ملیت :  ایرانی   -  قرن : 15
شهید محمد رضا قدمی : مسئول جهاد سازندگی (سابق)شهرستان «خاش»در استان«سیستان وبلوچستان» سلام بر شما ای راستگویان با ایمان کامل .سلام بر شما ای شهیدان راه خدا که صبر و شکیبایی کردید ( و فداکاری را به حد کمال رساندید ).گواهی می دهم که شما در راه خدا جهاد کردید و بر رنج و بلا ،صبر و تحمل نمودید .در طرفداری دین خدا و در راه رضای خدا و رسولش همیشه نصیحت و خیر خواهی کرده اید تا هنگام شهادت و رحلت از دنیا .گواهی می دهم که شما زنده اید نزد خدا و به رزق آسمانی (و نعمت شهود و لقای خدا )متنعم شدید. پس خدا از اسلام به شما پاداش بهترین نیکو کاران عالم را عطا فرماید و بین ما و شما در محل نعمت ابد (که بهشت رضوان است )جمع گرداند . مفاتیح الجنان در اولین روز بهار سال 1336 که همه چیز نو می شد ،خداوند به خانواده« قدمی »که خانواده ای کشاورز بود فرزندی پسر عطا فرمود تا بدینوسیله نوروزشان را کاملتر کند .این فرزند که «محمد رضا »نامیده شد در دستان پدری مهربان و با ایمان و دامان پر مهر مادری فداکار و مومن پرورش یافت .او تا کلاس سوم دبستان در« میمند فارس »بود .سپس با خانواده اش عازم «شیراز »شد و ادامه تحصیلات خویش را در آن شهر گذراند .از دوران کودکی متانت ،ادب و بزرگواری در وجودش موج می زد .علی رغم سن و سال کمی که داشت فردی کاملا مطمئن ،متعهد ،خوش رفتار ،متواضع ،مهربان ،فداکار ،با انرژی و پر جنب و جوش بود . دوران هنرستان را با موفقیت ،در خرداد 1355 پشت سر گذاشت و بدین طریق وارد مرحله جدیدی از زندگی شد . پس از اخذ دیپلم از هنرستان فنی« شیراز» ،به خدمت مقدس سر بازی رفت و حدود یکسال و نیم از خدمتش را در شهر های «خرم آباد» ، «تبریز» و« شیراز» گذراند . در سالهای انقلاب همراه با مردم مسلمان و به پیروی از رهبر بزرگ ومعمارانقلاب،حضرت امام خمینی (ره) در تظاهرات و اعتصابات و حمله به مراکز فساد رژیم شاهنشاهی شرکت کرد و تا مرداد سال 1358 در مسجد« آتشی های شیراز» که کانون فعالیت حزب الله بود فعالیت می نمود .چون قسمتی از عمر او در زمان حکومت طاغوت سپری شده بود و با همه وجود خود ظلم و ستم را درک کرده بود ، انقلاب را به عنوان یک فرصت استثنایی برای مبارزه با طاغوت تلقی می کرد و با شور و نشاطی دو چندان در تمامی صحنه های آن شرکت می جست و با کمال میل از خطراتی که در این مسیر بود استقبال می کرد . همزمان با پیروزی انقلاب به صف خدمتگذاران اسلام پیوست ، پس از صدور فرمان تاریخی حضرت امام (ره) مبنی بر تشکیل «جهاد سازندگی» در شب اول ماه مبارک رمضان سال 1358 هنگامی که از تریبون مسجد« آتشی های شیرا»ز اعلام می شود که «سیستان و بلو چستان» برای سازندگی به نیرو نیاز دارد ،ایشان همان لحظه اول ثبت نام می کند و فردای آن روز عازم آن دیار می شود. بعد از چند روز اقامت در شهر «زاهدان»، بر اساس نیاز راهی شهرستان «خاش» شد و با تمام مشکلات و کارشکنی هایی که عناصر ضد انقلاب ایجاد می کردند با همکاری تنی چند از همرزمان جهادگر خویش ،سنگ بنای جهاد سازندگی شهرستان «خاش» را می نهد و همانطور که امام عزیزمان خواسته بودند با کمترین امکانات شروع به کار می کنند . در سال 1359 در حالی که 22 بهار از عمر ش می گذشت در شهرستان« خاش» که محل خدمتش بود به ساده ترین شکل ممکن ،یعنی با شربت و شیرینی و قرائت سوره صف ،با یکی از خواهران با ایمانی که ساکن آن شهرستان و آموزگار بود ازدواج نمود و زندگی نوینی را شروع کرد تا به این طریق سنت پیامبر (ص) را به جای آورد و دین خویش را کامل نماید .از خاطرات این دوران باید گفت که با ساده ترین لباس و با وضغیتی که آثار کار و فعالیت در روستا و گرد و غبار خدمت در چهره اش مشهود بود پابه مجلس عقد می گذارد . در طول زندگی مشترک خویش اگر فرصتی پیدا می کرد .در کارهای خانه و نگهداری بچه ها با کمال صمیمیت به همسرش کمک می کرد .همواره به همسرش توصیه می نمود که مبادا ،برخورد ما در زندگی طوری باشد ،که خدای نا کرده باعث بد آموزی برای بچه ها شود . به همین دلیل بود که در طول ده سال و نیم که با همسرش زندگی مشترک داشت به هیچ نحو حرف نا شایست بر زبان خویش جاری نمی کرد و حتی زمانیکه به دلایلی عصبانی می شد ،همواره کلمه مقدس «لا ا له ا لاالله»را بر زبان جاری می نمود . برای فرزندانش احترام زیادی قائل بود و وقتی که خداوند به او در زندگی دختری عطا می فرماید ،اسم او را «فاطمه» می گذارد و می گوید که دختر مایه خیر و بر کت در زندگی است و همواره سعی می کرد تا در اجتماعاتی از قبیل نماز جماعت ،دعای کمیل و مراسم سوگواری سا لار شهیدان که باعث تقویت روح می شدند به اتفاق فرزندانش شرکت نماید تا از همان کودکی آنها را با فرهنگ اسلام آشنا سازد و در آینده نیز همچون خودش خدمتگذار اسلام و محرومین باشند . حاج «محمد رضا قدمی» تا سال 1365 با نهایت تلاش و توان در خطه محروم «سیستان و بلو چستان» خدمت کرد و این خدمت صادقانه او باعث شد تا به تشویق مسئولین شورای هماهنگی «جهاد سازندگی»(سابق)دراین استان روانه تحصیل به شهر« شیراز» شود .در طول دوران تحصیل ،جدیت تلاش ،پشتکار ،متانت و شخصیت او باعث شده بود تازمینه جذب او را در«جهادسازندگی »(سابق) استان« فارس» فراهم سازند .مسئولین این استان که صداقت و پشتکار او را دیده بودند از او خواستند که پس از فراغت از تحصیل هم با ایشان همکاری نماید اما با توجه به تاثیر خدمت وی در منطقه« سیستان و بلو چستان» دعوت آنها را قبول نکرد و مانند یک سر باز فداکار روانه شهرستان «خاش» گردید .گویی گمشده و مرادی داشت که تنها در« بلو چستان» یافت می شد .وقتی که از او سوال می شد که به چه کار بیشتر تمایل دارید ،برای تمام کارها و مسئولیت ها در هر رده ای که به او پیشنهاد می شد اعلام آماده گی می نمود .فقط می خواست بداند که کجا می تواند بهتر به وظیفه خویش عمل کند .در آن روز ها جهاد سازندگی شهرستان «خاش» ،وضعیت چندان خوبی نداشت .مسئول آن در حال تعویض بود .ضمنا در شهر در گیری مسلحانه بود .در واقع محیط برای افراد غیر بومی مناسب نبود .در این شرایط به او از سوی مسئول شورای هماهنگی« جهاد سازندگی»(سابق) استان پیشنهاد مسئولیت جهادسازندگی(سابق) خاش داده شد که ایشان با کمال میل این مسئولیت را پذیرفت و با قوت وارد این نهاد در« خاش» شد .این روحیه او باعث شد تا مسئول شورای هماهنگی« جهادسازندگی» (سابق)در استان« سیستان وبلوچستان» در جلسه معارفه ایشان با کمال اطمینان اعلام کند که ما امروز« قدمی» را در شهرستان« خاش» می کاریم تا قدمهای زیادی بدین طریق بر داشته شود و باعث رونق این منطقه گردد . شهادت ،تجلی شکوهمند عشق به خدا و ایمان به روز رستاخیز است و یکی از این عاشقان پروردگار «محمد رضا» بود . حضورتاثیر گذار شهید« قدمی» در شهر محروم ودور افتاده ی «خاش»وکارهای بزرگ ومهمی که ایشان درحال انجام یا درصدد انجام آن بود، می رفت تا شعرهای انقلاب اسلامی را دراین نقطه از کشور به مرحله ی اجرا درآورد.دشمنان مردم وانقلاب که حضوراو وآبادانی آن منطقه را مغایر با خواسته های پلید خود می دانستند،تصمیم بر ناودی او گرفتند. در ماه مبارک رمضان دقیقا ساعت 5/3 بعد از ظهر 23/12/1369 که به نیت شرکت در جلسه هیئت ناظران انتخابات مجلس« خبرگان »که در فرمانداری شهرستان «خاش» بر پا شده بود ،از منزل خارج شد و سوار ماشین شد تا به طرف فرمانداری برود ،دو ماشین مسلح در حالی که سرنشینان آن سر و صورت خود را پوشیده بودند به طرف ایشان حرکت کردند و را ه را بر ایشان سد نمودند .با دیدن این صحنه شهید قدمی که از نیت پلیدشان با خبر بود ،ضمن با لا بردن شیشه ماشین سویچ ماشین را زیر صندلی می اندازد تا در صورت درگیری ،اشرار نتوانند ماشین جهاد را که در واقع جزء اموال بیت المال است بر بایند .از قضایای امر چنین بر می آمد که اشرار ،در ابتدا قصد اسارت و گرو گان نمودن ایشان را داشتند اما وقتی که با مقاومت ایشان مواجه می شوند ،ضمن شکستن شیشه ماشین و با شلیک چند گلو له ایشان را در حالی که روزه بود به شهادت می رسانند و بعد از تیر اندازی به طرف خانه های سازمانی که در محل بود صحنه را ترک می کنند .با شنیدن صدای شلیک گلوله و صدای یا حسین که از شهید« قدمی »بلند شده بود ،دختر سه ساله اش در منزل را باز می کند و پدرش را در خون غلطان می بیند و مادر را از ماجرا با خبر می سازد .آری از اولین کسانی که بر سر پیکر شهید بزرگوار حاضر شدند اعضاء خانواده شان بود .این صحنه آنقدر درد آور بود که حتی ساعت 5/5 صبح روز بعد که همکاران برای شرکت در انتخابات مجلس «خبرگان» از خانه بیرون می شوند می بینند که در آن صبح زمستانی دختر معصوم سه ساله شهید با پای برهنه و تنها ،دقیقا روی همان قسمتی از زمین که خون پدر بزرگوارش ریخته بود با پای برهنه قدم می زند .وقتی که خبر شهادتش در منطقه پیچید مردم شهر و روستا بر مظلو میت این شهید بزرگوار گریستند و عاملان استکبار جهانی را که چنین جنایتی را مرتکب شده بودند نفرین می کردند . شهادت او آنچنان اثری از خود به جای گذاشت که در روز تشییع جنازه اش شهر «خاش» غرق ماتم شده بود. همه مردم شهر اعم از شیعه و سنی در تشییع جنازه شرکت کردند .خیلی کم پیش می آمد که چنین صحنه ای را در شهر« خاش »شاهد باشیم .این مسئله برای همه باعث شگفتی شده بود . قطعا شهادت مردان خدا نیز چنین تشییع جنازه ای زیبنده است .او مردی بود که اکثر مردم منطقه او را می شناختند و رفتار و بر خورد و خدمات شایسته او باعث شده بود تا در قلب آنها جای گیرد .پس از تشییع جنازه در شهر «خاش» ،پیکر مطهر این عزیز در شهر «زاهدان» و در نهایت در شهر و دیارش «میمند» فارس با شکوهی خاص بر روی دستان مردم شهید پرور آن منطقه تشییع شد و پس از آن در دارالترجمه شیراز، همان مکانی که در وصیت نامه خویش ذکر کرده بود به خاک سپرده شد .