ملیت :  ایرانی   -  قرن : 15
فرماندهی گردان 409حضرت ابوالفضل (ع)لشگر41ثارالله(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) سردار شهید «محسن مهاجرانی» در ماه مبارک رمضان ،مصادف با بهمن ماه سال 1341 در شهر« اصفهان» و در خانواده ای مذهبی و متوسط از قشر کشاورز پا به عرصه وجود نهاد . از کودکی پسری با هوش و آرام بود .دوران تحصیل را با تشویقها و تقدیر های فراوان پشت سر گذاشت . در این دوران «محسن» با «حوزه علیمه قم» به صورت مکاتبه ای ارتباط داشت و برای او کتابها و نشریه هایی فرستاده می شد . دوران دبیرستان او با دوران انقلاب مصادف بود و اوعلاو بر درس به فعالیتهای مذهبی و سیاسی نیز می پرداخت .پس از پیروزی انقلاب «محسن مهاجرانی» به همراه عده ای دیگر از برادران به شهر« فریدن» رفت و در آنجا به سخنرانی و تبلیغ در میان مردم آن سامان پرداخت .پس از باز گشت با کسب دیپلم دبیرستان راهی دیار« بلوچستان» شد و مسئولیت تبلیغات سپاه را به عهده گرفت .اودر آنجا با شرایطی سخت زندگی می کرد . مبتلا به بیماری ما لا ریا شد اما باز هم به ترک منطقه راضی نمی شد .روزهای جمعه به مسجد اهل تسنن می رفت و برنامه مراسم نماز جمعه را سازماندهی می کرد ودر عملیات و گشتهای بیابانی و شهری شرکت داشت .«محسن» گاهی برای روشنگری و آگاهی فرهنگی مردم در روستا های دور افتاده برایشان فیلم نمایش می داد و یا به کارهای دیگری فرهنگی می پرداخت و این چنین در قلب مردم بلوچ محبتی بر جای گذاشته بود . شهید« محسن» در عملیات« طریق القدس» شرکت داشت و مسئول تدارکات بود. در این عملیات از ناحیه کتف زخمی شد و حدود یک ماه بدون اطلاع خانواده در بیمارستان «تهران» بستری بود .پس از پایان ماموریت دوباره به «بلوچستان» بر گشت . در آبان ماه 1361 با اصرار فراوان تقاضای اعزام به جبهه نمود که بر اثر پافشاری او سر انجام فرماندهان موافقت نمودند .در شش ماه اول نیروها را به« گیلان غرب» بردند . «محسن» فرماندهی گردان را به عهده گرفت ،اما به علت ضعف بدنی مدتی بستری شد .در همان زمان «محسن» دچار بیماری پوستی شد و به اصفهان نزد خانواده رفت .در سه روزی که به اجبار در اصفهان مانده بود حال و هوایی دیگر داشت و بیشتر اوقات به گلزار شهدا می رفت . در فروردین 1362 برای بار دوم برای شرکت در اولین مرحله عملیات« والفجر» به منطقه «موسیان» اعزام شد . شهید «محسن» در شب عملیات ،از همه حلالیت طلبید و با همه خدا حافظی می کرد .او در عملیات ،رشادتهای فراون آفرید و موفق شد سه تیر بار دشمن را نابود کند .هنگامی که به طرف چهارمین تیر بار می رفت مورد شناسایی دشمن قرار گرفت و او را هدف گلوله های خود قرار دادند و «محسن» به آرزوی دیرینه خود رسید و سر بر زانوی جدش گذاشت . او سرزمین خونرنگ «خوزستان» – پهنه دانشگاه عشق – را آرامگاه ابدی خویش ساخت .