کارگردان : Alfred Hitchcock نویسنده : Ernest Lehman بازیگران: Cary Grant, Eva Marie Saint ,James Mason نامزد اسکار: بهترین طراحی صحنه، بهترین تدوین، بهترین فیلمنامه اورجینال خلاصه داستان : Cary Grant در نقش راجر تورنهیل مردیست خوشتیپ و تحصیل کرده در کار تبلیغات (دو بار ازدواج کرده و طلاق گرفته) که ناخوداگاه خود را وسط ماجرای جاسوسی میبیند. او که حالا بجای یک جاسوس بین المللی اشتباه گرفته شده است، ناگهان زندگی آرامش دگرگون میشود. ابتدا توسط فردی مرموز بنام فیلیپ وندام (با بازی James Mason) گروگان گرفته میشود، بعد تا آستانه کشته شدن توسط دو آدمکش پیش میرود و سپس بخاطر رانندگی در هنگام گیجی دستگیر و حتی زندانی میشود. وقتی آزاد میشود میفهمد که متهم به قتل هم هست و تحت تعقیب قرار دارد. حتماً فیلم های زیادی را دیده اید یا دست كم می شناسید كه در پیچ پایانی شان، ناگهان همه داستان و اتفاقات اصلی و بعضی از آدم ها، مثل یك فریب كامل به نظر می رسد و حس می كنید كه در برخورد با هر چه در فیلم دیده اید و دریافته اید، اشتباه كرده اید و همه چیز برخلاف تصوراتتان بوده. هیچكاك اغلب اوقات آنقدر در این فریب ها خونسرد و بدون ذوق زدگی عمل می كرد كه اصلاً لازم نمی دید در پیچ پایانی فیلم و روایت قرارشان دهد. از همان اوایل و گاهی درست بعد از گره افكنی اصلی، قضیه را لو می داد، گره را باز می كرد؛ ولی باز موفق می شد تماشاگر را تا آخر فیلم بنشاند و نگران و مضطرب نگه دارد. ولی اوج این روش معكوس را هیچكاك در «شمال از شمال غربی» به كار برده و آنقدر هوش و جسارت به خرج داده كه فیلم با وجود تكیه به یك دروغ خیلی بزرگ به عنوان كلید اصلی داستان هیچ وقت تعلیق تكان دهنده و خفه كننده اش را از دست نمی دهد. فكرش را بكنید، چطور می شود داستانی در این حد شوخی مانند را محور فیلمی پرماجرا و پر از تعقیب و گریز قرار داد: یك سازمان جاسوسی در نامه ها و اسنادش از یك اسم خیالی و قلابی استفاده می كند تا سازمان مقابل را فریب بدهد. اما آن یكی سازمان، آدمی را پیدا می كند كه مشخصاتش با مشخصات ذكر شده در آن اوراق قلابی یكی است و در تمام طول این فیلم این آدم بدبخت مفلوك بی خبر از همه جا را تعقیب می كند، تا آستانه مرگ پیش می برد، قتل یك آدم سیاسی را گردنش می اندازد و... البته ناخواسته باعث عاشق شدنش می شود! /987/