ملیت :  ایرانی   -  قرن : 14
شهيد محمد حسن نظري در خانواده‌اي ضعيف و مذهبي متولد شد. شهيد در نوجواني در هر جا و در هر حالتي بود موقع ظهر رو به قبله مي‌ايستاد و در همان حال اذان مي‌گفت و سپس نماز خود را بجا مي‌آورد شهيد نظري قبل از ازدواج در منزل جلسه هيئت قرآن و رساله داشتند. شهيد در سال 1353 ازدواج كرد و در سال 1354 به استخدام آموزش و پرورش درآمد و در مدرسه شهيد داداشي واقع در شن چال مشغول بكار شد. همزمان با سكونت در اين محل فعاليتهاي وسيعي بر عليه طاغوت جلسه داشتند. شهيد محمد حسن نظري در تمام درگيرهاي با رژيم طاغوت شركت فعال داشت. زماني كه حجه‌الاسلام هادي غفاري براي سخنراني به قائمشهر آمده بود ( سال 57) در تمام سخنراني‌ها شركت داشته و در شب چهارم كه در مسجد جامع گوني‌بافي بود هم شركت داشت بعد از اينكه برادر غفاري نيامد شهيد باتفاق جمعي ديگر از طرف راه‌آهن به طرف شهر حركت كرده با دادن شعارهايي بر عليه طاغوت، و در ادامه اين راهپيمائي شبانه در خيابان كفشگركلا كه منجر به تيراندازي شد. شهيد نظري مورد اصابت دو گلوله قرار گرفت بعداً براي مداواي پاي خود نزد دكتري در ساري رفته ولي دكتر مربوطه كه قصد داشت با تلفن او را لو دهد شهيد و برادر و پدرش كه از موضوع مطلع شده ‌‌بودند از آنجا بيرون آمدند سپس از آنجا به بابل رفته و به برادر زماني مراجعه كردند در آنجا برادر زماني دكتري را به آنها معرفي كرد و مورد مداوا قرار گرفت بعد از مداوا مدتي در اين شهر و آن شهر به مسافرت رفتند تا كاملاً پايشان خوب و اثرش از بين رفت در اين بين منزل ايشان همواره مورد بازرسي قرار مي‌گرفت. و زماني كه در آهنگركلا هواداران شاه خائن انقلابيون را از آهنگركلا بيرون مي‌كردند يك بار شهيد نظري كه به آهنگركلا رفته بود در آنجا مورد ضرب و شتم مزدوران رژيم قرار‌گرفت. در نهم محرم در عبور ترك محله جلو ماشين وانت او را گرفتند و او را با كابل زدند و بعد از مدتي او را آزاد كردند. صبح عاشورا دوباره او را گرفتند و تا ظهر او را مورد ضرب و شتم قرار دادند و آنچنانكه مي گويند همواره كلمه مطهر الله اكبر و خميني رهبر بر زبانش جاري بود. بعد از آزادي، شدت جراحات وارده بر او بحدي بوده كه چندين روز تحت مداوا قرار داشت. در روز عيد قربان 57 ماشين شهيد كه بلندگو بر آن سوار شده بود مورد حمله قرار گرفت شيشه ماشين را شكسته و او را با كابل و باطون مجروح ساختند. خلاصه همواره شهيد نظري در راهپيمائي‌هايي كه بر عليه طاغوت صورت مي‌گرفت شركت فعال داشت تا اينكه به ياري خدا انقلاب به پيروزي رسيد. شهيد نظري به اتفاق شهيد داداشي در انجمن اسلامي كارخانه شماره يك فعاليت مي‌كرد و شبها در آنجا گشت مي‌د اد تا اينكه در تاريخ 25/7/59 در منزل شهيد داداشي به اتفاق شهيد نظري و شهيد داداشي و ديگر برادران مسلمان جلسه اي جهت تشكيل دادن انجمن اسلامي برگزار شد و به ياري خدا انجمن اسلامي امام حسن مجتبي (ع)شن چال برپا گرديد و شهيد نظري از انتخاب‌ شدگان جهت شوراي انجمن بود و از اين زمان فصلي ديگر از فعاليتهاي اين شهيد گشوده شد. شهيد از اعضاي فعال اين انجمن بود كه در تغيير جو حاكم بر اين منطقه با رفتار و اخلاق اسلامي خود در برخورد با مردم محل نقش موثري داشت. شهيد همواره جهت رفاه مستضعفين محل كوشا بود و سعي مي‌كرد كه اگر چيزي جهت پخش آوردند اول اينها از اين كالا بهره‌مند شوند. در مدت يكسالي كه از تشكيل انجمن مي‌گذرند 3 دفعه جهت تشكيل انجمن انتخابات‌ برگزار مي شد كه هر سه بار شهيد نظري با اكثريت آراء به عضويت شوراي انجمن اسلامي امام حسن مجتبي (ع) انتخاب شد. در ايجاد گشت شبانه از فعالترين افراد بود و همواره درگشت شبانه شركت فعال داشت در دستگيري ضد انقلابيون همواره شركت مي‌كرد و يكبار در حين دستگيري منافقين مضروب گرديد. همچنين در تشكيل گروه مقاومت انجمن اسلامي امام حسن مجتبي (ع) بود. بالاخره در تاريخ 16/6/60 بعد از گشت دادن در ساعت 2 بامداد به منزل جهت استراحت آمد و هنوز 2 ساعت از استراحتش نگذشته بود كه اين خفاشان شب‌پرست از سوراخهاي خود بيرون خزيدند و يكبار ديگر يكي از بهترين عزيزان ما را با خالي‌ كردن 3 گلوله در مغزش و قلبش و گردنش به آرزوي خود مي‌رسد و به ديدار خداي خود مي‌شتابد در اين حادثه فرزند بزرگش جابر هم مجروح شد. برادران انجمن سريع خود را به محل حادثه رساندند ولي ديگر كار از كار گذشته بود و شهيد به ديدار معبود خود شتافته بود از اين شهيد دو فرزند پسر به نامهاي جابر و ميثم باقي مانده است. تاريخ شهادت : 16/6/60 محل شهادت : قائمشهر روحش شاد و راه خونينش جاويد باد.