مارسل پروست
ملیت : فرانسه
-
قرن : 19
پروست، مارسل proust, Marcel رماننویس و مقالهنویس فرانسوی (1871-1922) مارسل پروست در پاریس و در منطقه اوتوی Auteuil در خانوادهای سرمایهدار و مرفه زاده شد، پدرش پزشک کاتولیک و مادرش یهودی اهل آلزاس بود. خانواده از مدتها پیش در قریهای در حوالی شارتر Chartres مقیم شد، جایی که پروست بعدها در آثارش از آن به نام کومبره Combray یاد کرده است. مارسل کوچک در محیطی با فرهنگ و دانش پرورش یافت. از آغاز کودکی، نحیف و رنجور بود و مراقبت مداوم و توجه شدید نزدیکان موجب شد که وی همیشه خود را به عطوفت و مهربانی نیازمند ببیند و در برابر عدم توجه افراد، نفرت نشان دهد. در نه سالگی به بیماری نفس تنگی دچار شد که همه عمر با او بود، خاصه در فصل بهار او را از گردش در دل طبیعت و زیباییهای آن محروم ساخت. بدین طریق مارسل ناچار بود در خانه ودر کنار مادر بسر برد و خوئی انزواجو و بیش از حد حساس یابد. پروست روز به روز به مادر بیشتر علاقه مییافت. چنانکه در جایی، در جواب این پرسش «برای شما بزرگترین بدبختی کدام است؟» نوشته بود: «جدایی از مامان» عشق به مادر در آثار پروست همه جا به صورت مادری یا مادربزرگی جلوه کرده است. پروست با وجود مزاج علیل، تحصیلاتی جدی در مدرسه کوندورسه Condorcet انجام داد، از درس فلسفه و استاد دانشمند آن استفاده بسیار برد، که بعدها در آثار ادبیش تأثیر فراوان بر جای گذارد. در 1889 در اورلئان به نظام وظیفه رفت و در صنف پیاده نظام، به خدمت پرداخت و بعدها در دانشگاه سوربون Sorbonne به رشته علوم سیاسی وارد شد. در آغاز به سیاست متمایل بود، اما بعد مصمم شد که همه وقتش را صرف ادبیات کند. پروست در 1892 با همکاری چندتن از دوستان مجله بانکه (ضیافت) Banquet را تأسیس کرد، سپس با رووبلانش (مجله سفید) Revue Blanche همکاری کرد. پروست در این دوره به محافل اشرافی و ادبی رفت و آمد یافت و با نویسندگانی چون "سنت بوو"، برادران" گونکور" ، "آناتول فرانس" و "شارل مورا" آشنا شد و با آنکه از این محافل سود بسیار برد و با بینش خاص خود به تحلیل اخلاق و روح اشخاص گوناگون پرداخت، از سرگمیهایش چندان خشنود نبود و آن را بیثمر میخواند و خوشبختی را تنها در عالم هنر و کار جستجو میکرد. مارسل پروست در 1896 در بیست و پنج سالگی اولین اثر خود را با چاپی زیبا به نام "لذتها و روزها" Les Plaisirs et les jours منتشر کرد. این کتاب مصور و زیبا شامل قطعههای گوناگونی از نوشتههای پروست بود که به طور پراکنده و با خصوصیتهایی کاملاً متفاوت در مجلههای بانکه و رووبلانش منتشر شده بود. نویسنده در این قطعهها بر از دست رفتن یا تضعیف شادیهای کودکی و صفای زندگی در کوهستان و زیباییهای طبیعت و خشک شدن سرچشمههای احساس و بر از دست رفتن روح پاک گذشته به وسیله لذتهای بیهوده در محافل خوشگذرانی، تأسف و حسرت خورده است. معروفترین نویسنده عصر یعنی آناتول فرانس بر این کتاب مقدمهای نوشت و کتاب را «زیبایی بیمارانه و عجیب» خواند. کتاب لذتها و روزها مورد انتقاد عدهای از ناقدان قرار گرفت که پروست بعضی از آنها را توهینآمیز و کینهورزانه تلقی کرد و منتقد گستاخی را به دوئل خواند که در آن به هیچ یک از طرفین آسیبی نرسید. پروست در سالهای 1895 تا 1905 به آثار "راسکین" Raskin که بیشتر مربوط به زیبائیشناسی بود، علاقه یافت. او میان خود و راسکین وجوه مشترکی میدید و به وسیله او به درک آثار هنری تمایل پیدا میکرد. دو اثر از راسکین را ترجمه کرد و در ضمن در اندیشه خلق اثر بزرگی به سر برد که بعدها خط سیر فکری و روحی او را آشکار میکرد. پس از مدتها کار به یکی از دوستان نوشت: «از مدتها پیش بر سر اثری کار میکنم که وقت زیادی لازم دارد و هنوز نتوانستهام آن را به جایی برسانم.» در این زمان رمان "ژان سانتوی" Jean Santeuil را نوشت که پس از مرگش در 1952 انتشار یافت. این رمان طویل هزار صفحهای از نظر پروست اثر مهمی به شمار میآمد که زمینههای اصلی اثر بزرگ وی بود و نشانههایی از تبدیل کودکی عصبی و ناتوان به هنرمندی برجسته را در برداشت. رمان ژان سانتوی ملاقات دو جوان را با رماننویسی مشهور به هنگام مرگ نشان میدهد که دستنوشته اثر خود را برای انتشار به آنان میسپارد. کتاب نخستین نشانه از استعداد پروست و نمودار رسالت هنری اوست و جستجوی مداوم او را درباره جوهر اشیا و حفظ آن در حافظه و سپس بیان آن را نشان میدهد. مرگ پدر و پس از آن مرگ مادر، تنهایی پروست را به حد اعلا رساند. دیگر در محافل حضور نمییافت و در انزوا با روشنبینی و واقعگرایی تا حدی جانگداز به خلق اثر پرارزش خود پرداخت و آن را تنها تکیهگاه خود ساخت. اولین شاهکار پروست "از جانب خانه سوان" Du cote de chez Swann نام داشت که نخستین بخش از اثر بزرگ او به نام "در جستجوی زمان از دست رفته" A la recherché du temps perdu را تشکیل میداد و در دسامبر 1913، قبل از آغاز اولین جنگ جهانی، منتشر شد. در واقع پروست طرح اصلی رمان بزرگ خود را در این زمان در هفت بخش تنظیم کرده بود که به این ترتیب انشار یافت: از جانب خانه سوان (1913)، "در سایه دختران نوشکفته" A L’ombre des jeunes filles en fleur (1918)، "جانب خانه خانواده گرمانت" Le cote de Guermantes (1920-1921)، "سدوم و عموره" Sodome et Gomorrhe (1921-1932)، "زن زندانی" La Prisonniere (1923)، "آلبرتین" Albertine (1925) و "زمان بازیافته" Le Temps retrouve (1927). در حدود دو سوم این اثر بزرگ در زمان حیات پروست و به وسیله بنگاه انتشارات گالیمار به چاپ رسید و بقیه آن پس از مرگش انتشار یافت و به تدریج بر خوانندگانش افزوده شد. کتاب در جستجوی زمان از دست رفته، سرگذشت استعداد واقعی پروست است، استعدادی که سالیان دراز ناشناخته و معوق مانده بود. پروست که با چهره پرجاذبه و حرکات نرم و ملایم و آراستگی ظاهر پیوسته توجه دیگران را به خود جلب میکرد، سالیان دراز، شور و نگرانی درون خود را پنهان نگاه میداشت و با بینشی عمیق به مطالعه جامعه اشرافی و تحلیل روانی و خصوصیتهای اخلاقی آن میپرداخت و با بردباری و گذشت زمان زمینه خلق اثر بزرگ خود را فراهم میآورد، تا سرانجام میل به این کار به صورت وظیفهای سنگین و عشقی عمیق و پرشور بر همه وجودش چیره گشت، چنانکه دیگر وجود او از اثرش جدا نماند. زندگی، رنجها، تلخیها، سرخوردگیها، پریشانی جنگ، با آنکه به سبب بیماری از آن برکنار ماند، همه به کارش غنای فراوان و طنینی تازه بخشید. کتاب با وجود وسعت غیرمنتظره موضوع و اختلاطها و ترکیب اجزا، از نظمی خاص برخوردار است که به طور اعجابآور تا پایان کتاب حفظ شده است، پروست خاطرات جوانی را با سبکی هیجانانگیز پیش چشم خواننده تجسم میدهد و این نکته را یادآور میشود که هنرمند هیچچیز را خلق نمیکند، بلکه کار او تنها مکاشفه است. هنر، هرچیز را که در زنجیر لحظهها محبوس است، آزاد میسازد و از سرنگون شدن آن در عدم ثانوی جلوگیری میکند. مبارزه ضد فراموشی با کوششی مداوم و آمیخته با ولع، موضوع اصلی اثر پروست را تشکیل میدهد. پروست آن قدرت را داشت که احساسهای بسیار دقیق و ظریف و پیچیده را تشخیص دهد و با قلم توانا آنها را به بند کشد و تحلیل روانی را در داستاننویسی وارد کند. اگرچه فکر نوشتن و خلق این اثر پس از مرگ مادر، تنها تکیهگاه پروست گشته بود، لازم میدید که گهگاه با دنیای خارج نیز تماس داشته باشد تا بتواند اثر خود را عرضه کند، چنانکه در 1919 هنگامی که به دریافت جایزه "گونکور" نایل آمد، ناچار شد در برابر بعضی ناقدان از اثر خود دفاع کند. پروست سراسر روز در اتاق تاریک میخوابید و همه شب بیدار میماند و در اواخر عمر خود را ملامت میکرد که چرا همه زندگی را صرف به ظهور رساندن استعدادهایش نکرده است.
پروست در سپتامبر 1922 به ذاتالریه شدیدی مبتلا شد و اگر در استراحت به سر میبرد و دستورهای پزشک را اجرا میکرد و خود را با کار شدید فرسوده نمیساخت، قطعاً بهبود مییافت اما در حالی که از نفس تنگی رنج میبرد و در تب شدید میسوخت، دست از کار نمیکشید. او میل نداشت خانواده، دوستان و حتی پزشک خود را بپذیرد. تنها دوبار ژاک ریویر Jacques Riviere را پذیرفت و درباره انتشار قسمتهایی از کتابش با او سخن گفت. سرانجام در هیجده نوامبر در حضور برادرش جان سپرد، در حالی که شهرت بزرگ جهانیش در حال پیدایش و نفوذش در حال افزایش بود.
فعالیت ها : : مشاهیر / نویسندگی مشاهیر / عالمان و دانشمندان / ادبیات و کتاب
تازه های مشاهیر
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}