کارگردان: برادران تاویانی نویسنده: پائولو تاویانی و ویتوریو تاویانی بر اساس نمایشنامه‌ای نوشتهٔ ویلیام شکسپیر بازیگران: کوسیمو رگا - سالواتوره استریانو - جیووانی آرکوری - آنتونیو فراسکا مدت زمان: ۷۶ دقیقه کشور: ایتالیا خلاصه داستان: فیلم، روایتگر داستانی متفاوت و نو است. تاویانی‌ها در یک نیمه مستند، تعدادی زندانی که اکثر آنها بدلیل قاچاق و یا عضویت در مافیا، قتل به حبسهای طولانی مدتی گرفتار شده‌اند. این زندانیان علی‌رغم محافظت زیاد، فرصتی یافته‌اند که تئاتری را بر روی صحنه ببرند و برای تماشاگران خارج از زندان به بازی بپردازند. این نمایش، جولیوس سزار نوشتهٔ شکسپیر است. زندانیان نمایش را اجرا می‌کنند و دوباره تحت مراقبت ویژه به سلولهای خود باز می‌گردند. فیلم از اینجا فلش بکی به گذشته و تمرینات آنها دارد... نقد و بررسی: دو کارگردان بزرگوار، پائولو و ویتوریو تاویانی ایده خوش دوخت اجرای تئاتر در زندان را برداشته‌اند و آن را به فیلم جذاب «سزار باید بمیرد» بدل کرده‌اند که اثری درظاهر تفکر‌برانگیز و نیمه مستند است. از این رو می‌گویم «نیمه»مستند که به نظر می‌رسد جمله به جمله آن، حتی کناره‌گویی‌های شخصی، به دقت تمرین شده است، با آنکه مسایل مربوط به حبس و زندانیان بسیار واقعی است. به روی صحنه بردن «ژولیوس سزار» با جنایتکاران واقعی مقدار زیادی خوراک فکری از جنبه‌های فرامتنی وارد کار می‌کند اما روشن نیست که برادران تاویانی تا چه حد از همه آنچه می‌توانست بار معنایی‌اش باشد، آگاه بوده‌اند. حاصل کار یک فیلم گیرا و گاه تاثیرگذار است که می‌تواند از محبس جشنواره‌ها با قید ضمانت آزاد شود و به‌طور محدود در فیلمخانه‌ها به روی پرده رود. بخش تحت تدابیر شدید امنیتی زندان ربیبیا –خانه موقت (یا دایم) چهره‌های شاخص مافیا، جنایتکاران، قاچاقچیان موادمخدر و... - سال‌هاست که با گروه تئاتری خود نمایش‌هایی را به روی صحنه می‌برد. تاویانی‌ها با همکاری فابیو کاوالی، کارگردان و سرپرست این گروه بازیگران حرفه‌ای، نمایش «جولیوس سزار» را درون دیوارهای زندان اجرا می‌کنند که دربردارنده افکار برخی از این محکومان است که برای نمایش تمرین می‌کنند و با اندیشه‌های آن دست و پنجه نرم می‌کنند و از زندانیان می‌خواهند که ترجمه ایتالیایی نمایشنامه را با لحن و لهجه خود تطبیق دهند. آغاز و پایان فیلم رنگی است و تکه‌هایی از صحنه نمایش را همراه با تماشاگران حاضر در آن نشان می‌دهد در حالی‌که بخش بزرگی از فیلم که به شیوه سیاه و سفید فیلمبرداری شده در داخل زندان می‌گذرد و شامل صحنه‌هایی از نمایش، تمرین‌ها و واکنش‌های زندانیان است. با آنکه تاویانی‌ها قصد دارند بر مصایب در حبس‌بودن تاکید بورزند، تصمیم آنها بر اینکه از مکان‌های متعددی در زندان فیلم بگیرند از حس محدودیت فضا می‌کاهد. در صحنه نهایی میان بروتوس (سالواتوره استریانو) و کاسیوس (کازیمو رگا) بازیگران جلوی پس‌زمینه‌ای از آسمان سفید فیلمبرداری شده‌اند و نواهایی از طبیعت به گوش می‌رسد. نمایی که در ادامه آمده است و طی آن مردان به سلول‌هایشان بازمی گردند به قصد بازگرداندن تماشاگران به واقعیت در نظر گرفته شده است. با این حال تصاویر قبلی این مردان که گنبد نامحدود آسمان پیرامونشان را فراگرفته بود، سبب می‌شود تا سلول‌ها به یک برساخته تئاتری بدل شوند. دانستن اینکه استریانو در سال 2006 آزاد شده و برای این اجرا به ربیبیا بازگشته است (اولین تجربه بازیگری سینمایی او در سال 2008 و فیلم «گومورا» بود) نیز چنین حسی ایجاد می‌کند. با آنکه او بازیگری قدرتمند است، قرار گرفتن او در میان محکومانی که دوران محکومیت خود را می‌گذرانند به هدف فیلمسازان که تماشاگر در پرسش‌های مربوط به آزادی درونی و بیرونی و بر جا ماندن انسانیت حتی در صورت محصورماندن در میان دیوارهای واقعی یا مجازی به تعمق بپردازد، لطمه می‌زند. فیلم از این لحاظ فقط به بخشی از آنچه می‌خواهد، می‌رسد. تماشاگری که تاب تعمق در مفهوم طاقت‌فرسای زندگی در زندان را ندارد، نمی‌تواند این واقعیت را نادیده بگیرد که این افراد ژان والژان (قهرمان رمان «بینوایان» ویکتور هوگو) نیستند و مراقبت از آنها تحت تدابیر شدید امنیتی دلیلی دارد. این نکته‌ای سودمند است که بازیگران تئاتر زندان حتی درون این حصارها نیز پناهگاه امنی برای روح خود می‌یابند و تمرین تئاتر نقش مهمی در بازیابی مناعت نفس آنان دارد. اما تماشاگر قرار است از تماشای محکومانی که نمایشی را درباره یک قتل خیانت‌آمیز به روی صحنه می‌برند، چه برداشتی داشته باشد؟با در نظر گرفتن اینکه کلیشه‌های مربوط به مافیا را همه می‌دانند، موقعی که جملاتی از نمایشنامه درباره «شرافت» بر زبان می‌آید و اجرا می‌شود، احساس عجیبی به تماشاگر دست می‌دهد و منجر به بروز واکنشی ناخواسته می‌شود که بیشتر معطوف به کمدی است تا درام. در لحظاتی از فیلم که مردان به مفاهیمی مربوط به نمایشنامه یا زندگی خودشان واکنش نشان می‌دهند، احساس می‌شود که واکنش آنها بیش از حد از پیش‌تعیین شده است. احتمالا آن افراد جمله‌هایشان را به موقع گفته‌اند اما وقتی قرار شده برای دوربین تکرار کنند، حس خودانگیختگی از میان رفته است. فیلم به‌طور مشخص در مواردی که به نمایشنامه می‌چسبد، بهتر عمل می‌کند. در بیشتر موارد تغییراتی که در متن شکسپیر داده شده (به علت ترجمه به ایتالیایی) به مفاهیم اصلی شخصیت‌ها وفادار مانده اما برای تماشاگرانی که گوش‌های تیزی دارند به کارگیری لهجه بازیگران ممکن است عجیب و غریب به نظر برسد. وقتی دسیوس (جوآن داریو بونه تی) می‌گوید: «تازه، تازه، امروز صبح»، بیشتر شبیه به یک تخم‌مرغ فروش دوره‌گرد به نظر می‌رسد تا ژنرال رمی. برخی از جمله‌ها هم به نظر می‌رسد که در مرحله پس از فیلمبرداری دوبله شده‌اند. با آنکه در عمل به نظر می‌رسد همه این مردان به نقش‌های خود می‌خورند اما جووانی آرکوری در نقش سزار برجسته است. فیزیک قدرتمند، ژست‌های بیانگر، حضور ملموس و دیالوگ گفتن روان او احتمالا فیلمسازان را به این فکر انداخته است که برای پایان یافتن دوران محکومیت او لحظه‌شماری کنند تا در فیلم‌های آینده نقشی به او بسپارند. فیلمبرداری سیمونه زامپاگنی که دستیار فیلمبردار برادران تاویانی در فیلم‌های اخیرشان بوده تصاویر سیاه و سفید زیبایی را به نمایش گذاشته که هم صریح هستند و هم به یاد ماندنی، با این حال ممکن است عده‌ای این تصاویر را بیش از حد «هنری» و خودآگاه تلقی کنند. با آنکه معمولا سعی شده موسیقی در حداقل ممکن به کار گرفته شود، یک تم سوگوارانه که با ساکسیفون آلتو نواخته می‌شود، به شکلی ناگوار تکرار می‌شود و نواهایی که بیشتر برازنده جمله «رم، شهر بی‌شرم» هستند بی‌آنکه لازم باشد، خودنمایی می‌کنند. منبع: ورایتی/روزنامه شرق