ملیت :  ایرانی   -  قرن : 15
شهید فیروز سرتیپ نیا : فرمانده گردان کمیل تیپ57حضرت ابوالفضل (ع)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) وصيت‌نامه . . . به خواست و هدف شهدا عمل كنيد. با سكوت‌ها و بي‌تفاوتي‌ها خون شهدا را پايمال نكنيد. شما پاسداران متواضع باشید و معنويت خود را حفظ كنيد كه معنويت اسكلت سپاه است. خدايا تو را شكر كه لباس سپاه را به من ارزاني داشتي. سپاه قلب من، جسم من و آبروي من است. سپاه شخصيت من و حق ستان ضعيفان است. اساسنامة سپاه خون شهداست. سپاه را تقويت كنيد. فيروز سرتيپ نيا خاطر‌ات براتعلي عزيزي : در سال 60 در عمليات والفجر مقدماتي در شب دوم عليمات بود كه گردان وارد عمليات شده بود. بعد از نيمه‌شب (3 نيمه‌شب) گردان ما (گردان كميل كه آن زمان شهيد فيروز فرمانده آن بود) وارد عمليات شد. چند ساعت از عمليات گذشت كه دستو رسيد هر چه سريع‌تر گردان را از منطقة عملياتي عقب بكشيد. موقعي كه هوا روشن شد، متوجه شديم كه بي‌سيم‌چي گردان مجروح شده و در منطقة عملياتي جا مانده است (عباس رعيت‌پيشه از بچه‌هاي بسيج شيراز بود). شهيد سرتيپ‌نيا بسيار ناراحت شد و اظهار داشت اين برادر در بين ما غريب و مهمان ما بود. من بايد هر طور كه شده اين بسيجي را پيدا كنم. هر چه به ايشان گفتم نمي‌شود برويد، چون كه در وسط عراقي‌ها جا مانده، شهيد راه افتاده به طرف منطقة عملياتي (كه زير آتش سنگين توپخانه و هواپيماهاي دشمن بود). بعد از چند ساعت متوجه شديم كه اين شهيد برگشت و در حالي كه به شدت از ناحية پا مجروح شده بود و به سختي مي‌توانست راه برود. زماني كه بالاي سر او رسيديم و خواستيم او را بلند كنيم و بياوريم، اظهار نمود مرا رها كنيد و برويد عباس را كه خودم را تا پشت همين خاكريز آورده‌ام، بياوريد. پشت خاكريز رفتيم ديديم كه آن بسيجي شهيد شده، پيش فيروز برگشتيم به او چيزي نگفتيم. اصرار كرد كه چرا او را نياورده‌ايد، او متوجه شد كه آن بسييجي شهيد شده، اشك از چشمانش جاري شد و گفت: خدايا تو شاهد باش من تلاش خود را كردم، مرا هم مثل اين بسيجي به شهادت برسان . قفس تن ديگر ياري نگه داشتن روح بلند و آسماني او نبود و در تاريخ 25/10/1365 به سوي معشوق به پرواز درآمد. فتح الله سرتيپ نيا پدر شهيدان فيروز، فرماندة گردان كميل و حجت، معاون گردان كميل : آنها افرادي خوش اخلاق و خوش برخورد كه زبانزد عام و خاص بودند و داراي خصوصيات روحي خوب و شايسته‌اي بودند. دوستان و فاميل به خصلت‌هاي آنها غبطه مي‌خوردند. از همان ابتدا كودكي توجه خاصي به افراد كم درآمد و مستضعف داشتند و هميشه از من پول مي‌گرفتند و به مردم فقير كمك مي‌كردند. هر دو شهيدم همزمان به شهادت رسيدند. شهيد فيروز دانشگاه قبول شده بود. من به او گفتم پسرم به دانشگاه برو، ايشان گفتند از بچه‌هاي جبهه خداحافظي نكرده‌ام، انشاء الله سفري مي‌روم از آنها خداحافظي مي‌كنم، برمي‌گردم. بعد از مدتي كه برگشت، گفتم آمدي كه به دانشگاه بروي؟ گفت نه پدر گرداني را به نام كميل تشكيل داده‌اند كه من بايد مدتي با بچه‌هاي بسيج در آن گردا ن خدمت كنم. من به دانشگاه بروم كه وقتي از من پرسيدند استاد تو كيست، من به آنها بگويم فلان دكتر يا مهندس، جبهه خود دانشگاه است كه استاد آن حضرت علي (ع) است. چون فهميدم كه ايشان خالص است، ديگر چيزي نگفتم و گفتم خدانگهدار شما باد. مادر شهيد هميشه در نمازش دعا مي‌كرد يا سيد شهيدان فرزندانم را در خط خود و به سوي خود هدايت كن. وقتي مادرش از حجت سوال مي‌كرد پسرم چرا جلوتر از نيروهاي گردان به سوي دشمن مي‌روي، او جواب مي‌داد مادر مگر تو در نماز دعا نمي‌كني يا حسين فرزندانم را به سوي خودت هدايت كن، خوب وقتي شهيد بشوم،‌ زودتر به امام حسين (ع) ملحق مي‌شوم. فيروز با يكي از اقوام خودمان با پيشنهاد مادرش ازدواج كرد كه حاصل زندگي مشترك آنها دو پسر به نام‌هاي كميل و اباذر (امين) مي‌باشد. شهيد حجت مجرد بود. شهادتشون هم به این شکل بود که يكي از برادران سپاه به درب منزل ما آمد و گفت حجت زخمي شده، بيا برويم ملاقات او، وقتي من را آوردند به بهشت زهرا، اولين تابوتي كه از آمبولانس پايين آوردند، جنازة فيروز بود كه فرزندم بهروز به من گفت: پدرجان فيروز و حجت هر دو شهيد شده‌اند. ناراحت نباش، چون ضد انقلاب سو استفاده مي‌كند. بنده هم گفتم ناراحت نيستم فرزندانم فداي امام حسين (ع). بنده از فدا كردن فرزندانم و هديه به انقلاب و اسلام احساس خوشحالي مي‌كنم و اگر كسي چنين مطلبي به من بگويد به او جواب مي‌دهم شهيدان راه خود را با بينش و آگاهي انتخاب كرده‌اند و هدف داشته‌اند و براي دفاع از انقلاب و اسلام جان خود را از دست داده‌اند. از مردم هم انتظار دارم راه شهيدان را ادامه دهند، از راه مستقيم منحرف نشوند، پشتيبان ولايت فقيه باشند تا به اين مملكت صدمه‌اي وارد نشود. به خانواده شهداسفارش مي‌كنم افتخار بكنيد به هديه‌اي كه تقديم اسلام و انقلاب كرده‌ايد. گول فريب‌ها و شايعه‌پراكني‌هاي دشمن و عوامل آن را نخوريد كه خيلي‌ شماها آبرو داريدو آن را به قيمت ارزان از دست ندهيد.