راه جنگجو (The Warrior's Way)
کارگردان: سانگ مولي.
بازيگران: دانگ - گان جانگ (يانگ)، کيت بوسورث (لين)، جفري راش (ران)، دني هيوستن (سرهنگ)، توني کاس (ايت - بال)، آنالين راد (بيبي ايپريل)،
100 دقيقه.
درجه نمايشي: R
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ترکيب سرجيو لئونه و تسويي هارک!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
$ راه جنگجو
اکشن/ فانتزي/ وسترن
THE WARRIOR'S WAY
خب تصور نمي کنم که هيچکسي با توقعات و انتظارات بالا به تماشاي چنين فيلمي برود. راه جنگجو همان چيزي را به تماشاگرش مي دهد که تماشاگر از چنين فيلمي انتظار دارد. البته تنها چيزي که من در اين فيلم انتظارش را نداشتم تلاش شکست خورده ي فيلمساز براي چپاندن کمدي در داخل فيلم بود.
راه جنگجو طوري شروع مي شود که شما احساس مي کنيد با يک قصه ي عرفاني شبه حماسي طرف هستيد. در شروع فيلم با مرد جواني به اسم يانگ يا «شمشير زنِ غائي» (دانگ - گان جانگ) آشنا مي شويم که در آستانه ي نابودي تمام عيار اعضاي طايفه ي دشمن است. اما مسئله اينجاست که يانگ براي نابودي کامل طايفه ي دشمن و نيل به شکوه و افتخار ابدي بايد آخرين عضو اين طايفه را که يک دختر کوچولوي خوشگل است، بکشد. اما يانگ دل اين کار را ندارد و خلاصه مهرِ دخترک به دل اش مي نشيند و نه تنها از کشتن وي صرف نظر مي کند بلکه او را بر مي دارد و همراه خودش مي برد. به کجا؟ به آن سوي آب ها، به ايالات متحده ي آمريکا. يانگ در واقع از ترس اعضاي طايفه ي خودش دست به اين فرار زده است زيرا آنها نکشتن آخرين عضو طايفه ي دشمن را نوعي عمل خائنانه تلقي مي کنند. باري، جناب يانگ قدم به داخل يک شهر وسترني نيمه متروک بسيار عجيب مي گذارد که اهالي اش ظاهراً از اعضاي يک سيرک بوده اند. يک زن جوان از اهالي شهر که لين (کيت بوسورث) نام دارد، يانگ و دختر کوچولويش را زير بال و پر خود مي گيرد. شهر ساکنين بامزه اي دارد که از جمله ي آنها مي توان به يک پيرمرد الکلي (جفري راش) و يک شهردار کوتوله (توني کاکس) اشاره کرد. شخصيت پيرمرد الکلي براي اضافه کردن بارِ کميکِ فيلم طراحي شده؛ هر چند که به هدف مورد نظر فيلمساز دست نمي يابد. باري، قهرمان ما، يعني جناب يانگ، تدريجاً به عنوان يک عضو شهر پذيرفته مي شود و خلاصه با کابوي هاي آمريکايي حشر و نشري پيدا مي کند. در ادامه ي ماجرا، ناگهان يک کاراکتر بسيار خشن و سياه که از آشنايان قديمي لين است از راه مي رسد. اين آدم بد ذاتِ تبهکار جنايتکار، سرهنگ نام دارد. نقش اين جناب سرهنگ را دني هيوستن بازي مي کند. و بايد گفت که دني هيوستن چنان در اين نقش جا افتاده که هر چيز ديگري را تحت الشعاع خود قرار مي دهد؛ درست مثل جان تراولتا که وقتي در فيلمي نقش آدم بدها را بازي مي کند، هر بازيگر ديگري را که در کنارش باشد محو مي کند و صحنه را قاطعانه از آنِ خودش مي سازد. لين بدجوري دل اش مي خواهد که انتقام گذشته را از سرهنگ بگيرد. يانگ نحوه ي استفاده از چاقو را به لين ياد مي دهد تا وي بتواند از پس سرهنگ برآيد. در ادامه ي ماجرا، تير و طايفه ي يانگ، که ظاهراً از طريق ورد و جادو پي به محل اختفاي وي برده اند از راه مي رسند تا او را به خاطر خيانت اش نفله کنند. و خلاصه سرتان را درد نياورم، در پايان يک جنگ اساسي بين کونگ فو کاران شرقي و کابوي هاي غربي در مي گيرد که بدک نيست. فيلمساز در اين صحنه هاي نبرد به جاي استفاده از نماهاي درشتِ کسل کننده، از نماهاي دور حرکت آهسته استفاده کرده که اينطوري مي توان از آرايش جنگي نيروهاي متخاصم مطلع شد و يک حال مختصري برد. شما در اين صحنه ها ممکن است دچار اين توهم شويد که فيلم را آقايان تسويي هارک (فيلمساز کونگ فوکار) و سرجيولئونه (فيلمساز وسترن اسپاگتي کار) مشترکاً با هم ساخته اند، فيلم تا دل تان بخواهد پر از صحنه هاي پرواز به روش CGI و چيزهايي از اين قبيل است. خلاصه معجون غريبي است. توصيه ي نهايي من اين است که با آن دو سه هزار توماني که احياناً مي خواهيد صرف خريد اين فيلم بکنيد، ساندويچ ژامبون مرغ يا نوشابه يا نيم کيلو نان خامه اي فردِ اعلا بخريد و نوش جان کنيد که در اين صورت حالِ بيشتري کرده ايد!
منبع: دنياي تصوير، شماره 199.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}