ظهور و افول ایسمها
تفاوت مکتب اسلام و مارکسیست / مهمترین کلیدواژههای مارکسیسم چیست
مارکسیستها معتقدند که مردم یا استثمارگر هستند یا استثمار شده و تاریخ چیزی جز مبارزه طبقاتی بین این دو نیست، گروهی حاکمان استثمارگر هستند و گروهی انسانهای استثمار شدهاند.
به گزارش راسخون به نقل از فارس، مارکسیسم (Marxism) یکی از مکاتب و جنبشهای اندیشهای قرون نوزدهم و بیستم میلادی است این تفکر توانست طی یک قرن تأثیرات زیادی بر اندیشه غرب بر جا بگذارد. بنیانگذار این مکتب، کارل مارکس، اقتصاددان، فیلسوف و جامعه شناس آلمانی است و همفکر اصلیاش انگلس در ایجاد مکتب مارکسیسم به او بسیار کمک کرد.
ایجاد این مکتب در بین جنبشهای کارگری و سوسیالیستی صورت گرفت و در برابر مکتب لیبرالیسم اقتصادی و سرمایهداری قد علم کرد و ناقد آن شد اما همین امروز هم که این مکتب تا حدودی شکست خورده است، در برخی جنبههای نظری مورد بحث قرار میگیرد.
مارکسیسم در دوران اوج خود پیشبینی شکست سرمایهداری و نبرد سرمایهداری و پرولتاریا (نیروی کارگر) را کرد و پیروزی طبقه کارگر را حتمی دانست و سپس مطرح کرد که این نظام در نهایت به کمونیسم یا جامعه اشتراکی میانجامد اما با همه این نظریات مارکسیسم در نهایت بزرگترین خدمت را به نظام سرمایهداری کرد و توانست نواقص و نارساییهای آن را ترمیم کند تا امروز که مشاهده میکنیم هنوز نظام سرمایهداری سرپا ایستاده است.
براساس مانیفست کمونیست مارکس، اساس مارکسیسم مبارزه با طبقات است و در این جامعه دو طبقه بورژوازی و پرولتاریا (طبقه کارگر) وجود دارد که تاریخ صحنه مبارزه این دو طبقه است.
مارکسیستها در دورههای مختلف نظرات گوناگونی درباره تحلیل مارکس از جامعه داشتند، اما آنچه بین همهشان مورد توافق بود واژگونی نظام سرمایهداری از طریق انقلاب کارگران و لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و ایجاد جامعه بیطبقه، مردم آزاد و پایان از خود بیگانگی انسان است. بنابراین مارکس و انگلس معتقد بودند که انقلاب اجتنابناپذیر است و با انقلاب جوامع به سمت سوسیالیسم و کمونیزم حرکت میکنند.
مارکس در صحبتهای خود از جامعه طبقاتی و از خود بیگانگی یا الیناسیون اشاره میکند و معتقد است که تضاد طبقاتی در نهایت به پیروزی طبقه کارگر میانجامد، مالکیت خصوصی از بین میرود و ابزارهای تولید به جامعه تعلق پیدا میکند.
مارکس در یکی از نوشتههایش در سال 1845 درباره آینده کمونیسم میگوید: «در جامعه کمونیستی، که دایره آزادی هر فرد بیش از همیشه است و وی میتواند در رشته مورد علاقه به موفقیت دست پیدا کند، جامعه فرایند تولید را کنترل میکند و بنابراین فردی مثل من میتواند امروز کاری انجام دهد و فردا کار دیگری، صبح شکار کند، بعد ازظهر ماهیگیری کند و ...»
پس از مدتها آلتوسر و پولانزاس دیدگاه مارکس را اصلاح کردند و برای دولت مرکزیتی در فرآیند رشد جامعه قائل شدند.
از جمله مهمترین سازمانها و احزاب مارکسیستی در ایران میتوان به حزب کموینست ایران (دهه 1920)، حزب کمونیست کارگری ایران، حزب کمونیست ایران و اتحاد سوسیالیستی کارگری اشاره کرد.
*تفاوتهای اسلام و مارکسیست
مهمترین تفاوتهای بین مکتب اسلام و مارکسیست به تفاوت جهان بینی، اقتصاد، اخلاق، حکومت و رهبری، جامعهشناسی، انسانشناسی و ... میتوان اشاره کرد. اسلام هستی را در هستی مادی خلاصه نمیبیند، بلکه تمام هستی را مختص خداوند میداند، در حالی که مارکسیسم اصالت را به ماده ذیشعور میدهد.
در نهایت مهمترین کلیدواژههای مارکسیسم، ماتریالیست دیالکتیک، ماتریالیست تاریخی، مبارزه طبقاتی، انقلاب، رابطه استثمار و مالکیت، نفی دولت و .. است.
مارکسیستها معتقد هستند که خداپرستی انسان، عامل از خود بیگانگی او است، چرا که باعث از خود بیگانگی او میشود، لذا اینجا باید مالکیت مذهب و اقتصاد را از بین برد، در حالی که این خلاف نظر اسلام است که خدا را فراموش کنیم.
مارکس نظر از خود بیگانگی را از فویرباخ ، نظریهپرداز مادیگری گرفته است، در حالی که آن را تحت عنوان انسانگرایی یا اومانیسم مطرح میکند. فویرباخ در جایی میگوید: انسان پرسشگر حالت تعلق و وابستگی دارد که باید از آن بیرون بیاید، چرا که بیشخصیت و وابسته میشود و دیگر به خود تعلق ندارد، مارکس نیز عیناً همین مباحث را مطرح میکند و معتقد است که انسان باید گرد خود بگردد نه وجود دیگری.
بنابراین مارکسیسم از همین تز استفاده کرده و آن را به اقتصاد تعمیم داده و معتقد است که مالکیت انسان به ابزار و اشیاء باعث تعلق به غیر خود میشود.
مارکسیستها معتقدند که مردم یا استثمارگر هستند یا استثمار شده و تاریخ چیزی جز مبارزه طبقاتی بین این دو نیست، گروهی حاکمان استثمارگر هستند و گروهی انسانهای استثمار شدهاند، بنابراین اینها میخواهند آموزش رهایی به طبقه کارگر از دست سرمایهداری بدهند.
نکته جالب اینجاست که خود مارکس در دوره خود مارکسیست نبوده، بلکه مارکسیسم بعدها توسط طرفدارانش با شعار نجات کارگران طرحریزی شده است.
*خلاصهای از زندگی کارل مارکس
کارل مارکس در سال 1818 در آلمان از پدر و مادری یهودی به دنیا آمد، پدرش وکیل دادگستری بود، در همان سال تولد مارکس مسیحی شد، در هجده سالگی مارکس را به دانشکده حقوق نام نویسی کرد اما او نپذیرفت، وی به هیچ دینی اعتقاد نداشت و اندیشهای ماتریالیستی به دنیا داشت.
وی از طبقه مرفه جامعه بود، به موسیقی، شعر و ادبیات بسیار علاقه داشت و در سن بیست و پنج سالگی مخفیانه با دختری به نام ژنی ازدواج کرد و به پاریس رفت و همانجا با انگلس که فرزند یک تاجر آلمانی بود، آشنا شد.
مارکس بین سالهای 1850 تا 1860 به دلیل مطالعات و تحقیقات زیاد درباره کارگران و سرمایهداران دچار فقر شدید شد، کارهای پاره وقت و تمام وقت نمیتوانست بگیرد و حتی چند فرزندش هم به دلیل بیماری از دنیا رفتند و در نهایت سال 1883 به دلیل سرطان از دنیا رفت، از مهمترین کسانی که بر تفکر او تأثیر داشتند هگل، فوئر باخ، کانت و انگلس بودند.
*انتقادات بر تفکر مارکس
مارکس اندیشه منظمی نداشت در واقعیتهای مختلف مطالب دارای اشکال زیادی میگفت، اندیشههایش ناتمام بوده و به صورت نظاممند به سرانجام نرسیده است، پیشبینیهای او مبنی بر از بین رفتن سرمایهداری به نتیجه نرسید و در نتیجه طبقه کارگر در یک انقلاب کارگری در سطح اروپا بر طبقه سرمایهدار غالب نشد.
همه این مسائل باعث شد که به مرور زمان نسبت به اندیشههای مارکس شاخههای مختلفی ایجاد شود: از جمله مارکسیسم اومانیسم که خود دارای دو شاخه فلسفی و فرانکفورت بود، مارکسیسم کلاسیک دارای دو شاخه سوسیال دموکرات و لنینیسم و در نهایت مارکسیسم ساختارگرا تقسیم شد.
امروزه در دنیا مراکزی به منظور مارکسشناسی از جمله در انگلستان، آمریکا، فرانسه، ایتالیا، ژاپن و .. وجود دارد اما دیگر این اندیشه در دنیا کمسو شده است و در کشورهایی نظیر روسیه اصلاً مرکزی برای اندیشه مارکس دیده نمیشود.
/2759/
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}