ملیت :  ایرانی   -  قرن : 15
شهید سید علی حسینی ابراهیم آبادی : فرمانده تیپ 313 حر(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) «سید محمود» وقتی خبر تولد فرزندش را شنید ،خیلی خوشحال شد .خبر را پسرش محمد آورد .سید محمود هم از صاحب کار اجازه گرفت تا به خانه برود . وقتی برای اولین بار ،فرزندش را در آغوش گرفت ،گفت :الله اکبر .بعد ادامه داد :اسمش را می گذاریم« علی» تا یاد آور جدم باشد . اذان را خودش در گوش« علی» خواند . تولد «علی» برای خانواده «سید محمود» برکت آورد .آن سال ،کارهای ساختمانی پر رونق بود .زندگی سخت بود اما« سید محمود» تلاش می کرد تا خانواده راحت زندگی کنند . «سید علی» کم کم بزرگ می شد .در شش سالگی به مکتب خانه محل شان رفت .رو خوانی قرآن را در همان جا یاد گرفت .بعد هم به دبستان «خواجه ربیع» رفت . «سید محمود» سواد چندانی نداشت اما کتاب خواندن را دوست داشت .کتاب« امیر ارسلان نامدار» را خریده بود و همیشه اصرار می کرد بچه ها برایش بخوانند .بعضی شب ها «سید علی» برای پدر چند صفحه ای از آن را می خواند . دوران راهنمایی را در مدرسه« جلیل نصیر زاده» گذراند . صبح ها درس می خواند و بعد از ظهر ها کار می کرد .گاهی همراه پدرش برای کار می رفت و گاهی در مغازه ای کار پیدا می کرد . مشکلات زندگی ،«سید علی» را در دوراهی انتخاب قرار داد . یا باید فقط درس می خواند و شاهد فشار بیشتر به پدرش بود یا با تمام علاقه ای که به درس داشت ،برای کمک به خانواده کار می کرد .همین طورهم شد .در همان ماه های اولیه دوران تحصیل در هنرستان ،درس را رها کرد و مشغول کار شد . تعدادی از دوستانش برای پیدا کردن کار به شهرهای دیگر رفته بودند .چند تایی هم می خواستند به ارتش بروند .او هم با چند نفر از دوستانش ،رفتند برای نیروی هوایی ارتش نام نویسی کردند .مراحل ثبت نام انجام شد و آن ها را برای آموزش به پادگان فرستادند . چند روزی که گذشت و« سید علی» بیشتر از روابط داخل ارتش آگاه شد ،پشیمان شد .چند روز به خانه بر گشت .وقتی پدر و مادر از او سوال کردند چرا بر گشته ،گفت :نمی توانم با اعتقاداتی که دارم ،درارتش بمانم . دوباره مشغول کار شد .اما نداشتن کارت پایان خدمت ادامه کار را مشکل ساخته بود .مجبور بود به سربازی برود .متی خودش را به لال بازی زد تا بتواند معافی بگیرد .برای معاینه هم یکبار به کمیسیون ارتش رفت .یکی از اقوامش که دوستانی در ارتش داشت ،به پدرش گفت :من می روم و سفارش او را به دوستانم می کنم تا او را معاف کنند . اما سفارش او کار را خراب کرد .او به پزشک معاینه کننده ی سربازها ماجرا را گفت و توضیح داد که علی باید کمک خرج خانواده باشد ،برای همین هم خودش را به لال بازی زده .اما از آنجا که پزشک ارتش از این کار «سید علی» ناراحت شده بود ،زیر برگه علی نوشت :«سید علی حسینی ابراهیم آبادی ،فرزند سید محمود ،اعزامی از مشهد سالم است .» در اسفند 1355 به پادگان لشکرک« تهران» برای آموزش نطامی دوران خدمت اعزام شد .او روزهای سختی را در ارتش گذراند .اعتقادات مذهبی او نمی گذاشت بسیاری از مناسبات داخل ارتش را بپذیرد . سال دوم سربازی «سید علی» ،همزمان شد با شروع اعتراضات مردم علیه شاه .«تهران» مرکز انقلاب بود و به همین دلیل ،می توانست از همه ی اخبار انقلاب آگاه شود .وقتی به «مشهد» بر می گشت ،حرف های زیادی از فعالیت انقلابی مردم «تهران» برای دوستانش داشت . اولین هسته های انقلابی مردمی در شهر ،با حضور جوانانی مثل او شکل گرفت در سخنرانی ،پخش اعلامیه و شعار نویسی از جمله کارهای او بود . پادگان ها برای ارتش ،پایگاه مطمئن بودند. «سید علی» بارها اطلاعیه امام را در پادگان لشکرک پخش کرد .نیروهای امنیتی بار ها و بارها کمد و ساک ها را گشتند و چند نفری را دستگیر کردند اما با آگاه شدن سربازان دیگر توسط «سید علی» ،پخش اعلامیه و شعار نویسی ادامه پیدا کرد . خبر دستور امام به سربازان که به «سید علی» رسید ،فعالیت تازه ای آغاز شد .او با چند نفر از دوستانش ،کار فرهنگی برای فرار سربازان را انجام می داد و چون مرخصی ها لغو شده بود ،«سید علی» راه های فرار از پادگان را شناسایی کرد .هر شب ،چند نفر با راهنمایی سید فرار می کردند .خودش هم با لاخره در یکی از شب های زمستان از پادگان فرار کرد . توان جسمی و تجربه نظامی که سید علی در دوره آموزش نظامی پیدا کرده بود ،مقدمه ای برای تشکیل اولین هسته های مبارزه در مشهد شد و در تسخیر بسیاری از مراکز نظامی و امنیتی نقش پر اهمیتی داشت . روزهای اول انقلاب ،اهل خانه« سید علی» را کمتر می دیدند .شکل گیری اولین هسته های نظامی برای سامان دادن مبارزه با بازمانده های رژیم شاه و دستگیری خیانت کنند گان به مردم ،کار سشبانه روزی او بود . با تشکیل کمیته ها «سید علی» کار خود را آغاز کرد و در مدت کوتاهی وارد سپاه شد .به دلیل تجربه و دانش نظامی ،مسئولیت آموزش نطامی به عهده اش گذاشته شد . بسیاری از فرماندهان نظامی جنگ در استان «خراسان» از نیروهای آموزش دیده او بودند . با آغاز شورش های ضدانقلاب در استان «کردستان» که به تحریک «عراق» انجام می شد ،«سید علی» به «کردستان» اعزام شد و همراه با« رستمی» و دکتر« چمران »،اولین گروه های مقاومت مردمی در« کردستان» را سامان دادند . در روزهای آخر شهریور 1359 با بمباران فرود گاه های« ایران» ،جنگ تحمیلی آغاز شد .با هجوم وحشیانه ارتش عراق به مرزهای جنوبی کشور و تصرف چند شهر ،نیروهای مردمی برای مقاومت در برابر ان ها سامان گرفت . «سید علی» اولین مسئولیت خود را در همان سا ل ،با تشکیل گردانی در منطقه تپه های الله اکبر بر عهده گرفت .کار این گردان شناسایی های شبانه و انجام تک علیه نیروهای دشمن در منطقه بود . از آنجا که آن روز ها سامان دهی نظامی وجود داشت ،سید علی تجهیزات انفرادی و گروهی گردانش را با غنایم به دست آورد حتی نیروهای تحت امر او سلاح های انفرادی را باید در حمله از عراقی ها می گرفتند . پس از گذشت دو ماه از تجربه مسئولیت گردان ،به دلیل فعالیت های چشمگیر و رشادت افراد گردان ،به سمت معاونت اطلاعات و عملیات نیروهای خراسان مستقر در جبهه های جنوب بر گزیده شد . در سال 1359 مادرش به خواستگاری یکی از دختران همسایه رفت .مراسم عقد کنان در حرم مطهر امام رضا انجام شد ،با مهریه شصت هزار تومان .این ازدواج هم «سید علی» را از جبهه جدا نکرد بلکه با همسرش به منطقه ی جنگی نقل مکان کرد و همچنان به فعالیت پرداخت . او نخستین کسی بود که پیشنهاد استقلال یک تیپ از استان خراسان به نام« امام رضا(ع)» را مطرح کرد که همان سال پذیرفته شد .از آن پس ،کلیه فعالیت های چریکی و نامنظم در سازمان های رسمی گردان و تیپ طراحی شد . فعالیت او در درون مرزهای ایران خلاصه نشد و با ماموریت به« لبنان» ،درس ایثار و از خود گذشتگی را به جوانان لبنانی آموخت . در چند ماهی که در«لبنان» بود ،بسیاری از فرزندان انقلابی آن مرزو بوم را با شیوه اطلاعاتی خود آشنا کرد و جمله «الحیاه فی موتکم قاهرین » را در عمل به آنان آموزش داد . تلاش او در رسته اطلاعات عملیات زبانزد رزمندگان بود .او بار ها دردل نیروهای عراقی ،برای کسب اطلاعات نظامی ،پیش رفت .تجربه نظامی او در یک منطقه خلاصه نمی شد .از منطقه کوهستانی و پر برف« کردستان» در غرب و رمل ها و دشت گرم و سوزان جنوب ،او زمینه ساز عملیات نظامی پر افتخار بود .«سید علی» در عملیات بزرگی چون« بستان» و« فتح المبین» مسئولیت های خطیر اطلاعات عملیات را بر عهده داشت . سازمان دادن آموزش نیروهای مخصوص برای اطلاعات عملیات از دیگر ابتکارات «سید علی» بود . در سال 1364 مسئول اطلاعات عملیات منطقه هور شد .در سال 1366 سه خواسته او بر آورده شد اول آن که در خرداد 1366 خانه ای به او واگذار شد . در مرداد همان سال به خانه خدا مشرف شد و در مهر 1366 خداوند فرزندی به او عطا کرد . سر انجام در اسفند 1366 هنگامی که برای سامان دادن خط پدافند منطقه ،به خط رفته بود ،بر اثر اصابت ترکش توپ مجروح شد ..ارتفاعات پر برف و ـش شدید توپخانه عراق ،مانع از رسیدن به موقع به بیمارستان پشت خط شد و به دلیل جراحت و خونریزی شدید ،به شهادت رسید .