کمدي فيلمنامه نويس و کارگردان: جيسون فريدبرگ و آرون سلتزر. بازيگران: جن پراسک (بکا کرين)، مت لانتر (ادوارد سولن)، ديدريچ بادر (فرانک کرين)، کريستوفر ريچي (جيکوب وايت)، مايک مي هال (نيکلاس). 82 دقيقه. درج? نمايشي: 13 – PG. «تا جنيني کار تو خون آشامي است!» مولوي آرون سلتزر و جيسون فريدبرگ فيلم هايشان را مشترکاً مي نويسند و کارگرداني مي کنند. از اين زوج سينمايي قبلاً دو فيلم سينمايي حماسي و ملاقات با اسپارتان ها به روي پرده آمده بود. خون آشام ها مي مکند سومين فيلم اين زوج و احتمالاً بهترين فيلم آن ها تا اين تاريخ است. البته اين تعريف، به قول قُدما، مدح شبيه ذم است براي اين که دو فيلم اول سلتزر / فريد برگ از جمله مبتذل ترين و ضعيف ترين فيلم هاي سينمايي آمريکا بودند. اما به هر حال همين که خون آشام ها مي مکند کمي بهتر از مزخرف است، باز ماي? اميدواري است. به قول يکي از منتقدان آمريکايي «دانش آموز بي استعدادي را در نظر بگيريد که هميشه در هم? درس ها نمر? صفر مي گرفته اما ناگهان در امتحان شيمي آخر سال نمر? 6 گرفته است؛ هرچند آدم ها به اين فکر مي افتد که نکند او از روي برگ? امتحاني بغل دستي اش تقلب کرده است...» با توجه به دو سه فيلم اخير سلتزر / فريدبرگ بايد گفت که فرمول فيلمسازي آن ها خيلي ساده و سرراست است. آن ها هرازگاه سراغ يک ژانر سينمايي جوان پسند و پرمخاطب مي روند، چند تا بازيگر ارزان قيمت را به کار مي گيرند و سپس خروارها صحن? اسلپ استيک، شوخي هاي زننده و انواع جوک هاي نابه جاي تکراري را که به هر چهر? مشهور روز مربوط مي شود در داخل فيلم شان مي چپانند. خون آشام ها مي مکند يک پارودي ضعيف از روي مجموعه فيلم هاي گرگ و ميش است؛ فيلم هايي که ظرف يکي دو سال گذشته انبوه مخاطبان نوجوان و جوان را به سالن هاي سينماها کشانده است. در اين فيلم جن پراسک نقش دختر جواني به اسم بکا را بازي مي کند. بکا در انتخاب مرد زندگي اش دچار مشکل شده است. او دو گزينه در برابر خود دارد که بايد يکي از آن ها را انتخاب کند. گزين? اول پسري است به اسم ادوارد (مت لانتر) که مرموز، دمدمي مزاج و به طرز مسخره اي رنگ پريده است. گزين? دوم پسري است به نام جيکوب (کريس ريچي) که بکا با ديدن او به ياد برادر کوچولوي خودش مي افتد. بکا در تلاش براي انتخاب ميان اين دو گزينه بايد از شرکت در يک شام خانوادگي بگريزد. اما اوضاع زماني دشوارتر مي شود که گروهي از خون آشام ها درصدد برمي آيند که بکا را بخورند. بکا همچنين در تلاش است تا از پس پدرش (ديدريچ بادر) که هم چنان با او مثل يک دختر کوچولو برخورد مي کند و سعي در کنترل اش دارد، بربيايد. مجلس رقص مدرسه هم به زودي برگزار مي شود و در چنين شرايطي بکا بايد حتماً تصميم نهايي خودش را بگيرد. در ادام? ماجرا، ادوارد با هدف حمايت کردن از جان بکا او را ترک مي کند و ... شايد يک دليل بهتر از کار درآمدنِ نسبي فيلم اخير سلتزر / فريدبرگ، قابليت بالاي مجموعه فيلم هاي گرگ و ميش براي پارودي شدن است. خصلت هاي فيزيکي ستارگان اين فيلم ها، خصوصيات شخصيتي آن ها و همين طور خط داستاني اين فيلم ها بهترين دستمايه را براي مسخره کردن و پارودي کردن در اختيار مي گذارد. البته سازندگان خون آشام ها مي مکند نهايت توجه خود را کرده اند که فيلم آن ها طوري از کار درنيايد که انبوه طرفداران مجموعه فيلم هاي گرگ و ميش احساس ناراحتي يا توهين شدگي بکنند. در واقع اين يک پارودي مهربانانه و محافظه کارانه است. اين نکته را هم بايد توجه داشت که فيلم فقط پارودي مجموعه فيلم هاي گرگ و ميش نيست و فيلم هاي ديگري هم به اصطلاح دست انداخته شده اند. يکي از معدود صحنه هاي موفق فيلم دست انداختن صحنه اي از فيلم جان عزيز است. خون آشام ها مي مکند، جداي از شوخي هاي تکراري و بعضاً بي ربط اش، يکي دو نکت? آزاردهنده هم دارد. مثلاً صحن? اصابت توپ بولينگ به يک بچه و يا صحن? مربوط به آسيب ديدن آدمي که داخل صندلي چرخ دار نشسته، جز اين که باعث ابراز انزجار شود ثمر ديگري ندارد. بي دفاعي کودکان و معلولين نبايد دست مايه اي براي گرفتن خنده از تماشاگر قرار بگيرد؛ آن هم در دوره اي که حقوق بشر به عنوان يک اصل بنيادين در جوامع امروزي – به ويژه جامع? پيشرفته اي مثل آمريکا – مورد پذيرش عام قرار گرفته است. منبع: نشريه دنياي تصوير شماره 196