انجیل آل محمد صلی الله علیه و آله به صورت سدّی استوار برای حمایت از اسلام و پاسداری آن از بی بندوباری جاهلیت که حکومت اموی به وجود آورده بود، ایستاد و آنچه را که باعث انحطاط فکری و اجتماعی بود به جامعه یادآور شد
 
به گزارش راسخون به نقل از خبرگزاری حوزه، در این مقاله به بررسی، انحطاط اخلاقی عصر امام سجاد علیه السلام پرداخته و به طور خلاصه دلایل این انحطاط و شیوۀ امام علیه السلام در اصلاح اجتماعی عصر خود را بیان می کند.‌
 
اولین گام در شناخت و معرفت به سیرۀ رفتاری، علمی و گفتاری امام سجاد این است که بتوان از عصر و اجتماع دوران ایشان درک درستی پیدا کرد؛ یعنی برای بازشناسی و معرفت به عملکرد آن امام همام علیه السلام، وضعیت جامعۀ بیمار و بحران زدۀ عصر حضرت را مطالعه نموده، سپس بازخورد رفتار و گفتار نورانی ایشان را دریافت.
 
نگاهی به وضعیت اخلاقی عصر امام سجاد علیه السلام‌
 
از اواخر خلافت عثمان (سال سی ام هجری) به بعد طیف جدیدی از اشراف در جهان اسلام به وجود آمدند که با درآمدهای فراوان از خزانۀ دولت و بخشش ها و هدایای خلفا شروع به مال اندوزی کردند؛ در نتیجه این زندگی پر از تجمل، ره آوردی چون دنیاگرایی و لوازم آن را در پی داشت. از این روی افراد راحت طلب با رقابت، شروع به خرید کنیزکان و غلامان کردند و البته خرید کنیزکانی که اهل موسیقی و آواز بودند، در اولویت قرار داشتند.‌
 
این الگوی جدید باعث شد تا به تدریج مردم نیز به آنها اقتدا کنند و انحطاط اخلاقی در این دوران، حتی شهرهایی چون مکه و مدینه را نیز فراگرفت. (1)
 
امام حسین علیه السلام در معرفی اجتماع عصر خویش می فرمایند: «النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ»؛ مردم بندۀ دنیایند، دین را تا آنجا می خواهند که زندگی خود را بدان سر و سامان دهند و چون آزمایش به میان آید، دین داران کم گردند.‌
 
برای آن که بهتر وضعیت اخلاقی عصر امام سجاد علیه السلام را شناخته شود، برخی از گزارشات تاریخ دربارۀ انحطاط اخلاقی شهر مدینه نقل نموده تا پس از آن به عوامل این انحطاط بپردازیم؛ ‌
 
وضعیت اخلاقیِ شهر مدینه‌
 
دربارۀ انحطاط اخلاقی جوامع اسلامی و به ‎خصوص شهر مدینه، روایات تکان دهنده ای موجود است؛ زیرا مردم از شدت دنیاگرایی بدان جا رسیدند که وقتی «یزید بن عبدالملک» کنیز آوازخوان "سلامۀ القس" را از اربابش به بیست هزار دینار خرید، مردم مدینه برای خداحافظی او بیرون رفته و فضای کاخ را پر کردند و آن کنیز در میان آنها ایستاد و برایشان آوازخوانی کرد و گفت:‌
 
فارقونی و قدْ علمت یقیناً       ما لمن ذاق میتۀ من إیاب
 
از من جدا شوید در حالی که من یقین دارم که هر کس طعم مرگ چشید، دیگر بر نمی گردد؛ و همچنان این آواز را می خواند، در حالی که مردم پشت سر او گریه و زاری می کردند. (2) ‌
 
یا نقل کرده اند: کنیزی نزد قاضی مدینه «محمد بن عمران تیمی» آواز خواند، او گوش داد و چنان تحت تأثیر آن قرار گرفت که بدون توجه به کفش، آن را از شدّت شادی به گوش خود آویخت، شروع کرد چهار دست و پا راه رفتن و کنار گوشش را – در حالی که کفش آویزان بود – با دست گرفته بود و می گفت: مرا راهنمایی کنید که من یک شتر فربه هستم! راه مرا باز کنید، که من شتر فربهم!. (3) ‌
 
شهر مدینه پر از زنان آوازه خوان شده بود و آنها نقش فعالی در آموزش غنا به دختران و پسران و گسترش آوازخوانی و اشاعۀ بی بند و باری داشتند؛ جای تأسف است که مدینۀ پیامبر صلی الله علیه و آله در عصر اموی مرکز خوشگذرانی شده بود، در صورتی که امید می رفت مرکز تمدن و فرهنگ دینی و منبع انتظار تفکر اسلامی در جهان باشد. جز اینکه امویان این پدیده را از بین بردند تا بتوانند مرکزیّت دینی و سیاسی اش را نابود کنند. (4) ‌
 
عایشه، دختر طلحه، بزم های مختلط از زن و مرد ترتیب می داد و در آن "عزۀ المیلاء" از آوازه خوانان مدینه، در آن آواز می خواند. (5) ‌
 
«قاضی ابویوسف» به بعضی از اهالی مدینه می گفت: ای مردم مدینه! وضع شما با این آوازخوانی ها شگفت انگیز است؛ زیرا هیچ شخص محترم و غیرمحترمی از آن ابایی ندارد. (6)‌
 
«ابوالفرج اصفهانی» در شرح حال «جمیله» (یکی از خنیاگران آن عصر) خبری را نقل می کند که نمایانگر گوشه ای از فساد شهر مدینه است:‌ هنگامی که جمیله از محلۀ سخ (که نزدیک مدینه است) به قصد حج بیرون شد! از بزرگان خنیاگر: هِیت، طُرَیس، دَلاَل، بَرْدُ الفُؤاد، نَوْمَۀُ الضُحی، فِنْد، هِبَۀ الله، مَعْبَد، مالک، ابن عائشه، نافع بن طُنْبُوره، بُدَیْعُ المَلیح، نافِع الْخَیْر و از زنان؛ فَرِهَۀ، عَزّۀ المَیلاد، حَبابَه، سَلّامۀ، خُلَیْدَه، عُقَیْلَه، شَمّاسِیَّۀ، فَرْعه، بُلْبُله، لَذَّۀُ العَیش، سُعیْده، و زَرْقاء او را مشایعت می کردند!. (7) ‌
 
البته این اشخاص، افرادی هستند که «ابوالفرج» نام برده است که از بزرگان خنیاگران عصر خویش بوده اند. حال اگر شاگردان آنها را در نظر بگیریم و همچنین اگر افرادی از بزرگان موسیقی و غنا را نیز در نظر بگیریم که به بدرقه نرفته بودند، رقمی به دست خواهد آمد که باور کردن آن دشوار است.
 
وقتی وضع اجتماعی و اخلاقی مدینه که قبله گاه، مرکز و محل تأسیس حکومت اسلامی می باشد، بدین قرار است، می توان حدس زد که شام، بصره، کوفه و دیگر بلاد سرزمین های اسلامی در چه حالی بر سر می برده اند. (8) ‌
 
حال که مقداری با فضای فرهنگی و اخلاقی عصر امام سجاد علیه السلام آشنا شده ایم، به بیان دلایلی می پردازیم که در شکل گیری این وضعیت نقش داشته اند، تا براساس آن به عظمت و ارزشمندی تلاش های امام سجاد علیه السلام در احیای مدینۀ نبوی صلی الله علیه و آله پی ببریم.‌
 
‌عوامل ایجاد و رشد انحطاط اخلاقی‌
 
با مطالعۀ وضعیت اجتماعی عصر امام سجاد علیه السلام، به خصوص در شهرهای مقدسی چون مکه و مدینه، در خواهیم یافت که عواملی متعدد در انحطاط اخلاقی مردم آن اماکن مقدسه نقش داشته اند که برخی از آنها ذکر می گردد:‌
 
الف. نقش پادشاهان اموی‌
 
سراسر زندگی پادشاهان اموی، در خوشگذرانی، بیهودگی، فسق و فجور بود. شب زنده داری های آنها پر از باده گساری، آواز و رقص بود و نخستین کسی که پیِ آوازخوانی رفت و از میان بنی امیه علناً آوازخوانها را جمع کرد، یزید بن معاویه بود که همه را از مدینه طلبید. (9) او آشکارا فسق و فجور، و علنی باده گساری می کرد.‌
 
از جمله افراد خوشگذران بنی امیه، ولید بن یزید است که ابن عایشۀ آوازخوان را طلبید؛ روزی او آواز خواند و چنان از آواز او به نشاط آمد که گفت: أحسنت! به خدا قسم ای فرمانروای من!؛ سپس جامه اش را در آورد و روی او انداخت و خود برهنه ماند، تا وقتی که جامۀ دیگری آوردند و هزار دینار به او بخشید و بر استری سوارش کرد و گفت: پدرم فدایت! سوار استر شو و برگرد، در حالی که از حرارت آوازت مرا چون دیگ جوشان واگذاشتی. (10) ‌
 
همچنین روزی یزیدبن عبدالملک ابن عایشه را طلبید، همین که حضور یافت، دستور داد. آواز بخواند. او مقداری خوانده، ولید در حال طَرَب، خداوند را انکار کرد و ملحد گشت و به ساقی خود گفت: ما را به حق آسمان چهارم شراب دهد. (11) ‌
 
وقتی پادشاهان و حاکمان جامعه ای این گونه در لهو و لعب و فساد غرق باشند، بالطبع، مردم آن اجتماع نیز به همان سوی سوق می یابند و دین از آن اجتماع کم کم رخ در حجاب می بَرد.‌
 
مسعودی در این رابطه می نویسد: فساد و آلودگی یزید به اطرافیان و عُمّال وی نیز سرایت کرده و در زمان او ساز و آواز در مکه و مدینه آشکار گردید و مجالس بزم برپا شد و مردم آشکارا به شراب خواری پرداختند. (12) ‌
 
امویان بر پایۀ سیاست ضد دینی و شرعی، به شیوه های زندگی جاهلی عربی، احکام شرعی را زیر پا گذاردند و غرق در لهو و لعب، حرمت شکنی، ستم و آدم کشی غرق شدند و حتی از عادات و رسوم عربی پیش از اسلام نیز فراتر رفته و در نتیجه به هیچ پیمانی پایبند نماندند و خیانت نموده و حرمت ها را شکستند. (13) ‌
 
وقتی وضعیت حاکمان این گونه بوده است، دیگر وضعیت مردم معلوم است.‌
 
ب. واقعۀ حرّه و تجاوز به نوامیس مسلمانان‌
 
یکی دیگر از دلایل انحطاط اخلاقی مردم مدینه، قتل و عام زن و مرد در واقعۀ حرّه و تجاوز به نوامیس مسلمانان است که در نوع خود بی سابقه بود و روحیۀ مردم شهر را دگرگون ساخت. اشراف و ثروتمندان بی اعتنا به احکام دینی و اخلاقیِ اسلام، برای رهایی از رنج درون و بی خبری از آنچه در اطرافشان می گذشت به می گساری و شنیدن آواز خنیاگران روی آوردند. (14) ‌
 
ج. ترویج هوسرانی برای از بین بردن هیبت اماکن مقدسه‌
 
هوسرانی، هرزگی و بی بندباری در بسیاری از نواحی جهان اسلام به خصوص در اماکن مقدسه، نظیر مدینۀ منوّره و مکّه مکرمه سایه گستر شد و حکومت اموی به اشاعۀ هوسرانی همّت گمارد تا هیبت آن دو شهر مقدس را از دل مسلمانان ببرد؛ (15) زیرا این اماکن مقدسه نقش مهمی در معرفت افزایی و دین مداری دارند. وقتی این دو شهر خود در بی بند و باری غرق گردند، دیگر آن نقش آفرینی را نخواهند داشت؛ بلکه خود مروّج فساد و انحطاط می شوند.‌
 
د. عدم وجود امر به معروف و نهی از منکر‌
 
یکی از مسائلی که موجب شد تا سرعت انحطاط اخلاقی بیشتر شود، عدم توجه به اصل امر به معروف و نهی از منکر است؛ یعنی وقتی مجالس لهو و لعب در شهرهایی چون مکه و مدینه رواج یافت، کسی اعتراض نکرد؛ شهری که هنوز بزرگانی از صدر اول اسلام (از صحابه و تابعین) حضور داشتند.‌
 
«ابوالفرج اصفهانی» در این باره می نویسد: در محیط مدینه، نه عالمان، آوازه خوانی را زشت می شمردند و نه عابدان با آن مخالف بودند، به طوری که فریاد آوازه خوانان از سراسر آن شهر به گوش می رسید. (16) ‌
 
هـ . اختلاط زن و مرد‌
 
از مسائل دیگری که در ترویج فساد و لهو و لعب نقش به سزایی داشت، ایجاد مجالس مختلط زن و مرد برای رقص و آواز بود. «شوقی ضیف» از محققین بزرگ معاصر مصری در این رابطه می نویسد: در مدینه مجالس رقص و آواز مختلط تشکیل می شد، بدون آن که در میان زنان و مردان پرده ای باشد. عایشه، دختر طلحه بزم های مختلط از زن و مرد ترتیب می داد و در آن «عزۀ المیلاۀ» (یکی از آوازخوانان مدینه) آواز می خواند. (17) ‌
 
و. شرافت یافتن اهل غنا‌
 
انحطاط اخلاقی آن عصر به جایی رسید که اهل غنا به شرافتی دست یافتند که شهادتشان در محاکم قضا مقبول بود. «ابوالفرج اصفهانی» داستانی قابل تأمل را در این رابطه نقل می کند:‌ روزی دِحمان آوازه خوان نزد عبدالعزیز مخزومی، قاضی مدینه دربارۀ اختلافی که یک نفر اهل مدینه با یک عراقی داشت به نفع شخص مدنی شهادت داد. قاضی او را عادل تشخیص داده و شهادتش را پذیرفت، عراقی به قاضی گفت: این دحمان است. عبدالعزیز گفت: می شناسمش، اگر نمی شناختم از هویتش سؤال می کردم!. عراقی گفت: او اهل غنا و آوازه خوانی است و به کنیزان غنا یاد می دهد!. قاضی گفت: خدا ما و شما را بیامرزد! کدام یک از ما اهل غنا نیست! برو حقِ این مرد را بده. (18) ‌
 
ز. ترویج فرقۀ کلامی مرجئه‌
 
این گروه معتقد بودند که هیچ مسلمانی با ارتکاب به گناه ایمان خود را از دست نمی دهد؛ یعنی بر این باور بودند که با وجود ایمان، معصیتی زیان نمی رساند. (19) و به قولی: با ایمان، هیچ گناهی ضرر نمی رساند. (20)
 
آنها صریحاً اظهار می کردند که «زنا» و «سرقت» مؤمن را از ایمان به وحدانیت خدا و حتی از بهشت منع نمی کند؛ خلاصه ایمان به دین اسلام، بدین معنی است که مرتکب کبیره را نباید کافر خواند و او هر کاری که بکند، باز مسلمان است؛ در صورتی که توبه کند، توبۀ او پذیرفته می شود و اگر توبه نکند نیز، باز هم در گروِ ارادۀ خدا رحمان است. (21) ‌
 
دربارۀ منشأ این فرقۀ کلامی – که در دوران امام سجاد علیه السلام فراگیر بوده است – اطلاعی در دست نیست؛ ولی «ابن ابی الحدید» در ارزیابی این مذهب از لحاظ دینی – سیاسی، به نقل از استادش «ابوعبدالله اسکافی» (وفات 240.ق) می نویسد: نخستین کسانی که به ارجاء محض قائل شدند، معاویه و عمرو عاص بودند؛ زیرا معتقد بودند: با وجود ایمان، معصیت زیان ندارد. از اینجا بود که وقتی کسی به معاویه گفت: با کسی جنگیدی که او را نیک می شناختی [یعنی با علی علیه السلام] و مرتکب کارهایی شدی که [زشتی و نادرستی] آنها را می دانستی.
 
معاویه در جواب او گفت: به قول خدای تعالی واثق بودم که می گوید: «إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً» (22) . (23) ‌
 
بنی امیه از هر روشی برای از بین بردن ارزش های دینی و تقویت زمینۀ حکومت شان استفاده می کردند.‌
 
ح. رواج فرقۀ کلامی جبریّه‌
 
از جریان های خطرناک در زمان امام سجاد علیه السلام شیوع اعتقاد به جبر از طرف دستگاه حاکم بود. بنا به نقل مورخان، معاویه طلایه دار ترویج اعتقاد به جبر بود. (24) از این روی وقتی عایشه از او پرسید؛ چرا یزید را به جانشینی خویش برگزیدی؟. گفت: خلافت یزید قضا و حکم الهی است و بندگان خدا حق دخالت در آن را ندارند. (25) تا بدین طریق بتوانند فساد اخلاقی، ظلم و ستم دستگاه حکومتشان را توجیه دینی و عقلی کنند.
 
مسلّم است این گونه رفتارها و جریان ها در انحطاط اخلاقی مردم نقش فراوانی خواهد داشت؛ زیرا بر این باور خواهند شد که این انحطاط نیز ره آورد قضای الهی است و ما مجبوریم در این فضا زندگی کنیم!.‌
 
ط. ترویج فقر‌
 
یکی از مشکلات اجتماعی عصر امام علیه السلام وجود فقر و ناداری مردم است که حکومت از یک سو با سیاست گرسنگی دادن به مردم، آن ها را به تسلیم وا داشته و به همکاری با مقامات تشویق کند؛ و از سویی دیگر، سیاست تطمیع و تأمین مالی را در پیش گیرند تا مردم را به آسایش و رفاه طلبی عادت دهند و آنها را به جنایات و خلافکاری ها وادارند. (26) ‌
 
ی. بخشش به شعرا و آوازخوانان‌
 
امویان در بخشش خود به شعرا افراط می کردند و به «احوص» یکی از شعرای دربار، تنها یک بار صدهزار درهم، (27) و مرتبۀ دیگر ده هزار دینار بخشیدند. او خود در اشعارش اشاره دارد که ثروت فراوان خود را از راه تجارت و یا میراث به دست نیاورده، بلکه از راه بخشش ها و عطایای امویان گِرد آورده است. (28) ‌
 
آنها همچنین به آوازه خوانان بخشش های زیادی می کردند، از جمله «ولید بن یزید» به آوازه خوانی به نام «معبد» دوازده هزار دینار داد. (29) ‌
 
او تمام آوازه خوانان حجاز را جمع کرد و به همگی جایزۀ فراوانی داد. (30) از جمله معبد، مالک بن ابی المسیح و ابن عایشه نزد وی رفتند و او به هر کدام از آنها هزار دینار داد.‌
 
ولید «مغنّی یونس کاتب» را طلبید و او برایش آواز خواند و ولید خوشش آمد و سه هزار دینار جایزه داد. (31) ‌
 
ثروت های جامعۀ اسلامی این چنین بین آوازه خوانان، دلقک ها و هرزه گویان تقسیم می شد، در زمانی که فقر و بیچارگی، گلوی مردم کشور را می فشرد و اقتصاد اسلامی در واقعیت زندگی تودۀ مردم هیچ رشدی نداشت.
 
آیا بخشش های فراوان از بیت المال به اهل غنا، باعث ترویج گناه و انحطاط اخلاقی در اجتماعی فقر زدۀ آن روز نمی شد؟‌.
 
مواضع امام سجاد علیه السلام‌
 
فعالیّت های امام سجاد علیه السلام دربارۀ انحطاط اخلاقی عصر خویش جلوه های مختلفی داشت که برخی از آنها عبارتند از:‌
 
الف. اخلاق و دعا‌
 
1. موضع امام زین العابدین علیه السلام در برابر این جریان های فاسد و ویرانگر اخلاق از صلابت و قوتی ویژه برخوردار بوده و شعاع هایی از روح مقدس آن بزرگوار بر این اوضاع سایه افکند بود. اشعه ای که «صحیفۀ سجادی» با نفوذ در اعماق جان ها حکایت از آن دارد؛ چرا که صحیفه مشتمل بر موعظه، ارشاد و درس های اخلاقی فراوانی است که بیانگر ارزش های اسلامی و هدایت اهل بیت علیهم السلام می باشد.‌
 
به راستی انجیل آل محمد صلی الله علیه و آله به صورت سدّی استوار برای حمایت از اسلام و پاسداری آن از بی بندوباری جاهلیت که حکومت اموی به وجود آورده بود، ایستاد و آنچه را که باعث انحطاط فکری و اجتماعی بود به جامعه یادآور شد؛ همچنین امت اسلامی را به آزادی و نجات از ذلّت معصیت و رسیدن به عزّت طاعت خداوند دعوت کرد.‌
 
علاوه بر صحیفۀ سجادیه، هدایت و سیرۀ امام علیه السلام که حکایت از سیرۀ جدش رسول اکرم صلی الله علیه و آله داشت، مردم را به هدایت می خواند و  ضمن ارشاد گمراهان، سرگشتگان را به راه راست رهنمود بود. (32) ‌
 
2. موضع امام سجاد علیه السلام در برابر ترویج فقر، روش و سیرۀ آگاهانه و کریمانه ای بوده است. آن حضرت روند تأمین مالی مردم به ویژه خانواده های شهیدان و آسیب دیدگان در میدان های مبارزه با حکومت را با دقت فوق العاده دنبال می کرد و این کار را در خفای کامل انجام می داد تا آنجا که در برخی از موارد، نزدیک ترین افراد به حضرت نیز از آن آگاهی نداشتند.‌
 
مهم تر از این، فقیران نیز نمی دانستند که شخص کمک رساننده، امام زین العابدین علیه السلام است و تنها پس از شهادت امام و قطع شدن عطایا از این موضوع آگاهی یافتند. (33)‌
 
ب. سیرۀ علمی‌
 
امام سجاد علیه السلام برای احیای سیرۀ اجداد بزرگوارش، علاوه بر سیرۀ اخلاقی و به خصوص دعا، روش های علمی مختلفی را نیز در پیش گرفتند که برخی از آنها عبارتند از:‌
 
1. مبارزه با جبرگرایی‌
 
امام علیه السلام با صراحت و قاطعیت، عقیدۀ جبری گری را رد می کرد از جمله زمانی که عبیدالله خطاب به ایشان گفت: مگر خدا علی بن الحسین علیهما السلام را نکشت؟. حضرت در جواب او فرمود: برادری به نام علی داشتم که مردم او را کشتند. (34) ‌
 
همچنین وقتی یزید کشته شدن امام حسین علیه السلام را مشیّت و کار خدا معرفی کرد، حضرت فرمود: پدرم را مردم کشتند (نه خدا). (35) ‌
 
به روایت «زهری»، مردی از امام علیه السلام سؤال کرد: آیا مصیبت ها تقدیر است یا پیامد اعمال؟. امام علیه السلام فرمود: قَدَر و عمل به منزلۀ روح و جسم هستند. سپس فرمود: آگاه باشید که ظالم ترین مردم کسی است که ظلمِ ظالم را عدل تلقی کند و عدل هدایت یافته را ظلم بداند. (36) حضرت با این پاسخ ها، اعتقاد به تقدیر محض و جبر را باطل بیان کردند. (37) ‌
 
2. مبارزۀ همه جانبه با اباحه گری‌
 
امام علیه السلام با شبهه های فکریِ مرجئه که همگان را به بی بندوباری فرا می خوانده و ایمان را صِرف اقرار به زبان می دانستند، به طور جدی به مبارزه برخاست. تبلور این مبارزه در سیرۀ عبادی آن حضرت بود که با روی آوری به عبادت و پرستش، نشان داد که اطاعت از دستورهای الهی و پرستش حق، فقط به اعتراف زبانی نیست؛ بلکه باید قلبی و رفتاری نیز باشد.‌
 
گاه حضرت در هر شبانه روز بیش از هزار رکعت نماز می خواند، به گونه ای که تعجب همگان را برانگیخته بود. همچنین مناجات و راز و نیازهای سوزناکی که در دل شب و گاه در حضور مردم انجام داد. وقتی به ایشان عرض می کردند: شما فرزند رسول خدایید و مقام و موقعیت تان نزد خداوند مشخص است، پس چرا چنین خود را به رنج عبادت افکنده اید؟. در پاسخ می فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: هر چشمی در روز قیامت گریان است، مگر چشمی که از آنچه خداوند حرام کرده، چشم بپوشد. (38) ‌
 
امام علیه السلام با اخلاق و سیرۀ عملی خود به همگان نشان داد که ایمان با عمل صالح در هم آمیخته است و بدون کردار نیک و پرهیز از حرام های الهی، ایمان وجود نخواهد داشت. از سوی دیگر، حضرت به لزوم عمل و پایبندی به فضایل اخلاقی و انسانی تأکید می ورزید. (39) ‌
 
3. تشکیل حوزۀ علمی‌
 
امام علیه السلام برای سر و سامان دادن به گسستگی فرهنگی جامعه و رساندن پیام اسلام اصیل که از طریق پدرش، امام حسین علیه السلام و جدش امیرالمؤمنین علی علیه السلام و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به ایشان رسیده بود، به تشکیل حوزۀ درسی عظیمی روی آورد تا بدین وسیله به تربیت عالمانی فرهیخته بپردازد؛ چنین بود که شماری از تابعین از خرمن علوم وی خوشه های دانش و معرفت چیدند و برخی نیز همچون: طاووس یمانی و ثابت بن دینار معروف به ابو حمزۀ ثمالی به مدارج عالی اخلاق و عرفان دست یافتند. برخی مورخین شاگردان ایشان را بیش از 270 تن برشمرده اند. (40)
 
پی نوشت:
 
1) نقش امام سجاد علیه السلام در رهبری شیعه، محسن رنجبر، صص 65-63.
 
2) الأغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج8، ص342.
 
3) همان، ج7، ص331.
 
4)تحلیلی از زندگانی امام سجاد علیه السلام، باقر شریف قرشی، ترجمه محمدرضا عطایی، ج2، ص704.
 
5) الشعر و الغنا فی المدینۀ و مکه لعصر بنی امیه، شوقی ضیف، ص50.
 
6) العقد الفرید، ابن عبد ربّه الاندلسی، تحقیق علی شیری، ج6، ص11.
 
7) أغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج8، ص368-367.
 
8) تاریخ تحلیلی اسلام، سیدجعفر شهیدی، ص104.
 
9)الأغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج8، ص324.
 
10)همان، ج8، ص324.
 
11) مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالحسن علی بن الحسین بن علی مسعودی، ج2، ص9.
 
12) مروج الذهب، مسعودی، ج3، ص67.
 
13) ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین، ابوالحسن الندوی، ثورۀ زید، ص78.
 
14) نقش امام سجاد علیه السلام در رهبری شیعه، محسن رنجبر، ص65.
 
15) تحلیل از زندگی امام سجاد علیه السلام، باقر شریف قرشی، ترجمه محمدرضا عطایی، ، ج2، ص700.
 
16)الأغانی، ابوالفرج اصفهانی، دار احیاء التراث العربی، ج8، ص358.
 
17) الشعر و الغنا فی المدینۀ و مکۀ لعصر بنی امیۀ، ص50.
 
18) الأغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج8، ص358.
 
19) تعریفات، سیدشریف جرجانی، ص184.
 
20) امام سجاد علیه السلام از دیدگاه اهل سنت، علی باقر شیخانی، صص 65-63.
 
21) تاریخ علم لکلام در ایران و جهان اسلام، علی اصغرحلبی، ص104.
 
22) زمر/53.
 
23) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج6، ص325.
 
24)کاهل بهایی، عماد الدین طبری، ج2، ص262.
 
25)الامامۀ والسیاسۀ، ابن قتیبۀ دینوری، تحقیق علی شیری، ص97
 
26)جهاد امام سجاد علیه السلام، محمدرضا حسینی جلالی، ترجمه موسی دانش، ص159.
 
27)الأغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج9، ص172.
 
28) همان، ج9، ص8.
 
29) همان، ج1، ص55.
 
30) همان، ج5، ص111.
 
31) همان، ج4، ص400.
 
32) تحلیلی از زندگانی امام سجاد علیه السلام، باقر شریف قرشی، ج2، صص 707 - 706.
 
33) جهاد امام سجاد علیه السلام، محمدرضا حسینی جلالی، ص160.
 
34) اللهوف فی قتلی الطوف، ابن طاووس، انوار الهدی، قم، چ1، 1417ق، ص94.
 
35) الاحتجاج، ابومنصور احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی، تعلیق سیدمحمد باقرموسوی خراسانی، ج2، ص311.
 
36) توحید، شیخ صدوق، تصحیح سیدهاشم حسینی تهرانی، ص366.
 
37) نقش امام سجاد علیه السلام در رهبری شیعه، محسن رنجبر، صص 107-106.
 
38)التدوین فی اخبار قزوین، عبدالکریم رافعی قزوینی، ج2، ص110.
 
39)امام سجاد علیه السلام از دیدگاه اهل سنت، علی باقر شیخانی، صص 65-64.
 
40) الرجال طوسی، محمد بن حسن طوسی، صص 99، 120.
 
منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 147.
/2759/