کارگردان:کیومرث پوراحمد فیلم شروع خوبی دارد. تا به حال در سینمای جنگی ایران، فیلم جدی درباره فرد غیرنظامی که قرار است مدتی محدود در جبهه ها حضور داشته باشد، ساخته نشده بود. این نوآوری آغاز فیلم پوراحمد را جذاب‌تر نشان می‌دهد و نکاتی همانند وسوسه اولیه مرد جوان، رابطه عاطفی با مادرش، تناقض های رفتاری و موقعیتی او با فرهنگ جاری در جبهه، ماجراهای جذاب آموزش تیراندازی و پرتاب نارنجک، مأموریت پرتعلیق در موضع دشمن، و… روالی معقول و متناسب را در پیشبرد روایت شکل می‌دهد. اما به‌تدریج این قوام اولیه رو به فروپاشی می‌گذارد. پناهندگی و مرگ ناگهانی افسر عراقی و ماجرای نامه سپردنش به مهندس جوان (که بعدا در طول فیلم هم به فراموشی سپرده می‌شود)، بروز عشق و عاشقی‌های سریع‌الوقوع بین مهندس و دختر کُرد، تنهایی مهندس در میانه‌ی راه و زندگی جداافتاده و تبعاتی که در بی‌غذایی و ترمیم جراحت‌هایش دارد، رقص بی‌مقدمه و غریب در وسط رودخانه، برگزاری پیک‌نیک سیزده‌به‌دروار در وسط جنگ با دختر کُرد، و… مجموعه عناصری هستند که فیلم را از مسیر مناسب اولیه‌اش منحرف می‌کنند. ای کاش این فیلم‌ساز همیشه محترم و دوست‌داشتنی سینمای ایران، نیمه‌ی دوم فیلم را با همان دقت و پرحوصلگی و طمأنینه‌ی جاری در نیمه‌ی اولش ترسیم می‌کرد.