اگرچه تاثیرپذیری جهان اسلام از شریعتی در مقاطع مختلف با فراز و نشیب‌هایی مواجه بوده و شاید در مقاطعی به اندیشه شریعتی بیشتر اقبال شده و در مقاطعی کمتر، اما با این وجود می‌توان شریعتی را یکی از مهمترین متفکران جهان اسلام نام نهاد.

در گزارش پیش رو در گفتگو با کارشناسان منطقه‌ای، به بررسی جایگاه اندیشه علی شریعتی در کشورهای اسلامی نگاهی خواهیم داشت.

یکی از دلایلی که می‌توان به عنوان عامل اقبال مردم و نخبگان جهان اسلام به اندیشه شریعتی نام برد این است که جهان اسلام متأثر از جریانات چپ بود و این ادبیات نیز در شریعتی مشهود بود. لذا فضای حاکم بر کشورهای عربی و اسلامی در آن دوره، بخصوص نیمه دوم قرن بیستم، می‌تواند یکی از دلایل اقبال به اندیشه شریعتی باشد.

حجت الله جودکی، رایزن فرهنگی سابق ایران در مصر در این باره به خبرنگار مهر گفت: چپ اسلامی یک جریان فکری است نه جریانی سیاسی. محدود به جهان عرب هم نیست، بلکه در کل جهان اسلام حضور دارد. در دوران معاصر اندیشه چپ اسلامی به نظر من با شریعتی شروع شده است. چپ به معنای این است که اپوزیسیون وضع موجود است. یعنی مخالف وضع موجود است. وضع موجود را برنمی تابد. شریعتی هم همینطور بود وضع موجود را برنمی‌تابید.

وی ادامه داد: اندیشه شریعتی به این دلیل کهنه نشده که ضد تحجر است. مثلاً شریعتی یک کتاب نوشت به نام پدر مادر ما متهمیم و تمام آن چیزهای سنتی را که متحجرانه می‌دانست زیر سوال برد. این چپ است. یعنی همچنان زایش دارد. نه اینکه هر حرفی زده آن دیگر تا ابد همان است، نه. آن حرف باعث شده که افرادی تربیت بشوند که بروند دنبال تولید فکر. چرا؟ چون یک چیز سنتی را دربست نپذیرفتند. مدام مجبور است فکر کند.
وی افزود: در گفتمان شریعتی، چپ اسلامی خیلی متمرکز شد و تجلی پیدا کرد. شریعتی توانست کاملاً خط و ربط دارش کند. در زمان شریعتی این گفتمان خیلی قوّت گرفت و رشد کرد، طوری که خودش منبع فکر شد و شریعتی چیزهایی به آن اضافه کرد که باعث شد تأثیر وسیعی بگذارد.

همچنین عباس برومند اعلم کارشناس مسائل شمال آفریقا در مورد تأثیر جریان چپ اسلام گرا از شریعتی به خبرنگار مهر گفت: دو گروه، دو تیپ فکری هستند که مخاطب اصلی آرای شریعتی بودند؛ یکی جریان‌های نواندیش دینی و دیگری جریان چپ اسلام‌گرا. چپ گرای مسلمان با چپِ اسلام‌گرا فرق می‌کند.

وی ادامه داد: چپ اسلام‌گرا کسی است که بحثش اسلام است، دال مرکزی اندیشه اش اسلام است و به دنبال این هست که بر مبنای اسلام طرح نویی دراندازد، منتهی برای این مقصودش از ادبیات و آرا و اندیشه‌ها و المان‌های جریان چپ استفاده می‌کند. شریعتی مثلاً می‌تواند درایران ما چنین چیزی باشد. اما چپ مسلمان کسانی هستند که به لحاظ عقیدتی کاملاً سوسیالیست هستند اما این سوسیالیسم را در چارچوب هویتشان قبول دارند و دراینجا دین جزئی از هویت‌شان است. وظیفه ذاتی برای خودشان نسبت به اسلام و اسلام‌گرایی و ترویج اسلام قائل نیستند. اسلام را به عنوان یکی از شاخصه‌های بنیادین هویت خودشان می‌شناسند و معتقدند در چارچوب این هویت ما بایستی اندیشه سوسیالیسم را داشته باشیم. همان جا می‌شود به او گفت چپ مسلمان.

وی افزود: اگر بخواهیم دو شاخص قرار دهیم برای اینکه چرا شریعتی در مصر و به طور پراکنده در شمال آفریقا مقبولیت پیدا کرده این دو شاخص مهمترین است. یکی اینکه ایشان در آرا و آثارش نماینده هیچ فرقه‌ای نیست و شما نمی‌توانید او را متهم به شیعه گری یا ترویج شیعه گری کنید و دوم اینکه مباحثش درون مایه سوسیالیستی دارد و این با فضای حاکم بر کشورهای عربی و اسلامی در آن دوره، بخصوص نیمه دوم قرن بیستم سازگاری دارد. کما اینکه در ایران خودمان هم همینطور بود. در دهه سی و چهل غلبه جریان چپ بر فضای روشنفکری ما خیلی جدی بود.

حیدر حب الله پژوهشگر لبنانی نیز در مورد ارتباط جریانات چپ و شریعتی در جهان اسلام به خبرنگار مهر گفت: ارتباطوثیق و نقاط مشترک زیادی بین دکتر شریعتی و جریانات چپ وجود دارد. ادبیات شریعتی خیلی آنها را جذب می‌کرد. البته این به معنای تأثیرپذیری آنها از دکتر شریعتی نیست؛ اما به افکار او راه دادند و از او استقبال کردند. خصوصاً که او به عنوان رقیب جریان چپ مطرح نبود. مثلاً شهید صدر هم از مبارزه با ظلم و کمک به فقرا و مستضعفان حرف میزد، اما چون خودش نظرگاه اسلامی مستقلی بود و رویکرد ضدچپ داشت، برای چپ‌ها خوش نمی‌آمد.

وی ادامه داد: همه نویسندگان و متفکران جریان شیعه روی جریان چپ اثرگذار بودند. خیلی از چپها اصلاً اهل نماز و عبادت بودند. لذا اگر کسی بگوید همان افکار سوسیالیستی در اسلام هم هست خوب طبعاً جذب می‌شوند و مسلمان می‌مانند. حتی سیدقطب که می‌گفت زائد مال را باید انفاق کرد خیلی نزد علاقمندان به سوسیالیسم مقبول افتاد.

حیدر حب الله در مورد تأثیرپذیری جهان اسلام از اندیشه شریعتی گفت: جریانات اسلامی حقیقتاً از شریعتی خوششان می‌آمد و از او اثر پذیرفتند. عقیده اخوان المسلمین تغییر و انقلاب در برابر ظلم حکام جائر است که در سراسر جهان اسلام حضور دارند. وقتی شریعتی فکر علوی و فاطمی را در برابر فکر اموی و عباسی مطرح می‌کرد خیلی برایشان جذاب بود. شریعتی وجوه مثبت تشیع را مطرح می‌کرد که شیعه حرکتی زندگی‌بخش دارد نه حرکتی صوفیانه و منعزل از جامعه. اخوانی‌ها با این خیلی همراهی می‌کردند.

وی افزود: بعد از شکست اعراب در ۱۹۶۷ در برابر اسرائیل، آنها احساس شکست سنگینی کردند و تا امروز خودشان را سرزنش می‌کنند. شکست عبدالناصر به عنوان رهبر انقلابی جهان عرب اثر سوئی بر روحیه اعراب گذاشت. لذا از پیروزی حزب الله خیلی خوشحال شدند. همین‌طور هر فکری که حرف از تغییر و خودباوری بزند - مانند آثار شریعتی - برایشان جذاب است.

جدا از تعامل جریانات چپ در جهان اسلام با اندیشه شریعتی و تأثیرات متقابلی که این دو بر هم گذاشتند، برای بررسی دقیق‌تر تأثیر اندیشه‌های شریعتی در جهان اسلام، لازم است کشورهای اسلامی به صورت جداگانه مورد بررسی قرار گیرند. افغانستان، ترکیه و مصر، سه کشوری است که نسبت به دیگر کشورهای اسلامی تأثیر بیشتری از اندیشه‌های شریعتی گرفتند. به طوری که در ترکیه هنوز هم آثار شریعتی جز پر فروش ترین کتاب‌های مذهبی است، در افغانستان روشنفکری وجود ندارد که شریعتی را نخوانده باشد و در مصر هم شریعتی کاملاً شناخته شده است و آثارش کاملاً ترجمه شده اند.

شریعتی در افغانستان و ترکیه نسبت به دیگر مناطق جهان اسلام تأثیری جدی و «تعیین کننده» داشته است. تأثیر شریعتی منحصر به شیعیان افغانستان نبوده است بلکه بسیاری از چهره‌های اهل سنت نیز از جریان روشنفکری در ایران متأثر بودند. امین کریم از چهره‌های مطرح اسلامگرای افغانستان ریشه روشنفکری دینی در این کشور را افکار سیدجمال، محمد عبده و اقبال لاهوری می‌داند و از نمایندگان جدید آن شریعتی و سروش را نام می‌برد. البته نظریات سروش را انحرافی می‌داند.

لطیف پدرام از متفکرین برجسته افغان درباره حضور افکار دکتر شریعتی در افغانستان می‌گوید: «من فکر نمی‌کنم روشنفکر جدی، چه چپ کمونیست و چه مسلمان در افغانستان وجود داشته باشد و شریعتی را نخوانده باشد یا با شماری از مهمترین آثار او آشنا نباشد.»

هیچیک از متفکرین ایرانی نتوانسته‌اند تأثیری همپای شریعتی در افغانستان داشته باشند. کتاب‌هایی که اوایل انقلاب در دانشگاه‌های افغانستان مثل کابل و بلخ و… مطالعه می‌شد کتابهای شهید مطهری، دکتر شریعتی، سید قطب و پیام‌ها و سخنان حضرت امام بود. و هنوز هم شریعتی حرف اول را در مجامع دانشگاهی افغانستان میزند. در افغانستان علاوه بر عامل همزبانی که در تسهیل ورود اندیشه‌های دکتر شریعتی به این کشور بسیار مؤثر بوده، فضای سیاسی مملو از جهاد و مبارزه در دهه ۸۰ میلادی نیز زمینه ساز اقبال به اندیشه‌های دکتر شریعتی بوده است. در افغانستان نیازی به ترجمهکتابهای دکتر شریعتی نبوده است و همین سبب شده که کتب او به راحتی وارد فضای فکری و فرهنگی افغانستان شود. از سوی دیگر فضای افغانستان در دهه ۸۰ میلادی فضایی مالامال از جهاد و مبارزه و البته با رنگ و بوی اسلامی است و چه کسی بهتر از دکتر شریعتی می‌تواند سخنگوی اسلام انقلابی باشد و آن را تئوریزه و ترویج کند؟

با سقوط شوروی و شاید در تقابل با فضای طالبانی افغانستان، رویکردهای غربگرایانه در افغانستان رشد کرده و لذا نگاه به شریعتی در افغانستان کمرنگ شد. اما پس از اشغال افغانستان توسط آمریکا و با شکست غرب در این کشور و شکل گیری دوباره روحیه‌ای ضدامپریالیستی، شریعتی مجدداً برای جامعه افغانستان کارکرد پیدا کرد. لطیف پدرام یکی از متفکرین برجسته افغان در این رابطه می‌گوید: «شکست غرب در افغانستان به‌دلیل گسترش روزافزون فقر و تشدید شکاف‌های طبقاتی، تعطیل شدن عدالت به تبع اشغالگری‌ها، شکست اخلاقی غرب در زندان ابوغریب، هشداری به نخبگان و مردم افغانستان بود. امروز شریعتی بار دیگر به محور اصلی بحث‌های دانشگاهی، آزادی، اخلاق و عدالت‌خواهی مبدل شده است. برگشته‌ایم تا شریعتی را بازخوانی کنیم. این تولدی تازه بعد از وقفه‌ای کوتاه است. امروز هم نواندیشان دینی او را می‌خوانند و هم مارکسیست‌ها و هم نسلی که به سخن فریدریک نیچه و داستایفسکی سیر نزولی تاریخ روح را تماشا می‌کنند. شکست اخلاقی غرب و آمریکا و تشدید شکاف‌های طبقاتی که جامعه را به‌سرعت به طبقاتی فقیر و ثروتمند تقسیم کرده، باز و باز رادیکالیسم شریعتی و نیاز به شبح مارکس (به بیان خود شریعتی) را در برابر ما قرار داده است. این روزها، بیش از هر زمان دیگر اندیشه‌های عدالت‌جویانه در کشور ما مطرح شده‌اند. بازخوانی شریعتی نشان گرایش به سوی سوسیال دموکراسی است نه نئولیبرالیسم و لیبرال دموکراسی… فکر می‌کنم بار دیگر فرصت آن فراهم شده تا با تکیه بر شریعتی به نقد جدی امپریالیسم بپردازیم و بر ناامیدیهامان غلبه کنیم. امروز در افغانستان این صدا را می‌شنویم. این روح دوباره بازگشته است. مردم بار دیگر به شریعتی نیاز پیدا کرده‌اند.»

عباس برومند اعلم کارشناس مسائل شمال آفریقا در مورد تأثیر اندیشه‌های شریعتی در شمال آفریقا به خبرنگار مهرگفت: افکار دکتر شریعتی از آن جهت که به افکار مالک بن نبی اندیشمند بزرگ الجزایری نزدیک است، در مقالات و پایان نامه‌های بسیاری درباره نسبت افکار او و مالک بن نبی سخن گفته شده است.

وی ادامه داد: در مصر ایشان کاملاً شناخته شده است و آثارش کاملاً ترجمه شده اند. مخاطبان زیادی دارد، خیلی‌ها با علاقه آثارش را می‌خوانند و مشتاق هم هستند. حتی آن مقداری هم که مغربی‌ها (یعنی شمال آفریقایی‌ها) با آثار دکتر شریعتی آشنا شدند از کانال مصر است. یعنی ترجمه‌هایی است که در مصر انجام شده است.

وی افزود: در مصر و شمال آفریقا مخاطبان اندیشه مرحوم شریعتی طیف اسلام‌گرایان سنتی (که نماینده‌اش اسلام سنتی الازهر و الزیتونه هستند) یا اسلام‌گرایان رادیکال و سلفی نیستند. در این منطقه شریعتی را بیشتر نواندیشان دینی و روشنفکران سکولاری که گرایش به هویت‌های خودشان دارند و هویت گرا هستند و غرب گرا نیستند، ملی گرا هستند و یا اینکه هویت عربی اسلامی برایشان معتبر است، مورد توجه قرار می‌دهند. اینها هستند که آرای شریعتی برایشان جذاب است و مطالعه می‌کنند. بنابراین مخاطبان اصلی نواندیشان دینی هستند.

عباس برومند اعلم گفت: علت اینکه آثار شریعتی و آرای شریعتی در مصر و به طور پراکنده در شمال آفریقا محبوبیت پیدا کرد این بود که شریعتی در آثارش مطلقاً نماینده یک مذهب نبود. حتی آنجایی که دارد حسین وارث آدم را می‌گوید. یا حتی آنجایی که دارد فاطمه فاطمه است را می‌گوید. هیچ کجا نماینده یک مذهب یا یک فرقه نبود. نماینده یک قرائت از اسلام بود که نگاه خاص خودش را دارد و این به شدت جذاب بود، به خصوص در مصر، در مصر این نوع نگاه خیلی مقبول و مطلوب و جذاب بود و برای همین مخاطب پیدا کرد. شاید اگر شریعتی کمی صبغه فرقه‌ای به آثار و آرا اشمی‌داد هیچ جذابیتی پیدا نمی‌کرد.

وی افزود: این یک نکته بود که باعث شد آرای شریعتی جذاب شود. نکته دیگر اینکه آرا شریعتی به هر حال بن مایه‌های چپ و سوسیالیستی دارد. این هم برای جریان‌های سوسیالیست عربی جذاب بود. جریان‌های سوسیالیست عربی در شمال آفریقا و در مصر که می‌خواستند به نوعی بین اسلام و سوسیالیسم را جمع کنند از آرای شریعتی برای این جمع کردن استفاده می‌کردند.

مسعود صدرمحمدی نیز در مورد تأثیرات اندیشه شریعتی در کشور ترکیه به خبرنگار مهر گفت: شریعتی در ترکیه دو طیف مخاطب دارد؛ یک طیف اسلامی هست که این طیف قبل از انقلاب با شریعتی آشنا می‌شود و بعد از انقلاب دیگر کاملاً به بیعت شریعتی درمی‌آید طیف دیگر چپ‌ها هستند. اینها بعد از انقلاب یا همزمان با انقلاب با شریعتی آشنا می‌شوند.

وی ادامه داد: شریعتی قبل از انقلاب در ترکیه شناخته می‌شود و همزمان با انقلاب دیگر به اوجش می‌رسد. یکی از عواملی که شریعتی را در ترکیه تأثیرگذار می‌کند این است که شریعتی متفکرین اسلام‌گرای ترکیه را هم به خودش جذب می‌کند. یعنی این طوری نیست که یک حالت پوپولیستی داشته باشد که عامه و توده جذب شود، اتفاقاً نخبگان هم تحت تأثیر قرار می‌گیرند و با تأثیری که بر نخبگان می‌گذارد در توده هم اثر می‌گذارد. مثلاً فردی هست به نام جمیل مریچ. ایشان یکی از بزرگ‌ترین متفکرین متاخر ترکیه است. این آقا در چند مقاله خود به مرحوم شریعتی اشاره می‌کند. او یک جمله معروفی دارد که می‌گوید شریعتی جزیره‌ای است در سرزمین دریاچه‌ها. یعنی یک جای استقراری است، یک جایی که می‌شود رویش تکیه کرد.

وی افزود: جالب است بدانید بعد از اینکه کتاب حج شریعتی منتشر می‌شود نوشتن کتاب در مورد حج در ترکیه تابو می‌شود! دیگر تا سال‌ها هیچکس در مورد حج کتاب نمی‌نویسد تا اینکه فردی به نام خیرالدین کارامان از علمای خیلی شناخته شده ترکیه، تابوشکنی می‌کند و بعد از حدود ده، دوازده سال یک کتاب در مورد حج می‌نویسد. تأثیر شریعتی در ترکیه چنین تأثیری است.

مسعود صدرمحمدی گفت: شریعتی دو تأثیر عمده تاریخی در ترکیه می‌گذارد. یکی این است که جلوی کمونیست شدن یک نسل بزرگی از ترک‌ها را می‌گیرد. یعنی بسیاری از مردم ترکیه مسلمان بودن خودشان را مدیون شریعتی هستند یعنی اگر شریعتی نبود قطعاً کمونیست می‌شدند. تأثیر دومی که می‌گذارد در رابطه با ایران است. او یک تحول بنیادین در قرائت از ایران در ترکیه ایجاد می‌کند. به چه معنا؟ ترک‌ها اساساً تحت تأثیر همان جریان صفوی و عثمانی ایران را یک کشور علوی می‌دانستند. علوی با تعریف‌هایی که علویان در ترکیه دارند و ذهنیت خوبی نسبت به آنها از منظر شریعت گرایی اسلامی وجود ندارد.

وی ادامه داد: علی شریعتی و انقلاب اسلامی یک دفعه طیف اسلامی ترکیه و توده اسلامی ترکیه و حتی متفکرین اسلامی ترکیه را دچار هیجان می‌کند، یک هیجان کشف جدید و خصوصاً اینجا شیعه علوی شیعه صفویه شریعتی دقیقاً همان چیزی است، آن قطعه گمشده پازل است که می‌آید و می‌نشیند در وسط گفتمانش یعنی مثل این است الان شما پانصد سال اینها را منحرف و بی دین و زندیق می‌دانستید، حالا اینها یک انقلاب اسلامی کردند که شما نمی‌توانی هیچجوره این را تحلیل بکنید. الان دچار فقر تحلیلی شدید. در این فضا گفتمان شیعه علوی شیعه صفوی شریعتی یک دفعه قفل‌ها را باز می‌کند.

وی افزود: این تاثیرش واقعاً بزرگ‌ترین تأثیر تمدنی در روابط ایران و ترکیه است. یعنی این دو کشور را از مرحله تقابل و دشمنی - که از طرف ترک‌ها این حس می‌شد - به مرحله‌ای می‌رساند که ترک‌ها خودشان را به ایران نیازمند می‌دانند یعنی نگاه‌ها برمی‌گردد به سمت ایران.

وی ادامه داد: در جهان اسلام دیگرانی هم داشتیم که شبیه شریعتی بودند و حرفهای او را زدند. مثلاً در جهان عرب حسنحنفی را داریم که رسماً رهبر جریان چپ اسلامی است. یا همان متفکر ترک که اسم بردید. اما آنها آن تأثیری که شریعتی داشته را نداشتند.

مسعود صدرمحمدی گفت: همچنان بعضی کتاب‌های شریعتی پر فروش‌ترین کتاب‌های مذهبی ترکیه است. طبیعتاًاوتوریته آن دوره‌اش را ندارد ولی مقایسه‌اش که می‌کنیم با ایران، ترکیه از شریعتی عبور نکرده است. دیگر ساده‌ترین و دم دستی‌ترین و قابل لمس‌ترین مثال را بخواهیم بزنیم اینکه کتاب‌هایش همچنان پرفروش‌ترین کتاب‌های ترکیه است.