کارگردان : Béla Tarr
نویسندگان : László Krasznahorkai, Mihály Vig
بازیگران : Mihály Vig, Putyi Horváth, László feLugossy
خلاصه داستان : سال 1990 در یک روستای کوچک از کشور مجارستان چند نفر زندگی آرامی را پشت سر می گذارند و تنها سرگرمی آنها انتظار تغییر فصل هاست .
دکتر در تانگوی شیطان به آخر خط رسیده است، یک الکلیِ چاق که بدنش را به سختی تحمل میکند، با وجودِ سرفههای عمیق، تمام شب سیگار میکشد گویی هر لحظه ممکن است خفه شود، چیزهایی در دفترش مینویسد، طرحهایی میکشد –مردی در آستانهی ویرانی، در نهایت ناتوانی، با دفترچه و نوشتههای شاید بیاهمیتش.
بعد نماهایی داریم متمرکز بر جزییاتِ رفتاری دکتر، خردهریزهای زندگیِ این انسان، که از دیدِ من نمایشی است از ذلّت و البته نه پستی. تاکید بر ادرار کردنش و صدای آن، نمایشِ قامتِ خمیدهاش از پشت، مردِ مستی که بر زمین میافتد با دوربینی که روی صورتش ثابت میشود –یک آن فکر میکنیم که مرده است که کارش تمام است- ولی دوربین آرام شروع به حرکت میکند، از بالا به پایین، روی دستها و شکمش که بالا و پایین میرود، حالاست که صدای نفسکشیدنش را میشنویم.
این تاکید روی بدن، این نمایشِ جزییات، این واقعیتگراییِ افراطی در نمایشِ حقیقتِ زندگی - چیزی که گاهی در جهتِ عکس از آن واقعیتِ هرروزهی دیدنی فاصله میگیرد و جهانی متفاوت، یکپارچه و عظیم میسازد-، نمایانگر تباهی و نابودی این شأنِ انسانی هستند که با انسانشناسی و عمقِ نگاهِ بلاتار در ریزترین و گاهی آزاردهندهترین جزییات تصویر شدهاند.
/987/
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}