بازاندیشی مبادی و اصول سینما در بستر تجربه دینی
سینمای دینی و تکنیکی، تضاد یا تلازم؟
سینماگران ما در حال تولید و بازتولید تکراری نسخه هایی از به اصطلاح سینمای معناگرا یا دینی -یا به هر نام و تعبیر دیگری- هستند بی آنکه کمترین و حداقل مطالعه و شناختی را از حوزه ای که در آن به تولید اثر می پردازند دارا باشند.
راسخون - سعید رضایی* : مفهوم، موضوع و مصداق سینمای دینی از دیر باز محل چالشهای جدی میان اهل نظر و متفکرین دینی و غیر دینی و نیز هنرمندان صاحب سبک بوده است.
مرحوم دکتر محمد مددپور در رسالهی جذاب و خواندنی شان به نام دین و سینما که گرچه گاه به لغزندگی ژورنالیستی منتهی می شود، اما از شمیم تفکر و فلسفه و علم برخوردار است. بحثهای جالبی را در این حیطه و پیرامون آن مطرح میکند که نگارنده، مطالعه دقیق و پیگیری اساسیتر آن را در متنهای حرفهای و علمی و اصیل دیگر متفکرین به علاقمندان و دغدغهمندان این عرصه پیشنهاد میکند.
ایشان در بخشی ازکتاب با عنوان کردن همین آشفتگیهای مفهومی و فکری در حوزه سینمای دینی طرح موضوع جالبی دارد: «در روزگار ما یعنی روزگاری که وجه غالب هنر سکولار و عرفی است، کلمات عجیبی را گهگاه در باب هنر دینی میشنویم. عدهای تا آنجا پیش میروند و عدهای دیگر مضمون، معنی و موضوع انضمامی دینی سینما را شرط دینی بودن آن نمیدانند.»
و این دقیقا یکی از چالشهای جدی میان متفکرین عرصه هنر دینی است که در میان دو سوی انضمام دینی و نگاه لیبرال منشانه غیر انضمامی دور میخورد، اما این چالشها در میان متفکرین غربی و تئوریپردازان و هنرمندان صاحب سبک آن پیشینه و جدیت دیگری را داراست.
از جمله کسانی که آثارشان همیشه مورد مداقه و ما به ازای بیرونی بحثهای مربوط به سینمای دینی و معنوی بوده میتوان به «ویم وندرس» و «اوزو» و «روبر برسون» اشاره کرد.
«میرچا الیاده» در بررسی ماندگار خود در زمینه جنبه اسطورهای و آیینی دین، مفهومی را مطرح ساخته که از نظر پژوهشهای «ربانی» دربارهی فرهنگ و هنر اهمیت دارد. این مفهوم، تجلی قدسی است که الیاده آن را برای تعریف فعل تجلی امر مقدس به کار می برد. این مفهوم به ویژه برای پژوهشهایی ارزشمند است که با ماده خام و هر روزی وجود مقید و سر و کار دارد.
تجلی قدسی عبارت است از:ظهور و انکشاف امر متعالی یا مقدس از خلال امر مادی؛ یعنی تجلی چیزی است از مرتبهای کاملا متفاوت که فراتر از واقعیت عالم مادی است و در عین حال در اشیایی ظاهر میشود که جزء جدایی ناپذیر و مکمل دنیای طبیعی و خالی از قداست است.
آنچه در عبارات فوق که بخشی از مقالهای با عنوان فیلم در مقام تجلی قدسی نوشتهی «مایکل برد» - استادیار مطالعات دینی در کالج رنیزون دانشگاه واترلو- است، (در کتابی با عنوان تأملاتی در باب سینما و دین) آمده بنمایه و نکته اصلی در بحث خطیر سینمای دینی است. تلاقی امر مقدس قدسی یا دین با هنر تکنولوژیک سینما به عنوان امری مادی آن هم با مبانی خاص عالم تکنولوژیک از یک سو و عالم فراماده و قدسی دین از سوی دیگر.
«مایکل برد» معتقد است، در تحلیل ربانی از فعالیت هنری باید به یک پرسش بنیادین پرداخت: هنرمند چگونه چیزی را که ذاتاً نادیدنی است، دیدنی میسازد؟
اگر بررسی خود را فقط به آن دسته از آثار هنری محدود کنیم که به نمایش ملموس آیینهای دینی میپردازد، اهمیت این پرسش مشخص نخواهد شد. چنین آثاری از اشاره به عمق دینی آن آیینها و نیز عمق دینی فرهنگ به طور کلی عاجز است. در بخش دیگری از این مقاله مهم و جذاب و در عین حال ارزشمند علمی به یکی از اصلی نکات در بحث شناخت واقعگرایانه و البته حقیقت مدار از سینما که تلاقی مهم و تعیین کنندهای با مسئله سینمای دینی دارد یادآوری میشود:
وجه مشترک همهی نویسندگان طرفدار واقعگرایی ذاتی سینما، ملزم به سمتگیری معنوی است که از خود این رسانه نشئت میگیرد. نوعی این همان گشودگی سینما بر جهانی است که در صدد نمایش آن است.
به گفته «کراکوئر» فیلم نیز همچون رمان میتواند زندگی را در حد کمال ارائه دهد، و گرایش به بینهایت دارد. این گشودگی به سینما توانایی میدهد با واقعیت آغاز کند و به سمت ژرفای معنوی پیش رود. وقتی از مفهومی مثل سینمای دینی سخن میگوییم که زاییده ترکیبات است، بایستی به تنافی و تعاطی احتمالی آن دو توجه داشته باشیم و به فهم هر دو مقوله به صورت منفک از هم مسلح کردیم تا آنگاه بتوانیم به درک درستی از تلاقی آن دو دست یافته و تلقی استانداردی از آن به دست آوریم.
سینما هنری است متراکم و نتیجهی ممزوجیت سایر هنرها. از نقاشی و شعر و ادب گرفته تا موسیقی و حرکت و تجسم. سینما اما ساحت فرم است و منجر به تصور و تصویر و تصویر و تجسیم نازلترین وجه فلسفی و پست صورت ادراکی است که در علم از آن یاد میشود. از طرف دیگر، امر قدسی یا دین، فارغ از این ماجراست و به متعالیترین ساحت اندیشه و بیان تعلق دارد.
دین عرصه حیات طیبه است و میدان تفکر و اندیشه و علم مبتنی بر وحی. علم در امر قدسی دین، از جنس نور است که «خداوند آن را در دل هر کس که بخواهد قرار می دهد.»
حال باید دید براستی هنر مدرن سینما که معطوف به تصور و تصویر است و تراکمی از کثرات فکری و عملی موجودیت آن را تشکیل میدهد، در تلاقی و تداعی با امر وحیانی دین که از هرگونه کثرتی در وجه مادی مبراست و سر منشأ و آبشخورش توحید است چه تعاملی میتواند و باید داشته باشد.
در اینجاست که به خطیر بودن تولید تعبیراتی مثل سینمای دینی پی میبریم و اینکه نباید به خود اجازه دهیم که در این حیطهها بدون رعایت اصول و مبانی و صرفا بر اساس دغدغههای موجه یا ناموجه خود عبارتهایی را ساخته و بدان بپردازیم که معلوم نیست تا چه حد بر بنیانی صحیح و استاندارد از هر جهت استوار است.
به نظر میرسد راه درست و شیوه اساسی همانطور که پیشتر بدان اشاره شد پرداخت اصولی و استاندارد به هر دو حوزه دین و سینما از منظر رویکرد تعاملی است.
و راه و روش همان است که متاسفانه کمتر توجهی را از سوی متفکران و تئوری پردازان از یک سو و هنرمندان و بدنه سینمایی کشور از سوی دیگر برانگیخته و در بر داشته است.
سینماگران ما در حال تولید و بازتولید تکراری نسخههایی از به اصطلاح سینمای معناگرا یا دینی -یا به هر نام و تعبیر دیگری- هستند بی آنکه کمترین و حداقل مطالعه و شناختی را از حوزه ای که در آن به تولید اثر می پردازند دارا باشند.
بسیاری از کسانی از آنان توقع می رود تا به لحاظ فکری و تولید تئوری و رهیافت نظری و عملی به این عرصه کمک کنند، میدان را رها کرده وگاهی اوقات به دست معرکه گیران هزار رویی وانهادهاند، که صرفا به کسب نان و نام خود میاندیشند و نه چیز دیگری. و معلوم است که محصولات تولیدی این عرصه در چنین حالتی چه چیزهایی باشد و مصرف کنندگان احتمالی آن چه موجوداتی باشند یا بشوند.
اما سینمای اصیل حقیقیترین مفهومی است که بر چکاد توانمندی ساخته و پرداخته خاطرههای جمعی میلیونها نفر از اقصی نقاط دنیا شکل میگیرد و از دل تداعیهای ذهنی آنها و هم ذات پنداریهایشان قوام مییابد. سینما وقتی از اصالت بهرهمند میشود که از درون یک توانمندی عاشقانه روی بنماید و کار اصلی را با دل ببیند و دیدهاش را بر افقی دیگر که خلاقیت پدیدآورنده را در خود دارد بگشاید.
سینما اگر با توان و عشق همراه شود دیگر فرقی نمیکند که در افق زندگی و سیره حضرت رسول(صلی الله علیه) به فیلم بینظیر «الرساله» یا همان «محمد رسول الله(صلی الله علیه)» منجر شود. یا اثر دیگری را بیافریند، که ماحصل عشق باشد. گرچه در الرساله روح معرفتی و معنوی پیامبر نشانههای بیهمتای زیبایی را در والاترین و بالاترین شکل ممکن خود رخ مینمایاند. قابل قیاس با هیچ مضمون و مفهوم دیگری نیست. اما اصالت سینمای از مهمترین مؤلفههای پدید آمدن این اثر هنری است.
نمونههای دیگر این تلاش برای خلق عاشقانه را در بسیاری از آثار دوست داشتنی سینما میتوان دنبال کنیم. آثاری که گاه از یادآوری شان هم دل آدم پر از شور و شوق میشود. خاطرههایی مثل بربادرفته، کازابلانکا، سرگیجه، روانی، ربکا، روزی روزگاری آمریکا و...در سینمای ایران اجارهنشینها، ناخداخورشید، هامون، دستفروش،مهاجر،مسافران و... .
وقتی به چگونگی ساخت و پرداخت این آثار و تاریخچه پدید آمدنشان رجوع میکنیم مولفههای سواد بصری، پشتکار، فروتنی و از همه مهمتر و اصیلتر عشق را در آنها میبینیم و میجوییم. اما این روزها که سینمای ایران از حضور عاشقان خالیتر از همیشه است چگونه باید به این سینما دل بست؟
وقتی حاتمیها دیگر نیستند، و واماندگان گذشته هم یا بیخیال سینمایشان شدهاندو یا پوست انداختهاند، چگونه و با چه قوت و دلخوشی باید قدم به درون سالن تاریک گذاشت و به امید چه کسی و چه چیزی دل به روشنایی تابیده از پشت سر سپرد؟
* پژوهشگر
/2759/
تازه های اخبار
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}