همه چیز با یک آفیش خبر آغاز شد؛ «انهدام بزرگترین باند سرقت مأمورنماهای میلیاردی». 

قرارمان ساعت یازده صبح، مقر پلیس آگاهی پایتخت بود. وارد حیاط که شدیم 6 خودرو در سمت چپ قطار شده بودند؛ پژو 206، پراید، پرشیا، یک خودروی شاسی‌بلند و دو دستگاه خودروی پژو 405 که همه آ‌نها متعلق به سارقان بود و فقط با طلق یا دیگر ابزار، پلاک اصلی آن را مخدوش کرده بودند. 

از حیاط که گذشته و وارد ساختمان اصلی آگاهی می‌شویم روی میز اصلی در سالن جلسات کشفیات این باند سارقان را چیده‌اند: عینک، دلار، زنجیر و دستبند طلا، ساعت،‌ انگشتر، عطر، بی‌سیم، چاقو، دلار و کلاه و .... .

افسر پرونده که کنار میز ایستاده به فارس می‌گوید: این سارقان از اتباع کشورهایی همچون عراق، ترکیه و سوریه سرقت می‌‌کردند؛ شیوه‌ سرقت‌شان جا زدن خود به عنوان مامور بود؛ یعنی با این بهانه که مظنون به شرکت در گروهک تروریستی داعش هستید یا اموال یا ارز همراه‌تان قاچاق است اقدام به متوقف کردن اتباع خارجی و بازرسی بدنی از آنها می‌کردند؛ بازرسی از کیف و وسایل همراه و خودرو از دیگر روش‌های سرقت این باند بود... حرف افسرکه تمام نشده متهمان را می‌آورند.بیشترشان میانسال هستند. کم سن‌و سال هم نیستند که بگوییم جوگیر شده و دوست ناباب مجبورشان کرده.سرد و گرم روزگار را چشیده‌اند.

***
می‌گویند سرکرده باند است.حوصله حرف زدن ندارد. حسین نام دارد. به زبان‌های اسپانیایی،‌ آلمانی، ترکی، عربی،‌ هندی و انگلیسی تسلط دارد.خودش می‌گوید: من اصلا ایران نبوده‌ام که سرقت‌هایی را که از ابتدای سال به وقوع پیوسته به من ربط می‌دهند. 


 
افسر پرونده به او می‌گوید: دستت را از روی صورتت بردار و راستش را بگو که پشت چشمی برایش نازک می‌کند و می‌گوید: اصلا حرف نمی‌زنم. بیدی نیست که از این بادها بلرزد. می‌نشیند و دستش را دوباره روی صورتش می‌گیرد تا دوربین‌ عکاسان و فیلم‌برداران چهره‌اش را ثبت نکند. غر می‌زند و می‌گوید: زن و بچه دارم فردا می‌خواهم توی خیابان راه بروم بعد مرا با انگشت نشان می‌دهند. 

می‌پرسم بچه‌هایت چند ساله‌اند؟ می‌گوید: 27 و 19 ساله. 

می‌گویم: این را قبول داری که کف زنی کرده‌ای؟ با اکراه می‌گوید: خب چند تا کف‌زنی داشتم. از عراقی‌ها بوده. حدود 6-5 هزار دلار بدست آوردم. اما من که اینکاره نیستم!


می‌پرسم پس چه کاره‌اید؟ سرش را بالا می‌آورد و می‌گوید: من تا یک ماه پیش اصلا ایران نبودم. ایتالیا و ترکیه بودم. وسط حرفش می‌پرم: آنجا چه کار می‌کردی؟ پلیس می‌گوید در آنکارا سابقه زندان داری؟

بادی به غبغب می‌اندازد و می‌گوید: فامیل‌های زنم در ترکیه تاجرند و هتل‌دار. من هم با همان‌ها کار می‌کنم. نیازی به این پول‌ها ندارم. در ترکیه هم  یک بار بخاطر دعوا دستگیر شدم.همین و گرنه سابقه خاصی ندارم.

می‌پرسم پس چرا از عراقی‌ها سرقت کردی. خودت الان گفتی؟ سرش را بالا می‌آورد و می‌گوید: خب من از طایفه‌ای هستم که کارمان همین است. وقتی ایران آمدم بچه‌های طایفه گفتند که بیا چند وقتی با ما باش. من هم  دستشان را رد نکردم و با هم از چند نفر عراقی سرقت کردیم آن هم به روش کف‌زنی. 

ادامه می‌دهد و می‌گوید: نه من با محمدعلی کار می‌کردم. او رانندگی می‌کرد و من هم به اتباع عراقی نزدیک شده و می‌گفتم پلیسم. پول‌هایتان قاچاق است. آنها هم خودشان را پول‌ها  را در آورده و نشانم می‌دادند. من هم در پوشش اینکه پول‌هایشان را بازرسی کنم تعدادی را کف می‌زدم و بعد هم صحنه را ترک می‌کردم.
می‌پرسم خشونت هم به خرج می‌دادی؟ رگ گردنش بیرون می‌زند و قاطع می‌گوید: نه آبجی ما دست روی کسی بلند نمی‌کنیم. حتی اگر حین کف‌زنی فرد می‌فهمید عذرخواهی کرده و پولش را پس می‌دادیم.

ناراحت است. یواش می‌گوید: من و محمدعلی تنها کار می‌کردیم. اینکه می‌گویند من سرکرده آنها هستم درست نیست. شبانه ریختند و مرا گرفتند و تمام طلاهای زنم را بردند. زنم هم فرار کرد و رفت ترکیه تا فاکتور طلاها را بیاورد.  

نکته قشنگ‌تر این قصه این است که تا آخر داستان زیر بار حرف پلیس نمی‌رود که در آنکارا سابقه زندان داشته و حدود 6 ماه است که در تهران و کرج کف‌زنی می‌کرده است. 

***
موهایش جوگندمی است؛ 45 ساله است. قبلا نقاش ساختمانی بوده اما این اواخر مسافرکشی می‌کرد. به فارس می‌گوید: به خاطر در آوردن خرج زندگی مجبور به همکاری  با این باند سرقت شده است. 8-7 بار به عنوان راننده در سرقت‌ها شرکت داشته و هر جلسه 500-400 هزار تومان اجرت گرفته است.

راننده باند سرقت به سرکردگی داریوش است که فرار کرده و به هند رفته. خودش می‌گوید: از وقتی که داریوش به هند رفت من هم دیگر سرقت نکردم. یک ماهی می‌شد که مسافرکشی می‌کردم تا اینکه دوشنبه هفته قبل پلیس ریخت توی خانه‌ام و مرا دستگیر کرد؛ بهروز ساکن کرج است. 

***
لباس آبی پوشیده. یک دختر و پسر 25 و 30 ساله دارد. راننده خودروی پژو پارسی بود که از اتباع خارجی کف زنی‌ می‌کردند. 55 ساله است. همسایه‌اش در کرج به عنوان رفاقت از او خواست که مسافرکشی را رها کند و بیاید دزدی ! او هم قبول کرد!  6-5 بار در سرقت‌ها شرکت داشته. همه‌اش 3 میلیون کاسبی کرده که درنهایت پلیس دستگیرش کرد. 


***
بلوز و شلوار آبی پوشیده. دستمال کاغذی را مچاله کرده و در دست‌هایش فشار می‌دهد.جالب است در بین دستگیر شدگان تنها کسی است که گریه می‌کند حتی بلند بلند تا آنجا که هق‌‌هق گریه‌اش در سالن می‌پیچد.

هی می‌گوید: تو را به خدا بگویید الان باید چه کار کنم؟ من زن و بچه دارم.


 
محمدعلی 34 ساله است. کف زن متبحری است. در کسری از ثانیه تعدادی دلار می‌دزدد. فیلم کف‌زنی‌اش را  ببینید:   
 
                                       
سهم محمدعلی در 7-6 بار سرقت 10 میلیون بوده است. به زبان انگلیسی تسلط دارد. به مالزی و هند هم می‌رفت و آنجا هم کف‌زنی می‌کرده است.کلا از تخصص (!) خود نهایت استفاده را می‌برد چه در ایران چه در خارج. 

می‌پرسم چطور وارد باند شده‌ای؟ می‌گوید: تیمی در کار نبود ما فامیلیم؛ برادر همسرم، باجناقم، برادر باجناقم و شوهر خاله خانمم هم در این باند بودند. می‌پرسم: همه اینجا هستند؟ می‌گوید: باجناقم فرار کرده و به هندوستان رفته است. 

سرگرم گفت‌وگو هستیم که عکاس‌ها می‌آیند باز گریه می‌کند و می‌گوید تو را به خدا من بچه‌دارهستم صورتم را نگیرید- در حالی که افسر پرونده می‌گوید که با دستور قضایی اجازه انتشار تصاویر بدون پوشش وجود دارد.

می‌پرسم بچه داری؟ می‌‌گوید: سه پسر 15، 13 و 1.5 ساله دارم. می‌ گویم: در بین حرف‌هایت گفتی که در طایفه ما همه دزد می‌شوند آیاقرار است پسرهای تو هم دزد شوند؟ بلند و با عصبانیت می‌گوید: نه به همسرم گفته‌ام نباید دزد شوند، اینها نباید به رسم طایفه بزرگ شوند.
 
***
موهایش کم است؛ بهرام 40 ساله است. در کار ساختمان بوده اما می‌گوید اشتباهی وارد این کار شده است. پشت ماشین به عنوان نفر سوم می‌نشسته. در این 3-2 باری که همراه با باند در سرقت‌ها شرکت داشته 6-5 میلیون درآمد داشته است. 

***
بلوز مشکی و شلوار زرشکی پوشیده.داود 34 ساله است. راحت و بدون هیچ ابایی حرف می‌زند. ترسی ندارد. قبلا مکانیک بوده. سابقه دستگیری دارد اما به جرم خروج غیرقانونی از کشور. وقتی که می‌خواست برود ترکیه هنگام خروج از مرز دستگیرش کردند؛ کارت پایان خدمت هم ندارد تحصیلات هم ندارد.می‌گوید:برادر دامادشان برایش کار جور کرده که عضو این باند شود. به عنوان راننده در سرقت‌ها حضور داشت.


 
می‌گوید: 400-300 هزار تومان هر بار به من می‌دادند. ماشین خواهرم بود. داخل ماشین می‌نشستم و دامادمان و برادرش کار خودشان را انجام می‌دادند.
 
می‌پرسم: یعنی تو نمی‌دانستی آنها چه کاره‌اند؟ افسر پرونده در این زمان به داود می‌گوید که راستش را بگو طفره نرو.داود می‌گوید: چرا می‌‌دانستم که کف زنی می‌کنند اما من فقط راننده بودم و در این یک ماه و خورده‌ای به من حقوق دادند. من مشارکتی نداشتم فقط پولم را دادند آن هم  8-7 میلیون.

می‌گویم: دامادتان کجاست؟می‌گوید: به هندوستان فرار کرده. می‌پرسم: بچه هم داری؟ و به فارس می‌گوید دخترم 10 ساله است... .نمی‌گذارد ادامه دهم .آهی می ‌کشد و می‌گوید: پشیمانم.فقط همین. 

***
امیر 30 ساله است؛ بلوز و شلوار سبز بر تن دارد. به فارس می‌گوید: کار من اشتباه بود برای همین مرا گرفتند. بیخود اعتماد کرده و ماشینم را به حسین امانت دادم.

می‌پرسم به چه قیمتی؟ می‌گوید: دوستانه. حسین تازه از ترکیه آمده بود و ماشین نداشت من هم سر رفاقت یک ماهی بود که ماشینم را به او داده بودم؛‌حالا که او را گرفتند مرا هم دستگیر کردند.

هنوز حرف‌هایمان تمام نشده که سرهنگ کارآگاه داود فرد جانشین پلیس آگاهی پایتخت می‌آید. وی از جرائم این باند سرقت پرده برمی‌دارد و به فارس می‌گوید: از ابتدای سال تاکنون سرقت از اتباع خارجی تحت عنوان مامور از جمله پرونده‌هایی بود که به پلیس آگاهی ارجاع می‌شد. با  توجه به اهمیت قضیه و افزایش سرقت‌ها، تیم ویژه‌ای مسئول رسیدگی به این پرونده شد تا درنهایت 7 نفر که در قالب سه باند سارق مامورنما فعالیت می‌کردند در استان‌های تهران و البرز شناسایی و دستگیر شدند. 

وی گفت: تاکنون 20 فقره سرقت از اتباع خارجی محرز شده و سارقان توسط مالباختگان شناسایی شدند. سرهنگ کارآگاه  فرد تصریح کرد: این افراد به عنوان مامور، توریست مورد نظر را متوقف کرده و با بهانه‌هایی همچون مظنونیت به شرکت در گروهک تروریستی داعش یا به همراه داشتن اموال یا ارز قاچاق  مبادرت به بازرسی بدنی از آنها کرده و اگر به مقصود خود نمی‌رسیدند اموال و خودروی آنها را نیز مورد تفتیش و بازرسی قرار می‌دادند. 

جانشین پلیس آگاهی پایتخت از شهروندان درخواست کرد که در مواجهه با افرادی که خود را مأمور معرفی کرده و قصد بازرسی از آنها  را دارند ابتدا کارت شناسایی آنها را طلب کرده و پس از مشاهده اگر اطمینانی از صحت معرفی افراد به عنوان مأمور ندارند مراتب را سریعا به پلیس 110 اطلاع دهند.

***
وقت مصاحبه که تمام می‌شود دستگیرشدگان را که با دستبند بر دست و پابند بر پا به هم وصل شده‌اند از پله‌ها پایین برده و سوار بر ماشین می‌کنند.آنها را می‌برند و  من به این فکر می‌کنم که این همه تبحر و تسلط به زبان‌های خارجی در چه راهی صرف و چگونه این همه هوش و ذکاوت در راه سرقت به کار گرفته شده است؟