چیست دانشجو بجز راز بقای تخم مرغ؟

 

در دلش هرگز نگیرد عشق جای تخم مرغ

 

حضرت والا جناب شاه سلطان تخم مرغ

 

شاه شاهان است و دانشجو گدای تخم مرغ

 

این غذا هر وعده با یک چهره ظاهر می شود

 

از خورشت زرده تا لازانیای تخم مرغ

 

گاه املت می شود گه نیمرو گه آب پز

 

جام صد رنگ است این! جانم فدای تخم مرغ

 

قلب دانشجو شبیه آینه ست و توی آن

 

هیچ چیزی نیست غیر از اشتهای تخم مرغ

 

ما تمام قشر دانشجو شهادت می دهیم

 

ما نمی خواهیم چیزی در ازای تخم مرغ

 

صادرات تخم مرغ عین فرار مغزها ست

 

چاره ای باید بر این "نشت نشا"ی تخم مرغ (1)

 

در میان شانه ای دیدم چهل یاقوت را

 

مرحبا بر گوهر بی ادعای تخم مرغ

 

قدر او را کس نمی داند ولی با این وجود

 

از نجابت در نمی آید صدای تخم مرغ

 

دامن از کف می رود وقتی که با چشم دلم

 

می شوم مبهوت خیز و انحنای تخم مرغ

 

هیچ فرقی نیست بین زیر و روی خط فقر

 

فقر را در می نوردد کیمیای تخم مرغ

 

گر چه می گردد گران اما خدا را شکر کن

 

بیش از این ها چون که می ارزد طلای تخم مرغ

 

غالبا حس می کنم از نان شب واجب تر است

 

می گذارم پیتزا را نیز لای تخم مرغ

 

عاشقم بر لطف و بر قهرش از اعماق وجود

 

هست روز و شب مرا در سر هوای تخم مرغ

 

نور چشم ماست این سرمایه بی انتها

 

می زنم بر چشم هایم توتیای تخم مرغ

 

همچو خورشیدی میان ابر پنهان گشته است

 

زرده در لای سفیده در ورای تخم مرغ

 

وای از آن روزی که ناغافل بیفتد بشکند

 

می شود دنیا دگرگون در عزای تخم مرغ

 

درد من درمان ندارد در پی درمان مباش

 

می کنم قدقد چو هستم مبتلای تخم مرغ

 

 

اینکه او اهل کجا باشد چه فرقی می کند؟

 

کس نیابی کاو نباشد آشنای تخم مرغ

 

اول او بوده ست یا مرغ؟ این سوالی ساده است

 

مرغ چیزی نیست غیر از ردپای تخم مرغ

 

چند دانشمند توی مصر پیدا کرده اند

 

داخل اهرام چندین مومیای تخم مرغ

 

بینی رستم به خاک آلوده می شد گر که بود

 

در میان هفت خانش اژدهای تخم مرغ

 

گر نباشد با تو من هرگز ندارم هیچ کار

 

نیست اصلح هیچ کس در پیش پای تخم مرغ

 

حق مطلب هر چه می گویم نمی گردد ادا

 

من زبانم ناتوان است از ثنای تخم مرغ

 

می شود تعریف عالم توی مختصات آن

 

چیست دانشجو بجز راز بقای تخم مرغ؟

 

 

منبع : وبلاگ سعید طلایی

شعر : سعید طلایی

/987/