پای درس اخلاق آیتالله میرباقری
چگونه به مرتبه کامل اخلاص برسیم؟
نبی اکرم به ما تعلیم کردند که اگر میخواهید به لقاءالله برسید، یک عمل صالحی است باید انجام دهید. نفرمود فلیعمل صالحا؛ «فلیعمل عملا صالحا»؛ فرمود آن عمل صالح معرفت الائمه است، ولایت ما است.
به گزارش راسخون به نقل از فارس، آیتالله سیدمحمدمهدی میرباقری رئیس فرهنگستان علوم اسلامی در حسینیه مرحوم آیتالله حقشناس تهران درباره اهمیت ماه مبارک رمضان به سخنرانی پرداخته است که مشروح آن در ادامه میآید:
بشارت و انذار رسول اکرم حول بندگی
بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمینَ و صَلّی اللهُ عَلی سَیِّدنا محمّدٍ و آلِه الطّاهرینَ و لَعنةُ الله علی أعدائهم أجمعین. قرآن کریم در سوره مبارکه هود فرموده است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * الر کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ * أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنَّنِی لَکُم مِّنْهُ نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ * وَ أَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتاعاً حَسَناً إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى»(هود/1-3)
در آیات آغازین سوره مبارکه هود، تقریبا اساس و شاید همه انذار و تمامیانذار و تبشیر نبی اکرم بیان شده است که من شما را انذار میکنم، هشدار میدهم نسبت به مخاطراتی که شما را تهدید میکند و بشارت میدهم نسبت به ثوابها، خیرات و نتایجی که در انتظار شما است. همه انذارها به این بر میگردد: «ألا تعبدوا»؛ عبادت نکنید غیر خدا را، و همه بشارت ها به این بر میگردد که «الا الله»؛ خدای متعال را عبادت کنید، بندگی کنید. همه رنج ها، سختی ها، عقوبت های دنیا و آخرت در بندگی غیر خدا است و همه بشارت هایی که نبی اکرم به ما دادند از ما، تا بشارتهایی که به اولیا دادند، بشارتهایی که برای سلمان و بالاتر از سلمان است، همه بشارت به عبادت خدای متعال است.
اخلاص در بندگی و عبادت، سرچشمه همه خیرات است و عبادت غیر، مبدأ همه رنجها و عقوبتهاست. معنی این کلمه نورانی که از ثامن الحجج علی بن موسی رضا نقل شده است همین است: «کلمه لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی» اگرکسی وارد حصن توحید شد، هیچ رنجی او را تهدید نمیکند، نه در دنیا، نه در برزخ، نه در قیامت. همیشه در نعمت و امنیت است و بالعکس، اگر انسان از وادی توحید خارج شد، دچار رنج میشود. همه رنجها مال عبادت غیر خداست.
منتهی اشاره کردیم عبادت غیر خدای متعال و معنی«لا اله الا الله» همین است که هیچ موجودی اله نیست و شایسته عبادت نیست. فقط الله تبارک و تعالی است که اله است و همه در مقابل او متذلل و خاشع اند. و شایسته است ما هم آنجایی که خدای متعال به ما اختیار داده، او را پرستش کنیم. عالم الهی جز خدای متعال ندارد. منتهی خدای متعال در این موضوع به ما اختیار داده است. ما را مجبور نکرده که او را بپرستیم. میتوانیم بپرستیم، میتوانیم نفس را بپرستیم. اگر او را بپرستیم، همه بشارتها مال خدای متعال است. همه رنجها و عقوبتها و انذارهای دنیوی و اخروی همه متوجه آن کسی است که غیر خدای متعال را میپرستد و عبادت میکند.
اشاره کردیم که این عبادت یک مفهوم وسیعی دارد. فقط به معنی سجده در مقابل بت ها نیست که خیال مان راحت شود، بگوییم ما از همه انذارها در امان هستیم. بلکه شرک در عبادت مراتبی دارد. یک مراتبی از شرک هست که آن مراتب شرک آمرزیده شده است. اگر کسی استغفار کند، بخشیده میشود و حتی ممکن است خدای متعال تفضلا هم ببخشد بدون حتی شاید توبه ایی. به برکت شفاعت ببخشد.
ولی یک شرکهایی هم داریم که غیر مغفور است. این که میگوید غیر خدا را نپرسید: «ألا تعبدوا الا الله»، فقط ناظر به شرک جلی نیست که آدم چوب و سنگ را جلویش بگذارد و سجده کند. بلکه هر پرستش، خضوع، تواضع و تذللی و هر دعایی نوعی شرک است.
دو رکن دعا
یکی از اموری که در قرآن در دو طرف رویش تکیه شده است، دعا و خواندن است. از یک طرف میفرماید«وَ قَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ»(غافر/60) که در کافی است، حضرت فرمودند خدای متعال ترک دعا را استکبار بر خودش به حساب آورده است. «ان الذین یستکبرون عن عبادتی»؛ یعنی آنهایی که از من نمیخواهند، استکبار نسبت به بندگی دارند، کبریایی دارند، توهم بزرگی برای خودشان میکنند. آدم اگر فقر خودش را فهمید، گدایی میکند. اینهایی که از خدا نمیخواهند، توهم کبریایی دارند، استکبار دارند.
«یستکبرون عن عبادتی». لذا از آن طرف دعا روح عبادت است، مخ العباده است از خدا خواستن، اعلام افتقار؛ دعا یعنی چی؟ دعا دو رکن اصلی دارد: یکی اینکه ما فقر خودمان را بفهمیم و دوم غنا و رحمت و لطف آن طرف را. هم غنی است، هم رحمان و رحیم است. اگر این را فهمیدیم، آن وقت دعا میکنیم. انسان تا اضطرار خودش را نفهمید، دعا نمیکند. اگر اضطرار خودش را فهمید و یک تکیه گاه پیدا نکرد، باز هم دعا نمیکند. اگر فقیر بودن خودش و غنی بودن او را، اگر عبد بودن خودش و اله بودن او را فهمید، دعا میکند.
پس انسانی که از دعا غافل است، در واقع استکبار از عبادت دارد. به نوعی خودش را غنی یا مستغنی میبیند و لذا دعا نمیکند. انسان اگر استکبار نداشته باشد، انسان فقیر چطور میتواند از غنی نخواهد؟ انسان مضطر چگونه میتواند نخواهد؟ پس بنابراین همین طوری که این طرف دعا مخ العباده است، آن طرف هم دعا گاهی روح شرک است. لذا در قرآن مکرر این آمده است، میگویند «الذین تدعون من دون الله» اینهایی که غیر خدا صدای شان میزنید؛ دعا و خواندن یکی از انواع عبادت است. آدم اگر دستش به سوی دیگری دراز شد و از او خواست، مستقلا او را تکیه گاه خودش قرار داد، این نوعی عبادت است.
کما اینکه فقر به سوی خدا بردن، مخ عباده است، اعلام افتقار به غیر کردن هم عبادت است. این آیات در قرآن شاید مکرر بیشترین قسمتی که من دیدم رویش تاکید شده است، همین دعا و خواندن است. میفرماید «...إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَّا یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ»(حج/73) اینها یک پشه برایتان خلق نمیکنند. یک پشه اگر از او چیزی سلب کند، نمیتوانند پشه را از خودشان دور کنند. شما چطور آنها را عبادت میکنید؟ از آنها کمک میخواهید؟ یا میفرماید اینهایی که شما صدایشان میزنید دعا میکنید، نمیشنوند، صدایتان را بشنوند، اجابت نمیکنند.
همین طوری که دعا گاهی اوقات زبان حال است، گاهی اوقات زبان قال. یک موقع آدم شروع میکند دعای ابوحمزه از اول تا آ خر میخواند، یک بار حالش حال افتقار به خدای متعال است، غنای او، فقر خودش، اضطرار خودش عجزهای خودش را در خانه خدای متعال میبرد، دائم کشکول گداییاش دستش است. اصلاً حرفی هم به زبان نمیآورد، ولی دائم حالت افتقار و التجاء و التماس دارد. این هم دعا است. در حالی که دعای اصلی این است. آن افتقار انسان دعای اصلیاش است. همین طوری که این طرف، دعای حضرت حق و عبادت حضرت حق، این مخ العبادة فقط دعای لفظی نیست، از آن طرف هم دعای بت ها و آله فقط دعای لفظی که نیست. یک موقع آدم با لفظ میخواند، یک موقعی از ته دلش به اینها تکیه دارد. وقتی گرسنه میشود، امیدش به طعام است. وقتی تشنه میشود، امیدش به آب است و واقعا از آنها استمداد میطلبد. اینها هم یک نوع عبادت غیر به حساب میآید، منتهی عبادت خفی.
پس شرک در عبادت فقط به این نیست که انسان بتها بتراشد و بتها را بپرستد، خورشید را بپرستد ماه را بپرستد، ستاره را بپرستد. بلکه اگر از آنها میخواهد، اعلام افتقار میکند، اعلام عجز و اضطرار میکند، این هم یک نوعی شرک است. لذا ما باید از همه این شرکها نجات پیدا کنیم و همه مقامات توحید را بدست بیاوریم. بشارتهایی که به حضرت دادند به بهشت و درجات بهشت، بشارتهایی که برای موحدین دادند یک درجه نیست که آدم به اولی اش رسید قانع شود. باید برویم تا آخرین درجه بهشت که لقاء الله و آن مقامات هست، بدست بیاوریم. از این طرف هم از همه درکات شرک نجات پیدا کنیم.
الحاق به شجره طیبه، راه موحد شدن
سخن در این بود که از نظر قرآن راه رسیدن به این توحید و اخلاص چیست؟ اخلاص در عبودیت، نجات از بت پرستی چطور پیدا میشود؟ در جلسه گذشته اشاره شد از نظر قرآن ما دو تا کلمه داریم: یک کلمه طیبه، یک کلمه خبیثه. کلمه طیبه کلمه توحید است. کلمه خبیثه کلمه کفر است. خدای متعال مثال زده است، فرموده: «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ * تُؤْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»(ابراهیم/24-25) و آن طرف هم «وَمَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ»(ابراهیم/26) کلمه خبیثه هم مثل یک درختی است. واقعا این مثل را اگر آدم فهمید حقیقت کلمه خبیثه و کلمه کفر هم همین است.
مثل یک درختی است که ریشه ندارد، از روی زمین سبز شده است، قرار ندارد. در جلسه قبل اشاره کردیم موحّد شدن به این است که انسان وارد وادی توحید شود و به این شجره توحید ملحق شود، وارد وادی ولایت بشود. آن طرف هم کفر و شرک و اعراض از خدای متعال یک شجره خبیثه است. اصلش در روایات دیده اید، بنی تیم و بنی عدی و بنی امیه، اینها شجره خبیثه هستند. اگر کسی به آنها گره خورد، به شرک در عبادت مبتلا میشود.
این نکته را اشاره میکنم، حتما رویش دقت شود. در یک قدم شرک به معنای چوب و سنگپرستی است. در یک قدم دیگر شرک در عبادت به این است که انسان غیر خدا را بخواند، از غیر خدا بخواهد، به غیر خدا امید داشته باشد، از غیر خدا بترسد و برای غیر خدای متعال حقیقتی قائل باشد. هر چه هست، اوست. همه هر چه دارند، از او دارند. اگر کسی استقلالی برای غیر قائل شد، به او تکیه کرد، از او خواست، به او دل بست، از او ترسید، این مشرک میشود. ولی یک نکته لطیفتری است که چگونه آدمها مشرک میشوند؟ این سؤال، سؤال جدی است که آدمها چگونه مشرک میشوند؟ چگونه موحد میشوند؟ چگونه انسان میتواند به اخلاص در عبادت برسد؟ چگونه میتواند شرکهای خفی را از دل خودش، از باطن خودش، از سرّ خودش دور کند؟ آن خبایا و زوایای پنهانی وجود انسان هم پاک شود، چگونه میشود؟
یک مثلی یادم است از علامه طباطبایی در یکی از کتبشان، رساله لب اللباب که ازشان نقل شده، دارند. آنجا میگویند دیدهاید در حوضهای قدیمی، گاهی اوقات آلودگیها و خرهها تهنشین میکرد، آدم نگاه میکرد، میدید آب زلال است. همین که یک نفر وارد این آب میشد، یک تکانی میداد، کل آب آلوده میشد. گاهی این گونه است. انسان یک شرکهای خفی و پنهانی دارد، وقتی در صحنه امتحان واقع میشود، سر بر میدارند، همه وجود انسان را شلوغ میکنند. آدم تا بیمار نشده است، خیال میکند موحد است. همین که بیماری شد، میبیند نه بابا! کجا تو موحد هستی؟ کجا به خدا تکیه داری؟ کجا از خدا میترسی؟ کجا خدا را شافی میدانی؟ تا رزقش میچرخد موحد است.
همین که یک مقداری سفره رزقش تنگ شد، سر و صدایش بلند میشود. آن شرکهای تهنشین شده، سر برمیدارند. در بقیه امور هم همین طور است. تا بساط ما را خدا دایر کرده، با خدا هستیم. همین که یک خرده است بساط جمع میشود، آن وقت سر و صدای مان در میآید. این همانی است که آن شرک های مخفی ما بعد از این خفایا پاک میشود. چگونه آدم مشرک میشود؟ و چگونه از شرک نجات پیدا میکند؟ این نکته مهمی است.
موحد شدن به ورود به وادی توحید و سیر در وادی توحید است. وادی توحید وادی ولایت نبی اکرم و اهل بیت است. آنجا که وارد شدید، آدم را سیر در توحید میدهند، تا برسانند به سرچشمه توحید. نبی اکرم آمده ما را سیر بدهد، ببرد تو وادی توحید تا مقام اخلاص. ما را تا مقام لقاءالله ببرد. راه رسیدن به لقاءالله را هم خود حضرت بیان کرده است، که چگونه میشود به لقاءالله، به آن مرتبه کامل اخلاص در بندگی رسید.
«فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا»(کهف/110) اهل آن عمل صالح مقصود باشد و مشرک در عبادت نباشد، حتی شرک خفی نداشته باشد. در یک روایتی که خیلی لطیف است، حضرت فرمودند اینکه خدای متعال میفرماید: «و لا یشرک بعباده ربه احدا»؛ خیلی تعبیر بلندی است، باطن آیه را بیان کرده است، فرمود «لا یتخذ مع ولایت آل محمد ولایت غیرهم» با ولایت اهل بیت ولایت، غیر را اخذ نکند.
اگر در ولایت امیرالمؤمنین وارد شد، اما گاهی در کنار امیرالمؤمنین دیگری را هم قبول دارد، این هم دو گونه است، گاهی اوقات هم عرض حضرت کسی را قرار میدهد، میگوید حضرت چهارمی خلفای راشدین است. این یک گونه شرک در ولایت است. این شرک جلی است. یک شرک خفی هم دارد. شرک جلی مثل این است که میگوید امیرالمؤمنین، اهل بیت و صحابه. این شرک جلی جلی است.
وادی ولایت نبی اکرم یعنی «تارکم فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» دیگر سوم ندارد. اصحاب خوبهایشان شیعه هستند. پس ببینید این یک شرک جلی است. شرک خفی این است که انسان در رفتارش، دل بستگیهایش، عملش از وادی ولایت خارج میشود. این قاعده کلی را عنایت داشته باشید. همین طوری که در هر عملی از اعمال انسان، انسان یک نگاه میکند، یک حرف میزند، یک جمله میگوید، دوستی میکند یا میبرد قطع میکند، در عمق این فعل اگر نگاه کنید، یک پرستش است.
انسان یا دارد خدا را میپرستد، یا غیر خدا را میپرستد. همین طور که پرستش تعطیل شدنی نیست. نمیشود بگوییم من در این نگاهم پرستش نمیکنم. نمیشود. انسان یک هدفی دارد، به آن هدف دل بسته، در راه آن هدف دارد سرمایه گذاری میکند. پرستش تعطیل نمیشود، ولایت هم تعطیل نمیشود. ما هر کاری که انجام میدهیم، حتی یک ضربان قلب مان، یک نگاه مان، یا در محیط ولایت حضرت حق و اولیا الهی است، یا در محیط ولایت اولیاء طاغوت است. از نظر قرآن سوّم ندارد. «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور والذین کفروا اولیائهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات» دو تا ولایت است.
پس بنابراین اگر کسی میخواهد به مقام اخلاص در توحید برسد، حضرت این گونه فرمودند «لا یشرک بعباده ربه». اگر میخواهید به مقام لقاء الله برسید، حقیقت توحید را به شما عطا کنند، موحد و مؤمن شوید به مفهوم حقیقی اش، عالمتان عوض شود، شرک نداشته باشید، فرمود شرک در عبادت، یعنی «لا یتخذ مع ولایت آل محمد ولایت غیرهم». بعد در حدیث فرمود «و ولایتهم العمل الصالح»؛ آن عمل صالحی هم که خدای متعال فرمود، نبی اکرم به ما تعلیم کردند که اگر میخواهید به لقاءالله برسید، یک عمل صالحی است باید انجام دهید. نفرمود فلیعمل صالحا؛ «فلیعمل عملا صالحا»؛ فرمود آن عمل صالح معرفت الائمه است، ولایت ما است.
حضرت راهش هم یاد داده، میگوید اگر میخواهید به لقاء الله برسید، اگر میخواهید موحّد کامل شوید، اول این عمل صالح را باید انجام دهید، باید ولایت ائمه را قبول کنید، بعد هم همه وجودتان در وادی ولایت باشد. وادی ولایت وادی توحید است: «ولایت علی بن ابی طالب». حصن توحید است. کما اینکه «کلمه لا اله الا الله حصنی»؛ اخلاص در ولایت داشته باشید، نه اینکه بگویید امیرالمؤمنین و دیگران. نه اینکه به طور مخفی از ولایت امیرالمؤمنین بیرون بروید. اگر انسان همه وجودش دنباله رو امیرالمؤمنین بود، با همه وجود وارد این وادی شد، که وادی اخلاص است، آدم را به سمت توحید میبرند، انسان را پاک میکنند، تطهیر میکنند. این ولایت ولایتی است که «یخرجهم من الظلمات الی النور».
س ببینید کما اینکه این طرف اگر کسی بخواهد به اخلاص در توحید برسد، باید وارد وادی ولایت شود؛ آنان هستند که اصل توحید هستند، شجره توحید هستند. آنها هستند که توحید را بپا میکنند، آنها هستند که ارکان توحید هستند. هر کسی اگر میخواهد به توحید کامل برسد، باید با همه وجود فانی در وجود نبی اکرم شود. اگر کسی با همه قوا متعلق به نبی اکرم شد، تحت سرپرستی حضرت قرار گرفت، از غیر اعراض کرد؛ از سرپرستی نبی اکرم و اهل بیت جز اخلاص چیزی حاصل نمیشود. این است که در ذیل همین روایت فرمود «من اشرک بعباده ربه فقد اشرک بولایتنا» این عبارت را دو گونه میشود معنا کرد: یک معنایش این است که اگر جایی دیدی کسی شرک دارد، حتی شرک خفی، بدانید از ولایت ما خارج شده. اگر در ولایت ما خالص میماند، ما او را خالصش میکردیم.
یک جایی دستش را از دست امیرالمؤمنین جدا کرده، خب به شرک میافتد. پس راه رسیدن به اخلاص از نظر قرآن، قرآن اگر دعوت به توحید میکند، دعوت به مقامات میکند و حضرت به موحدین بشارت میدهد. همه بشارت های قرآن مال موحدین است. از بشارت ساده که جنت است تا مقام عالی که جنتی مقام رضوان و بالاتر از آن است. اگر همه بشارت های دنیوی و اخروی مال موحدین است، راه رسیدن به توحید به اخلاص و نجات پیدا کردن از شرک خفی و جلی، به خصوص شرک خفی، این است که انسان وارد وادی ولایت نبی اکرم و اهل بیت شود. اگر با همه قوا آنجا رحل انداخت، آن وادی وادی اخلاص است، وادی توحید است. از اولین قدم که وارد میشوید، نصاب توحید را دارید.
سیر در درجات توحید برای موحدین
البته هر چه بیشتر در این وادی سیر کنید، به اخلاص بیشتر، به توحید بیشتر میرسید. سیر در درجات توحید برای موحدین سیر در مقامات در وادی ولایت است. این مضمون آیه قرآن که فرمود: «هُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ اللَّهِ وَاللَّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ»(آل عمران/163) حضرت آیه را این گونه معنا کردند: «هم درجات للمؤمنین» محیط ولایت ما و ما درجات بر مؤمنین هستیم. هر کسی مقامش به اندازه جایگاهش در وادی ولایت ماست. ما باید در وادی ولایت با امام سیر کنیم، و امام ما را سیر میدهد، سیر در مقامات در وادی ولایت میدهد، سیر در مقامات وجودی خودشان میدهد.
وادی توحید وادی وجود نبی اکرم است. هر کسی که به اندازه ای که در مقامات نورانیت نبی اکرم سیر میکند و به فنا در آن مقامات میرسد، به مقام توحید میرسد. تا برسد به سرچشمه که مثل نور و آن مثل نور الهی وجود مقدس نبی اکرم، اصل نبی اکرم است. پس همین طوری که توحید از این طرف همین گونه به کسی داده نمیشود. هر کسی بیاید بگوید آقا من میخواهم راه توحید را بروم، میشود مثل ابلیس. ابلیس دو رکعت نماز خوانده، چهار هزار سال طول کشیده است. توحید از آن در نمیآید.
اگر کسی در وادی ولایت امیرالمؤمنین رفت، در وادی ولایت الله رفت، در وادی نبی اکرم وارد شد، به این شجره طیبه متمسّک شد، با تعابیر مختلفی که در قرآن است، سیرش در مقامات توحیدی با نبی اکرم معنا میشود، حضرت او را سیر میدهند. انسان را به معراج میبرند. «الصلاة معراج مؤمن» این نماز را که میخوانی، میبرند به معراج. کی میبردت؟ ملائکه میبرند؟ ملائکه چه کاره هستند؟ ملائکه کارگزاران دستگاه حضرت امیر هستند. معراج چیست؟ معراج مقامات خود نبی اکرم و امیرالمؤمنین است. تعابیری در روایت دارد. حضرت وقتی به معراج رفتند، خدای متعال با لسان امیرالمؤمنین صحبت کرد. این یعنی چی؟ یعنی متکلم در آن مقام هم امیرالمؤمنین است. منتهی امیرالمؤمنین همان رسول الله است، وجود مقدس رسول الله همان امیرالمؤمنین است.
مقامات معراج که مؤمن دارد، در مقامات ولایت آنهاست. خبر دیگری نیست. بعضی ها سختشان است، اگر گفتند معراج یک بابهایی است، بالا میروی، میگویند خب خوب شد. اگر گفتیم مقامات امیرالمؤمنین است، سختشان میشود. یعنی مثلاً میتواند معراج یک مقامات هپروتی تخیلی باشد، ولی اگر گفتیم مقامات امیرالمؤمنین است، سیر در معراج یعنی بروید تا مقامات ولایت حضرت، هر نمازی که میخوانید، یک سیری با حضرت کنی، حضرت را ببینی برگردی. معراج همین است. آدم وقتی در نماز میایستد اگر خیلی موحد شد، میبرند و یک چهره نمایی از نبی اکرم برایش میشود و بر میگردد.
حقیقت ذکر و صلاه به وجود مقدس حضرت برمیگردد. حقیقت نماز ذکر است لذا فرمود: «أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی»(طه/14) و «وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَلَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ»(عنکبوت/45) ذکر الله نبی اکرم است. در قرآن مکرر ذکر به نبی اکرم تفسیر شده است. لذا در روایت ذیل آیه «الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُ الْقُلُوب»(رعد/28) فرمود: «بِمُحَمَّدٍتَطمَئِنُّ القُلوبُ وَ هُوَ ذِکرُاللَّهِ وَ حِجابُهُ» همه وادی ذکر وادی ولایت نبی اکرم است. از همه لطیف تر در آیه نور توضیح داده که نور نبی اکرم در مشکات تجلی پیدا میکند و این مشکات در خانه های خواهد آمد که «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ»(نور/36)؛ اصلا ذکر در وادی نبی اکرم است.
چون خود حضرت عین ذکر هستند. نور در بیوت نبی اکرم است. چون خود حضرت کلمه نور هستند. «نبی رحمتک و کلمه نورک» پس این طرف توحید یک چیز خیالی نیست. آدم باید وارد ولایت نبی اکرم و اهل بیت شود. انسان را در مقامات توحیدی و اخلاص که مقامات وجودی خودشان هست سیر میدهند. آدم را میبرند تا برسانند به حقیقت توحید که «معرفتی بالنورانیه معرفه الله» اگر آدم توانست امیرالمؤمنین را در آن سیمای حقیقی اش ببیند، آن مثل نور الهی که حقیقت نورانیت نبی اکرم است ببیند «مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ» اگر آن را دیدی، موحد حقیقی میشوی. خدا را در آینه حقیقی نبی اکرم مشاهده کنی، عین توحید میشود.
اساس بتپرستی و شیطنت
این طرف هم همین طوری است. درست است انسان چوب و سنگ میپرستد، مشرک میشود. انسان اگر از غیر خدا خواست، مشرک میشود. کمیجلوتر برود، چوب و سنگ هم نیست، آدم به غیر خدا تکیه میکند، مشرک میشود به شرک خفی. ولی سؤال این است کی این بتها را بپا میکند؟ کی میآید مردم را دعوت میکند به سنگ و چوب؟ انبیاء آمدند و این بتهای چوبی را شکستند و بتکده را ویران کردند. روی دوش نبی اکرم، امیرالمؤمنین همه بتها را از کعبه پایین ریختند.
خیال نکنید تمام میشود. یک بتهای جدید برای آدم میتراشند، بت تکنولوژی، بت فلان. بت که شاخ و دم ندارد. شیطان یک بتهای جدید برایمان میتراشد. شکل بتمان عوض میشود. آن موقع خرما درست میکردند، تکیه میکردند، خیال میکردند خرما حفظ شان میکند، صبح هم خرماها را میخوردند. حالا هم یک گونه دیگری است. یک تکیهگاه دیگری برای خودمان درست میکنیم. یعنی شیطان که ما را رها نمیکند. اساس بت پرستی و شیطنت مال شیطان و اولیاء طاغوت است.
همین طوری که این طرف «ارکان توحیدک» داریم، آن طرف هم ارکان کفر داریم. همین طور که این طرف اولیاء الهی داریم، آن طرف اولیاء طاغوت داریم. آنها «یخرجونهم من النور»؛ یعنی از وادی توحید الی الظلمات؛ یعنی وادی شرک. وادی توحید وادی نور است؛ «الله نور السموات و الارض». وادی شرک وادی ظلمات است. این سیر توسط کی واقع میشود؟ «والذین کفروا اولیاءهم طاغوت». آنها هستند که «یخرجونهم من النور الی الظمات».
پس آن طرف هم کلمه کفر یک شجره خبیثه است. اگر دیدید کسی مشرک شد، در وقع از شاخ و برگ آن شجره خبیثه شده است، از فروع آن شجره خبیثه شده است، از آن شجره خبیثه میخورد. همین طوری که این طرف شجره طوبی داریم که اصلش در خانه امیرالمؤمنین است، در روایات هست. در بعضی روایات هم به خود امیرالمؤمنین تفسیر شده است. «السَّلامُ عَلى شَجَرَةِ طوبى» و شاخ و برگش در خانه همه مؤمنین در بهشت است و همه مؤمنین از شجره طوبی میخورند. رزقشان را از دست امیرالمؤمنین میگیرند، رزق مادی و معنویشان را. ماه رمضانشان را از امیرالمؤمنین میگیرند.
آن طرف هم یک شجره زقوم و طعام الاثیم است. گناهکاران طعامشان شجره زقوم است، از شجره زقوم میگیرند، از شجره خبیثه میگیرند، از میوه شجره خبیثه میگیرند. این شرکی که در دلشان است، صفات رذیلهای و نفاقی که هست، ثمرات آن شجره خبیثه است. اوست که دارد میدمد، شیطان است که نفخ و نفث دارد. دعای روز ماه رمضان را خواندید، حدود بیست تا از مضرات شیطان را گفته است. خدایا به تو پناه میبرم از نفخه، وسوسه، کیده، خدعه، مکاره، غروره، امانیه، شرکه و...
پس حقیقت شجره کفر اولیاء طاغوت هستند. اولیاء طاغوت چه کسانی هستند؟ دشمنان نبی اکرم اند. حقیقت شجره توحید نبی اکرم و اهل بیت هستند، حقیقت وادی توحید نبی اکرم و اهل بیت هستند. حقیقت و وادی کفر آن طرف است. اگر کسی مشرک میشود، آنها شرک را در او میدمند. البته بی خودی آنها ولایت پیدا نمیکنند. «والذین کفروا اولیائهم الطاغوت». خدای متعال ما را آزاد گذاشت در این که اُلوهیت او را بپذیریم یا نپذیریم. خیلی عجیب است آیه الکرسی دیگر. اُلوهیت وقتی تعریف میشود در آیه الکرسی، بعد میفرماید «لا اکراه فی الدین». باطنا کار با نظام حقوقی ندارید. باطنا مکره نیستید، آزاد هستید در پذیرش اُلوهیت.
اگر پذیرفتید، «الله ولی الذین آمنوا». اگر کفر ورزیدید، «والذین کفروا اولیائهم». نتیجه چه میشود؟ نتیجه این میشود که همه انذارهایی که کردند، گفتند مواظب باشید وارد وادی ولایت اولیاء طاغوت نشوید، شرک نورزید، از آنها تبرّی تام بجویید. همه بشارت هایی هم که دادند، گفتند از نبی اکرم جدا نشوید، از امیرالمؤمنین جدا نشوید. همه بشارتها اینجاست. همه انذارها آنجاست. پس در واقع آن کفری که ما از آن تبرّی میجوییم، یک چیز خیالی و موهوم نیست. یک کلمه کفر دارید، میگوید مواظب باشید به این کلمه کفر مبتلا نشوید. اگر مبتلا شوید، شما را تا گاو و ماهی میبرند. میبرند مشرک محض میکنند. «یخرجونهم من الظلمات». تا شما را هم صحبت آتش نکنند، دست بر نمیدارند. این طرف چیست؟ این طرف هم یک حقیقت نورانی به نام نبی اکرم و اهل بیت است. سیر در این وادی، سیر در مقامات توحید است.
باطن مقامات بهشت
نکته آخر اینکه همه بشارتهایی هم که میدهند، بشارت به بهشت، به رضوان میدهند، همه این بشارتها بشارت به خود ولایت نبی اکرم است. همه مقامات بهشتی ما مقامات نبی اکرم است. همه نعم بهشتی باطنش امام است. این در آیات قرآن با لطافت بیان شده است. در روایات ما عجیب آمده است. این روایت را مرحوم مجلسی وقتی نقل میکنند از بصائرالدرجات، یک شرحی بر آن دارند. روایت ذیل آیات سوره مبارکه واقعه است که در مورد اصحاب المیمنه بیان میکند: «وَمَاءٍ مَّسْکُوبٍ * وَفَاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ * لَّا مَقْطُوعَةٍ وَلَا مَمْنُوعَةٍ * وَفُرُشٍ مَّرْفُوعَةٍ * إِنَّا أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَاءً» مقامات بهشتی اصحاب یمین را ذکر میکند، میفرماید اینها آب گوارایی برایشان «ماء مسکوب»، میوه های فراوان که دائما در اختیار آن هاست، «لا مقطوعه و لا ممنوعه»؛ نه پایانی دارد، نه منع میشوند، همیشه در اختیار آنهاست، «و فرش مرفوعه»؛ بساطت های نعمت و لذت برایشان فراهم است. حضرت فرمودند «إنه و اللَّه لیس حیث یذهب الناس إنما هو العالم و ما یخرج منه»
این آیه آن جور که مردم خیال میکنند، نیست. ناس در این جور موارد معمولا مقصود آنهایی است که از اهل بیت جدا هستند و معارفشان را از دیگران میگیرند. برای خودشان دکان درست کردند. میفرماید آن که آنها میگویند نیست. این نعمتهای بهشتی حقیقتش عالم است و آنچه از عالم صادر میشود. عالم در این روایت یعنی امام معصوم. حقیقت این نعم امام معصوم است.
بعد مرحوم مجلسی این روایت را توضیح میدهند میگویند یعنی چی ماء مسکوب؟ فاکهه کثیره امام است اینها یعنی چی؟ ابتدا میگویند که غیر از این بهشت ظاهری که در عالم آخرت ما وارد میشویم که واقعا نهرهای آب و میوههای فراوان است، بساطت لذت و خوشی برای مؤمن فراهم است؛ البته لذتهای بهشت همه نورانی است. این لذتهای ظلمانی نیست. میفرماید غیر از آن بهشت، یک بهشت باطنی هم داریم که وادی ولایت امام است.
شروع میکنند شرح کردن این ماء مسکوب آنجا چیست، فاکهه کثیره در وادی ولایت امام یعنی چه، بعد یک قدم میروند جلوتر میگویند بلکه همان بهشتی هم که در عالم آخرت است، باطنش همینها است. گمان میکنم این دومی درست است. یعنی اصلا همه نعم باطن بهشت امام است.
از شما یک سؤال میکنم آیا همه نعمتهایی که در دنیا به ما میرسد، نازله رحمت خداست یا نه؟ بهشت هم همین طور است. رحمت خداست. امام معدن رحمت است، رحمة موصوله است. هر چی که به ما میرسد از وادی ولایت امام است. ما را بشارت به توحید دادند و انذار از شرک کرده اند ولی در ترجمه دقیق به ما گفته اند از نبی اکرم و اهل بیت جدا نشوید. دنبال اولیاء طاغوت نروید. «الا تعبدوا الا الله»؛ یعنی این. یعنی از شجره طیبه جدا نشوید. به شجره خبیثه ملحق نشوید. آن وقت روایات چقدر قشنگ معنا میشود.
اول ماه شعبان یک روایت مفصلی است که مرحوم محدث قمی یک قسمتش را نقل کردند. روایت در بحار و بقیه مصادر هست. روایت مفصل است که امیرالمؤمنین عبور میکردند، دیدند یک عدهای نشستند راجع به قضا و قدر بحث میکنند، توبیخشان کردند، گفتند این بحثهایی که به شما مربوط نیست، چرا بحث میکنید؟ بعد توضیح دادند ماه شعبان است، گفتند من دارم میبینم شجره طوبی شاخ و برگ خودش را از بهشت از شجره طوبی نازل کرده است و شما را با خودش بالا ببرد و میبینم یک عدهای به این شاخ و برگها متمسک هستند. بعضی یک شاخه، بعضی بیشتر دارند با شجره طوبی سیر میکنند. شجره زقوم هم شاخ و برگ خودش را از اعماق جهنم آورده، در اختیار قرار داده است. یک عدهای با این شاخ و برگها دارند میروند تو اعماق جهنم.
ماه یک چنین ماهی است، حواستان را جمع کنید، مواظب باشید، با شجره طوبی سیر کنید، با شجره زقوم سیر نکنید. خب شجره طوبی کیست؟ «السلام علی شجره طوبی». امیرالمؤمنین شاخ و برگ ولایت خودش را پهن کرده. اینکه در ماه رمضان درهای بهشت باز است، درهای بهشت درهای ولایت نبی اکرم است. و اینکه درهای جهنم بسته است، یعنی باب ولایت شیطان مسدود شده است.
حقیقت موحد شدن
بنابراین نکته همین است، موحد آن کسی است که با شجره توحید سیر میکند. لذا فرمود شیعیان ما برگ این درخت هستند. بالاتر از اینکه ما مقام نداریم. فرمود شیعیان ما برگ های شجره توحید هستند. حتی این شجره توحید در عالم دنیا برگ میدهد، در پاییز برگش میریزد. دوباره فرمود هر مؤمنی به دنیا میآید یک برگ به او اضافه میشود، از دنیا که میرود یک برگ از آن کنده میشود. این شجره توحید در این عالم ماست. در آن عالم هم آدم که از این دنیا میرود، دوباره در آن عالم سبز میشود.
پس حقیقت موحد شدن یعنی این. یعنی رسیدن به شجره توحید. یعنی رسیدن به کلمه توحید. «کلمه لا اله الا الله حصنی». این کلمه «فمن دخل حصنی» پیداست که این کلمه از جنس لفظ نیست. والا نمیشد واردش شد. «فمن دخل حصنی امن من عذابی». این کلمه توحید خود نبی وادی ولایت نبی اکرم است و محیط نورانی ولایتشان. آن طرف هم محیط ظلمت است. همه انذارهای قرآن به این دو تا بر میگردد: به انذار در شرک در عبادت و اخلاص در بندگی. شرک در عبادت، نتیجه اعراض از ولایت الله و تولی به ولایت دیگران است و اخلاص در عبادت نتیجه تولی به ولایت الله است. لذا حقیقت توحید با تبرّی و تولّی درست میشود. این میشود باطن توحید.
این نکته خیلی جای تأمل دارد، همه بشارتهای قرآن را ببینید. اول که آدم وارد وادی توحید میشود، میوههای بهشتی میبیند اول که به بهشت هم نرسیده، همین میوه های دنیایی را میبیند، به او میگویند موحّد باش، این میوه ها، رزق ها و نعمت ها از خداست. خدا را ببین. اگر کم کم یک مدتی اهل حمد بود، پردهها کنار میرود، هر نعمتی که میبیند، در آن نعمت رحمت خدا را مشاهده میکند «و برحمتک تعلّقی» از سرچشمه رحمت خدا مینوشد. اسیر آب و نان و چای و اینها نیست. اگر یک خرده بالاتر رفت، نعم بهشتی را به او نشان میدهند.
اگر در نعم بهشتی هم غور کرد، آنجا هم میهمان خود خدای متعال میشود. ضیافت خاص است، میشود «جنّتی». همه این مقاماتی که میبینید، مقامات نبی اکرم است. هم در دنیا همه نعمت های بهشتی و بشارت های موحدین را خود حضرت میدهند. من این جمله ای که در باب امیرالمؤمنین از وجود مقدس نبی اکرم وارد شده است که «و انت تنجز عداتی» گمان میکنم معنایش این است: وعدههایی که پیغمبر به ما داده خودش نقد میکند، خودش وفا میکند.
هر چه پیامبر به موحّدین وعده داده، امیرالمؤمنین وفا میکند. لذا لواء الحمد روز قیامت دست امیرالمؤمنین است. کلید بهشت را خدای متعال که در روایت هست، دست نبی اکرم میدهد؛ یعنی مأمور میشود خازن بهشت میآید کلید را میدهد، حضرت کلید را دست حضرت امیر میدهند. کلید جهنم را هم همین طور. همه درجات بهشتی که پیغمبر وعده داده، همان باغستان ها و نخلستان ها و مقامات امیرالمؤمنین است، تجلیات خودشان است. لذا همه ازلاً و ابداً میهمان نبی اکرم هستیم.
هیچ خبری هم در عالم غیر از این نیست. در بهشت هم برویم، میهمان هستیم، در فوق بهشت هم برویم، میهمان هستیم. صاحب خانه کیست؟ امیرالمؤمنین علی علیهالسلام. البته پیداست صاحب خانه حقیقی خداست، ما که ائمه را نمیپرستیم، ولی آقا صاحب خانه هستند. لذا در دعای ماه رجب فرمودند: «لا فرق بینک و بینها الا انهم عبادک و خلقک»؛ هیچ فرقی بین تو و آنها نیست، الا اینکه آنها عباد و خلق تو هستند.
لذا همه بشارتها بشارت به بهشت خودشان است. لذا بالاترین بهشت بشارتی که امام حسین روز عاشورا به سعید بن عبدالله داده است. سپر حضرت شد، حضرت نماز را خواندند، سیزده چوبه تیر را با بدنش گرفته بود، حضرت بالا سرش آمدند، عرض کرد هل اوفیت؟ آقا شما قبول کردید؟ حضرت فرمود «انت امامیفی الجنه»؛ به سعید بن عبدالله روز عاشورا میگویند «انت امامیفی الجنه». یعنی بهشت سعید بن عبدالله این است که دائماً در محضر امام حسین است.
در روایت هست که همه مقامات بهشت از نور سیدالشهدا آفریده شده، دیده اید روایت را، فرمود بهشت از نور سیدالشهداء آفریده شده با همه مقاماتش. آن وقت آنهایی که اخص الخواص هستند، «انت امامیفی الجنه». لذا همه بشارت ها همین هست. همه انذارها هم از گرفتاری در ولایت اولیاء طاغوت است که حقیقت نار و جهنم هم همان افراد هستند. «النار ولایت عدو آل محمد»
ذیل این آیه قرآن «إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ * وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ»(انفطار/13-14) امام رضا(ع) فرمود: نعیم ولایت ماست. ابرار شیعیان هستند «انتم نور اخیار و هداه ابرار». آنهایی که به هدایت امام میرسند، میشوند ابرار. حضرات امام الابرار هستند. اگر کسی جزو ابرار شد در نعیم قرار میگیرد. نعیم به محیط ولایت حضرات تفسیر شده است و این مطلب ذیل آیات سوره مبارکه تکاثر که فرمود: «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ» قابل مشاهده است.
در واقع خدا بهشت را در دنیا آورده است، و روز قیامت سؤال میکند وارد بهشت شدید یا نشدید؟ سؤال همین است. من بهشت را آوردم در اختیار شما گذاشتم، رفتید توی بهشت یا نرفتید؟ جهنم هم درش باز بود رفتید توی جهنم؟ لذا همه چیز و همه دل مشغولی ما باید همین یک کلمه باشد که به امام برسیم که اگر رسیدیم به توحید و بهشت برین دست یافتهایم.
السلام علیک یا اباعبدالله....
/2759/
تازه های اخبار
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}