اصلی‌‌ترین شیوه‌ی جریان غرب‌گرا در مقاطع مختلف و به‌ویژه در مقطع کنونی برای معتبرسازی سیاست مذاکره و تعامل با غرب، گره زدن حل مشکلات اقتصادی به مسائل سیاست خارجی و به طور ویژه، به روی کار آمدن «بایدن» و امید بستن به مذاکره با وی برای رفع برخی تحریم‌های ضدایرانی است. در این راستا، آنها با نادیده ‌گرفتن ضعف‌ها و کاستی‌های برجام، هنوز به ستایش آن می‌پردازند و تداوم آن را حتی در وضعیت کنونی ضروری می‌دانند.

به عنوان مثال می‌توان به مطلبی اشاره کرد که بعد از تصویب کلیات طرح «اقدام راهبردی برای لغو تحریم‌ها» در مجلس شورای اسلامی، در سایت «انتخاب» منتشر شد. در این مطلب، این‌گونه به طرح مجلس واکنش نشان دادند: مجلس مدعی معیشت، معیشتِ مردم را هدف گرفت / آغاز تلاطم در بازار‌ها با مصوبه ضدبرجامی نمایندگان؛ دلار و سکه صعودی شدند...

یا اینکه روزنامه مردم‌سالاری در واکنش به تصویب این طرح در مجلس، آن را انقلاب اقتصادی علیه معیشت مردم! دانسته بود. این در‌حالی است که عقلانیت استراتژیک ایجاب می‌کند که در مقابل تخطی‌های طرف مقابل، ما نیز واکنش مقتدرانه داشته باشیم؛ کاری که مجلس قبل باید انجام می‌داد!
 
مسلم است که غرب‌گرایان وطنی در این راستا به بزرگنمایی تأثیر مذاکره با بایدن می‌پردازند و در نقطه‌ی مقابل، هرگونه عدم‌ ورود ایران به مذاکره با بایدن را بسیار پرهزینه جلوه می‌دهند و چنانچه اقدامی در این زمینه صورت نگیرد، بلافاصله تلاش می‌کنند تلقین کنند که جمهوری اسلامی به فکر منافع و معیشت مردمش نیست. این شیوه‌ی مواجهه با مسأله‌ی مذاکره، خواه یا ناخواه، مکمل تلاش طرف آمریکایی برای مدیریت ادراکات عمومی در ایران است که بدون شک، بی‌ارتباط با موضوع انتخابات در سال آینده نیست.

در واقع، غرب‌گریان وطنی برای مدیریت انتخابات در کشور، تلاش می‌کنند تا همچنان به معتبرسازی شعار مذاکره و تعامل با غرب بپردازند و در این میان، نسبت به تبعات و خسارت‌های این قضیه بی‌توجه هستند. به عبارت دیگر، آنها تصور می‌کنند که چنانچه بتوانند شعار مذاکره و تعامل را همچنان در فضای کشور زنده نگه دارند و آن را تنها راه ‌حل مشکلات کشور بدانند، در این صورت می‌توانند امیدوار باشند که در انتخابات سال1400 توانایی رقابت با رقیب خود را دارند.
 
حال فارغ از اختلاف دیدگاه جریان‌های سیاسی و نگاه انتخاباتی به این قضیه، باید یادآور شد که این نوع نگاه به مسائل سیاست خارجی و تلاش برای غالب کردن آن در کشور، همانگونه که تاکنون ثابت شده است، خسارت‌ها و تبعاتی را برای کشور در پی دارد. بنابراین برای مواجهه با این وضعیت باید به چند نکته مهم توجه شود:
 
1- تبیین منطق و نگاه جمهوری اسلامی به مذاکره و تعامل:
تاریخ مسائل ایران و آمریکا در برهه‌ بعد از انقلاب نشان می‌دهد که جمهوری اسلامی در عین آنکه استکبارستیز، آرمان‌گرا و ضدسلطه است، اما همواره در چارچوبی عقلانی و با ملاحظات دقیق، منطقی و بدون تخطی از موازین حقوق بین‌الملل، حاضر به تعامل بوده است. در واقع، جمهوری اسلامی ثابت کرده حاضر به مذاکره و حل مسأله با آمریکا است اما هرگاه در این زمینه قدمی برداشته، با لگدپرانی طرف مقابل مواجه شده است. بنابراین، برعکس آنچه تصور می‌شود، این جمهوری اسلامی نیست که خواهان تعامل و حل مسأله نیست، اتفاقاً این آمریکا است که نمی‌خواهد مسأله ایران را حل کند. به عنوان مثال می‌توان به چند مورد اشاره کرد:
 
اولین مورد، بدعهدی آمریکا در جریان آزادسازی گروگان‌های غربی از لبنان در سال1983 است که با وساطت ایران انجام شد و آمریکا قول داده بود اگر ایران در آزادسازی گروگان‌های غربی در لبنان، حسن‌ نیت خود را ثابت کند، با حسن‌نیت متقابل آمریکا مواجه خواهد شد. منظور آمریکایی‌ها در آن برهه آن بود که آمریکا در مقابل، بخشی از دارایی‌های بلوکه شده ایران را آزاد می‌کند. با اینکه ایران در این زمینه به آمریکا کمک کرد، اما همان‌گونه که مرحوم «هاشمی رفسنجانی» در مصاحبه‌ای اعلام کرد، حسن نیت ایران با حسن‌نیت متقابل آمریکا مواجه نشد و به تعبیر هاشمی، آمریکایی‌ها طلب‌کارتر هم شدند.
 
واقعه‌ بعدی به زمانی مربوط می‌شود که آمریکا به افغانستان حمله کرد. جمهوری اسلامی ایران در قبال بحران افغانستان، ابتدا کوشید با حمایت از نقش محوری سازمان ملل در مدیریت بحران،‌ از تهاجم نظامی آمریکا به افغانستان جلوگیری کند. دیپلماسی جمهوری اسلامی حول سه محور مخالفت با یک‌جانبه‌‌گرایی آمریکا، محوریت سازمان ملل و مشارکت فعال در مذاکرات دیپلماتیک در کنفرانس 2+6(مرکب از شش کشور همسایه افغانستان، آمریکا و روسیه) شکل گرفت، اما با تهاجم آمریکا به افغانستان، جمهوری اسلامی ایران ضمن مخالفت با اقدام نظامی آمریکا، کوشید از طریق مشارکت فعال در شکل ‌دهی به آینده‌ افغانستان، نقشی مؤثر و فعال در بحران و جنگ ایفا کند.
 
اوج دیپلماسی و همکاری ایران در بحران افغانستان در کنفرانس بن تجلی یافت که از درون آن، ساختار سیاسی آینده افغانستان پایه ریزی شد. در این کنفرانس، از میان گزینه‌های مطرح شده در خصوص آینده‌ی افغانستان، تشکیل دولتی برای جمهوری اسلامی ایران مطلوب بود که واجد این ویژگی‌ها باشد: دولت فراگیر متشکل از همه‌ی گروه‌های قومی، نژادی، مذهبی و جهادی افغانستانی، برخوردار از ثبات نسبی، مسئولیت‌پذیر، قابل‌اعتماد و پیش‌بینی ‌پذیر. دولتی که از «کنفرانس بن» سربرآورد حاصل اجماع در سطوح داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی بود و علی‌رغم آنکه تأمین‌کننده اهداف و منافع حداکثری ایران نبود، ولی بدترین گزینه نیز نبود. پس از تشکیل دولت انتقالی افغانستان به ریاست «حامد کرزای» که از حمایت کامل آمریکا برخوردار بود، جمهوری اسلامی ایران نقش‌ آفرینی خود را در این کشور ادامه داد.

سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بر پایه‌ مشارکت فعال در بازسازی سیاسی، اقتصادی، علمی و آموزشی افغانستان استوار بود. در زمینه‌، ایران کوشید در چارچوب همکاری با سازمان ملل به استقرار و تثبیت حاکمیت دولت انتقالی افغانستان و توسعه‌ آن به سایر ولایات افغانستان کمک کند. بدین منظور، ایران با تمرکز روابط با دولت مرکزی در کابل، ‌تشویق حاکمان سایر ولایات به پذیرش حاکمیت دولت انتقالی و عدم‌حمایت از نیروهای گریز از مرکز، به شکل‌گیری دولت مرکزی فراگیر کمک نمود. هدف ایران در این خصوص نیز برقرای نظم، امنیت و ثبات سیاسی در افغانستان بود که اهداف و منافع متقابل هر دو کشور را تأمین می‌کرد. دیدار «خاتمی» رئیس جمهور اسلامی ایران در مرداد1382 از کابل به عنوان اولین رئیس‌جمهور خارجی، بیان‌گر رضایت و حمایت ایران از دولت انتقالی افغانستان بود.

ایران همچنین در فرایند بازسازی افغانستان، فعالانه شرکت کرد و متعهد شد 560میلیون دلار کمک بلاعوض جهت اجرای برنامه‌های بازسازی به دولت افغانستان اعطا کند. با این وجود، علی‌رغم همکاری غیرمستقیم جمهوری اسلامی با آمریکا در جریان بحران افغانستان،‌ به‌ویژه در کنفرانس بن، آمریکا حاضر به انجام اقدامات متقابل در قبال ایران نشد و حتی پس از پایان جنگ در افغانستان، «جرج بوش» در بهمن ماه1381، ایران را در کنار کره شمالی و عراق، محور شرارت خواند.
 
علاوه بر آنچه گفته شد،‌ بایستی به اعتماد به غربی‌ها در تعلیق داوطلبانه فعالیت‌های هسته‌ای کشورمان در زمان دولت اصلاحات نیز اشاره کرد که این نیز حاصلی برای کشورمان در پی نداشت و تنها بر حجم گستاخی‌ها و زیاده روی‌های طرف مقابل افزود.
 
به عنوان مورد آخر باید به برجام اشاره کرد که درست در زمانی که آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، به عنوان نهاد ناظر بر اجرای برجام، 10بار پایبندی ایران به اجرای تعهداتش در برجام را تأیید کرده بود، اما «دونالد ترامپ» رئیس‌ جمهور وقت آمریکا از این توافق بین‌المللی خارج شد و به طور مجدد، تحریم‌های فلج ‌کننده را علیه ایران اعمال کرد.
 
باتوجه به آنچه گفته شد، تاریخ روابط ایران و آمریکا در برهه‌ بعد از انقلاب اسلامی نشان می‌دهد که جمهوری اسلامی همواره خواهان حل مسأله با آمریکا بوده و می‌باشد و اتفاقاً در این زمینه، انعطاف‌های لازم را هم انجام داده، اما این طرف مقابل یعنی آمریکا است که همواره به جای زبان تکریم، با زبان تهدید و فشار با ملت و دولت ایران رفتار کرده است. بنابراین، برخلاف ظاهر آمریکایی‌ها که از مذاکره با ایران دم می‌زنند، هیچ‌گاه خواهان مذاکره منطقی و قاعده‌ مند با ایران نبوده‌اند.
 
2- بازخوانی اهداف دموکرات‌ها در قبال ایران و اینکه در این زمینه، آنها تفاوتی با جمهوری‌خواهان ندارند:
همانگونه که قبلاً نیز گفته‌ایم، رویکرد دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان در قبال جمهوری اسلامی تفاوت چندانی با هم ندارد؛ تفاوت میان آنها به تفاوت در شیوه‌ اجرا و نوع مواجهه برمی‌گردد نه تفاوت در هدف و راهبرد. در توضیح این موضوع باید گفت که هر دو حزب در آمریکا در قبال ایران، تخلیه و تهی‌سازی ابزارهای قدرت و مقاومت ایران در حوزه‌های هسته‌ای، منطقه‌ای و موشکی را دنبال می‌کنند؛ دموکرات‌ها با سیاستی تدریجی و مرحله‌ای، اما جمهوری‌ خواهان با سیاستی یکپارچه، حداکثرگرا و تعجیلی.
 
از این‌رو، جمهوری‌ خواهان معتقد به سیاست فشار حداکثری برای فشار بر ایران هستند، اما دموکرات‌ها همین کار را از طریق چندجانبه‌گرایی، اجماع‌ سازی بین‌المللی و نهادگرایی دنبال می‌کنند و البته مسلم است که در این زمینه، هیچ ابایی هم از تحریم و فشار علیه ایران ندارند، اما تحریم و فشار گزینه‌ اول آنها نیست. بنابراین، گذار از جمهوری‌ خواهان به دموکرات‌ها در آمریکا، گذار از یک راهبرد بد(سخت) به یک راهبرد بهتر نیست، بلکه راهبرد همان راهبرد است، فقط شیوه‌ی اجرای آن فرق می‌کند.
 
در عین حال باید به این واقعیت خیلی مهم هم توجه داشت که برخلاف تصور رایج در میان اصلاح طلبان که دموکرات‌ها را برای ایران بهتر می‌دانند و تصور می‌شود که با آمدن بایدن، گشایشی در وضعیت تحریم‌های ضدایرانی پدید می‌آید، نباید فراموش کرد که دموکرات‌ها و جمهوری ‌خواهان در اعمال تحریم علیه ایران متحد هستند.
 
اساساً همین تحریم‌های فلج‌ کننده در زمان «اوباما»ی دموکراتیک علیه کشورمان اعمال شد که جو بایدن نیز معاون وی بود. جالب آنکه تا تابستان سال1395، 29قانون تحریمی از سوی آمریکا علیه جمهوری اسلامی اعمال شد که 22مورد آن از سوی دموکرات‌ها(فقط 13مورد آن در دولت اوباما بوده است) و 7مورد از سوی جمهوری ‌خواهان بوده است. باتوجه به این واقعیات مهم، عقل سلیم حکم می‌کند که دل بستن به حزبی که بیشترین جنایت‌ها را علیه ملت ایران را در کارنامه‌ی خود دارد، منطقی نیست و نتیجه‌ای جز افسوس و پشیمانی در پی نخواهد داشت.
 
3- امیدبخشی به جامعه برای حل مشکلات با نگاه به درون:
واقعیت آن است که همان‌گونه که در بحث‌های اقتصاد سیاسی توسعه گفته می‌شود، عمده‌ راه ‌حل‌های مشکلات اقتصادی در داخل کشورها وجود دارد و حتی کشورهایی توانسته‌اند از رابطه با خارج به خوبی استفاده کنند که اولاً اتکای آنها به ظرفیت‌های داخلی خود بوده و ثانیاً از ظرفیت‌های خارجی نه به عنوان جایگزین، بلکه به عنوان مکمل ظرفیت‌های داخلی خود استفاده کرده‌اند.
 
براساس همین گزاره، باید پذیرفت که خواه ناخواه، راه ‌حل اصلی مشکلات کشور در داخل وجود دارد. با این حال، این گزاره نیاز به تبلیغ و ترویج و در نهایت، معتبرسازی دارد. به عبارت دیگر، گزاره‌ مذکور ابتدا باید بیش از پیش طرح شود و در مواضع مختلف مورد توجه قرار گیرد تا بر مبنای آن، امیدی برای حل مشکلات در داخل کشور ایجاد شود و در گام بعدی، این امید آفرینی باید مبتنی و متکی به واقعیت‌های موجود، مستندسازی و معتبرسازی شود.