محمد صدیق منشاوی
ملیت : مصر
-
قرن : 14
استاد محمد صديق منشاوي در سال 1299ه.ش. در شهر منشاه مصر در خانواده اي بسيار مذهبي پا به عرصه ي وجود گذارد .« پدرش شيخ صديق منشاوي يكي از قاريان صوفي منش بود كه هرگز در مسير تلاوتش اجر و پاداشي طلب نكرد . از اين رو فرزندش محمد را نيز با چنين علايقي پرورش داد تا جايي كه تلاوت را تنها به جهت آنكه متعلق به اين كتاب مقدس است برگزيد . شيخ صديق منشاوي را فردي در كمال خشوع و خضوع مي خوانند گويند او چنان تقوي پيشه بود كه هرگز در هيچ تلاوتي بر اجر و پاداش آن سخني نگفت . تنها در محل حاضر مي شد ، آنگاه با وقاري سرشار از خشيت الهي باز مي گشت و اين شيوه اي بود كه در ميان فرزندانش نيز نيك مشهود است ».
محمد صديق از آنجا كه در شهر منشاه تولد يافت چون پدرش به منشاوي ملقب گرديد . با تشويق و تعليم پدر به آموزش معارف قرآني و تعليم قرائت هاي مختلف پرداخت ، چرا كه پدرش نيز از قاريان مشهور عصر خود به شمار مي آمد . مرحوم استاد منشاوي از همان ابتدا به حفظ كامل قرآن پرداخته و از 9 سالگي به بعد در ماه مبارك رمضان شبهاي قرائت قرآن برگزار مي نمود . اين امر تا سنين جواني استاد ادامه داشت . اين در حالي بود كه پس از چندي با ورودش به راديوي عربي مصر و پخش تلاوتهايش ، به شهرت او افزوده شد تا آنكه به عنوان يكي از اساتيد و قاريان مشهور مصر معرفي شد .
او قاري بزرگي است كه در ميان متأخران بي نظير و در ميان متقدّمين كم نظير بوده است . او از مفاخر بزرگ جهان اسلام و مبتكر الحان گوناگون قرآني به شمار مي آيد . سبك تلاوت ، صوت زيبا ، لحن گرم و حزين ، تلفظ صحيح و بيان قوي كلمات از مختصّات قرائت مرحوم منشاوي به شمار مي آيد كه با چيرگي و مهارت كامل و تسلّطي فوق العاده شنونده را به آيات الهي متوجه مي سازد . او چنان تسلّطي به قرائات سبعه و عشره و راويان قاري دارد كه وي را به عنوان يكي از بهترين اساتيد اين فن در جهان اسلام مطرح نموده است ، تا آنجا كه شهرتش را در جاي جاي جهان اسلام اذعان مي دارند .
مرحوم محمد صديق منشاوي با تسلّطي كامل و سبكي خاص تمامي قرآن مجيد را با قرائت ترتيل تلاوت كرده است و اكنون گنجينه اي از نوارهاي تحقيق و ترتيل اين استاد در آرشيو راديو قرآن موجود مي باشد . تلاوت هاي اين استاد همه هفته از راديو قرآن جمهوري اسلامي ايران پخش مي گردد .
استاد به واسطه زندگي كوتاهش به كشورهاي محدودي مسافرت كرده است . از آن جمله به سوريه ، كويت و برخي از كشورهاي شيخ نشين حاشيه خليج فارس مي توان اشاره كرد كه در مساجد مختلف اين كشورها به تلاوت قرآن كريم پرداخته است .
سرانجام دست اجل از آستين تقدير برون آمده ، اين بار نيز گلي از بوستان معطر قرآن را گلچين نمود و استاد منشاوي در سن 49 سالگي در سال 1348 ه.ش. در شهر قاهره جان به جان آفرين تسليم كرد و بدين طريق گرد غم و اندوه را در بر جبين عاشقان كلام دوست نشانيد ، هرچند كه امروز پس از گذشت سال ها آواي ملكوتي او زينت بخش محافل و مجالس قرآني و پرورش دهنده استعدادهاي نهفته در اين مسير است .
* حاج سعودی محمّد صدّيق... در سال 1953 مجلّه ی راديو و تلويزيون، در يکی از شماره هايش از شيخ محمّد صدّيق المنشاوی نوشت که او اوّلين قاری ای بود که راديو براي ضبط تلاوتش، تجهيزات فنّي خود را به مکان تلاوت او منتقل کرد... چه طور چنين اتفاقی افتاد؟ و چرا راديو چنين کاری کرد؟
شهرت و زيبايی تلاوت او، زبانزد مردم مصر بود و زمانی که مسؤولان راديو، از آن آگاه شدند، خواستند که به راديو بيايد تا از او امتحانی گرفته شود و در صورت قبولی، به عنوان قاری راديو به فعاليت بپردازد. ولی شيخ، اين دعوت را نپذيرفت و گفت: نميخواهم در راديو قرائت کنم چرا که به شهرت آن احتياجی ندارم و هرگز نميپذيرم که از من امتحان بگيرند... اینطور شد که برای مدير راديو چاره ای نماند جز آنکه تجهيزات راديو را به محل تلاوت ايشان منتقل کند. و در عمل، در يکی از شبهای ماه مبارک رمضان، زمانی که ايشان در روستايی از روستاهای مصر، برای خانواده ای داغدار در حال تلاوت بود، گروهی از راديو برای ضبط تلاوت شيخ به آن محل رفتند و در همان زمان، گروهی ديگر برای ضبط تلاوت پدر ايشان، شیخ الصديق المنشاوی، به روستای العسيرات در استان سوهاج در خانه حاج احمد ابورحاب رفته بودند. و اين برای اولين بار در تاريخ راديو بود که راديو، تجهيزات، کارکنان و مهندسان خود را برای ضبط تلاوت يکی از مقريان به جایی بفرستد. اين اتفاق را يکی از مجلات نيز، در صفحات خود درج نمود.
* زمانيکه مسؤولان راديو اين دو تلاوت را از آنها ضبط کردند، دوباره از شيخ محمّد صدّيق و پدرش خواستند که براي تلاوت به راديو بيايند، ولي باز هم آنها نپذيرفتند.... چه شد که بالأخره شيخ محمّد صدّيق المنشاوي دعوت راديو را پذيرفت و چرا پدرش بر موضع خود پافشاري کرد؟
اين موضع سبب خشم مسؤولان راديو شد و نزديک بود که مشکل بزرگي روي دهد تا آنکه يکي از نزديکان شيخ محمّد صدّيق، عبدالفتّاح الباشا، که ژنرالي بلندمرتبه بود در این مورد دخالت کرد و صراحتاً به شيخ محمّد گفت که نپذيرفتن دعوت راديو، پسنديده نيست و اين امتحان تنها از او گرفته نشده است و این درحالی است که بعد از آنکه او دعوتشان را رد کرده است، راديو مهندسان و کارشناسان خود را براي ضبط تلاوتش به سوي او فرستاده است. و در برابر اين کار مسؤولان راديو، نپذيرفتن دعوت آنان پسنديده نيست. و در برابر اين رفتار خوب ، متقابلاً چاره اي جز رفتار خوب نيست. و بعد از اصرارهاي شديد، شيخ محمّد صدّيق المنشاوي به راديو رفت و تلاوتهايش را تکميل کرد و تا زماني که خدا جان او را گرفت، قاري راديو بود، ولي پدرش گفت: براي راديوي مصر، از خاندان المنشاوي، پسرم محمّد کافي است.
* پس چرا براي راديو لندن و راديو سوريه، تلاوت کرد؟
اينها با ضبط بودند.[من حدس مي زنم يعني آمده اند تلاوت ايشان را ضبط کرده اند نه اينکه ايشان به آن راديوها بروند.] و با آنکه او هرگز براي راديو مصر قرائت نکرد، شهرت شيخ صدّيق السّيد، آفاق جهان عرب را فراگرفته بود. راديوهاي سوريه و لندن از او خواستند که براي آنها نوارهايي تلاوت کند. ايشان در ابتدا نپذيرفت ولکن بعد از ملاقاتهاي فراوان و اصرار شديد، با ضبط 5 نوار براي آن دو راديو موافقت کرد و بر اين ميزان چيزي نيفزود و همواره ميگفت: اگر اصرار پيوسته ي آنها نبود، با آن تلاوتها موافقت نميکردم.
* شيخ محمّد صدّيق المنشاوي چگونه با اين تصميم پدرش (مبني بر قرائت نکردن براي راديو مصر) برخورد کرد؟
او هرگز با پدرش مخالفت نميکرد و به نظرش، بدون آنکه پيجويي کند و به دلیل آن علاقمند باشد، احترام ميگذاشت.
* ملک فاروق(دوران پادشاهی:1936 تا 1952) ، پادشاه مصر، از شیخ احمد السید، عموی شيخ محمّد صدّيق المنشاوی خواست که قاری رسمی قصر پادشاه باشد، ولی او نپذيرفت... چرا؟
او اين درخواست را رد نکرد... بلکه با پادشاه شرط کرد که از ساعت 9 شب که راديو مصر، تلاوت قرآن کريم را از قصر پادشاه، پخش میکند، قهوه چيان ]شهر[ ديگر، نوشيدنی نياورند و مردمان، تخته نرد بازی نکنند. به پادشاه گفت: قرآن، جلالی دارد چراکه کلام خدا است و مردم را روا نباشد که هنگام تلاوتش، به درخواست نوشيدنی و بيهوده گويی و بازی تخته نرد بازی بپردازند. پادشاه به او گفت: اين بدان معنی است که نگهبانی بر هر قهوه چی بگماريم و اين کاری است که من از انجام آن معذورم. شيخ احمد به او گفت: اينگونه، ما هم از انجام اين کار معذور هستیم. و تلاوت کرد: فإذا قرئ القرءان فاستمعوا له و أنصتوا لعلّکم ترحمون (اعراف – 204) " پس هنگامی که قرآن خوانده می شود، بدان گوش دهيد و ساکت باشيد، شايد رستگار شويد." پس برای پادشاه چارهای نماند جز آنکه از او تجليل و تقدير کند و نتوانست او را مجبور کند تا قاری قصر پادشاه باشد.
* چرا شيخ محمّد صدّيق المنشاوي دوبار ازدواج کرد؟
ايشان در سال 1938 با دخترعمويش ازدواج کرد و از او 4 فرزند داشت: دو پسر و دو دختر؛ سپس بار ديگر در حاليکه عمرش از 40 سال گذشته بود با زني ديگر ازدواج کرد. همسر دومش از مرکز أخميم در استان سوهاج بود. از او نيز 9 فرزند داشت: 5 پسر و 4 دختر. همسران او با هم در يک خانه زندگي ميکردند و بينشان دوستي و علاقه بود و شيخ محمّد ميگفت: مردم مرا دوست دارند و خويشاوندي با مرا خواستارند. هنگام اداي فريضه ي حج، سال قبل از وفات شيخ محمّد، همسر دوم او درگذشت.
* شايعه شد که صداي شيخ محمّد صدّيق المنشاوي ضعيف است و آنرا مگر به کمک ميکروفون، نميتواند به شنوندگانش برساند... چه کسي اين شايعه را پخش کرد؟ و شيخ محمّد چگونه با آن شايعه برخورد کرد؟
در واقع، اين موضوع شايعهاي بود که به خاطر حسودي و برتري جويي يکي از مقريان در گوشها پيچيد. بعضي از ارادتمندان و نزديکان ديگر مقريان، اين حادثه را براي ما تعريف کردند و صحّت آن براي ما محرز شد؛ ماجرا از اين قرار بود که شيخ محمّد به همراه مقري ديگري، شبي براي قرائت به استان المنيا دعوت شده بود و افراد زيادي براي شنيدن تلاوت قرآن با صداي شيخ محمّد حاضر شده بودند که تعداد آنها فزونتر از 10 هزار نفر بود. زماني که آن مقري، علاقه شديد مردم و بي تابي دعوت کننده، به زودفرارسيدن تلاوت شيخ محمّد صدّيق را احساس کرد، ديگر خود را ناگزير ديد که به متصدّي ميکروفون پيشنهاد دهد که اشکالي فني در ميکروفون ايجاد کند و در ميان مردم شايعه شود که صداي شيخ محمّد واقعاً ضعيف است و اگر ميکروفون نبود هرگز اين شهرت را نداشت. وقتي شيخ محمّد صدّيق آماده قرائت مي شد، با ايراد ميکروفون مواجه شد؛ لذا متصدّي ميکروفون را از آن آگاه ساخت. اما متصدي از اصلاح آن، سر باز زد؛ شيخ محمّد صدّيق احساس کرد که توطئه اي براي در تنگنا قراردادن او ميان اين جمعيت عظيم در کار است. پس [براي شروع به تلاوت، آن چنانکه در قرائت مرسوم است] استعاذه کرد و در حالي که از مکاني که براي قرائت در نظر گرفته شده است خارج مي شد، قدم زنان به قرائت پرداخت در حالي که مردم او را همراهي مي کردند تا آن جاکه مردم از قدرت صدايش به شگفتي آمدند. آن مقري حسود در حالي که خوار و درمانده شده بود آن مجلس را ترک کرد؛ مجلسي که شيخ محمّد صدّيق تا ساعات آخر شب، در آن به تلاوت پرداخت. زماني که بعدها از پدرمان (شيخ محمّد صدّيق) از آن واقعه پرسان شديم گفت: آنچه که به شما گفته شده اتّفاق افتاده است. بعد از او از نام آن مقري پرسيديم که گفت: إن الله حليم ستّار؛ خداوند، بردبار و پوشاننده است.
*گفته مي شد که نبوغ شيخ محمد صديق المنشاوي و نوآوري هاي او در تلاوت، حسد برخي افراد را بر انگيخته بود. تا آنجا که در غذاي او سم ريختند... چگونه شيخ محمد از مرگ حتمي نجات يافت؟ و چه کسي در غذاي او سم ريخت؟
اين واقعه را خود ايشان براي ما تعريف کرده بود و اگر کسي غير از خود شيخ محمد چنين چيزي را تعريف مي کرد، هرگز باور نمي کردم. ايشان، براي پدربزرگم شيخ صديق در مجلسي که ما هم آن جا حاضر بوديم تعريف کرد که شبي، در سال 1963، بعد از اتمام تلاوت، صاحب دعوت، از ايشان جهت تبرک دعوت کرد که غذا را با خانواده ايشان صرف کنند. شيخ محمد اين دعوت را نپذيرفت، تا اين که صاحبخانه، کساني از خانواده اش را فرستاد و بر شيخ محمد اصرار کردند تا اينکه دعوت را پذيرفت. قبل از شروع به خوردن غذايي که برايش آوردند، آشپز به او نزديک شد، در حالي که به شدت از ترس ميلرزيد، و در گوشش گفت : شيخ محمد! شما را از واقعه مهمي آگاه ميکنم و اميدوارم که مرا رسوا نکني، چرا که کار و زندگي ام در اين خانه، از دست ميرود. شيخ محمد پرسيد که چه شده است؟ او گفت: کسي از من خواست که در غذاي شما سم بريزم، من هم در سيني اي که کمي بعد برايتان خواهد آمد، سم ريختم. از غذاي آن سيني نخور. ضميرم از خواب بيدار شد و آمدم که تو را بر حذر دارم، چرا که نمي توانستم آن غذا را برايت نياورم. اهل خانه مخصوصا به جهت تکريم شما، مرا ترغيب کردند که آن سيني را برايتان بياورم، در حاليکه آنان از آنچه در آن است خبر ندارند... آن شخص به من پول داد تا در غذاي شما، دور از چشم اهل خانه، سم بريزم. من هم چنين کردم. اميدوارم مرا رسوا نکني... زمانيکه سيني غذاي مسموم را براي شيخ آوردند، آن را شناخت همانگونه که آشپز تعريف کرده بود. پس تظاهر به خستگي کرد و از خوردن غذا دست کشيد. اما اهل خانه او را قسم دادند که غذا بخورد. پس تکه اي نان که جلويش بود را خورد و گفت: خدا سفره شما را برکت دهد و سپس از آنها جدا شد. (خداحافظي کرد.)
*آيا شيخ محمد نام کسي را که اراده کشتنش را داشت، نگفت؟
هرگاه که اين حادثه را به ياد مي آورد، به شدت از کارهاي آن مرد تعجب ميکرد، به خصوص وقتي دانست که او يک مقري [ مرتبهاي بالاتر از قاري] است، ولي نام او را نمي گفت تا آنجا که ما از اينکه حتي پدربزرگم از پسرش نام او را نمي پرسد تعجب مي کرديم و با اين وجود ديگر جايي براي پرسش ما باقي نبود، مگر آنکه خودش نام او را آشکار ميکرد.
فعالیت ها : : مشاهیر / عالمان و دانشمندان / قرآن
تازه های مشاهیر
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}