چگونه سوژه آقازادگی و قصه‌گویی فدای خلق لحظه جذاب شده است؟

چند سال پیش مستندی با عنوان «پول و پورن» درباره قاچاق و تجارت دختران ایرانی ساخته شد؛ با سوژه‌ای بشدت اجتماعی و البته دردناک که شخصیت محوری‌اش «الکس» بود؛ فردی که چندی پیش بازداشت شد. خبر بازداشت او با این عنوان در رسانه‌ها منتشر شد: «الکس؛ سرکرده بزرگ‌ترین باند قاچاق دختران ایرانی دستگیر شد». در خبر بازداشت الکس جزئیاتی آمده بود که پیش‌تر در مستند «پول و پورن» هم مورد اشاره قرار گرفته بود. مثلا اینکه دختری به نام «مانلی»، الکس را در تأسیس باند اسکورت دختران ایرانی همراهی کرده است.

به نظرم «پول و پورن» که حالا در فضای مجازی قابل دسترس است، اگر امکان پخش از تلویزیون و برای عموم مخاطبان را پیدا می‌کرد، می‌توانست تلنگری جدی به فضای اجتماعی ما باشد. اینکه چگونه تلاش برای دیده شدن می‌تواند زندگی افراد را تا حد مرگ به مخاطره بیندازد. سوژه قاچاق دختران ایرانی به کشورهای حاشیه خلیج‌فارس البته سوژه تازه‌ای نیست. اگر چه هیچ‌‌گاه دامنه و گستره‌ای نداشته اما حواشی گسترده‌ای از جهات اخلاقی، سیاسی و امنیتی برای کشور و مردم ایجاد کرده است. سال‌ها پیش مجید مجیدی این سوژه را دستمایه ساخت «بدوک» کرد که با انتقادات شدید دولت وقت (هاشمی‌رفسنجانی) مواجه و از پرده سینماها پایین کشیده شد.

اخیرا نیز محمدحسین مهدویان در «لاتاری» روایت متفاوت‌تری از موضوع قاچاق دختران به شیخ‌نشین‌ها ارائه کرد، البته «لاتاری» آنچنان که در مستند یادشده به ماجرای سازمان‌یافته بودن قاچاق دختران اشاره شده، به این موضوع نپرداخته بود. و حالا «آقازاده»، شخصیت‌های واقعی مستند «پول و پورن» را به دل درام کشیده تا سریالی را با موضوع فساد اقتصادی و سازمان‌یافته بودن خیلی از این مفاسد، بویژه مفاسد اخلاقی، در شبکه نمایش خانگی دیدنی کند. مساله اولی که درباره نسبت ما با «آقازاده» به وجود می‌آید همین موضوع استفاده افراطی از عناوین خارجی است. گویی تلاش شده هیچ‌کدام از نام‌های پرحرف و حدیث و حاشیه سیاسی که در سال‌های اخیر بر سر زبان‌ها افتاده‌اند، جا نمانند. همین ماجرا قصه‌‌گویی را با ایرادهای جدی مواجه کرده است.

در واقع تلاشی که برای ایجاد مشابهت میان شخصیت‌های اصلی سریال با آدم‌ها (یا متهمانی) در بیرون از سریال شده است، هر قدر در ایجاد فضای تبلیغاتی پیرامون فیلم موفق بوده، در قصه‌گویی، سریال را با چالش مواجه کرده است. در واقع از سویی در فضای بیرون سریال تلاش می‌شود مشابهت دادن‌ها بیشتر تبلیغ شود و حتی در تیزرهای سریال این ماجرا مورد تاکید قرار می‌گیرد و از سوی دیگر در شخصیت‌پردازی‌ها با ضعف جدی برای ایجاد رابطه میان شخصیت‌های اصلی درون فیلم و شخصیت‌های واقعی مواجه است؛ شخصیت اغراق شده آقازاده فاسد که مجموعه همه مفاسد سیاسی، اقتصادی و اخلاقی در او جمع است، شخصیت مبهمی مانند حاج‌رضا که تصنعی و کاریکاتوری به تصویر کشیده شده و شخصیت منفعل حامد که بازی بد سینا مهراد، آن را خنثی‌تر و منفعل‌تر جلوه داده است. «آقازاده» بیش از اینکه فیلم «آقازاده‌ها» باشد، فیلم «مانلی» است. «مانلی» در محوریت قصه است و اتفاق‌هایی که برای او رقم می‌خورد گویی ناظر به قصه‌ای از پیش نوشته شده نیست.

گویی «خلق لحظه جذاب» از طریق مانلی اولویت اول سازندگان «آقازاده» برای جذب مخاطب است. افراط در نزدیک شدن و حتی عبور از خط قرمزها، کمی ناشی از همین ایده است. از سویی شخصیت «نیما بحری» که به مصداق «آنچه خوبان همه دارند تو تنها‌ داری» در تحصیل همه مفاسد موجود در عالم تبدیل شده است، قدرتی دارد عجیب و غریب؛ قدرتی که بیش از اینکه ما را از او منزجر کند، از انفعالی که در مواجهه با او در سریال می‌بینیم، متنفر می‌کند. در واقع برآیند آنچه در سریال شاهد بوده‌ایم، تا اینجای کار انفعال عجیب و غریب فضای سریال در مواجهه با بدی‌ها و کژی‌هاست.

البته خانواده خوب و مومن و البته کاریکاتوری و تصنعی حاج‌رضا هم نمایش داده می‌شود که با خرقه و خواندن حافظ در زیرزمین می‌خواهند مشکلات یک کشور را حل کنند که البته خنده‌دار است. اما نکته اساسی تقسیم فضای دراماتیک فیلم میان آقازاده‌های خوب و بد و یک دختر روستایی است که تبدیل به شاه‌ماهی می‌شود. 8 قسمت از سریال گذشته است و خبری از طبقه‌ای که بیشترین تاثیر را از مفاسد سیاسی و اقتصادی آقازاده‌ها می‌بیند، نیست. یک آقازاده خوب داریم و پدرش، یک آقازاده بد و پدرش، یک محلل فساد در درون سیستم، چند نیروی امنیتی و قضایی منفعل و خنثی و یک دختر و پسر روستایی که یکی‌شان سریع به منجلاب فساد کشیده می‌شود و دیگری اصلا از قبل، بساط عیش و نوش آقازاده بد را مهیا می‌کند. خبری از «مردم» نیست و این بزرگ‌ترین اشکال آقازاده است.

یک اتفاق غیرمنطقی هم در قسمت هشتم سریال رخ داد که نمی‌شود درکش کرد؛ حامد که پس از فهمیدن طعمه بودن «راضیه» به هم ریخته و مجلس عقد را ترک می‌کند، حالا با شنیدن فرآیند به فساد و فحشا کشیده شدن او در پیاده‌روهای مشهد، می‌خندد و در پایان هم با هم آب پرتقال می‌خورند و لقمه برای هم می‌گیرند! خنده‌دار نیست؟
 

مردم محرمند

مهدی طاهرخانی: آنچه قرار است درباره «آقازاده» بگویم، یکی از ابعاد جالب و تازه این مجموعه است. اگر قرار بود یکی، دو دهه قبل، شبکه‌ای خارج از صدا و سیمای خودمان اما در همین سوی مرز، مجموعه‌ای درباره «فساد سازمان‌یافته» بسازد، بدون تردید پرداختن به آن چیزی که امروز شاهدش هستیم تقریبا ناممکن بود اما در ماه‌های پایانی قرن چهاردهم خورشیدی باید به همه آن چیزهایی پرداخت که پیش‌تر به تابو می‌ماند. اگر امروز در این سوی آب، خودمان این دمل چرکین را جراحی نکنیم، حتما فردا مصائب بیشتری متوجه‌مان خواهد شد. موضوع وجود فساد در لایه‌های مختلف مدیریتی کشور، دیگر چیزی نیست که بشود آن را کتمان کرد و بگوییم بهتر است آب به آسیاب دشمن نریزیم. نه. آقازاده در روزهایی پخش می‌شود که مردم اخبار دادگاه اکبر طبری را جزء به‌ جزء دنبال می‌کنند.

آقازاده در فضایی پخش می‌شود که مردم در شبکه‌های اجتماعی، فیلم مخفیانه از فساد اخلاقی فلان مدیر میانی را دیده‌اند. پس چیزی برای پنهان کردن وجود ندارد. آقازاده آمده تا بگوید «فساد» هست اما نباید آن را به پای تمام مدیران و مسؤولان نوشت. نویسنده و کارگردان مجموعه حتی سعی کردند چهره و گریم بازیگران را شبیه افرادی در‌بیاورند که ما به ازای واقعی دارند؛ از اکبر طبری گرفته که در دوره قبلی ریاست قوه‌قضائیه تا بالاترین سطح نفوذ کرد تا پرونده شهردار سابق تهران. آقازاده سوای همه نقاط ضعف و قوتش، آمده تا برای نخستین‌بار به یک موضوع بسیار مهم بپردازد؛ فرستادن دخترکان خوش‌قیافه برای باج‌گیری از مدیران دولتی. پیش از این تنها در قسمت پایانی سریال عاشقانه اشاره‌ای خیلی سطحی و گذرا به این موضوع با بازی مهناز افشار شد اما این بار آقازاده به صورت «گل‌درشت» به این موضوع می‌پردازد و زنگ خطر را به صدا در می‌آورد.

الکس، نامی آشنا برای ایرانی‌ها‌ست و خیلی‌ها می‌دانند نام مستعار یکی از افرادی است که پیش از این شبکه گسترده‌ای را در داخل و خارج از کشور راه‌اندازی کرده بود تا دخترهای زیبا و جوان فریب خورده را با رویای دروغین پولدار شدن یک‌شبه به بازار سیاه جنسی خارج از کشور بکشاند. خوشبختانه حالا این فرد توسط نهادهای امنیتی ما بازداشت شده و اینک وظیفه رسانه فرهنگی است تا مردم را با شیوه و شگردهای این افراد آشنا کند. این «آگاهی‌بخشی» هم می‌تواند زندگی بسیاری از دخترهای فریب‌خورده را که در ابتدای مسیر تباهی هستند نجات دهد و هم به مدیران ما گوشزد کند وقتی دختر زیبایی به هر بهانه‌ای (حتی تصادف صوری در خیابان) به آنها نزدیک می‌شود، چه سناریوی وحشتناکی ممکن است در پس پرده انتظارشان را بکشد. این برای نخستین‌بار در سطح رسانه است که به موضوع مهم این دخترها و باج‌گیران نادیده بالا‌دستی‌شان، اشاره می‌شود. 

از این حیث باید نقش سریال آقازاده را در این اطلاع‌رسانی، مهم و قابل تقدیر قلمداد کرد. همان‌طور که پیش از این صدها فیلم درباره نقش ویرانگر اعتیاد در قالب سینما و سریال در ایران ساخته و نمایش داده شده، حالا باید شهامت به خرج داد و به موضوعات مهم‌تری پرداخت. آنچه موجب بدبینی مردم به حاکمیت‌شان می‌شود، مفاسدی است که گاه اخبارش را می‌شنوند و این تصور غلط با خط‌دهی شبکه‌های معاند به وجود می‌آید که همه دست‌شان در یک کاسه است. بهترین راهکار برای روشن‌سازی توده در این باره، ساختن و پرداختن همین سریال‌هاست. سازنده نباید تنها به صرف درآمد بیشتر و پر کردن اوقات فراغت بیننده، سراغ سوژه‌ها برود. این قدرت سینما و تلویزیون است که می‌تواند نقش معلم و هادی را توامان ایفا کند. 

 تنها 8 قسمت از سریال چند ده قسمتی آقازاده منتشر شده است و با وجود همه کم و کاستی‌های احتمالی، می‌شود امیدوار بود آنها نخستین گام را در این جهت برداشته‌اند. دیگر با وجود شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های پرتعداد داخلی و خارجی، نا‌محرم فرض کردن مردم از دانستن بسیاری از اتفاقات، تفکری به‌غایت غلط و باطل است. راه فراری وجود ندارد، مردم کلیت خبر را شنیده‌اند و اگر ما در این سوی آب، جزئیات قابل انتشار و حقیقت را به آنها نگوییم، آن وقت این «بی‌بی‌سی» و «من‌وتو» هستند که با مستند جعلی روایت‌شان را به مردم القا می‌کنند. پس عوض «سانسور» و «تحدید» باید هوای ژانر آقازاده‌ها را بیشتر داشت تا روایت دست اول و اصلی به گوش و چشم مخاطب برسد.
 

دو قطبی تصنعی

مهدی مافی: یکی از دلایل مهم در نکوهش پدیده دو‌قطبی‌سازی، ترویج سطحی‌نگری و سوق دادن توده مردم به سمت تعصبات قبیله‌گرایانه و دوری از بحث‌های منطقی و تفکر انتقادی است. مثال دائمی این موضوع هم پدیده طرفداری از تیم‌های فوتبال است. در کری‌های قبل بازی، هیچ وقت یک پرسپولیسی به نفع استقلالی‌ها صحبت نمی‌کند و برعکس. اظهارنظر درباره این تعصبات تا وقتی در دایره قرمز و آبی باقی بمانند یک بحث است و وقتی وارد حوزه موارد کلان و با اهمیت کشور شود یک بحث کاملا جدا، چرا که اساسا پدیده دو‌قطبی‌سازی باعث می‌شود افراد با نادیده گرفتن مسائل حیاتی، درگیر تعصبات بی‌مورد شوند. بحث‌ها هیچ وقت رنگ علمی به خود نمی‌گیرد و تلاش برای اقناع، در سطحی‌ترین حالت خودش رخ می‌دهد.

اوضاع وقتی بدتر می‌شود که ببینیم خالق این دوگانه، خود شناخت چندانی از هیچ کدام از طرفین ندارد. اتفاقی که برای سریال «آقازاده» رخ داده دقیقا از این جنس است. به همین خاطر نخستین محصول سازمان فرهنگی- رسانه‌ای اوج در شبکه نمایش خانگی، به دور از یک درام منطقی مخاطب را درگیر مسائل پوپولیستی می‌کند که بسیاری از آنها اساسا وصله‌هایی ناجور به بدنه سریال هستند. این سطحی‌نگری در نخستین مرحله به داستانی برمی‌گردد که مخصوص دو‌قطبی مذکور نوشته شده. طوری که با وجود چندین قسمتی که از پخش مجموعه گذشته، «لاگ لاین» لاغر اثر، پرداخت نشده باقی مانده است.

هر قسمت بدون کنش و واکنش جدید، مخاطب را فقط به قسمت بعدی ارجاع می‌دهد؛ نه حادثه‌ای در کار است و نه کششی. در همان قسمت اول دیدیم که دختری تصمیم گرفت به خاطر یک عشق عجیب از زندگی فاسد گذشته‌اش بگذرد و به دنبال مسیر درست برود. در واقع از یک سمت طیف به سمت دیگر حرکت کند. در تمام قسمت‌های بعدی رسما با هیچ اتفاق دیگری رو‌به‌رو نیستیم و فقط روزمرگی زندگی کاراکترها را- در مجموعه‌ای از سکانس‌های قرار گرفته میان دوگانه مورد اشاره- به نظاره نشسته‌ایم. این شخصیت‌ها که فعلا هیچ پیچیدگی درونی جذابی هم ندارند (هر چند می‌توان پیش‌بینی کرد که تا انتهای سریال با شوک‌های هیجانی و بی‌منطقی رو‌به‌رو باشیم) به مصنوعی‌ترین شکل ممکن پرداخت شده‌اند تا در ۲ سر طیف فساد و فسادستیزی قرار بگیرند.

شوربختانه تصور سازندگان از این اقطاب هم بیشتر از آنکه به واقعیت نزدیک باشد، ادامه راه کلیشه‌های سطحی است. در یک طرف نیما (که امیر آقایی حتی در سریال ضعیفی مثل «آقازاده» هم از پس ایفای نقش آن، بخوبی برآمده) قرار دارد که خود و شخصیت‌های کناری‌اش همه انگار از دل شایعات و خبرهای زرد تلگرامی بیرون آمده‌اند و در طرف مقابل هم حامد و خانواده‌اش که تجسم کلیشه خانواده مذهبی سنتی در تهران هستند. بعد از ایجاد چنین دوگانه‌ای، سازندگان شروع به نشانه‌گذاری سطحی رفتارها، لوکیشن‌ها و سکانس‌ها کرده‌اند. به عنوان مثال نیما بحری با زور و پول دیگران را مجبور به همکاری با خود می‌کند و حامد با مایه گذاشتن از مذهب (رجوع شود به سکانسی که راضیه را به صبحانه هتل می‌برد.). جلسات آنتاگونیست‌های داستان در پیتزافروشی‌ها و کافه‌های سطح بالا، گالری‌های نقاشی و پارتی‌های پر زرق و برق اتفاق می‌افتد و ملاقات‌های پروتاگونیست‌ها در پاسگاه پلیس یا مسجدی که هیچ هویتی ندارد. یا اینکه نیما بحری و اطرافیانش سوار جذاب‌ترین ماشین‌های موجود در خیابان‌های تهران می‌شوند و در طرف مقابل حامد یا پیاده است و یا نهایتا پرایدسوار. 

 مجموعه این مسائل باعث شده سریال در دام شعارزدگی ناخوشایندی بیفتد که پاشنه آشیل آن شده است؛ وقتی فراز‌های قدسی ابتدای اپیزودها، کوچک‌ترین نشانه‌ای در زیر متن هر قسمت ندارد و فقط با دیالوگ‌های گل‌درشت و نشانه‌گذاری‌های عجیب (مثل «یا صاحب الزمان»ی که روی سقف پاسگاه پلیس نوشته شده) قرار است به‌مثابه یک داروی تلخ به مخاطب خورانده شود، با پدیده شعارزدگی مواجه هستیم. این شعارزدگی در کنار چند عامل دیگر باعث شده ناخودآگاه طرف فاسد سریال برای مخاطب تلویزیونی جذاب‌تر باشد که به نوعی «آقازاده» را درگیر یک نقض غرض می‌کند؛ اول از همه اینکه وزنه بازیگری در طرف بدمن‌ها سنگین‌تر است. دوم زرق و برق تصویری آنهاست. سوم دیالوگ‌های جذابی است که برای ایشان نوشته شده و در طرف پروتاگونیست معادل و رقیب ندارد. در نهایت هم حجم بالای بخش‌هایی از فیلمنامه است که به آنتاگونیست‌ها اختصاص پیدا کرده. 

در چنین شرایطی، مخاطبی که بدون نگاه منطقی و در نتیجه تعاملی احساسی با سریال درگیر دو‌قطبی مصنوعیِ ساخته شده می‌شود، دیگر متعصبانه هر سیاستمداری را فاسد و هر ثروتمندی را کلاهبردار تصور می‌کند. اگر خانواده‌ای مذهبی را دید که ماشینی یک مدل بالاتر از پراید سوار شد یا دختری چادری که به پیتزافروشی می‌رود، شک به دین و ایمان آنها می‌کند. همگی به این خاطر است که بدون منطق مخاطب را درگیر دوگانه‌ای فکر نشده کرده‌ایم. حال آنکه وظیفه رسانه اخلاق‌مدار رشد و تعالی مخاطبانش است. 
 

بازی آقازاده با نمایش فساد

احسان ساجدی: «آقازاده» قصه تقابل خیر و شر است؛ قصه‌ای به سابقه تاریخ بشریت که از ازل تا قیام قیامت هست و تکرار می‌شود. رقابتی میان آقازاده خوب و آقازاده بد که ماحصل ۲ تربیت متفاوت هستند و اتفاقا تمرکز بر نمایش تاثیرات همین تربیت است که تبدیل به نقطه قوت «آقازاده» شده است. حاج‌رضا و امیر ۲ دوست و همرزم قدیمی دوران جنگ هستند که طبعا به واسطه رشد یافتن در مکتب جبهه و جنگ باید نتیجه تلاش آنها برای تربیت فرزندان‌شان حداقل از نظر ظاهری تا حدودی شبیه به هم باشد اما آنچه که در عمل اتفاق می‌افتد، غیر از آن است. «آقازاده» نیز دقیقا دست بر همین موضوع گذاشته و تاثیر مال حلال و حرام را در تربیت نشان داده است. جالب اینکه سریال با وجود برخی شیطنت‌های سازندگانش در استفاده ابزاری از زنان بویژه کاراکتر «مانلی» اما سعی کرده در ارتباط با همین شخصیت نیز تاثیر قرار گرفتن آدم‌ها در محیط تربیتی درست و غلط را نشان دهد؛ آنچنان که «مانلی» پس از مواجهه با خانواده حاج‌رضا، از دختری که در فساد و تباهی فرو رفته، به مرور تغییر می‌کند و مسیر اشتباه زندگی‌اش را اصلاح می‌کند. 

 «آقازاده» هر چند در زمینه بازیگری نیز کمی الاکلنگی جلو رفته و بازی بعضی بازیگران در برابر درخشش پارتنرهای آنها بشدت ضعیف به نظر می‌رسد اما در مجموع از حیث استفاده از بازیگران درست در نقش‌های موجود در قصه، عملکرد قابل قبولی دارد. البته که پاشنه‌آشیل بازیگری آن را باید نقش «حامد» با بازی سینا مهراد دانست که اساسا بازیگر خوبی نیست و ویژگی‌های ظاهری و رفتاری قرار گرفتن در موقعیت قهرمان اصلی قصه «آقازاده» را هم ندارد. 

مسأله دیگر درباره این سریال که می‌توان آن را به عنوان یک نقطه قوت برشمرد و از آن به عنوان توصیه‌ای برای سایر فیلمسازانی که علاقه‌مند به تولید اثر برای شبکه نمایش خانگی هستند، یاد کرد؛ مسأله پرداختن به مسائل سیاسی و اجتماعی روز در یک اثر سریالی است. هر چند که سینمایی‌ها به شکل جسته و گریخته سعی کردند طی این سال‌ها ورودی به حوزه این موضوعات داشته باشند اما زاویه نگاه آنها عموما پرداختن به آن بعد از مسائل سیاسی بود که نمایش آن در حوزه علاقه‌مندی جشنواره‌های خارجی قرار می‌گرفت اما «آقازاده» جراحی یک دمل چرکین پیش چشم مخاطب داخلی است؛ مخاطبی که نسبت به برخی از فسادهای صورت گرفته بی‌اطلاع یا کم‌اطلاع است و روایت «آقازاده» از پشت‌پرده این فسادها می‌تواند برای این مخاطب روشنگر باشد. روایتی فعالانه که می‌تواند در برابر نگاه منفعلانه برخی رسانه‌های رسمی به اتفاقات سیاسی روز و سکوت آنها در مواجهه با این اتفاقات باشد. 

برای نمونه ماجرای حراج تهران که معمولا با هر دوره برگزاری آن بازتاب بسیاری هم در رسانه‌های داخلی پیدا می‌کرد، یکی از حوزه‌هایی بود که زیر ذره‌بین سازندگان «آقازاده» رفت تا ابعاد مختلف آن و فسادی که در پشت‌پرده برخی از دوره‌های آن به وقوع پیوسته، به تصویر کشیده شود. ایضا مساله قاچاق دختران ایرانی به کشورهای عربی که برگرفته از پرونده‌ای واقعی در این حوزه است و چند سال پیش نیز مستندی در ارتباط با آن تولید و منتشر شد. در واقع می‌توان «آقازاده» را راوی مجموعه‌ای از اتفاقات و پرونده‌های سیاسی و امنیتی چند سال اخیر دانست که در قالب یک اثر نمایشی و برای روشن‌تر شدن ذهن میلیون‌ها مخاطب ایرانی از ابعاد مختلف این پرونده‌ها به تصویر کشیده شده است.

البته با وجود همه این نقاط قوت، آقازاده عیب‌های متعددی نیز دارد که بخش عمده آن را باید در تمرکز سازندگان سریال بر استفاده ابزاری از زنان و ضعف مفرط قصه در شخصیت‌پردازی قهرمان اصلی قصه یعنی «حامد» دانست. «حامد» به عنوان یک مامور امنیتی هر چقدر در بعد فعالیت‌های کاری انسانی دقیق، تیزهوش و جدی است، در بعد زندگی شخصی بشدت ساده و حتی به تعبیر دقیق‌تر عقب‌افتاده است! فردی که پیچیده‌ترین پرونده‌های فساد در کشور را کشف می‌کند، براحتی دل به دختری می‌بازد که به عنوان طعمه در مسیر او قرار می‌دهند. همین رفتارهای متناقض است که برقراری ارتباط با این کاراکتر را سخت می‌کند. 

«آقازاده» یکی از نمونه‌های موفق از سریال‌های عرضه شده در شبکه نمایش خانگی طی چند سال اخیر است که اگر ریتم قصه‌گویی آن در ادامه سریع‌تر شود و برخی زوائد از مسیر قصه آن حذف شود، احتمالا بهتر نیز خواهد شد؛ سریالی که می‌تواند آغازگر ساخت مجموعه‌ای از آثار سیاسی و امنیتی با موضوعات روز در عرصه شبکه نمایش خانگی باشد.

محمدرضا کردلو / وطن امروز