوش مىداد، گویى همان لحظههایى را به خاطر مىآورد كه استاد فرزانهاش صبا زنده بوده و با پنجههاى هنرآفرین خود مىنوازد، كارى كه هیچ شاگردى در حیات استادش نكرده چه رسد در ممات او، به هر حال نیمساعت طول كشید تا نوار تمام و استاد قنبرى نیمهى چاى سرد شدهى خود را بر زمین نهاد، در خاتمه یادآور شوم كه این استاد قنبرى است كه موسیقى را پاك و منزه در هر شرایط و دورهاى كرد نه موسیقى وى را، زیرا هیچگاه اسیر مجالس و محافل، مادیات و خودباختگىها نشد و انسانى پاك و شریف، عارفى پاكنهاد زیست و زیست مىنماید.»
استاد قنبرى، از نوابغ كمنظیر نه تنها ایران بلكه جهان است كه بىسر و صدا و دور از تظاهر و خودستایى به هنرش عشق مىورزد و به كارش ادامه مىدهد، باید قدرش را دانست و به این مرد بزرگ و درویش، احترام خاص قائل شد، اگر كارگاهى زیر نظر وى با امكانات به وجود مىآمد، علاوه بر تربیت استادكاران متعدد، سازهاى ساخت ایشان نیز منبع درآمد ارزى خوبى براى كشور به حساب مىآمد. قنبرى به نوازندگى اكثر سازها آشنایى كامل دارد، از استاد قنبرى هنوز آن طور كه شایستهى ایشان است تجلیل به عمل نیامده و تا دیر نشده باید از وى دلجویى شود. نگارنده شعر شاعر گرانمایه «جعفر نواى اصفهانى» را در اینجا مىآورم كه وصفالحال این استاد بزرگ و فرزانه مىباشد:
«گل و ابر»
شنیدم نو گل خوش رنگ و بویى
فسرده از تشنگى بر طرف جویى
بر او تابید بس مهر جهانتاب
شد از پژمردگى بىطاقت و تاب
حرارت شد عدوى رنگ و بویش
چو شد خشك آب جوى رفت آبرویش
چو افتاد آن گل از عزت به خوارى
به گردون خیمه زد ابر بهارى
گل پژمرده چون آن سایه را دید
به امید كرم از جاى جنبید
گفت كه اى ابر گهربار
بحال خستة من رحمتى آر
ز گرما سوختم بارى ز احسان
بروى آتشم آبى بیافشان
نگردد كم از آن دریا كه دارى
اگر یك قطره هم بر من ببارى
ترحم كن، مروت كن، وفا كن
گر احسان مىكنى بر من بجا كن
سرت نازم، مكن زین بیش تأخیر
ز پا افتادهام دست مرا گیر
بجاى آن كه ترسازد رخش را
چنین داد آن سیه دل پاسخش را
كه ما را خوانده نزد خویش خوارى
هماكنون برفراز كوهسارى
پس از انجام آن خدمت كه داریم
اگر شد بر تو هم قدرى بباریم
گل چنان از آتش حرمان دلش سوخت
كه از هستى به كل چشم طمع دوخت
چو گل را زندگانى یافت انجام
بناگه بازگشت ابر سیهفام
نگاه مرحمت برطرف جوى كرد
گل خوشرنگ و بو را جستجو كرد
ندید از آن گل پژمرده آثار
بجز یك شاخهى خشكى نگونسار
در آن هنگام اشكش شد سرازیر
ترحم كرد، اما اندكى دیر
«هنرمندان»، كه دائم غمگسارند
گل خوش رنگ و بوى روزگارند
اگر روزى هنرمندى سخندان
برد حاجت به دو نان بهر یك نان
چنان كوبند مشتى بر دهانش
كه مسكین سیر مىگردد ز جانش
شرنگ مرگ چون پر كرد جامش
زرافشانى كنند از بهر نامش
چو پایان یافت دور و روزگارش
طلا گیرند بر گرد مزارش
چو طوطى كرد آهنگ پریدن
چه سود از نقش طوطى را خریدن
نوا جز این فلك را نیست كارى
كه هر گل را كند پامال خارى
فعالیت ها : : مشاهیر / صنعتگران
تازه های مشاهیر
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}