چرا کودتا در میانمار دیگر برای دنیا اهمیتی ندارد؟
بازگشت بومرنگ سکوت به سمت سوچی
در همان هفته گذشته رهبران نظامی میانمار هشدار داده بودند به احتمال زیاد کودتایی علیه حزب حاکم رخ خواهد داد و در این میان سفارتخانههای خارجی تنها به اعتراض به شرایط موجود و همچنین صحبتهای نظامیان پرداخته بودند. سازمان ملل نیز ظاهرا در این باره نگرانی داشته است. با این همه، بیتوجهی به وضعیت این کشور بعد از انتخاباتی که حزب حاکم خود را برنده آن میدانست، در نهایت روز دوشنبه یعنی نخستین روزی که پارلمان جدید قرار بود تشکیل شود، به کودتایی تمامعیار ختم شد. از همان ابتدای صبح نظامیان مختلف در گروهها و دستههای مختلف در مکانهای مهم سیاسی پایتخت یعنی شهر نایپیداو مشاهده شدند.
نظامیان نهتنها در پایتخت، بلکه در شهرهای بزرگ میانمار نیز حضور پررنگ خود را در خیابانها به نمایش گذاشتند. بعد از مدتی همین نظامیان، «آنگ سان سوچی» رهبر حزب حاکم، «وین مینت» رئیسجمهور و تعداد زیادی از نمایندگان مجلس را یکراست به بازداشتگاه بردند. این تنها سیاستمداران نبودند که به یکباره توسط ارتش بازداشت شدند، بلکه تعداد زیادی از نویسندگان، روزنامهنگاران، رهبران گروههای سیاسی و مدنی مانند رهبر گروه دانشجویانی که خود را نسل 88 مینامند و در مقابل نظامیان مقاومت کرده بودند و حتی یک خواننده نیز در میان بازداشتشدگان هستند. بعد از پایان یافتن موج بازداشتها، در نهایت ارتش میانمار در بیانیهای اعلام کرد وضعیت فوقالعاده در کشور برقرار کرده که این وضعیت به احتمال زیاد تا یک سال آینده نیز ادامه خواهد داشت و قدرت نیز دست فرمانده ارتش یعنی ژنرال «مین آنگ هلینگ» قرار گرفته است.
نشانههای این کودتا اما از هفته گذشته هر روز پررنگتر از روز گذشته آشکار میشد و ادعای تقلب در انتخابات پارلمانی این کشور، باعث شده بود از هفته قبل طرفداران ارتش هر روز در خیابانها باشند و علیه نتایج انتخابات که باعث شده بود حزب حاکم به رهبری «آنگ سان سوچی» دوباره به قدرت برسد، تظاهرات اعتراضی برپا کنند. ارتش میانمار از همان ابتدا از همه خواسته بود به قانون اساسی میانمار پایبند باشند اما در لایههای درونی، برخی عکسها از تظاهرات حامیان ارتش نشان میداد بسیاری از این افراد را خود نظامیان تشکیل میدادند که با لباس غیرنظامی در خیابانها حضور داشتند و اعتراض میکردند.
نکته جالب ماجرا – حداقل برای آمریکاییها – این مساله است که حامیان ارتش بر این عقیده بودهاند در انتخابات پارلمانی که ماه نوامبر برگزار شده تقلب شده است، زیرا تعداد رأیدهندگان با تعداد آرای اخذشده هماهنگی نداشته و حزب حاکم یعنی حزب «لیگ ملی برای دموکراسی» برای رسیدن دوباره به قدرت در انتخابات تقلب کرده است. کمیسیون ملی انتخابات میانمار با این حال به دلیل اینکه این افراد سند درستی درباره ادعای خود مطرح نکرده بودند، ادعاهای آنها را رد کرد. رسانههای آمریکایی که معمولا از حزب آنگ سان سوچی حمایت میکنند، در گزارشهای خود مطرح کردهاند که از نظر آنها تقلبی در انتخابات رخ نداده و اگر تعداد رأیدهندگان با توجه به تعداد آرای دورههای قبلی انتخابات مورد بررسی قرار گیرد، بخوبی نشان میدهد نظامیان بازنده انتخابات خواهند بود.
حزب لیگ ملی برای دموکراسی در نهایت در این انتخابات توانست 138 کرسی از 224 کرسی مجلس ملی و 258 کرسی از 440 کرسی مجلس نمایندگان را به دست بیاورد و این در حالی بود که حزب همبستگی و توسعه اتحاد که وابسته به نظامیان میانمار بود در هر ۲ مجلس تنها 26کرسی را از آن خود کرد که 7 کرسی نسبت به سال 2015 از آرای آن کم شده بود.
از سال 2012 که آنگ سان سوچی از حبس خانگی آزاد شد و به ظاهر انتخاباتی آزاد در این کشور شکل گرفت، محبوبیت حزب لیگ ملی برای دموکراسی نیز بالا رفت. آنگ سان سوچی آن زمان قهرمان دموکراسی برای میانمار بود و توانست جایزههای بسیاری را در حوزه دموکراسی از آن خود کند. از آن زمان، سوچی بشدت احتیاط میکرد که تا جای ممکن خود را با ارتش همراه سازد و اقدامی انجام ندهد که باعث شود ارتش این کشور کودتای دیگری به راه انداخته و همین دموکراسی نصفه و نیمه در میانمار را نیز از بین ببرد.
تمام جایزههای حقوق بشری و دموکراسی سوچی اما نتوانست باعث شود او به مساله حقوق بشر در داخل کشور خودش اهمیتی دهد. زمانی که ارتش میانمار به روستاهای مسلماننشین حمله کرد و تعداد بسیار زیادی از مسلمانان میانمار را قتلعام و آواره کرد، سوچی نگاهی به جایزه صلح نوبل خودش که در گوشه اتاقش قرار داشت نینداخت و به صورت مستمر و ویژه از افسران ارتشی که آن قتلعام را ترتیب داده بودند حمایت کرد. کار به جایی رسید که درخواستهای جهانی برای بازپس گرفتن جایزه صلح نوبل از او در تمام دنیا شروع شد و کمپینهای مختلف حقوق بشری عکس او از مجالس، سازمانها و موسسههای حقوق بشری را پایین کشیدند. سوچی در دوگانه حمایت از جان هموطنانش یا حمایت از ارتش، حمایت از نظامیان را انتخاب کرد و امروز با وجود اینکه دموکراسی در میانمار بیشتر از هر وقت دیگری زیر سؤال رفته و بنیادهای آن سست شده، کسی برای بازداشت او در جوامع مسلمان ناراحتی ندارد.
او زمانی که پرونده نسلکشی مسلمانان در استان «راخین» میانمار توسط گامبیا در دیوان بینالمللی دادگستری مطرح شد، با قدرت تمام از ارتش کشورش دفاع کرد و باقیمانده اعتبار خود را به عنوان یک فعال حوزه دموکراسی و حقوق بشر از بین برد. کشورهای غربی اعتقاد داشتند حمایت او از ارتش در این دیوان، شاید بتواند راه را برای حضور گستردهترش در فضای سیاسی میانمار هموار کرده و به گسترش دموکراسی در این کشور کمک کند اما این رؤیا که با پا گذاشتن روی خون هزاران انسان مسلمان بیگناه در پیشگرفته شده بود، بزودی به کابوس بازگشت نظامیان به عرصه سیاست میانمار تبدیل شد. کشورهایی که حامی سوچی هستند، عمدتا آمریکا و کشورهای اروپای غربی هستند که اعتقاد دارند کودتا، دموکراسی در میانمار را زیر سؤال برده است و هنوز هم از سوچی دفاع و حمایت میکنند.
حمایت از دموکراسی نوپای میانمار اما در حالی صورت میگیرد که هدف اصلی آمریکا و کشورهای اروپایی در حمایت از کسی که از قاتلان مسلمانان دفاع کرد، در واقع فشار آوردن به چین در جریان رقابتهای بین چین و ایالاتمتحده است. برخی تحلیلگران حوزه بینالملل بر این عقیدهاند این کودتا در واقع تلافی اقدامات آمریکا در هنگکنگ علیه حاکمیت چین است و چین نیز از این کودتا حمایت میکند. این در حالی است که چین تاکنون در این زمینه موضعی نداشته و به چنین مسالهای اعتراف نکرده است. در عین حال نگاهی به کودتا نشان میدهد از دید نظامیان میانمار، این کودتا بدرستی و در زمان بسیار مناسبی انجام شده است. دولت بایدن، به عنوان دولتی نوپا تازه در حال استقرار در کاخ سفید است و امکان واکنش شدید و سریع به این موضوع را ندارد.
بایدن نیز نشان داد اگر چه از این کودتا ناراحت است اما جز تهدید به تحریم میانمار، کارت دیگری برای روکردن در این بازی ندارد. دنیا نیز البته چندان اهمیتی به این موضوع نمیدهد. کشورهای مسلمان اگر چه درباره دموکراسی در این کشور و در معرض خطر قرار گرفتن جان مسلمانهای باقیمانده در میانمار با حکومت نظامیان، نگرانی دارند، اما از بازداشت شدن یا ادامه حبس خانگی سوچی به عنوان حامی اصلی نسلکشی مسلمانان میانمار ناراحتی ندارند. چین مشغول اولویتهای خودش است، اتحادیه اروپایی این روزها بشدت درگیر مسائل مرتبط با کرونا و دعواهای حقوقی با تولیدکنندگان واکسن است، کل دنیا در حال برنامهریزی برای ارائه واکسن به مردمانشان هستند و میتوان به جرأت بیان کرد میانمار و دموکراسی این کشور چندان هم اهمیتی برای دنیا ندارد.
آخرین خبرها حکایت از آن دارد که «آنگ سان سوچی»، نخست وزیر میانمار به واردات تجهیزات ارتباطی به صورت غیرقانونی از کشورهای غربی متهم شده است.
از جمله واکنش ها نیز از سوی سازمان ملل بوده؛ «آنتونیو گوترش» دبیرکل سازمان ملل وعده داد با اعمال فشار، کودتاگران را وادار به عقب نشینی میکند. از کاخ سفید نیز خبر میرسد، «واشنگتن» در حال بررسی طرح تحریمهایی علیه سران کودتاگر است.
اهمیت استراتژیک میانمار برای چین و استفاده ابزاری امریکا از قتل عام مسلمانان
سید عیسی حسینی مزاری، دبیرکل حزب اسلامی تبیان: اخبار کشتار مسلمانان میانمار به ویژه در روزهای اخیر به طور بی سابقه ای در صدر خبرهای رسانه های جمعی قرار گرفته و تحلیل ها و اظهار نظرهای متفاوتی را برانگیخته است. اگرچه اصل ماجرا حقیقت داشته و جای شکی نیست که مردم مسلمان میانمار از سال ۱۹۶۲ به این طرف با معضلاتی روبرو بوده و گاه و بیگاه در معرض کشتارهای گروهی قرار گرفته اند و از سال ۲۰۱۲ به این طرف وضعیت مسلمانان روهینگیایی اسفناک تر گردیده، تا جایی که اینک با یک نسل کشی تمام عیار مواجه می باشند.
اما سوال اینجاست که چه دلیلی وجود دارد تا فقط در این مقطع زمانی، خبر کشتار مسلمانان و تخریب خانه ها و آتش زدن مزارع آن ها، آن گونه بازتاب پیدا کند که با هیچ یکی از پدیده های خبری دیگر نمی توان مقایسه کرد. این در حالی است که قدمت مشکلات مسلمانان روهینگیایی میانمار تقریبا برابر با فجایعی است که از سوی رژیم غاصب صهیونیستی نسبت به فلسطینیان صورت گرفته و همان گونه که در مقطعی، فلسطینیان قتل عام و سرزمین شان غصب گردیده، ده ها سال است که کشتار و جنایت علیه این ملت مظلوم همچنان ادامه دارد، مسلمانان میانمار نیز با وصف مواجه بودن با قتل و غارت و صدها جنایت دیگر، سلب تابعیت شده و از خانه و کاشانه شان رانده شده اند.
اهمیت میانمار برای چین
در رابطه با وضعیت مسلمانان میانمار و انعکاس اخبار دردناک و تاسف آور آن به ویژه در مقطع کنونی، به شیوه ای که هر شنونده و بیننده را به صورت هولناک و وحشتناکی تکان می دهد، تحلیل ها و اظهار نظرهای متفاوتی صورت گرفته، اما نگارنده را وادار کرده تا پس از مطالعه اندک از اوضاع، به این تحلیل برسد که؛
میانمار سرزمین ثروتمندی است و نیز مرز مشترک طولانی با چین داشته و از سویی، سواحل آبی این کشور، دسترسی دریایی به یکی از بزرگترین آبراه های راهبردی جهان یعنی تنگه "مالاکا" را ممکن می سازد. این تنگه، اقیانوس های هند و آرام را به هم وصل می کند و کوتاهترین مسیر دریایی میان خلیج فارس و چین است و بیش از ۸۰ درصد از واردات نفتی چین از این تنگه صورت می گیرد. هر سال بیش از ۵۰ هزار کشتی از تنگه "مالاکا" عبور می کند و کسی که بر این آب ها کنترول داشته باشد، در حقیقت گلوگاه عبور انرژی به چین را در دست خواهد داشت.
از همین رو، میانمار برای چین از اهمیت استراتیژیک برخوردار است؛ تا از یکسو از ثروت سرزمینی این کشور بهره مند گردد و از سوی دیگر امنیت مرزهای مشترک زمینی و تنگه "مالاکا" بیش از گذشته تأمین گردد. دلیل مهمی نیز که چین را وادار کرده تا در برابر کشتار فجیع مسلمانان چشم بپوشد، همین اهمیت میانمار است تا به نوعی رضایت خاطر حاکمیت استبدادی میانمار را داشته و برخلاف میل زمامداران آن، موضعی اتخاذ ننماید؛ تا هرچه بیشتر نسبت به این کشور اشراف داشته و در این سرزمین از جای پای محکمتری برخوردار گردد.
امریکا و اقدامات تضعیف کننده علیه چین
از طرف دیگر امریکا نیز به سرزمین میانمار چشم جدی دوخته است. ممکن است ثروت این کشور برای زمامداران و طراحان اقتصادی و نظامی امریکا مهم باشد، اما آن چه میانمار را از اهمیت برجسته تری در دید امریکایی ها برخوردار کرده است، دستیابی به نقاط ضعف چینی ها و تلاش برای تضعیف و یا مهار این کشور از طریق میانمار است. نگارنده بارها در مناسبت های مختلف مطرح کرده است که چین یکی از چهار قدرت اقتصادی شرق است که از دید سازمان های جاسوسی امریکا، به زودی جای اقتصاد غرب را خواهد گرفت؛
از این رو اشراف بر این ۴ قدرت که به غیر چین، روسیه، هند و ایران را نیز شامل می شود، از اولویت های جدی امریکایی ها محسوب می گردد. حضور امریکا در افغانستان نیز به همین منظور صورت گرفته است تا امریکا از این کشور، نسبت به چهار قدرت اقتصادی یاد شده، اشراف پیدا کند و در راستای تضعیف و مهار این کشورها، برنامه های گوناگون خود را پیاده نماید.
با توجه به این که چین یک کشور پهناور و با امکانات سرشار، رشد اقتصادی سریع و بهت آور و نفوس زیادی است، اشراف بر آن و تضعیف و یا مهار این کشور، تنها از ناحیه افغانستان کافی به نظر نمی رسد، پس هر نقطه دیگری که فرصت مناسب تر و یا بهتر بگویم طلایی تری فراهم کند تا امریکایی ها به نتیجه مطلوب تری نسبت به چین دست پیدا کنند، تحریک کننده تلاش و تقلای بیش از پیش طراحان توسعه حاکمیت استعماری امریکا خواهد بود. میانمار به نحو مطلوب می تواند این زمینه را فراهم کند؛ چه از یکسو امریکایی ها می توانند با استفاده از مرزهای این کشور ناامنی و مشکلات سیاسی اجتماعی را در عمق خاک چین سازماندهی کنند، و از سوی دیگر با حضور در میانمار و اشراف بر آب های ساحلی آن و ایجاد مشکل در مسیر ترانزیت کشتی های نفتی به چین، در راستای تضعیف اقتصاد چین نیز توفیق حاصل کند.
ناامن کردن چین چگونه؟!
در این مقطع این سوال پیش خواهد آمد که چگونه امریکایی ها توان ناامن کردن چین آن هم از طریق مرز میانمار را پیدا خواهند کرد؟ جواب مشخص است. قتل و کشتار در میانمار و بازتاب احتمالا جعلی آن با حمایت امریکایی ها به دو هدف صورت می گیرد:
۱- با وجود فاجعه در میانمار و گسترش معضلات سیاسی و امنیتی آن در داخل کشور و بازتاب جهانی آن، باعث تضعیف بیش از پیش دولت ـ ملت این کشور گردیده، زمینه اتکای زمامداران مزدور آن را به غرب بیشتر می کند؛ تا جایی که شرایط را برای حضور حتی نظامی پنتاگون و شرکای ناتو فراهم کرده، این خود آغاز پیدا کردن اشراف سیاسی، نظامی و اطلاعاتی بر میانمار می گردد.
۲- ادامه نسل کشی مسلمانان توسط بودائیان، شکاف عمیقی بین جامعه میانمار ایجاد کرده، عقده و کینه زایدالوصفی از یک سو در دل مسلمانان میانماری و از سوی دیگر در میان کشورهای مسلمان همسایه میانمار به خصوص بنگلادیش و سایر کشورهای اسلامی ایجاد می کند که وجود یک چنین روندی، زمینه را برای امریکایی ها فراهم می کند تا از مسلمانان عقده ای سربازگیری نموده، جریاناتی چون القاعده، داعش و... را در نوار مرزی بنگلادیش با میانمار و حتی در بخش هایی از کشور میانمار به وجود بیاورند که اگرچه در ظاهر با پوشش شعار جنگ با بودائیان میانمار، آن هم برای انتقام نسل کشی مسلمانان ایجاد می گردد، اما هدف درازمدت از ایجاد چنین گروه هایی، دست درازی در داخل سرزمین چین و به هدف ضربه زدن به منافع سیاسی، امنیتی و نظامی این کشور است.
البته این کار بدون دامن زدن به هرج و مرج در داخل سرزمین میانمار به صورت گسترده امکان پذیر نیست، اما تجربه حضور امریکایی ها در دیگر کشورهای به ظاهر تحت الحمایه چون افغانستان نشان می دهد که برای غربی ها رسیدن به منافع کلان تر مهم است، ولو یک کشور دیگر در بحران عمیق فرورفته و تمام منافع ملی آن قربانی سیاست های استعماری امریکا شود.
عملیات زمینه سازی حضور امریکاییان در میانمار از سال ها پیش شروع گردیده، اما اینک بستر روانی و اجتماعی این حضور و نیز ایجاد گروه های تروریستی با فرماندهی عناصر برجسته خارجی، اما سربازان اجاره ای مسلمان، فراهم می گردد و فعالیت های رسانه ای گسترده مشکوک در روزهای اخیر نیز بیشتر به همین منظور صورت می گیرد. جالب است در همین جا مورد تأکید قرار بگیرد که ممکن است بحران در میانمار به پای اسلام و مسلمانان ختم گردد، تا امریکایی ها از این طریق به هدف اسلام هراسی خویش در سطح دنیا نیز برسد، اما جای شکی نیست که وقتی اشراف زمامداران کنونی میانمار بر این کشور تضعیف گردید، استفاده از سایر طیف ها حتی بودائیان در دستور کار طراحان استخباراتی و نظامی غربی قرار می گیرد.
کشورهای منطقه و نقش پوششی در میانمار
از آن طرف ترک ها با محوریت اردوغان سعی دارند در قضایای میانمار ورود پیدا کرده، مطابق برنامه مورد نظر، به فعالیت سیاسی و حتی نظامی بپردازند؛ آن هم با سردادن شعار دلسوزی به مسلمانان میانمار و فراهم سازی شرایط حمایت از بیجاشدگان و اقدام جهت متوقف نمودن حملات مرگبار علیه مسلمانان روهینگیایی. برای عینی جلوه دادن این شعارها، سعی آقای اردوغان و خانمش بر این است که اولا در عرصه های سیاسی مواضع داغ و تندی علیه حاکمیت میانمار اتخاذ کنند و سپس با حضور در اردوگاه های بیجاشدگان و دیدار با بازماندگان فاجعه ایجاد شده توسط بودائیان افراطی علیه مسلمانان و ریختن اشک و رسانه ای کردن وسیع آن، از یک سو به تحریک افکار عمومی علیه میانماری های بودایی بپردازند و ازسوی دیگر نشان دهند که ترک ها در راستای حمایت از مسلمان های شرق آسیا پیش قدم بوده، از هیچ اقدامی فروگذار نخواهند بود.
اما پر واضح است که اگر نگوییم اقدام ترک ها در طول سیاست امریکا نسبت به میانمار و کمک برای ایجاد گروه های تروریستی و فراهم کردن حداقل شرایط فکری حمایت آن ها، نیست، حتما می توان اذعان کرد که علاقه اردوغان برای مطرح کردن ترکیه به عنوان یک کشور قدرتمند حامی مسلمان ها است تا بدین ترتیب موقعیت جهانی به دست آورد و جایگاه "نئو عثمانی ترک ها" را مشخص و برجسته نماید. چنان که ترک ها و در رأس آن آقای اردوغان یک چنین نقشی را در رابطه با عراق و سوریه نیز انجام دادند و علی الظاهر در این دو کشور هم بهانه حضور ترک ها حمایت از مردمی است که به زعم آن ها مورد ظلم و ستم حاکمان عراق و سوریه قرارگرفته اند؛ اما در ادامه، مشاهده شد که هدفی فراتر از حمایت قوم، طایفه و جمعیتی خاص است، بلکه تلاش آقای اردوغان بیشتر این بود تا نقش امپراطوری عثمانی را احیا کرده، به عنوان یک کشور با نقش پررنگ در منطقه تبارز یافته، در کنار قدرت های بزرگ غربی به ویژه امریکا، البته به عنوان شریک و نه مزدور، به خودنمایی بپردازد. این درحالی است که غربی ها چنین خیالی در رابطه با ترک ها نداشته، بلکه صرفا سعی داشته اند از ظرفیت اردوغان و هم تیمی های او به مقاصد از پیش در نظر گرفته شده ی خود برسند، ولو در آینده، کشور بزرگ ترکیه آسیب جدی از ناحیه حمایت تروریست ها متقبل شود.
به هر حال توطئه کنونی علیه مردم مسلمان میانمار با دست اندرکاری بودائیان متعصب، ولی با حمایت جدی دولت این کشور، اما با پشتیبانی همه جانبه غرب به ویژه امریکا و سرویس دهی منطقه ای کشورهایی چون ترکیه، عربستان سعودی، امارات و نیز رژیم صهیونیستی در حال پیاده شدن است و اگر امروز هزاران مسلمان در میانمار به قتل می رسند و صدها هزار تن دیگر بی خانمان می گردند، در راستای همان سیاست های استعماری امریکا و غرب است که نسبت به عراق، سوریه، لبنان، بحرین، یمن، لیبی، افغانستان و... وجود دارد. اگر هر کس و جریانی بپندارد که مسلمانان میانمار تنها به وسیله بودائیان کشته می شوند، اما امریکائیان نقشی ندارند، ترک ها دل سوزانده به حمایت میانماری های مسلمان می شتابند و یا عربستان و سایر کشورهای وابسته به غرب کاری به نفع مسلمانان انجام می دهند، خیالی باطل است. در همین جا است که چین نیز مرتکب اشتباهی بس فاحشی می گردد؛ چه این که صرفا به خاطر راضی نگهداشتن دولت میانمار چشم به جنایات بودائیان می بندد، در حالی که از یک سو نفرت مسلمانان تا حدودی حامی خود را در پی دارد و از سوی دیگر امریکا گام به گام به اهداف خود در میانمار نزدیک گردیده، زمینه های ایجاد مشکلات سیاسی، امنیتی و اقتصادی علیه چین را با جدیت دنبال می نماید.
نتیجه
وضعیت در میانمار به سرعت به سمت بحرانی شدن پیش می رود و اگر حاکمیت میانمار به زودی افسار هدایت و مهار بحران را به دست نگیرد و آهسته و به تدریج پای قدرت های خارجی به خصوص امریکا در این کشور باز گردد، آن گاه ممکن است هرج و مرج، ناامنی، جنگ و کشتار به نام مسلمانان اتفاق بیافتد، اما به طور قطع محدود به این طیف نخواهد ماند و چه بسا دسته های گسترده ای از سایر طوایف و اقوام جذب شبکه های استخباراتی غربی گردیده، در مناطقی غیر از محل سکونت مسلمانان، چون سواحل میانمار، آن هم صرفا برای ناامن کردن آبراه "مالاکا" مستقر گردیده، این کشور ۶۰ میلیونی را به شدت دست خوش تغییر و تحولات بنیادین کرده، به گونه ای که تا ده ها سال دیگر قادر به نجات خود و مردم خویش نباشد.
از این رو، در صورتی که سران حاکمیت میانمار هرچه زودتر به هوش نیایند و با توجه به تجربه دوستی دیگر کشورها با امریکا و تکیه کورکورانه به وعده و وعیدهای واشنگتن، نسبت به مراودات خود با غرب تجدید نظر نکرده و خود به مصالح ملی خویش نیاندیشد و به سرعت مشکل خود را با مسلمانان به طور عادلانه حل نکند و بدین ترتیب بهانه سوءاستفاده از جمعیت گسترده و تأثیرگذار مسلمانان را از غربی ها و دیگر کشورهای مداخله گر نگیرد و همچنان اگر چین هرچه فوری دست به بازبینی استرتژی خود در رابطه با حاکمیت میانمار و توقف فوری قتل عام مسلمانان نزند، و از طرف دیگر مجامع جهانی به خصوص سازمان ملل، شورای امنیت، سازمان همکاری های اسلامی و دیگر مجامع جهانی و کشورهای اسلامی و استکبارستیز نسبت به اوضاع میانمار مترصد نباشند و به وظایف معمول خویش عمل نکنند، باید شاهد وضعیت اسفبار در کشور دیگری به نام میانمار بوده، آن گاه طبیعی به نظر می رسد که چین گرفتار شده، تأثیرات منفی آن بر دیگر کشورها به ویژه سرزمین های اسلامی اطراف رسیده، فاجعه بزرگ سیاسی، اجتماعی و امنیتی را در شرق آسیا به بار خواهد آورد.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}