خلاصه فیلم فیلم بیان سرنوشت دختریست که در سن 8 سالگی از جانب مستخدم فروشگاه مادرش مورد آزار و اذیت قرار می گیرد و تاثیری که این آزارها بر روح و روان او می گذارد ، باعث می شودکه در بزرگسالی زمانی که در چند قدمی رسیدن به خوشبختیست، حادثه ای رخ دهد که مسیر زندگیش را به سمت سیاهی مطلق بکشاند. نقد و بررسی فیلم فیلم هیس!... دخترها فریاد نمی زنند آخرین ساخته پوران درخشنده ،اثری متوسط است که بیشتر محبوبیت و فروش خود را در بین عوام مردم مدیون انتخاب موضوعی جدید و جسورانه و همچنین برگزیدن بازیگران معروف در نقش های مکمل است. در میان بازیگرانی که در این فیلم به ایفای نقش می پردازند، خانم طناز طباطبایی در نقش «شیرین» ( همان دختری که مورد آزار جنسی قرار گرفته است) به خوبی توانسته بر نقش خود فائق آید و شایستگی دریافت سیمرغ بلورین را داشته باشد که متاسفانه به وی تعلق نگرفت. درخشنده در آثارش به خوبی توانایی خود را در بیان مسئله ی اجتماعی که قصد بیان آن را دارد، به رخ همگان کشیده است.درست است که بعضا در فیلم هایش مانند بسیاری از فیلمهای دیگر ، مشکلاتی در ارائه حس زیبایی شناختی فیلم (از لحاظ تکنیک های سینمایی) ،به مخاطب داشته ولی منظور اصلی از ساخت اثرش را به خوبی به بیننده القاء می نماید. همانطور که در بیشتر آثار درخشنده می بینیم وی علاقه خاصی به بیان موضوعات اجتماعی در رابطه با کودکان دارد. همانطور که در اولین تجربه اش در فیلم رابطه (1365) نوجوانی لال و ناشنوا را به تصویر می کشد و در ادامه آثارش در فیلم زمان از دست رفته(1368) به موضوع فرزند خواندگی، در رویای خیس(1384)، مشکلات دختر و پسری نوجوان و عشق آن دو به یکدیگر و در بچه های ابدی(1385) به موضوع کودکان معلول می پردازد. بنابر این از کارگردانی که خالق چنین آثاریست، توقعی جز پرداختن به اینچنین موضوع مهمی در جامعه که هیچکس حتی جرات بیان آن را ندارد، نباید داشت. موضوع اصلی فیلم با روالی خوب و مناسب و با فلش بک هایی به گذشته ،به مخاطب نمایانده می شود.کارگردان در همان دقایق ابتدایی فیلم به بیننده می فهماند که قرار است با اثری متفاوت و خلاقیتی نو روبرو شود.شروع فیلم با خط قرمز آغاز فیلم که در هنگام نوشتن اسامی شروع به کشیده شدن می کند و با زیرصدای نفس کشیدن و بعد از آن دیدن شوق و شادی داماد و گروه فیلمبرداری که با دیدن صحنه صورت و لباس خون آلود عروس مات و مبهوت می مانند و آهنگی تند و وحشت انگیز که به همراه این صحنه به گوش می رسد،در همان ابتدا تمام وجود مخاطب را غرق در خود می کند ،سپس اسامی بقیه دست اندرکاران فیلم که با کم شدن و محو شدن خط قرمز و صحبت های شلوغ و نامفهوم مردم همراه است، بیننده را متوجه این موضوع می کند که این فیلم یک فیلم عادی نیست و قرار است خط قرمزی را در فرهنگ ایرانی اسلامی ما نشان دهد که مانند خط قرمز ابتدایی در بین مردم و اقشار مختلف ریشه دوانیده است و ممکن است تعداد زیادی از مردم را درگیر خود کرده باشد و باید با این خط قرمز ها مقابله نموده و آنها را از جامعه محو نماییم. صحنه های فیلم با نورپردازی ها، موسیقی هماهنگ و صحنه آرایی های خاص خود به خوبی در کنار هم چیده شده ولی درخشنده بیشتر از هرچیزی تیر خلاصش را بر پیکر احساس مخاطب روانه ساخته و به نظر می رسد که کاملا از عهده این کار برآمده است. دختری هشت ساله و بی گناه، کابوس ها و جیغ های هر لحظه اش، التماس هایش به مستخدم فروشگاه که قصد تجاوز به وی را دارد ،شستن بیش از حد صورتش در جلوی آینه، تلاشهای کودک برای گفتن حقیقت به مادر و معلم و توجه نکردن آنها به حرف او ،دست به فرار و خودکشی زدن و در آخر کشتن نگهبان ساختمان در زمانی که فاصله اش تا خوشبختی چند لحظه ای بیشتر نبوده است،گریه و نگرانی زندانیان و دیگر افرادی که در بزرگسالی راز دختر را میفهمند و در پی اثبات بی گناهی و تبرئه شدن او هستند، همه و همه احساسات مخاطب را درگیر کرده و در پی هم حسی مخاطب با موضوع است. فیلم ساختارها و نهادهای جامعه را در بوته نقد قرار می دهد. مشغله های بیش از حد والدین در نهاد خانواده و بی توجهی معلمان به کودکانی که بیشتر وقت خود را در مدارس و نهادهای آموزشی می گذرانند باعث شده بود تا فریادهای دخترک در کودکی به گوش هیچکس نرسد و «شیرین» تمام زندگیش را با ترس و اضطراب و با روحی آشفته سپری کند .مگر آن دختر چه گناهی را مرتکب شده که باید از این شکنجه روحی و جسمی بزرگ جز غفلت بزرگترها و شاید روح روان پریش عده ای سودجو و احتمالا بیمار چیزی نصیبش نشود؟! می گوییم بیمار چون شاید واقعا تقصیر فرد متجاوزگر نیست. او بیمار است و حتما اتفاقی در خود بنیان های جامعه او را به این سمت سوق داده است. شاید او هم در کودکی تحت این آزارها قرار گرفته بوده است و... و البته در برابر این بیماران دچار اختلال روانی و یا افراد سودجو این وظیفه والدین و جامعه است که کودکان خود را از شر این گونه مشکلات دور نگه دارند تا آنها دچار صدمات وحشتناکی از این دست نشوند. نقش نامزد شیرین تلنگری است به تمام پدر و مادرهایی که آبرویشان بیشتر از کمک به فرزندشان مهم است، نامزد شیرین بخاطر تمام عشق و علاقه ای که به او داشت از بی آبرو شدن نامزدش چشم پوشید و با تمام توانش توانست کاری کند که سکوت خود را شکسته ،رازی را که در دل داشت را برملا کند و تا آخرین نفس نیز در پی کمک و تبرئه شدنش باشد تا دوباره بتواند در کنار شیرین که علی رغم مخالفت خانواده اش با تمام وجود دوستش داشت زندگیش را بسازد. مگر نه این است که فرزندان تمام وجود پدر و مادر هستند؟ مگر آنها نیستند که تمام زندگی و عمرشان فقط برای به ثمر رسیدن فرزندانشان است؟ پس چرا حتی در موضوعی به این مهمی باز هم آبرویشان را محترم شمرده و هیچ توجهی به کودکانشان ندارند.کودکانی که در آینده باید شاهد پرپر شدن و بر باد رفتن زندگیشان باشند. .(مانند موضوع دخترک دوم که مجبور شد با اینکه پدر و مادرش از موضوع مطلع شدند، خودش را در اتاق حبس کند و با غم و ترس خود کنار بیاید) درست است که شاید در فرهنگ ما بی آبرویی در این موردِ بسیار مهم، برای خانواده ها واقعا غیر قابل باور و دشوار است ولی باید از منظرهای دیگر نیز به قضیه نیز نگاه کرد. در دسترس نبودن آمار دقیق در این موضوع به جامعه و یا حتی در دسترس بودن ولی بیان نشدن آن از سوی مسئولین ظلمی بزرگ است که باعث می شود افراد بیمار در این رابطه کماکان به کارهای ناشایست خود ادامه داده و تعداد بیشتری از دختر و پسربچه ها را که هیچ قدرت دفاعی از خود ندارند،درگیر مشکلات روحی و روانی و عواقب جبران ناپذیر آن کنند. همانطور که در آخر فیلم نیز کارگردان با نشان دادن نمای بسته ای از صورت دخترکی شاد که از مدرسه تعطیل می شود بیان می نماید که این جنایت هنوز در جامعه ما در حال وقوع است و ما باید حتما توجه ویژه ای به این موضوع داشته باشیم. نقش بازپرس و استعفا دادن از سمت اش را می توان مثال خوبی در این رابطه دانست که مسئولین به جای ایستادن در صحنه و پیدا کردن راه حل اساسی برای مشکل فقط در این رابطه سکوت اختیار می کنند. همچنین در جای دیگری از فیلم، وکیل شجاع و با اراده ای را می بینیم که در تمام وکالت های گذشته اش پیروز میدان بوده است و اکنون برای موکلش با این موضوع پیچیده صحنه را رها نکرد، با تمام توانش جنگید و در پی آزاد شدن موکلش بود و توانست کارهای مهمی انجام دهد. او موفق شد نامزد دختر را متوجه اشتباهش کند ،دخترک را به صحبت ترغیب نماید، پدر و مادر دختر دوم را متوجه شکست روحی دخترشان بنمایند و اذهان عمومی را متوجه این موضوع کند، ولی در پایان در مقابل فرهنگ مردم که آبرو را بر هر چیزی ترجیح می دهند و دادگاهی که هیچ توجهی به این موضوع نمی کند محکوم به شکست شد(البته برخورد احساسی وکیل در دادگاه بسیار نقدپذیر است.) فیلم هیس را می توان تصویری از نقش وکیل در جامعه دانست، فیلم نیز در پی بیان کودک آزاری جنسی که تابویی در جامعه ما است، می باشد. همه تلاشش را برای فهماندن مشکل دار بودن و وجود پیامدها و عوارض ناگوار این پدیده به بیننده، می نماید ولی در مقابل به جامعه نهیب می زند که اگر در پی رفع مشکلات فرهنگشان نباشند، اگر مسئولین، پدر و مادرها و مدرسه ای که کودک بیشتر وقتش را در آن می گذراند، اقدامی در جهت حل این مشکل نکنند حتی اگر هنوز دیر نشده باشد و عوارض و آمار آن به طور فراگیر تمام جامعه را در بر نگرفته باشد مانند وکیل این فیلم به شکست محکوم می شوند. مانند وکیل که در حالی که برادر مقتول را زنده پیدا کرد و ناگهانی خودش را کشت با شکستی جبران ناپذیر روبرو گردید. پس به طور کلی فیلم هیس... دختران فریاد نمی زنند را می توان فیلمی در حد متوسط دانست که می توانست با توجه بیشتری که به نقش ها و بیان مطالبش داشت با مخاطب به طور منطقی تری برخورد کند. همچنین در این فیلم با توجه به موضوع جدید آن، اگر نویسنده زمان بیشتری را برای نوشتن فیلمنامه اش می گذاشت و نواقص ،کاستی ها و برخی صحنه های غیرمنطقی اش را به صورت بهتری مطرح می نمود خیلی بهتر و واقعی تر می توانست موضوع را بیان نماید. البته فیلم به خوبی و با صحنه های ملموسی حرف ها و موضوعات مهمی را که می خواست، بیان نمود و این جزء نقاط قوت فیلم می باشد. پیشنهادات ابتدا باید به این موضوع توجه کرد که با نشان دادن این فیلم با اینکه خانواده ها آگاهی بیشتری در این باره پیدا کردند ولی موضوع کودک آزاری جنسی همچنان در جامعه در حال ارتکاب است و این موضوع چیزی نیست که به این سادگی ها ازبین رود. درست است که در این فیلم پدر، مادر، معلم و فرهنگ جامعه مورد نقد قرار می گیرد و باید به این موضوعات نیز توجه ویژه ای نمود ولی آیا واقعا مقصر واقعی والدین و معلم ها هستند؟ آیا توجهی ویژه ای به این افراد شده است که از آنها انتظار توجه بیشتری می رود؟ حس اعتماد در جامعه یکی از ارکان مهم در هر جامعه ای است که بین همه اعضای جامعه باید وجود داشته باشد.بدون اعتماد به یکدیگر ما حتی نمی توانیم در جامعه زندگی کنیم. پس اعتماد خانواده به همسایه ها و خدمتکاران خود یکی از مسائل عادی در زندگی است که نمی توان منکر آن شد ولی باید توجه خود را معطوف به عوامل دیگری نمود.آموزش به خانواده که وقت بیشتری را با کودکانشان بگذرانند و کمتر آنها را به غریبه هایی که حتی آشنایی مختصری دارند نسپرند و رفیق و همراه کودکان خود باشند و همچنین حضور مشاوران و مددکاران آگاه و دلسوز در حوزه کودکان که می توانند اعتماد کودکان را در مدارس جلب نمایند و ایجاد پست هایی در رابطه با تجاوز به عنف در دادگاه ها و کلانتری ها و فرهنگ سازی در این رابطه در جامعه و ساختن فیلم هایی مشابه با این موضوع کم کم باعث هشیار کردن خانواده ها شده و باعث کاهش آسیب ها در این حوزه می شود.مگر تا چه زمانی می شود بر روی مسائل مهمی که تهران و دیگر کلان شهرهای کشور را درگیر خود کرده است سرپوش گذاشت و با آگاهی ندادن به خانواده ها باعث افزایش این پدیده در جامعه ای شد که شرم از بی آبرویی حتی به ما آمار دقیقی در این مورد نمی دهد. نویسنده : سمانه صفری