پروژه نیمهتمام فقه و سیاست
به بهانه درگذشت حجة الاسلام دکتر داود فیرحی اندیشمند سیاسی اسلامی
نظریهپردازی فقهی و نقش آن در استقلال فقیه
علی شفیعی: دانش فقه و اصول مانند دیگر دانشهای دینی و بشری در طول حیات خویش از حیث شکلی همانند تبویبها و ساختارهای جدید و محتوایی همانند اصلاح و تغییر برخی مبانی، افزایش و تفاوت در جایگاه و میزان توجه به منابع؛ مسائل نوپیدا و جغرافیای آنها و …تطورات تاریخی فراوان و تحولات بسیاری را تجربه کرده است. یکی از مفاهیم جدیدی که میتواند مرحلهای نو در تحولات دانشهایی چون فقه و اصول قلمداد و دورهای دیگر به دورههای تاریخی فقه بیفزاید و در آن تحول ایجاد کند نگاه سیستماتیک و نظریه وار به مجموعه آموزههای این دانشهاست. این دغدغه چندی است ذهن و ضمیر پارهای از فضلاء و اندیشمندان را در جهان اسلام درگیر خود کرده است.
این دغدغه نگارنده را بر آن داشت تا ضمن پرداختن به مقوله نظریه پردازی در فقه و اصول، آن را در ضمن طرح سوالاتی تخصصی در قالب مجموعه گفتگوهایی با اساتید صاحب نام حوزه و دانشگاه پی بگیرد. یکی از اساتید برجستهای که در این مجموعه به گفتگو دعوت شد حجتالاسلام والمسلمین دکتر داود فیرحی بود که در ادامه تلاش خواهم کرد گزارشی کوتاه از آراء وی را که در این مجموعه که به صورت کتاب در سال ۱۳۹۵ از طرف پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی منتشر شد ارائه دهم.
نظریه چیست و ویژگیهای آن کدامند؟
نظریه اصطلاحی نوپیداست ولی از آن جا که در دانشهای دینی و غیردینی نقش مهمی بازی میکند نیازمند گفتگو در باره چیستی و ویژگیها و پیامدهای آن هستیم. در منظومه آراء و نظرات عالمان دینی نیازمند گفتگو است. استاد دکتر داود فیرحی معتقد است: نظریه مجموعه گزارهها یا اصول و قواعدی هستند که ارتباطی سیستمی و نظاممند با همدیگر دارند و بدین منظور جعل یا اختراع شدهاند که یک دسته از واقعیات یا پدیدارها یا بخشی از یک پدیده یا بخشی از این موضوع یک علم را توضیح میدهند و میتوانند در تولید فرضیهها و ساختن پیشبینیهایی در خصوص موضوع یا مسئله یا مسائلی به محقق یا محققان یاری برسانند.(1)
فیرحی برای نظریه ویژگیهای متعددی را در این گفتوگو بر میشمرد منجمله میگوید: یکی از ویژگیهای مهم نظریهها خصلت احتمالی بودن آنهاست؛ وی معتقد بود: نظریهها خصلت احتمالی دارند و تابع قواعد احتمالات هستند. نظریهها بر خلاف اعتقادات و پیشفرضهای بزرگ اعتقادی هستند مثلاً پیشفرضهایی مثل امامت و توحید در اندیشههایمان نظریه نیستند اینها عقاید پایه هستند و میتوانند مبنای نظریههای متعدد و متفاوتی باشند همچنان که هستند.(2)
فیرحی میگوید: نظریهها معیار و مرجع اعتبار خاص خود دارند نظریههای تجربی به تجربه ارجاع میدهند و نظریههای نصی که مبتنی بر متناند به متن ارجاع داده میشوند.(3) وی نظریهها را مسئله ساز میدانست و معتقد بود: نظریهها پویا هستند پویایی به این معنا که برای محقق سؤال ایجاد میکنند و سؤال در سؤال ایجاد میکنند تئوریها خلاقاند یعنی گزارشهایشان را وقتی کنار هم میگذارید؛ معلومی را تشکیل میدهند که راهی به یک مجهول پیدا میکنند بنابراین اصطلاحاً می گویند نظریهها پیش روندهاند.
این اندیشمند یکی دیگر از ویژگیهای نظریه را ظرفیت پیش بینی آن میدانست: یکی دیگر از مهمترین ویژگیهای نظریهها در علوم این است که نظریهها قدرت پیش بینی میدهند و پیش بینی در امتداد پیشبینی تولید میکنند. به عبارت دیگر برخی معتقدند نظریه یک گروه منسجم از پیشنهادها است این طور فرض کردهاند که نظریه بهمثابه اصول توضیحدهنده مجموعهای از پدیدهها است.(4)
نقش تئوری در فهم روایت و استنباط
تئوری و نگاه نظریهای هم در فهم روایت و هم در روش استنباط فقیه تأثیر دارد. یکی از محورهای مهم گفتگو با ایشان نقش تئوری و نگاه نظریهای به استنباط بود. استاد فیرحی معتقد بود فهم روایت پسا تئوری روایت را به گونهای دیگر برایمان مینمایاند. به عبارت دیگر روایت را میتوان بدون تئوری فهم کرد همان سان که به اعتقاد وی برخی اخباریون چنین میکنند. استاد اخباریون را فقیهان مدافع دانش بی نظریه مینامید و میگفت: در تاریخ فقه ما خیلیها معتقد بودند که فقه دانش بی نظریه است یعنی ما نظریه پیشینی که فقه با معیار و استنباط بشود نداریم(5) فیرحی معتقد بود: اگر با تئوری سراغ روایت رفتیم تئوری به روایت رنگ میدهد(6) و روایت را برای ما شفاف و روشنتر میکند. وی شکلگیری اصطلاحاتی همچون «احکام حکومتی»؛ «منطقه الفراغ»؛ «ادله تشریعی عُلیا» و… را محصول تعامل تئوریمحورانه با روایت میدانست(7) و میگفت: در این نگاه روایات رنگ پیدا میکند و بحثهای جدیدی باز میشود کسانی مثل مرحوم نائینی، مرحوم صدر، مرحوم شمس الدین، مرحوم امام(ره) که هر یک از این منظر تئوریهای دادهاند برای آنست که روایاتی اینها دیدهاند دیگران از این منظر ندیدهاند اینها دیدهاند.(8)
تئوری نقش مهم دیگری نیز دارد که استاد فیرحی از آن به رابطه تئوری و استنباط یاد میکند. ایشان اجتهاد را به دو دوره تقسیم میکند:
۱. اجتهاد پیشاتئوری؛
۲. اجتهاد پساتئوری یا متاتئوری؛ فیرحی تئوری را جعبه سیاه حائل بین مجتهد و دلیل میداند که میتواند ذهن انسان را روشن یا مکدر کند؛(9)
وی معتقد بود وقتی تئوری یا نظریه وارد آگاهی یک فقیه میشود و واسطهای بین مستنبِط و مستنبَط میشود دو کار مهم رخ میدهد:
۱. استنباط نسبی میشود؛
۲. چون نسبی میشود به جای آنکه فقیه را دنبالهرو فقیه دیگری کند وی را مستقل میکند؛(10) استاد فیرحی در توضیح بیشتر این نکته میگوید: تئوریها روابط سلسلهای انسان مستنبط، آن زنجیره سنتی استنباط را قطع میکند لذا فقیه اگر به قدما هم نگاه میکند دنبال مؤیدی برای تئوری خویش است.(11)
فیرحی میگوید: وقتی که تئوری پیدا شود کل مکانیزم استنباط جابجا میشود به جای آنکه فهم قدما را معیاری برای فهم عرفی زمان نص تلقی شود مجتهد متکی به تئوری کشفها نکات جدیدی از نص را درک میکند هرچند این درکها و کشفها در ابتدا کاملاً شخصی باشند.(12) ایشان تئوری را نه تنها مؤثر در اصول فقه میداند بلکه آن را مؤثر در فقه، قواعد فقهی و هر گونه استنباط میدانست.(13)
فهم مبتنی بر تئوری البته نیازمند مراقبتهای جدی نیز هست یکی از چالشهای فراروی استنباط مبتنی بر تئوری فاصله گرفتن اینگونه فهم از فهم عرفی است. فیرحی معتقد بود: در فهم مبتنی بر تئوری فقیه به سمت فهم عرفی نمیرود بلکه روایت را «فرآوری» میکند یعنی مثلاً روایات قضا را به سمت حکومت میکشاند و در نسبت آن به فهم میپردازد.
این گفتگو البته قرار بود ادامه پیدا کند اما بر خلاف میل استاد به دلائل اداری در همین حد باقی ماند و فرصت بهره گیری بیشتر از اندوختههای علمی وی ممکن نشد. درگذشت این اندیشمندِ آزاداندیش و نوآور ضایعه بزرگی برای جریان نواندیشی دینی بود که امیدوارم خداوند جبران آن را برای ما تدارک ببیند. غفران الهی را برای ایشان درخواست میکنم و برای خانواده محترم ایشان از درگاه خداوند صبر مسئلت دارم.*
پروژه اندیشه سیاسی مرحوم فیرحی
پرویز امینی: چندان با مرحوم فیرحی حشر و نشر نداشتم اگرچه برخی آثار ایشان را خوانده بودم. تنها در یک جلسه نقد و گفتوگو درباره کتابی که ایشان نیز در تولید بخشی از آن مشارکت داشتند، با ایشان هم سخن بودم و البته گفتوگوی تند و تیزی بین ما نیز شکل گرفت. یکبار دیگر نیز سخن ایشان را درباره عاشورا نقد کردم. اما کل پروژه مرحوم فیرحی را میتوان در چند جمله خلاصه کرد. مرحوم فیرحی جامعه اسلامی را در عصر کنونی در دو راهی دموکراسی و رادیکالیزم میدید که یکی را باید انتخاب میکرد. مرحوم فیرحی البته برای جامعه اسلامی، بر انتخاب دموکراسی تاکید داشت.
ایشان همانند جان لاک، پیش فرض اساسی دموکراسی را برابری میدانست و مهمترین مدافع برابری را نه علم و نه فلسفه بلکه دین میدانست. بنابراین نه تنها تعارضی بین دموکراسی با دین نمیدید بلکه دین را مهمترین مدافع دموکراسی میدانست. مرحوم فیرحی همچنین به شیوه راولز تلاش داشت با تفکیک لیبرالیسم سیاسی از لیبرالیسم فلسفی یا لیبرالیسم محدود در برابر لیبرالیسم جامع، از قرائت دموکراسی دینستیز اجتناب و از فهم تعارضآمیز دین و دموکراسی جلوگیری کند و البته راه دموکراسی در جامعه دینی را نیز هموار کند. از کارهای خوب ایشان از غربت به درآوردن کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» مرحوم نائینی است که با شرح مفصلشان بر آن -در کتاب در آستاته تجدد- متن صعب این کتاب را روان و خوشخوان کردند.
مرحوم فیرحی البته دل در گرو فوکو و بحث گفتمان او نیز داشت و برخی آثار خود را متکی به این سازمان معرفتی از جمله کتاب دانش، قدرت و مشروعیت و این اواخر جلد دوم فقه و سیاست در ایران معاصر نوشت که البته در کاربست این سازمان اندیشه در فقه سیاسی و لوازم آن و وجوه متعارضش میتوان چون و چرا کرد. خدایش رحمت کند و او را از ما نیز راضی گرداند.
سهم انکارناپذیر دکتر فیرحی در بسط دانش سیاسی مدرن
مدرنها در حق ایشان جفا کردند
داود مهدویزادگان، عضو هیات علمی پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی: متاسفانه چندماهی است که جهان و کشور ما گرفتار ویروس کروناست و ما هر روز شاهد از دست دادن عدهای از هموطنان خود هستیم. درمیان اینها افراد و شخصیتهای فرهیخته و نخبه علمی، فرهنگی و هنری نیز هستند که هریک سهم بسزایی در دانش و فرهنگ کشور دارند و فقدان آنها ضربه بزرگ و جبرانناپذیری است.فاضل ارجمند آقای دکتر داود فیرحی نیز در اثر کرونا دار فانی را وداع گفتند. به گمان بنده ما میتوانستیم از ایشان شاهد آثار علمی ارزشمند بیشتری باشیم اما اکنون با این ضایعه جبرانناپذیر مواجه و از خدمات و آثار علمی ایشان برای همیشه محروم شدهایم. آقای فیرحی ساکن قم و از شخصیتهای حوزوی بودند و بنده از آن طریق با ایشان آشنایی داشتم. البته بیشتر این آشنایی ازطریق آثار علمی ایشان بود و گاهی هم توفیق میشد که مراودات مستقیمی با ایشان داشته باشم.
سالها قبل در یک کار پژوهشی درباره اندیشه سیاسی امامخمینی(ره)، مصاحباتی با اساتید داشتم که ازجمله خدمت آقای دکتر فیرحی رسیدم. ایشان در آن گفتوگو قبل از اینکه من سوالی مطرح کنم، درمورد روششناسی فهم اندیشهسیاسی امامخمینی(ره) سخن گفتند و بحثی را تحتعنوان «حجاب معاصرت» مطرح کردند و احساس کردم بحث مفیدی است و بههمین خاطر بحث با سوالاتی ادامه پیدا کرد و بعدها مطلع شدم همین گفتوگو تبدیل به یک متن شده است. آخرین دیدار بنده با ایشان نیز به یکی، دو ماه قبل از آغاز کرونا در سال گذشته و مناظرهای با ایشان در دانشگاه دفاع ملی برمیگردد. موضوع بحث ما جایگاه حزب در حکومت اسلامی بود. البته در آن گفتوگو هم بنده با ایشان اختلافنظر داشتم اما درعینحال گفتوگویی بسیار مفید و ارزشمند شکل گرفت و تبادل نظر خوبی انجام شد.
یکی از ویژگیهای مرحوم دکتر فیرحی فروتنی و تواضع ایشان بود. وقار و آرامشی در چهره ایشان دیده میشد و بهعبارتی یک نوع احساس آرامش در ایشان میدیدم. مهمتر اینکه ایشان این آرامش را بهنوعی به مخاطب خود هم منتقل میکرد. بهنظرم تمام کسانی که با ایشان مرتبط بودند، معترف این مساله هستند.
ویژگی دیگر دکتر فیرحی این بود که ایشان همواره از قرار گرفتن در محافل و محیطهایی که میتوانست تنشزا و جنجالی باشد، فاصله میگرفت. اگرچه دیدگاههای ایشان با آنچه ما عقیده داریم و تلقیای که امثال بنده در پارهای از مسائل دارند، متفاوت است اما ندیدهام ایشان در فضاهای جنجالی و تنشزا حضوری یابند و -بهعنوان کنشگر- سهمی از آن محیط برای خود قائل باشند، بلکه از چنین محیطهایی دوری میگزیدند.
بنده مرحوم ایشان را شخصیتی حقیقتا علمدوست و دارای روحیه علمی دریافتم. دوستدار و مشتاق علم بود و میتوان گفت بخش عظیمی از عمر خود را صرف علمآموزی و پیشرفت دانش کرده است. این مساله را از آثار علمی ایشان میتوانیم مشاهده کنیم. در سالهایی که خداوند به ایشان توفیق کار علمی داد، آثار علمی برجستهای از خود برجای گذاشتند و از معدود افرادی بودند که توانستند نسلی از دانشپژوهان تربیت کنند که این نسل را هم درحوزه و هم در دانشگاه میتوانیم مشاهده کنیم. کمتر فردی موفق میشود نسلی از پژوهشگران تربیت کند و ایشان چنین جمع علمیای را درحوزه و دانشگاه تربیت کردند و از آنجا که با دوستان حوزوی مربوط با ایشان تماس و مراوداتی داشتم، میزان انتقال روحیه علمی را به این نسل از حوزویان از نزدیک دیدهام. ایشان توانسته بودند نسلی از طلاب را بهویژه در اندیشهسیاسی اسلام و فقهاسلام تربیت کنند.
ناظر به حوزه تخصصی کار علمی مرحوم فیرحی در اندیشه سیاسی، اگرچه میتوان ایشان را یک تربیتیافته دانشگاهی حساب کرد که عمده بنیانهای فکری و معرفتی خود را از اساتید دانشگاهی خود گرفته بود اما بهنظر میرسد با توجه به سابقه معلومات حوزوی و فقهیای که داشتند، بهخوبی توانسته بودند یک تلاقی و تلفیقی از دانش حوزوی و دانش دانشگاهی پدید آورند و از این تلاقی به نتایج و دستاوردهای خوبی برسند. فارغ از داوریهایی که ممکن است درمورد دستاوردهای علمی ایشان داشته باشیم، نکته اساسی این است که ایشان این توانایی را داشتند که این دو سنخ دانش و معرفت حوزوی و معرفت دانشگاهی را به هم نزدیک و از تلفیق آن دو در یک دانش نوپا به نام فقهسیاسی بهرهبرداری کنند.
مرحوم فیرحی ازجمله کسانی است که او را میتوان از پیشگامان پرداختن به دانش فقهسیاسی تلقی کرد. البته منظور این نیست که فقهسیاسی دانشی است که در گذشته سابقه نداشته و تازه شکل گرفته، بلکه منظور این است که تبیین مسائل فقهسیاسی درصورت جدید، بهکمک معلومات دانشگاهی و مدرن، امری تازه بود که عمدتا با انقلاباسلامی اهمیت و جدیت پیدا کرد و مرحوم فیرحی از این جهت جزء پیشگامان پرداختن به فقهسیاسی هستند، لذا میتوان گفت که ایشان سهم بزرگی در گسترش دانش فقهسیاسی دارند و انصافا نمیتوان این مساله را نادیده گرفت.
ارزش کار ایشان از این جهت است که سعی وافری داشتند یکسری از موضوعات و پدیدههای بهظاهر مدرن و امروزی را درفضای اندیشه فقهی پیگیری کنند و آنها را مورد مداقه و تامل قرار دهند، مثلا در کتاب اخیرشان که درباره حزب منتشر شد، کار مفصلی انجام دادند و سعیشان این بود که در نظام معرفتی فقهی، موضوع حزب را تعقیب کنند. اگرچه ممکن است ما در باب دیدگاههای ایشان نقد و نظرهایی داشته باشم اما بههرحال ایشان چنین تامل فقهی و دینیای پیرامون موضوع حزب داشتند و ارائه دادند.
ایشان در پرداختن به متون کلاسیک بزرگان معاصر حوزوی اهتمام داشتند. یکی از کارهای ایشان شرحی بر کتاب «تنبیهالامه و تنزیهالمله» مرحوم نائینی است. این شرح بهنوعی احیای آن کتاب است و میتوان گفت شرحی به اندیشه سیاسی مرحوم نائینی در این حجم و بهطور مفصل و حاصل آن، نگارش کتاب «در آستانه تجدد» است. مرحوم فیرحی با تلفیق سرمایه دانشی را که از حوزه و دانشگاه بهدست آوردند در بخشی از معارف فقهی بهکار گرفتند -که همان دانش فقه سیاسی بود- و از این جهت تردیدی نیست که ایشان در بسط و توسعه فقه سیاسی سهم خاصی داشتند.
اثر کار علمی مرحوم فیرحی اختصاص به حوزه نداشت، بلکه دستاورد کاری ایشان بیش از آنکه درحوزه مثمرثمر باشد، در دانشگاه و اندیشههای جدید تاثیرگذار بود. اگر بخواهیم در یک موقعیت تاریخی به فلسفه سیاسی مدرن توجه کنیم -با توجه به کارها و آثار علمی ایشان- نمیتوان سهم ایشان را انکار کرد. تاثیر کارهای دکتر فیرحی در بسط علم مدرن -و بهویژه دانش سیاسی مدرن- چیزی نیست که بتوان انکار کرد. ایشان دغدغه دانش مدرن را داشتند و یکی از تکاپوهای اصلی ایشان هم در همین راستاست.
اگر بخواهم به یکی از کارهای ایشان ارجاع دهم، کتاب «آستانه تجدد» میتواند بهترین نمونه از دغدغه فکری مرحوم فیرحی باشد. از خود این عنوان کاملا پیداست که ایشان این توجه را داشتند که نشان دهند «تنبیهالامه» مرحوم نائینی تا چه اندازه میتواند در راستای فلسفهسیاسی مدرن، تبیین، شرح و تحلیل شود. بهنظر میرسد ایشان در این کتاب همین مساله را تعقیب میکردند و یک نوع فلسفه سیاسی مدرن را از کتاب تنبیهالامه استخراج کردهاند که کار بزرگی است و اگر بخواهیم در زمینه و کانتکس بسط تجربه تجدد نگاه کنیم، بهنظر میرسد که مرحوم فیرحی کار مهمی در این کتاب انجام دادهاند و توانستهاند نمایی از فلسفه سیاسی مدرن را بهوسیله کتاب تنبیهالامه مرحوم نائینی به نمایش بگذارند. این کار مهمی است و درجای خود -از نگاه متجددانه- باید ارزشمند تلقی شود. از آن زاویه باید بگوییم کتاب ارزشمند و قابل تقدیری است.
منتهی متاسفانه پارهای از دیدگاهها و اندیشههای مدرن و تجددخواه نسبت به این کار مرحوم دکتر فیرحی، کمالتفاتی کردند و بعضا رفتارها و برخوردهای نامهربانانهای داشتند. در آثار اخیر یکی از شخصیتهای فکری ایرانشهری که بهتازگی منتشر شده، دیدم که بهشدت بهمصاف با مرحوم فیرحی رفتند و یک تهاجم دور از انتظار بر ایشان داشتند، درحالیکه این دسته از تجددخواهان باید قدردان دکتر فیرحی باشند، چراکه ایشان توانسته یک فلسفه سیاسی مدرن را از کتاب تنبیهالامه مرحوم نائینی استخراج کند و این کار کمی نیست. البته ممکن است نقدهایی هم بر آن وارد باشد. فارغ از نقدی که خود بنده به این کتاب دارم، میخواهم بگویم از نگاه مدرن این کار باید کار ارزشمندی تلقی میشد درحالیکه برخی در فکر بهاصطلاح ایرانشهری یا دیگران، چنین کاری را برنتافتند و با نگاه غیرمنصفانهای به این موضوع پرداختند.
ارزش کار دکتر فیرحی از این جهت نیز قابلتامل است که وقتی خود این افراد در مقام تدوین فلسفه سیاسی مدرن برآمدند –علیرغم بزرگنماییهایی که درمورد آنها صورت گرفته و تعبیرهای کاذبی که درمورد آنها میشود- آثار آنها در فلسفه سیاسی مدرن، یک کار بسیار دور از انتظار و سطحی است که قابل مقایسه با کار دکتر فیرحی نیست. همان شخصی که به این شکل به دکتر فیرحی هجمه میآورد، وقتی خودش میخواهد درمورد فلسفه سیاسی مدرن اثری منتشر کند، کار او، یک اثر منسجم و درخور یک کتاب کلاسیک فلسفه سیاسی نیست. خود این افراد از تولید یک کار منسجم ناتوان هستند. درحالیکه در کار دکتر فیرحی میتوانیم به نوعی انسجام در طرح بحث فلسفه سیاسی را مشاهده کنیم، لذا از ناحیه این افراد جفایی به ایشان شده است.
بر این نکته تاکید دارم که ممکن است بنده با خیلی از دیدگاههای دکتر فیرحی اختلافنظر داشته و نقدهایی بر آنها داشته باشم و چند کار انتقادی نسبت به برخی کارهای ایشان هم منتشر کردهام اما قطعنظر از اینها، -علیرغم نگاه انتقادی- برای جایگاه علمی ایشان ارزش قائلم و معتقدم ایشان ازجمله افراد حوزوی و دانشگاهی هستند که درمدت کم توانستند آثار علمی قابلتوجهی از خود برجای گذارند که ارزش دارد آنها را مطالعه کنیم و درمورد آنها بحث کنیم یعنی جای قدردانی از کار ایشان وجود دارد.
امیدوارم که خداوند این فاضل ارجمند را -که خیلی زود از میان ما رفتند- غریق رحمت خود و مشمول آمرزشش قرار دهد و امیدوارم راهی که ایشان توانستند باز کنند و آثار علمی ایشان، آنچنانکه شایسته و بایسته است دیده شود و آنهایی که باید، قدردان این آثار باشند و ارزش کاری ایشان را درک کنند. با قرائت فاتحهای یاد و خاطره دکتر فیرحی را گرامی میداریم.
آنکه به ایجاب سخن گفت
زانیار ابراهیمی: در مقام کسی که چندین سال پروژۀ الهیات سیاسی و درهمتنیدگی الهیات و مدرنیته را دنبال میکنم، و خودم را با افتخار شاگرد ایشان میدانم، داغ فقدان دکتر فیرحی، به تلخی تمام به جانم نشسته است. دکتر فیرحی ذهنی روشن، پروژه تحقیقاتی معلوم و توانی تمامنشدنی داشت؛ هزار افسوس که فرصت نیافت رسیدهترین میوههای این بار و بر سترگ را به دست خویش بچیند.چنان که در میان دانشجویان ایشان نیز مشهور است، دکتر فیرحی بیش از هر کس دیگر به تعریف معیار استاد دانشگاه نزدیک بود. ایشان در مقام محققی طراز اول یگانه کسی بود که چندین دهه پروژهای فکری را به پیش برده بود و در همان راستا در هر یک یا دو سال، آوردهای ارزشمند را به سفره کمبضاعت دانشگاهی ما میافزود. ما همگی کمابیش مترجمیم، چه آنها که در کار ترجمه کتابند و چه آنهایی که خوب یا بد، سرگرم تصنیف و تنسیق آرای دیگرانند. اما دکتر فیرحی یکه و تنها به تولید معرفت در سپهری میپرداخت که جزماندیشان از هر دو سو، کوشش در راه پروراندن آن را مفید فایده نمیدانستند.
در توصیف میراث فکری دکتر فیرحی، نکتهای را که ایشان خود چند سال پیش در کتابخانه ملی در باب نحوه مواجهه با سنت بیان کرده بود، ارزشمند مییابم. بر این اساس، نباید سنت را کلیتی فروبسته فرض کرد و این خیال خام را در سر پروراند که با وارد آوردن ضرباتی از بیرون، بتوان به درون آن راه یافت، بلکه باید از درون و با سنت بهپیش رفت و در خلال همین پیشروی سنت را جرحوتعدیل کرد. تنها در این صورت میتوان به امکانات فعلیتنیافته سنت آگاه شد و آنها را به صحنه آورد، وگرنه – بنا بر تعبیری که از یاکوب تابس وام میگیرم- نَفَسِ شرقیمان به شماره خواهد افتاد و تنفس مصنوعی غربی نیز به دادمان نخواهد رسید.
شاید بتوان گفت جفایی که دانشگاه در حق ما کرد، تبختری بیپایه و بیمایه در پرداختن به سنت و اعتقادی دفاعناپذیر به برداشتی سطحی از مدرنیته و روشنگری بود. از یک طرف، مخالفان سنت عارشان میآمد که به سنت بپردازند و سنت را یکباره و یکجا و بیآنکه بفهمند به کناری مینهادند؛ و از آن طرف، مخالفان مدرنیته اندک تغییری در فهمِ نارس و تنگنظرانه و البته به همان میزان کلیتباورانه خود نسبت به مدرنیته نمیدادند. دکتر فیرحی با تضاد خاماندیشانه سنت و تجدد مخالف بود، تضادی که گریبان ایرانیان را از زمان مشروطه تاکنون گرفته است و تضادی که سینهچاکانِ هر دو اردوگاه، بر آتش خردسوز آن میدمند. آنچه دکتر فیرحی میآموزاند، این است که نه سنت کلیتی فروبسته و یکدست است که بتوان آن را به تمامی تایید کرد یا مردود شمرد و نه تجدد؛ و آنان که چنین مشی و مرامی در پیش میگیرند، راهی و افقی به هیچیک نخواهند گشود.
علاوهبر این، هنگامی که سنت را از درون بنگریم، دستکم میتوانیم امیدوار باشیم که از آفت سلبیاندیشی و همزاد آن، انحطاطباوری، رها شویم. آنان که تجدد را یگانه میزان و سنجه سنت میخوانند و سنت را از بیرون به سندان تجدد میکوبند، لاجرم ذهن و زبان خود و خوانندگان را تهیدست خواهند گذاشت چراکه نه سنت کلیتی فروبسته است و نه تجدد؛ از هر دو باید توشهای برگرفت و به محک اندیشه و تاریخ زد؛ وانگهی، سنت و تجدید هیچیک میزان و سنجه نهاییِ آن دیگری نیست.
باید با هر دو درپیچید و درآویخت تا بتوان به ایجاب نیز سخنی بر زبان آورد، چون آنان که سرانجام افقی به آینده خواهند گشود، به ایجاب سخن میگویند. دکتر فیرحی در پی آمیزش افقها بود و بدینسان نه با نافیان و منکرانی چون شیخفضلالله سر سازگاری داشت و نه آریگویانی از قماش تقیزاده. ایشان تداومبخش راه نائینی بود، همانی که در کوران مشروطه به هیچ از دو سوی افراط درنغلتید. درگذشت نابهنگام دکتر فیرحی، در این چهارشنبه سرد و تلخ آبانماه، ضایعهای چهبسا جبرانناپذیر بر پیکر نیمهجان دانشگاه بود، بسیار بیش از آنچه تشریح سویههای آن در این یادداشت کوتاه بگنجد.
نگاهی به جایگاه مرحوم دکتر فیرحی در منظومه علوم انسانی کشور
روشناندیشی بومینگر و بومیاندیشی روشننگر
عبدالمجید مبلغی، عضو هیات علمی پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی: دکتر فیرحی جایگاهی استراتژیک در منظومه علوم انسانی کشور داشت. تفحصها و غورهای دروننگر و تیزبینیها و نکتهسنجیهای نوآورانه وی در دو عرصه سنت و تجدد حائز دو ویژگی بسیار مهم بود. ویژگی نخست وجه انتقادی و منطق آسیبشناسانه نگرشهای فیرحی بود و ویژگی دوم مراجعه متاملانه به متن و تلاش نظاممند برای ایجاد مکالمهای امروزین و از سر نیازهای اکنون و اینجا با متن بود. این دو ویژگی به رویکردهای دکتر فیرحی در تلاش برای فهم انتقادی و متن پایه سنت و تجدد به واقع وجهی کمنظیر و کارکردی پربسامد بخشیده بود.سالها پژوهش و تحقیق اینگونه، به دکتر فیرحی توش و توانی بخشیده بود که وی را در موقعیتی ویژه برای فهم مساله اصلی امروز و اینجای ما قرار داده بود. تشخیص و شناسایی دانش مهم و اثرگذار فقه سیاسی به مثابه مبنای تأمل و بستر تحول حاصل این توش و توان بود و پیامد طی طریق در این مسیر پر افت و خیز برای سالهای متمادی. وی به یک معنا قادر به فهم امکانهای پیشروی جامعه ایرانی در ارتباط با استعدادهای نهفته در دیسیپلین فقه سیاسی گردیده بود. توضیح ابعاد مختلف این مساله طبعا از حوصله یک گفتوگوی مطبوعاتی خارج است؛ تنها عرض میکنم که فیرحی دریافته بود که دانش فقه سیاسی ظرفیت تأمل در گذشته و مراجعه به آینده را اولا به شیوهای انضمامی و مربوط به نیازهای عینی ما دارد و ثانیا این دانش میتواند بهگونهای اثرگذار و مرتبط با منطق جامعهپذیری در جامعه ایرانی مؤثر واقع شود. به یک معنا دانشور بود نه دانش فروش. طبعا این به معنای موافقت با هر آنچه ایشان مینگاشت و میگفت نیست؛ هرچند بیانگر این است که هر آنچه میپرداخت محل تأمل قرار میگرفت و موضوع دقت واقع میشد.
به این ترتیب باید گفت که دکتر فیرحی از اندیشمندان سیاسی معاصر در ایران بود. به باور بنده وی توانسته بود ظرفیتی تازه را در فهم انضمامی و انتقادی سنت و توضیح نسبت آن با تجدد ایرانی فراهم آورد. البته فیرحی اهل سر و صدا نبود و از هیاهو میپرهیخت.
حاصل این نحوه از دانشوری آن شده بود که فیرحی یک چهره متنآفرین و صاحب متن شود. او ماتن و خلاق متون بود. وی به متون بسیاری مراجعه میکرد و یک توانایی نسبتا کمیاب در زمانه حاضر در مراجعه موشکافانه و پیگیرانه به متون داشت. با این حال در پی این مراجعات خود متن ایجاد میکرد. به بیان دیگر بیش از آنکه صرفا ادبیات جاری را در اندیشه سیاسی بسط دهد (که آن هم کاری ارزنده است و در جای خود ستودنی) متون تازه و نورس را به اندیشه و علومانسانی و سیاسی تقدیم میکرد. وی دستکم چند متن پایهای انگاشت و عرضه کرد. جالب آنکه جانمایهدارترین انتقادها از برخی متون اولیه دکتر فیرحی را خود ایشان در برخی مصاحبهها و گفتوگوهای متاخرش عرضه داشت. به باور بنده هیچکس بهتر از فیرحی متاخر از پس نقد فیرحی متقدم برنیامد. به هر روی این توانایی قابلتوجه ایشان در ایجاد محتوای مؤثر و کیفی، قابل توجه و در مواقعی غافلگیرکننده بود.
به این ترتیب میتوان فیرحی را نماد علومانسانی مسئول و ثمربخش در کشور دانست. بگذارید کمی بیشتر توضیح دهم. علوم انسانی اگر بخواهد پا بگیرد و گره از مشکلهای بگشاید نمیتواند به سنت بیاعتنا بماند؛ همچنان که نمیتواند فارغ از تحصیل درکی عمیق از جهان جدید جریان یابد. در واقع علومانسانی هم به فهم انتقادی و متن پایه عرصه تجدد نیاز دارد و هم به فهم انتقادی و متن پایه سنت و درونمایههای نهفته در آن. طلوع علومانسانی در جایی فراتر از این صورتبندیهای ظاهری همچون مکلا و معمم بودن، روحانی و دانشگاهی بودن، تحصیلات داخل و خارج داشتن و از تهران یا قم برخاستن تحقق مییابد. طلوع علومانسانی در ملاقات لایههای درونی و ژرف سنت و تجدد محقق میشود.
کسانی که در فهم انتقادی و ژرفاندیشانه سنت ناتوان هستند و به ابزارهای روششناختی و تیزبینی مطالعاتی لازم برای این حوزه مجهز نیستند، کاری از پیش نمیبرند؛ آنان که از عصر جدید سر درنمیآورند نیز راه به این وادی نمیتوانند بگشایند. اصلا مساله این نیست که از کجا آمدهایم؛ مساله بسی جدیتر است: مساله آن است که آیا توان، دلیری و عزم لازم را برای غور در سنت و تجدد در خود جمع کردهایم یا نه؟ قرار گرفتن در چنین موقعیتی، مقرر آن است که آیا ما به وادی علومانسانی ورود کردهایم یا در کنارههای آن روزگار میگذرانیم.
فیرحی از افرادی بود که به سفر کردنی پرمخاطره در این وادی خطر کرده بود و رهتوشهای از ایدهپردازی را برای علومانسانی و ایران امروز در این سیر مسیر فراهم آورده بود. به زبان دیگر میتوانم بگویم که فیرحی از کسانی بود که به واقع شأنیت نگرش انتقادی و متاملانه در سنت و تجدد را در خود جمع آورده بود. این یک قابلیت بسیار مهم و کمیاب است. وجه ایدهآل و تاریخساز قابلیتی از این دست را میتوان در میرزای نائینی، هنگام فرمولهکردن نگرش فقهی در باب مشروطیت، و در علامهطباطبایی، در شناسایی منطق فلسفه اسلامی ملاقات با دستاوردهای عصری طی صورتبندی نظریه اعتباریات، یافت. طبعا جایگاه علامه و میرزای نائینی یگانه و مثالزدنی است. منظورم نشاندادن سنخیت و جنسیت اندیشهورزی دکتر فیرحی است.
دکتر فیرحی در آنچه انجام میداد شاخص بود و در حوزه مطالعاتی خود سرمنشأ جریانهای تازهای از تأمل و گفتوگوی مؤثر علمی میگردید. با لحاظ این نکته بگذارید بگویم حتی مساله این نیست که دکتر فیرحی چه میگفت یا نمیگفت؛ بلکه مساله آن است که چگونه میگفت. وی به مرحله تئوریپردازی در علومانسانی ایرانی نائل آمده بود؛ مرحلهای که، فراتر از خلاقیتهای نظری، به استعدادی روششناختی و امکانی معرفتشناختی برای شناسایی دینامیسمهای مؤثر در نحوه بودن و شیوه گردیدن ما نیاز دارد. ایبسا بتوانم بگویم که بروز و ظهور آثار فیرحی بهمثابه یک پدیدار در حوزه دانشوری، فراتر از سمتوسوی محتواهایی که وی آفرید و طبعا این محتواها میتواند محل بحث واقع شد، خود حجتی بود بر امکان علومانسانی در ایران معاصر.
موقعیت دکتر فیرحی بهلحاظ دانشجوپروری و نیز اخلاق اجتماعی و خصال شخصی
بهلحاظ خصایص اخلاقی نیز واقعا نمونه بود. به باور من به بیراهه نرفتهایم و زیاده نگفتهایم اگر فیرحی را اسطوره نجابت همراه با آگاهی و تواضع از سر دانشوری بدانیم. در آموزش بسیار سخاوتمند و درعینحال بیتکلف بود. از برخی خصلتهای نادرست و شایع دانشگاهی هم تا آنجا که ممکن بود و گرفتاریهای اداری گریبانگیر دانشجویان اجازه میداد، کناره میگرفت. از جمله اینکه چندان تمایلی نداشت نام خود را در مقالات نگارشیافته در جریان تدوین پایاننامه توسط دانشجویان منتشر کند؛ البته در بسیاری از مواقع دانشجویان نیاز به آن داشتند که نام استاد در مقالهها بیاید. البته باید بگویم انتشار مقاله مشترک با ایشان، برخلاف بسیاری دیگر، مایه افتخار بود.بسیار با دانشجویان مهربان بود و به یک معنا سنگ صبورشان میشد. من که بیش از ۲ دهه در خدمت ایشان بودم و از این استاد گرانقدر آموختم خاطراتی از ایندست فراوان دارم. دکتر فیرحی اتفاقا در کلاسهای درس و محافل بحث با شاگردانش عمیقتر و ژرفاندیشتر از آنچه در عرصه عمومی مینمود ظاهر میشد. البته بهتدریج و طی سالهای اخیر حضور ایشان در عرصههای عمومی نیز تقویت شد و جنبههای علمی ایشان فراتر از کلاس و درس و بحث ابتدا در آثار و کتب و سپس در سخنرانیهای ایشان نمود و بروز و ظهور بیشتری یافت. ولی در آن سالها ما همیشه با خود میگفتیم که چرا دکتر فیرحی با این همه توان در کلاسها، در عرصه عمومی چندان که شایسته است توانایی علمی خود را نشان نمیدهد. خوشبختانه این وضعیت طی دهه اخیر تغییر کرد.
افسوس که دست روزگار ایشان را در اوج توانمندی علمی از جامعه ستاند. متأسفانه مورد بیمهریهایی هم قرار گرفت؛ با این حال مرحوم فیرحی همیشه در قبال چنین بدخلقیهایی سر در گریب داشت و بهجز خیرخواهی زبان به حرفی نمیگشود. البته از انصاف بهدور است اگر نگویم که در کنار این نامهربانیها جمع گستردهای از دوستان دانشجو و طلبه و اساتید حوزه و دانشگاه به فیرحی بهجد علاقهمند بودند و کارها و تلاشهای ارزشمندش را دنبال میکردند. دانشجویان و طلبههای دوستدار مرحوم فیرحی -چه از طریق حضور در کلاسهای درس و چه از راه مطالعه متون ارزشمندش- پروژه فکری وی را دنبال میکردند. اتفاقا زبان مهربان و بیان نکتهسنج فیرحی همیشه به استقبال این افراد میآمد. مشخصا دانشجویان ایشان همیشه این فرصت را داشتند تا در اتاق معروف ۳۶۶ در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران وی را بیابند و با او همسخن شوند.
نبود فیرحی بسیار دشوار است بهویژه آنکه در این دو سه سال اخیر او به مرحله تازهتری در تولید محتوای مؤثر و عرضه آن نائل شده بود. فایلهای صوتی سخنرانیهای ارزشمند ایشان همچون نان داغ بر سر کوی و برزن اهالی اندیشه میان علاقهمندان به مباحث فکری دستبهدست میشد. به یک معنا قابلیتهای فکری فیرحی لبریز شده بود و محیط عمومی علومانسانی و علوماسلامی را تحت تأثیر قرار داده بود. بنده گمان میکنم که در آینده بیشتر از ایشان خواهیم شنید و میراث فکری دکتر فیرحی بیش از گذشته دیده و فهمیده خواهد شد. نام ایشان در آینده بارها به میان خواهد آمد و سنت فکری ایشان که من آن را میتوانم روشناندیشی بومینگر و بومیاندیشی روشننگر بنامم، بسی خوانندههای تازه خواهد یافت. به همگان درگذشت جانسوز استاد عزیزم، چهره مهربان و نجیب علوم سیاسی کشور، آن یار نازنین از دست رفته و اندیشمند توانمند عصر حاضر، مرحوم داود فیرحی را تسلیت میگویم.
در رثای استاد
محمدرضا مرادیطادی: در این لحظات حسرت و عسرت که هنوز تنگنای مصیبتی که بر ما گذشته، فرصت نداده چنانکه باید و شاید اشک بریزیم تا اگر بهقدر اندکی این بغض بیپیر را فرو بگذاریم، نوشتن و گفتن از دکتر داود فیرحی بزرگ، کاری بس دشوار و با اندکی مسامحه بگویم، شاید غیرممکن است. فقدان آن عزیز نه کاری است خرد که بتوان با کلماتی کلیشهای و دستفرسود و برآمده از تکراریاتی رنگ و رو باخته، مصیبتزدگان را که همانا دانشگاه و حوزه است، تسلی داد. گفتن از مجد و بزرگی او نه برآمده از تعارفات معمول فرهنگ ما، و نه نشانی از همان مردهپرستی دائما به سخره گرفتهشده ما، بلکه ادای دینی است واجب به محضر طلبهای نوجو و نواندیش که طلبهوار فهمیدن را مطالبه کرد و عمر با برکت و عزتش، بهرغم کوتاهی کمی، از کیفیتی بس پربار بهره داشت.بیهیچ تردیدی، فیرحی مرجالبحرین دو اقیانوس سنت و تجدد بود که با اشرافی بینظیر بر اولی (نظاماندیشی سنتی ما)، و آشنایی قابلتوجه و استادانه با دومی (نظام فکری متجدد جهان جدید)، توانسته بود از قم به آتن و خرد فلسفی پل بزند تا در مقابل تئوریهای وارداتیای که از سوی برخی روشنفکران و به تأسی از اندیشمندان غربی از تقابل آتن-اورشلیم و انسداد برناگذشتنی از آن، در جهان ایرانی و اسلامی سخن میگوید، در جاده ناهموار بازخوانی فقهی سیاست مدرن، و بازاندیشی متجددانه فقه سیاسی سنتی خطر کند، و در این سنگلاخ ناهموار تلاقی و مواجهه نظامهای فکری ناهمگون، با شجاعت و بصیرتی مثالزدنی قدم بزند. فیرحی از دل سنت آمده بود و با مشعلی از خرد به درون تاریکیهای تجدد ناشناخته رفته بود تا حکایتی از فقه مشروطه را برای ایران و در ادامه شاید، برای جهان اسلام رقم بزند. بزرگترین وجه ممیزه استاد، همین ایستادن میان دو جهان بود.
او مانند بسیاری دیگر که میخواستند، و البته نتوانستند که با فهم این دو دستگاه فکری یک هیات تالیفی (سنتز) ایجاد کنند، یکتنه و بهتنهایی کوشید و بهخوبی توانست تا اولین چارچوبهای امکانپذیری «تاسیس تجدد» در ایران را نه برمبنای مدرنیته عاریتی و وارداتی، بلکه براساس یک زایش درونزاد ترسیم و تصویر کند. فیرحی که شاگرد محضر امتناع اندیشه و زوال تفکر بود، به فراست ذاتی و به قدرت اندیشهای که داشت، منتقدانه از استاد خودش فراتر رفت، و بهجای مویه بر فروبستگیهایی که جز عزاداری بر نوستالژی جهانی سپری شده، چیزی برای ما نخواهد داشت، پروبلماتیک انسداد و امتناع را وارونه کرد تا پرسش از شرایط امکانی تاسیس را در کانون توجه اندیشه خود قرار دهد.
فیرحی برخلاف بسیاری از روشنفکران ناخوانده ملاشده، هیچ بهدنبال قاچاق مدرنیته به ایران نبود، بلکه میخواست بذر این نهال را از لابهلای هزارهای گردوغبارگرفته بازیابی و بازآرایی کند. فیرحی بهراستی و درستی، و بیآنکه اسیر فضای جوزده دهههای گذشته شود، معاصریت ما را پروبلماتیزه کرد تا آن را بستری برای اندیشیدن قرار دهد. با فیرحی میشد و میشود تا دل سنت رفت و بر تمام تئوریهایی که از «ناپرسایی فرهنگ دینخو» سخن میگویند، پوزخند زد. فیرحی این امکان را روی جهان ایرانی و اسلامی گشود که حتی در عالم نظر، برخلاف دیگر استادش که شهره به تاملات جامعهشناختی بود، دموکراتیزاسیون هیچ برابر با سکولاریزاسیون نیست و الزاما حکومت و دیانت مانعالجمع نیستند.
فیرحی پرچمدار اندیشهای بود که نه سرسپرده به سنت بود و نه خودباخته به تجدد. میراث گرانسنگ او برای ما چیزی نیست جز تفکری راسخ، اندیشهای روشمند، سلوک شخصی بسیارخوانی و دقیقالنظری، که میاندیشد و مینویسد و مفاهیم را مجتهدانه بازسازی و بازنویسی و بازپردازی میکند، و همه اینها را در یک شاکله فکری منسجم معطوف به پروبلماتیکهایی مشخص انجام میدهد و یک دغدغه بیشتر ندارد: گرهگاههای اندیشه در ایران پسامشروطه. فیرحی میخواست، جهان ایرانی وامانده در گرههای پیشامشروطهاش را از تعلیق میان دیروز ابدی سنت و فردای هنوز درراهمانده تجدد رها کند و آن را به ساحل امنی از ثبات برساند تا جایی برای ایستادن داشته باشد.
او راوی «آستانه تجدد» بود و چگونگی امکان ایستادن بر آن آستانه؛ و اکنون ما مرثیهخوان فقدانش. گویی همین دیروز بود که در پایان جلسه دفاعیهاش، یکی از استادان شاخص و بس سختگیر دانشکده حقوق و علوم سیاسی، با خشنودی گفت: «باید منتظر ظهور یک مطهری جدید باشیم» و اکنون بار دیگر ما یک مطهری را از دست دادیم. دریغا، که وصف حسرت فقدان تو در قامت کلمه نمیگنجد.
فیرحی، متفکری در مسیر نواندیشی دینی
علیرضا کیانپور: خبر درگذشت عالم و اندیشمند فرزانه مرحوم حجتالاسلام و المسلمین دکتر داود فیرحی، استاد و پژوهشگر برجسته اندیشه سیاسی اسلام برای همه جامعه اندیشهای کشور ضایعهای تاسفبار بود. فیرحی، پژوهشگری ممتاز در عرصه نواندیشی دینی بود. او با شجاعت از مردمسالاری دینی دفاع میکرد و از باورمندان به نواندیشی دینی بود و در عینحال مرزی روشن با روشنفکری دینی سکولار داشت. او به بازخوانی ظرفیتهای فقه شیعه آنچنان اهتمام داشت و امیدوار بود که بسیاری از اسلامگرایان منتقد نواندیشی دینی و روشنفکری دینی را نیز متعجب میکرد. علاوهبر ذیروحانیت بهشدت آکادمیک بود و بر ذیاهل تحقیق و تتبع اصرار میورزید.هرچند نگارنده بر بخشی از مسیر علمی آن استاد فرهیخته نقد دارد و از آن جمله کمرنگ بودن پرداخت به عدالت اجتماعی است که البته در سالهای اخیر نشانههای روشنی از توجه آن مرحوم به این عرصه دیده میشد. او دقتها و بصیرتهای ارزشمندی در عرصه فقه سیاسی داشت و تلاش میکرد از منظر تئوریک درخت نحیف مردمسالاری دینی را بارور سازد. او آنچنان که از سخنان و تلاشهای علمیاش برمیآمد، به مسیر نواندیشی دینی که همان مسیر مطهریها، بهشتیها، طالقانیها و صدرهاست باور داشت و رهپوی همان مسیر بود.
بهعنوان یک روحانی هرچند زی حوزوی را حفظ کرد و تلاش و تتبع در حوزه آکادمیک او را از توجه به حوزه عمومی بازنداشت. نگارنده هرگز شاگرد ایشان نبودم، اما در چند برخورد با آن فقید سعید عمق برخورد اخلاقی و فروتنی آن استاد فرهیخته را شاهد بودم. در خاتمه گمانم این است که جریان آکادمیک اندیشه سیاسی اسلام و نواندیشی دینی استوانهای را از دست داد که بهسادگی جبرانپذیر نیست. خداوند روح آن متفکر بزرگوار را با اولیای خویش محشور فرماید.
فکر میکردند جایشان را تنگ کرده است
فیرحی به ایده پست سکولاریسم توجه داشت
احمدرضا یزدانیمقدم،عضو هیاتعلمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی: واقعیت این است که هیچگاه من و دیگر دوستان فکر نمیکردیم زمانی برسد و دکتر فیرحی در بین ما نباشد و بخواهیم درباره ایشان صحبت کنیم. [با اینحال] مطالبی که ازجهت وظیفه اخلاقی و شاگردی درباره این استاد عزیز به ذهنم میرسد را بیان میکنم.یکی از مطالب خیلی مهم، جنبههای اخلاقی و انسانی آقای دکتر فیرحی بود. ممکن است یک نفر ازنظر علمی خیلی قوی و غنی باشد، اما ازجهت اخلاقی و انسانی پیشرفتی نکرده و کمالات انسانی را حائز نباشد. با اینکه آن پیشرفت علمی یک ارزش است، اما عدم کسب کمالات انسانی نقیصه است. کسانی که با ایشان از نزدیک روبهرو بودند، میدیدند که ایشان انسانی مهربان، دلسوز و متواضع است. بنده حکایتها از این ویژگیهای وی دارم. این همه استاد در حوزه و دانشگاه داریم [اما] متاسفانه اساتیدی که دارای چنین خصائلی باشند، زیاد نیستند. همین ویژگیهای اخلاقی است که گاه استادی را بر دیگر اساتید تقدم میبخشد.
دکتر فیرحی با متون فقهی آشنایی خوبی داشت و دیدگاههای نویی را هم در این رابطه مطرح و در اینباره تلاش میکرد. علاوهبر این، با متون و دانشهای حوزوی آشنا بود و سعی میکرد ارتباط خود با دانشهای حوزوی را نیز حفظ کند. ایشان میخواست ازجهت علمی راهی باز کند [که] در خدمت کشور و نظام و دین و مردم باشد. [گرچه] گاهی افرادی انس علمی لازم با این مطالب را نداشتند [و] بههمینخاطر دچار سوءتفاهم میشدند.
ایشان برپایه تحلیلی که از چرخه استبداد و خشونت -به همان تفصیلی که در مباحث علومسیاسی برای جهان سوم و جهان اسلام بیان شده است- داشت و نگران بود که بعد از تقابل دین با استبداد، دوره دیگری از چرخه موجود بازتولید شود و از اینرو ایده پستسکولاریسم را موردتوجه داشت؛ یعنی اینکه بهسمت سکولاریسم نرویم و بهطرف شرایطی برویم که آن فراتر از سکولاریسم باشد؛ شرایطی که جایگاه دین در سامان سیاسی و اجتماعی را بهرسمیت میشناسد. فیرحی اینطور میاندیشید که سکولاریسم برای جامعه ایران عاملی برای تشدید چرخه یادشده خواهد بود. بحثها و کارهای ایشان در اینباره بهتفصیل قابل بررسی است.
او ساعتها در این موضوع سخن گفته و متونی را بهویژه به زبان انگلیسی در اینباره فراهم آورده بود که شاید فایلهای مربوط به آن نزد دوستان موجود باشد. دکتر فیرحی مستند به مطالعاتی که در اروپا و کانادا انجام شده بود اظهار میداشت که دین در مقابل مردمسالاری قرار ندارد، بلکه بسیاری از کشورهای مردمسالار رسما یا عملا دینی هم هستند. دکتر فیرحی براساس مبانی فقهی امامخمینی(ره) و مستند به آثار فقهی امام کاری ارزشمند انجام داده که نشان میدهد چرا و چگونه فقه سیاسی امامخمینی مردمسالار است و این موضوع در مبانی و فتاوای امامخمینی(ره) ناشیاز چه دیدگاهی است. [فیرحی] در یک بررسی مقایسهای نشان داده که چرا و چطور برخی از دیگر نظراتی که در فقه سیاسی اظهار شده با دیدگاهها و مبانی و فتاوای امامخمینی(ره) ناسازگار است.
همانطور که از هر فرهیخته ایرانی در سطح دکتر فیرحی انتظار میرود، ایشان در سالهای دهه80 در سفرهای خارجی و گفتوگوهای علمی با دانشمندان و اندیشمندان جهان، مطالبی در دفاع از ایران و جمهوریاسلامی اظهار کرد که از عوامل مؤثر تغییر رویکردها نسبتبه چگونگی برخورد با پرونده هستهای ایران و به نفع ایران و جمهوری اسلامی بود. وی به سهم خود تلاش کرد به حرکت جریان حمایت از ایران -که «فرهیختگان» ایرانی در آمریکا و اروپا بهراه انداخته بودند- یاری رساند.
[مرحوم] فیرحی صدها ساعت سخنرانی و کارگاه علمی و تدریس در قم و تهران، در دانشگاهها و پژوهشگاهها و دیگر مراکز داشته است که پیشنهاد میکنم عزیزانی که صوت برنامههای ایشان را [در اختیار] دارند، هرچه زودتر [آنها را در اینترنت] بارگذاری کرده دراختیار دانشجویان و طالبان اندیشه سیاسی قرار دهند. بارگذاری فایلهای مربوطه در شناخت بهتر فیرحی و اندیشه و تحلیل و پروژه این استاد عزیز موثر و مفید خواهد بود و ابهامات زیادی را مرتفع خواهد کرد.
به تئوریهای علمی غربی آشنایی داشت. تئوریهای علوم سیاسی را خوب میفهمید. هم یک سیاستدان بود و هم این تئوریها را به خدمت میگرفت و استفاده و تحلیل میکرد؛ یعنی علاوه بر سیاستدانی، اندیشمند و نوآور هم بود. از نظریه ادراکات اعتباری علامهطباطبایی برای تحلیل نظریهها و فرآیندهای سیاسی نیز استفاده میکرد. بهعلاوه برآن بود که دیدگاههای فلسفهمحض و فلسفهسیاسی علامه طباطبایی میتواند راهی و مبنایی برای مدرنیته اسلامی باشد.
با اندیشه و حیات سیاسی جهان عرب آشنایی خوبی داشت و یک صاحبنظر قابلتوجه در حوزه تحولات سیاسی جهان عرب بود. در رابطه با اروپا و آسیای جنوبشرقی هم ارتباطاتی داشت؛ اساتید مطرح دیگر کشورها در فضای مجازی سوالاتی از ایشان میپرسیدند، یا کمک علمی و راهنمایی علمی میخواستند و او تا جایی که میتوانست به سوالات آنها پاسخ گفته و دانستههای علمیاش را در اختیارشان قرار میداد.
[نیز] ایشان یک کنشگر سیاسی بود؛ فردی جامعالاطراف که سعی میکرد نیروهای مفید را درکنار هم جمع کند و همه اینها را درجهت خدمت به ایران و اسلام و مردم قرار دهد. دکتر فیرحی در کنش سیاسی خود [در جهت] همراهساختن نیروهای اجتماعی و سیاسی انقلاباسلامی فعالیت میکرد تا ایشان را در خدمت مردم و کشور و نظام قرار دهد. خلاصه ایشان یک آدم نظری صرف نبود، بلکه دانش را بهکار میگرفت.
هیچگاه ندیدم که نماز اولوقت را از دست بدهد. جنبههای دینی و معنوی و ارتباط ایشان با پیامبر و ائمه هم زیاد بود و در مجالس یاد و ذکر معصومان شرکت میکرد. ازنظر اخلاقی، انسان متخلقی بود و گاهی به مستحباتی توجه میکرد که شاید دیگران توجه نمیکردند و به مسائل اخلاقیای توجه میکرد که افراد دیگر به آن اعتنا نمیکردند.
رفتار او صادقانه بود، به ظرایف و نکات و انسانها توجه داشت و طلبهپروری، دانشجوپروری و علمپروری داشت و بهموقع [از کارها و افراد] حمایت میکرد. در حوزه و دانشگاه مشاهده میشود اساتیدی در تقابل با طلبه و دانشجو قرار دارند و بهجای اینکه از آنها دستگیری کنند، ایجاد مانع هم میکنند. دکتر فیرحی اینطور نبود [بلکه] از دانشجویان و طلبهها حمایت کرده و به آنها کمک میکرد و میدان میداد و اگر امید خیری از آنها میدید، برایشان کم نمیگذاشت. نمونه چنین اساتیدی کم است. ایدههای نو و مهم و مفصلی هم داشت.
متاسفانه حوزه و دانشگاه از وجود ایشان استفاده لازم را نکردند. یکی بهجهت مسائل سیاسی و جناحبازی -درحالیکه او همواره سعی میکرد محدود به جناحها و گروهها نباشد- و دیگر اینکه برخی فکر میکردند ایشان جا را برای آنها تنگ کرده است و خواهان موقعیت او بودند. این مایه تاسف و خودش یک گرفتاری است. ما در سیاست و علم و دین، در همهجا به اخلاق نیاز داریم و این مشکلات اخلاقی ما کمتر از مشکلات سیاسی کشور نیست. **
هنر مرحوم فیرحی؛ پیوند علمی بین مفاهیم متجدد غربی و مفاهیم اسلامی
در عصر تکرار طوطیوار مفاهیم مطلقا غیربومی در کتبِ عمدتا غربی، و همچنین در عصر ذبح اسلام و مفاهیم دینی در پای سکولاریسم افسارگسیخته، فیرحی گفتگو از اسلام را کسر شان دانشگاه نمیدانست و از قضا تمام توان خویش را صرف نشر مفاهیم متعالی اندیشه سیاسی در اسلام کرد.محمد نوروزی: همه آنانی که دکتر داود فیرحی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران را میشناختند، میدانند که فیرحی شناسنامه حوزه اندیشه سیاسی اسلام نه فقط در حلقه اساتید علوم سیاسی دانشگاه تهران، بلکه در دایره تمامی اساتید علوم سیاسی ایران است. استادی که با کولهباری از تالیف و نویسندگی در حوزه علم سیاست، همچنان در نهایت تواضع و خاکساری، ملجاء و پناه همه دانشجویان علوم سیاسی بود.
فیرحی در عصر کسب شهرت از طریق فریادهای بیپشتوانه در فضای مجازی، بدون سروصدا مباحث علمیاش را با دانشجویانش در میان میگذاشت و جانهای تشنه مفاهیم علمی را سیراب میکرد و شهرت و قیل و قال را به اهلش واگذاشته بود.
فیرحی که خود تجسم وحدت حوزه و دانشگاه بود، در دورهای که صرف بودجههای کلان برای انجام فعالیتهای نمایشی در حوزه وحدت حوزه و دانشگاه، یکی از ژستهای همیشگی مدیران پژوهشکدههای دست چندمی بود، نشان داد راه وحدت حوزه و دانشگاه، از مسیر ادای حرفهای قلمبه سلمبهی غیر واقعیِ همایش پسند نمیگذرد و اثبات نمود که وحدت واقعی تنها زمانی حاصل میشود که بجای تقلیل سطح بحث به «پسوند "اسلامی" دروس»، ابتدا باید حوزه و دانشگاه را بصورت جداگانه درک نمود و سپس اشتراکات فراوانشان را برای تولید علمی که جامعیت حوزه و دانشگاه را بصورت یکجا در بر داشته باشد، به خدمت گرفت.
پدر عصر جولان بنیادگرایی افراطی در میان ملتهای مسلمان، فیرحی عمرش را صرف پرورش نهالی که با انقلاب اسلامی کاشته شد، کرد. ایجاد پیوند علمی بین مفاهیم متجدد غربی و مفاهیم اسلامی، هنری بود که فیرحی موفق شد جلوههای زیبای آن را در تالیفات پرمغزش به رشته تحریر درآورد و مرزهای اندیشه سیاسی در اسلام را فرسنگها جابجا کند.
در عصر تکرار طوطیوار مفاهیم مطلقا غیربومی در کتبِ عمدتا غربی، و همچنین در عصر ذبح اسلام و مفاهیم دینی در پای سکولاریسم افسارگسیخته، فیرحی گفتگو از اسلام را کسر شان دانشگاه نمیدانست و از قضا تمام توان خویش را صرف نشر مفاهیم متعالی اندیشه سیاسی در اسلام کرد. سرسختترین مخالفان فیرحی، حتی آنها بنیان نظری وی را التقاطی تفسیر میکنند هم نمیتوانند وزانت علمی و شرافت دینی فیرحی را مورد تردید قرار دهند.
امروز نه فقط خانواده دکتر فیرحی، بلکه همه دانشآموزان و دانشآموختگان علم سیاست در جغرافیای اسلام، عزادار است. چرا که با چشم فروبستنِ این استاد بلندآوازه از دنیا، خانواده علوم سیاسی، یکی از اصلیترین وزنههای اندیشه سیاسی را از دست داد و چه بسا تا سالها هیچکسی نظیر دکتر فیرحی نتواند اندیشه سیاسی در اسلامی را اینگونه متبهرانه و موفق حلاجی، و متعاقباً تولید دانش نو نماید. از شمار دو چشم، یک تن کم--وز شمار خرد هزاران بیش.***
پینوشت:
(1) نظریه پردازی در فقه و اصول، علی شفیعی، ص ۱۵۲
(2) همان،۱۵۳
(3) همان، ۱۵۴
(4) همان، ۱۵۵
(5) همان، ۱۵۷
(6) همان، ۱۶۶
(7) همان، ۱۶۷
(8) همان، ۱۶۶
(9) همان، ۱۸۰
(10) همان، ۱۷۳
(11) همان، ۱۷۲
(12) همان، ۱۷۲
(13) همان، ۱۸۱
منبع:
* شبکه اجتهاد
** فرهیختگان
*** خبرنامه دانشجویان ایران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}