عزیزالله ضرغامی
ملیت : ایرانی
-
قرن : 14
منبع : شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران (جلد دوم)
از امراء مورد توجه رضاشاه و مدتها رئیس ستاد ارتش در آن دوره بود. در 1263 متولد شد. پدرش حسینپاشاخان ضرغامالسلطنه از سران ایل شقاقى بود. عزیزالله ضرغامى در جوانى وارد مدرسهى قزاقخانه شد و درجهى افسرى گرفت. تا درجهى سروانى در قزاقخانه اشتغال داشت، بعد به ژاندارمرى منتقل شد و چند سمت از قبیل ریاست ژاندارمرى قزوین، زنجان و سلطانآباد با او بود. در چند زدوخورد هم شركت كرد تا در 1300 ش به ارتش انتقال یافت و با درجهى سرهنگى مامور تشكیل مدارس نظام شد. دو سالى در آنجا بود كه به ریاست اداره مباشرت قشون منصوب گردید. بعد فرمانده تیپ مكران شد و درجهى سرتیپى گرفت. در 1309 به ریاست ژاندارمرى كل كشور منصوب شد. چهارسال در آن سمت بود تا اینكه در سال 1313 با درجهى سرلشكرى به ریاست اركان حرب كل قشون كه بعد ستاد ارتش نام گرفت، مستقر گردید و تا پایان سلطنت رضاشاه در آن سمت قرار داشت. بعد از كنار گذاردن از ستاد، چند روزى فرمانده دانشكده افسرى شد. دیگر كار نظامى به او ارجاع نگردید تا اینكه در سال 1328 در اولین دورهى مجلس سنا، سناتور انتصابى گردید و یك دوره در سنا بود كه حاضر به ادامهى همكارى نشد و بقیهى عمر طولانى خود را به عبادت گذرانید. وى یكى از افسران شاخص و مورد توجه رضاشاه بود. به اندازهاى در شاه نفوذ پیدا كرده بود كه امور ارتش با نظر او حل و فصل مىشد و ظاهرا در دوران ستاد او كه دوران شكوفائى دیكتاتورى بود، ارتش توسعهى بسیارى یافت و تدریجا 18 لشكر در نقاط مختلف تشكیل شد، جز دو لشكر كه در مركز بود و چند لشكر دیگر در شهرستانها، بقیه اسم بىمسائى بودند كما اینكه در شهریور 1320 دیدیم و یا شنیدیم كه حتى یك روز هم نتوانستند در مقابل حملهى دشمن استقامت كنند. در شهریور 1320 كه قواى سه كشور حمله كردند، ضرغامى فورا به تشكیل ستاد جنگى پرداخت و خود در راس آن قرار گرفت، اعلامیه دادند ولى از یك اعلامیه كارشان تجاوز نكرد، نشستند و گفتند یكباره كلیه سربازان را در شهرها و دهات رها نمودند. سربازان روزها گرسنه و تشنه در بیابانها با مرگ دست به گریبان بودند تا به هر زحمتى بود، خود را به زادگاه خودشان رساندند. تنها افسرى كه در شهریور 1320 به علت مرخص نمودن سربازان مورد حمله و سرزنش قرار نگرفت، همین سرلشكر ضرغامى بود. بقیه امراء را رضاشاه گوشمالى سختى داد.
ضرغامى مردى متقى، زاهد و داراى صفات خوبى بود. در هفت سالى كه رئیس ستاد شد دوستان خود را تقویت كرد و تمام مشاغل مهم ارتش را در اختیار آنها قرار داد. با دشمنان خود به سختى رفتار نمود. وقتى بین او و سرلشكر جهانبانى اختلاف افتاد. گذشته از خلع درجه و زندانى كردن سرلشكر جهانبانى دستور داد كلیه جهانبانىها را از ارتش اخراج نمایند. ضرغامى ظاهر كار را حفظ مىنمود، مثلا هیچ موقع ریش خود را نتراشید و در اداره فرائض مذهبى خود را انجام مىداد و غالبا در موقع بیكارى از گفتن ذكر خوددارى نمىكرد. در مواقعى كه براى گزارشى به حضور شاه مردد مىشد، متوسل به رمل و اسطرلاب مىگردید. هیچگونه تحصیلات خارجى نداشت. در مدتى كه در ژاندارمرى با سوئدىها كار مىكرد، زبان فرانسه را در حد رفع تكلیف یاد گرفته بود. او مجموعا 94 سال عمر كرد و سالها در منزل شخصى خود به تنهائى به عبادت اشتغال داشت. در منزل خود مجالس روضهخوانى برپا مىنمود. به اهل علم و روحانیت احترام مىگذاشت. به عنوان «حضرت اجل» دلبستگى خاصى داشت، اگر كسى در موقع مكالمه با او این عنوان را قائل نمىشد، سخت مكدر مىگردید. برادران و فرزندان خود را به ارتش برد و همهى آنها به درجات بالا رسیدند، موجبات ازدواج یكى از برادران خود را با خانوادهى سلطنتى فراهم كرد. همین مسئله بیشتر او را مقرب ساخت. روىهمرفته آدم جالبى بود. اصلا به درد كارهاى نظامى نمىخورد. وفات او در 1357 در تهران اتفاق افتاد و در امامزاده عبدالله مدفون شد.
فعالیت ها : : مشاهیر / سیاست
تازه های مشاهیر
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}