در درس اخلاق مطرح شد:
انتقاد آیت الله العظمی مظاهری از کم توجهی به اخلاق
ویرایش عکس آذرماه 98
اگر صفت رذیله ای در انسان باشد او را بدبخت و شقی می کند. ممکن است آتش زیر خاکستر باشد، اما در امتحان ها رفوزه خواهد شد!
به گزارش راسخون به نقل از خبرگزاری حوزه، آیت الله العظمی مظاهری در درس اخلاق خود درباره «رابطه انسان با قرآن» به بررسی تهذیب نفس از منظر قرآن پرداخته اند.
در جلسه قبل بحث درباره «رابطه انسان با قرآن» بود که این مسأله در خودسازی امری لازم می باشد و از اوجب واجبات در اسلام بلکه نزد همۀ عقلاء است که انسان صفات رذیله ای مثل؛ تکبر، حسد، خودخواهی، ریاست طلبی و دنیاپرستی و... نداشته نباشد.
* لزوم کندن ریشه رذالت از دل و کاشت فضایل
تهذیب نفس در اسلام عزیز هم از اوجب واجبات است. یعنی انسان بتواند ریشه رذالت را از دل بکند و درخت فضیلت به جای آن بکارد و میوه دار کرده و از میوۀ آن هم خود و هم دیگران استفاده کند. کار فوق العاده مشکلی است؛ به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام (ره) یک عمر خون جگر می خواهد که انسان بتواند درخت رذالت را از دل بکند.
اما در نزد همۀ عقلاء و دین اسلام عزیز علاوه بر کندن رذالت، باید فضایل به آن جای کاشته شود؛ آن بُعد روحانی ما که عقل و وجدان اخلاقی و فطرت است، باید زنده بماند.
* خرید کاهو به سبک میرزا علی آقا قاضی طباطبایی (ره)
استاد بزرگوار ما علامه طباطبائی (ره) نقل می کردند: در بازار نجف پشت سر میرزا علی آقا قاضی طباطبایی (ره) می رفتم. ایشان رفتند تا کاهو بخرند. من دیدم کاهوهای بد را جدا کرده و خریدند. تعجب کردم. استاد می دانستند من الان سؤال می کنم، بنابراین گفتند: روی این کاهوها بد است و اگر تا عصر بماند فاسد می شود و به این آقا ضرر می خورد و من برای اینکه به این آقا ضرر نخورد، کاهوهای بد را برداشتم و در خانه برگه های بد را برمی دارم و کاهوی حسابی می شود.
قرآن می فرماید: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکى مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً». [1]
اگر فضل خدا و اگر رحمت خدا و کمک خدا نباشد، هیچکس نمی تواند خودسازی کند و درخت رذالت را از دل بکند. هیچکس نمی تواند این کار را بکند، اما اگر این کار را انجام دهد، خدا هم توفیق عنایت می کند و شخص می تواند با اراده و عمل خود، درخت رذالت را از دل بکند.
* حتّی روحانیت دربارۀ اخلاق خیلی کم کار می کنند
متأسفانه همه و حتّی روحانیت دربارۀ اخلاق خیلی کم کار می کنند. در حالی که باید همه خیلی روی این اخلاق و تهذیب نفس و بالاخره خودسازی کار کنند. باید از خدا کمک بگیریم و توسل به اهل بیت (ع) باشد. توسّل به حضرت زهرا سلام الله علیها و اهل بیت و مخصوصاً قطب عالم امکان، امام زمان (عج) برای همه و مخصوصاً برای ما طلبه ها خودسازی فوق العاده تأثیر دارد. معنای شفاعت نیز این است که آنها کمک می کنند، یعنی کار از ما و کمک از آنهاست.
باید فضل و کرم خدا و کمک از اهل بیت (ع) باشد و ریاضت ها و کارهای ما با جدیت و تلاش باشد. اینها جمع شده و خودسازی تحقق پیدا می کند. نگویید، نمی شود، بلکه راه را رفته اند و شده است. افرادی را دیده ایم که جداً درخت رذالت را از دل کنده اند.
چهل مورد رذالت داریم و انسان می تواند چهل درخت رذالت را با سه عامل از دل بکند.
نخست «کار و تلاش و کوشش» دوّم «توسل به اهل بیت (ع) مخصوصاً حضرت ولی عصر (عج) در این زمان و سوّم «فضل و کرم خدا».
پروردگار عالم می فرماید من فضل و کرم را به همه نمی دهم و کسی را مجانی متخلّق به اخلاق الله نمی کنم، بلکه خودش باید کار کند و من کمکش می کنم.
* مسیر مقام عبودیت
اگر جداً این سه چیز با هم همسو و همگام شود، انسان به جاهای بالایی می رسد. اگر از شما بپرسند؛ این انسان برای چه آمده است؟ بگویید قرآن می فرماید: برای مقام عبودیت.
قدم اوّل مقام عبودیت این است که انسان رذالت ها را از دل بکند، به این مورد تخلیه گفته می شود. بعد آن نیز تحلیه است. یعنی همان جایگزین کردن صفات خوب به جای صفات بد. بعد به مقام لقاء می رسد که در این مقام انسان به جایی خواهد رسید که نه تنها صفت رذیله ندارد، بلکه هیچ چیز و هیچ کس در دلش به جز خدا نیست. سپس به مقام رضا می رسد؛ مقامی که او از خدا راضی و خدا از او راضی است. به قول حضرت امام (ره) مقام لقاء، تازه اول کار بوده و این مقدمه است.
* علت تأکیدات متداول در قرآن
سوره «الشمس» از نظر تأکید نمره اوّل در قرآن است. قرآن برای بیان مطالبش، تأکید فراوانی دارد. گاهی دو تأکید و گاهی یک تأکید و گاهی پنج تأکید دارد. اما در این آیات یازده تأکید به کار برده شده است و بعد هم با پنج شش تأکید دیگر مطلب را بیان نموده است. سورۀ الشمس بعد از یازده قسم چند تأکید دارد: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا»[2].
رستگاری فقط از آن کسی است که صفات رذیله را از دل کنده باشد. این هم علت است، یعنی اگر از قرآن بپرسید چرا یازده قسم می خوری و پنج شش تأکید داری و می فرمایی: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا»؟ آنگاه قرآن جواب می دهد: «وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا»؛ برای اینکه اگر صفت رذیله ای در انسان باشد او را بدبخت و شقی می کند. ممکن است آتش زیر خاکستر باشد، اما در امتحان ها رفوزه خواهد شد! قرآن بعضی اوقات مثال های عجیبی برای همین مسأله دارد که اگر صفت رذیله باشد، ناگهان به طور ناخودآگاه گل می کند و وقتی گل کرد شکست عجیبی می آید.
* صفات رذیله بلای جان یهودیان مدینه
در زمان پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم هشتاد و چهار جنگ به رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم تحمیل کردند. سیزده سال در مکّه، می دانستند حضرت راست می گویند و ایشان را اذیت می کردند. می دانستند پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم مظلوم است، معجزه دارد و نمی توانند مثل معجزۀ قرآن را بیاورند، امّا به اندازه ای اذیت کردند که رسول گرامی مجبور شدند از مکّه فرار کنند.
رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم به مدینه هجرت کردند آمدند. این یهودیان حقّه باز که همیشه در راه حق و حقیقت کارشکنی میکرده اند، در مدینه از نظر اقتصادی خیلی بالا بودند. از نظر تشخّص خیلی پرشخصیّت بودند و از نظر علم نیز عالم به تورات و عالم به دین بودند. لذا هرچه یک نفر بخواهد پیشرفت کند، این یهودی ها داشتند.
ابتدا که پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم به مدینه آمدند، همۀ آنها به پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم گفتند فعلاً با تو بیعت می کنیم تا ببینیم چه می شود.
قرآن در خیلی موارد و از جمله در سورۀ بقره حدود صد آیه دربارۀ بنی اسرائیل نازل کرده است؛ امّا یهود کارشکنی کردند. بالاخره ریشۀ خودشان را با صفات رذیله کندند. کفار قریش که جنگ هایی برای پیغمبر تحمیل کردند، می دانستند پیغمبر چه کاره است، امّا چه شد؟! وای به لجاجت و وای به ریاست طلبی. بدا به حال کسی که لجوج، دنیاپرست و ریاست طلب است.
قرآن می فرماید: «أَوْ کَظُلُماتٍ فی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»[3]
مسلمانان در همۀ جنگ ها پیروز بودند. درحالی که از نظر شخصیّت، شخصیّت علمی نداشتند و از نظر امکانات مالی خیلی در مضیقه بودند؛ از نظر ابهت و شخصیت مردمی از پابرهنه ها و مستضعفین بودند، اما ابتدا خودسازی کردند و توانستند درخت رذالت را از دل بکنند؛ سپس درخت فضیلت به جای آن غرس کنند و زیر پرچم اسلام عزیز به جاهایی برسند.
* تصمیم گیری صهیونیست ها برای مسلمانان
اما همین مسلمان ها وقتی که ریاست، لجاجت و عناد جلو آمد، بالاخره باختند. چون صفات رذیله از دل کنده نشده بود و این صفات مذموم گل کرده و خاک بر سر مسلمان ها شد به اندازه ای که صهیونیست ها برای اسلام تصمیم می گیرند!.
اگر درخت رذالت باشد، نمی گذارد انسان جلو رود؛ اما اگر فضیلت باشد، اسلام می تواند جلو رود، ولو اینکه امکانات نداشته باشد. اگر اسلام اینطور شد، جلو می رود و هشتاد و چهار جنگ را پشت سر می گذارند.
* خانواده ای نمونه در صدر اسلام
عبدالله بن جهش پیرمرد شَلی بود. امکانات مالی ندارد. جنگ اُحد پیش آمد و یک مَن (سه کیلو) جو در خانه داشت؛ زن و بچه اش اصرار کردند که ما گرسنگی می مانیم و این مقدار جو را به جبهه بفرست. این آقا یک مَن جو را به دوش گرفت و در مقابل پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم آورد و گفت: یارسول الله! یک پسر در جبهه دارم و این یک مَن جو از خانواده ام است و آن ها اصرار کرده اند که به جبهه بدهم. خودم هم شَل هستم و در حالی که واجب نیست که به جبهه روم، اما اجازه بدهید که به جبهه بروم.
پیغمبر اکرم فرمودند: تو شل هستی و به دنبال خانه داری و بچه داری برو؛ الان جبهه در رفاه است و این یک مَن جو را برای زن و بچه ات ببر. اما پسرت در جبهه است بارک الله. این شخص مثل باران گریه کرد و گفت: یارسول الله! من و زن و بچه ام را مأیوس نکن؛ بالاخره به زور گریه و عاطفه، پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم به او اذن جبهه دادند و آن یک مَن جو را تحویل بیت المال دهد.
در جنگ احد، شکست عجیبی برای مسلمان ها پیش آمد. قرآن می فرماید: برای اینکه یک لحظه خدا را فراموش کردند. وقتی فتح شده بود و اطراف پیغمبر نشسته بودند، یک نفر پرسید: آقا ما که فاتح شده بودیم پس چطور شد شکست خوردیم؟ پیغمبر فرمودند: یک لحظه خدا را فراموش کردید. چون خدا را فراموش کردند و به دنبال پول و غنیمت رفتند، شکست عجیبی خورده و کشته های فراوانی دادند.
* حضرت زهرا (س) و جنگ اُحد
در مدینه خبر آوردند که پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم را شهید کرده اند. حضرت زهرا سلام الله علیها با دسته ای از زن ها به جبهه آمدند تا ببینند چه خبر است. نرسیده به جبهه دیدند، خانمی افسار شتر را گرفته و می آید. آن زن از دور سلام کرد و گفت: بی بی جان! همۀ عالم فدای پیغمبر اکرم باد. دیدم پیغمبر اکرم نشسته و اصحاب اطراف آن حضرت بودند. حضرت فرمودند: بار شترت چیست؟ آن زن جواب داد: همه چیز فدای پیغمبر اکرم. حضرت زهرا اصرار کردند و زن گفت: این برادرم و شوهرم و پسرم است. رفتم جبهه که ببینم پیغمبر اکرم در چه حال است، دیدم اینها شهید شده اند و من این شهدا را از جبهه به پشت جبهه آوردم.
* روایت جرجی زیدان از مسلمانان صدر اسلام
جرجی زیدان، که تمدن اسلام را نوشته، میگوید: اینها از نظر امکانات به اندازه ای در مضیقه بودند که یک دانه خرما را یکی آبش را می خورد و دیگری سلف آن را می خورد. جبهه می رفتند و شتر و اسب و شمشیر نداشتند و چماقی داشتند و با پای برهنه بودند، امّا پیروزی از برای اینها بود. برای از جان گذشتگی به خاطر دیگران و به خاطر اسلام.
پاورقی:
[1]. النور، 21: «هرگز هیچ کس از شما پاک نمى شد، ولى [این] خداست که هر کس را بخواهد پاک مى گرداند.»
[2]. الشمس، 9 و 10: «که هر کس آن را پاک گردانید، قطعاً رستگار شد، و هر که آلوده اش ساخت، قطعاً درباخت.»
[3]. النور، 40: «یا [کارهایشان] مانند تاریکی هایى است که در دریایى ژرف است که موجى آن را مى پوشاند [و] روى آن موجى [دیگر] است [و] بالاى آن ابرى است. تاریکی هایى است که بعضى بر روى بعضى قرار گرفته است. هرگاه [غرقه] دستش را بیرون آورد، به زحمت آن را مى بیند، و خدا به هر کس نورى نداده باشد او را هیچ نورى نخواهد بود.»
/2759/
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}