عصر سطحی‌سازی

صداوسیما با ساخت و پخش سریال‌هایی چون «دادستان» و «روزهای ابدی» که هم در فرم و هم در محتوا سطحی و ناپخته هستند روزهای سختی در مواجهه با شبکه نمایش خانگی پیش‌رو دارد.

دیگر حرف تازه‌ای نیست گفتن از اینکه سریال‌سازی تلویزیون حال و روز خوشی ندارد. اسباب چنین وضعیتی هم هرچه باشد واضح است که آنچه می‌بینیم حاصل یک گعده تولید سریال در تلویزیون است. نام‌ها تکرار می‌شوند و بخش مهمی از جریان سینمایی کشور، کمتر فرصتی برای ساخت سریال تلویزیونی خواهند یافت. اینکه شرایط تولید سریال سخت شده فقط هم برای امروز روزهای کرونا نیست؛ از چهار، پنج سال پیش، هر آن‌کسی که دلسوز رسانه ملی بوده است بارها نسبت به افت کیفیت آثار نمایشی تلویزیون هشدار داده بود. اما حالا دیگر اصلا مهم نیست که بگوییم آقایان مدیر تلویزیون از کورس رقابت سریال‌های ماهواره‌ای عقب ماندید چون اینها آنقدر توان هدایت و برنامه‌ریزی نداشته و ندارند که از سریال‌های شبکه نمایش خانگی هم عقب افتادند.

گزاره مشهور صداوسیمای کم‌بودجه هم پناهگاهی است که اکثر سریال‌سازان برای فرار از کیفیت بد تولیدات‌شان پشت آن پنهان می‌شوند و این هم ماحصل وضعیتی است که در سایه عدم‌شفافیت مالی به وجود آمده است. عدم‌شفافیت مالی یکی از اهرم‌های شکل‌گیری چنین اوضاع بلبشویی است. نبود یک سیستم ارزیاب دقیق برای اقبال مخاطبان یک سریال هم باعث شده برخی کارگردان‌ها با معرکه ‌رسانه‌ای از میدان انتقادات فرار کنند. اصلا دوره عجیبی در سریال‌سازی امروز تلویزیون باب شده است. حتی از «دوره بساز و در رو» هم بدتر شده است. دوره‌ای بود که کارگردان و تهیه‌کننده اگر اثری می‌ساختند و باب میل مردم و منتقدان نبود، از ساخت سریال بعدی کنار می‌رفتند یا اینکه حداقل خودشان راه دیگری در عالم هنر پیش می‌گرفتند. اما در دوره‌ای به سر می‌بریم که آقای کارگردان و تهیه‌کننده نه‌تنها جوابگوی کار کم‌کیفیت خودش نیست که پیش پیش سریال یا فیلم تلویزیونی بعدی‌اش را قرارداد بسته است. گویی محدودشدن دایره تعامل مدیران با اهالی فرهنگ و هنر باعث شده صداوسیما گرفتار قحط‌الرجالی در سریال‌سازی شود.

همه اینها را گفتیم تا به اصل ماجرا برسیم. «روزهای ابدی» و «دادستان» دو سریال مهم و گرانقیمتی هستند که طی یک ماه اخیر روانه آنتن تلویزیون شده‌اند. سریال‌هایی که در مختصاتی که گفته شده طراحی و ساخته شدند. انگیزه ساخت سریال در نقطه صفر با نیت بازخوانی تاریخی رابطه ایران و آمریکا مهم است و سال‌هاست گفته می‌شود سریال و سینما بهترین محمل برای بیان روایت‌های تاریخی است تا بتوان از سوالات ذهنی جامعه امروز ایران گره‌گشایی کرد. اما به‌راستی سریال پرادعایی مثل «روزهای ابدی» چقدر توانسته مخاطبان تلویزیون را با خود همراه کند. این سریال نمونه کاملی از یک فضاحت هنری برای مدیران وقت تلویزیون است و شاید به‌خاطر همین است که حاضر نیستند تمام‌قد پشت چنین اثری بایستند و از آن دفاع کنند. شاید هم اوضاع اسفبارتر از این حرف‌هاست و مدیران از ساخت سریالی با همین قد و قواره کیفیت و محتوا راضی باشند و دیگر پرونده تولید سریالی تاریخی با موضوع تسخیر لانه جاسوسی آمریکا برای تلویزیون بسته شد. بسته‌شدن پرونده هم به دست جواد شمقدری، کارگردان و مدیران سیمافیلم انجام شد. آن‌هم با هزینه‌های هنگفت و صرف زمانی دوساله برای تلویزیون.
 

راه بی پایان یک ژورنالیست

بدون هر نوع قضاوتی درباره کیفیت سریال دادستان، می‌شود تقریبا از این مطمئن بود که این آخرین یا یکی از آخرین فرصت‌هایی است که به ده‌نمکی داده می‌شود و او اگر این‌بار هم شکست بخورد، همه را آماده دل‌کندن از خود و نام پرآوازه‌ای که در فیلمسازی دهه 80 به هم زده بود، می‌کند.

میلاد جلیل‌زاده: سینمای ایران بین سال‌های ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۲، 6 سال نفسگیر را با مسعود ده‌نمکی گذراند؛ کسی که یک ژورنالیست تندوتیز در سال‌های دهه 70 بود و استقبال مردم از فیلم‌هایش کارکردی نمادین برای یکی از جریانات سیاسی کشور داشت. او وقتی جنگ ایران و عراق شروع شد، ۱۱ ساله بود و وقتی به پایان رسید، ۱۹ سال داشت. بااین‌حال می‌گوید دهه اول انقلاب را اسلحه به‌دست بوده است. او وقتی دهه ۷۰ رسید، به فعالیت‌های میدانی در حوزه سیاسی و حضور در تجمعات پرداخت و در کنار آن کار رسانه‌ای را پی‌گرفت. خودش می‌گوید دهه دوم را قلم‌به‌دست بوده که به نظر می‌رسد در این زمینه حق با اوست. ده‌نمکی در سال ۱۳۸۲ مستند «فقر و فحشا» را ساخت و بین سال‌های ۸۳ تا ۸۵ مشغول ساخت یک مستند فوتبالی با نام «کدام استقلال؟ کدام پرسپولیس؟» بود. پس از اینها در سال ۱۳۸۶ سری اول فیلم «اخراجی‌ها» نمایش داده شد و انفجار گیشه‌ها را در پی‌آورد. «اخراجی‌های ۲ و ۳» در سال‌های ۸۷ و ۸۹ نمایش داده شدند و سری اول فیلم «رسوایی» در پایان سال ۱۳۹۱ روی پرده رفت. این فیلم‌ها یکی پس از دیگری رکورد گیشه‌های سینمای ایران را به لحاظ عددی می‌شکستند و ده‌نمکی هر بار از سقف قبلی خود هم بالاتر می‌رفت.

او در این پنج سال شده بود مثل حسین رضازاده در دوران اوج فعالیت ورزشی‌اش؛ دورانی که رضازاده مرتب رکوردهای قبلی خودش در افزایش وزنه‌ها را می‌شکست و این کم‌کم داشت حتی خودش و خیلی از حرفه‌ای‌های ورزش ایران را نگران می‌کرد که سرانجام توقعات ناتمام مردم از او در شکستن رکوردها چگونه خواهد شد. اما تفاوت رکوردشکنی‌های پی‌در‌پی ده‌نمکی با رضازاده در این بود که ده‌نمکی برای کسب این موقعیت، از دوپینگ‌های دولتی برخوردار بود. او می‌گوید در دهه سوم انقلاب دوربین‌به‌دست بوده که در این زمینه هم حق با اوست و از آنجا که رکوردشکنی‌هایش می‌توانست برای یکی از جریانات سیاسی کشور کارکرد نمادین داشته باشد، توانست در دوره‌ای که آن جریان سیاسی امور اجرایی را در دست داشت، از دوپینگ‌هایی که برای رسیدن به این موقعیت کمکش می‌کردند، بهره ببرد. اما در دهه چهارم انقلاب، یعنی در دهه ۹۰ شمسی، مسعود ده‌نمکی چه موقعیتی داشت و چه فعالیت‌هایی کرد؟

حدود یک ماه تا پایان این دهه باقی مانده و ده‌نمکی در این سال‌ها تبدیل به نماد فروریخته‌ای شده که همچنان تلاش می‌کند با رفتن سراغ سوژه‌های حساس و گفتن آنچه دیگران جرات یا توان یا ابتکار رفتن به سراغش را ندارند، به روزهای اوجش برگردد. درمورد ده‌نمکی از ابتدا این بحث مطرح بود که فیلم‌هایش را تقریبا دیگران برایش می‌سازند. حدود ۱۴ سال پس از شروع حضور او در فیلمسازی داستانی ایران، اگر بخواهیم تعارف را کنار بگذاریم و صریح‌تر صحبت کنیم، باید گفت که در این زمینه بیش از هرکسی نام محمدرضا شریفی‌نیا مطرح بود. کسی که او را شخصیتی بسیار موثر برای حضور بازیگران در پروژه‌های سینمایی هم می‌دانستند اما بعد از تغییر دولت، غیر از مسعود ده‌نمکی، یکی دیگر از کسانی که به حاشیه رفت همین فرد بود. گفته می‌شد شریفی‌نیا در ساخت سری اول تا سوم اخراجی‌ها نقش مشورتی بسیار موثری داشته و با اینکه به‌عنوان بازیگر در سری اول رسوایی هم حضور داشت، کمرنگ شدن نقش او در سینمای ده‌نمکی از همین فیلم شروع شد.

ده‌نمکی بعد از هر موفقیتی در گیشه‌ها، بی‌اینکه توجه کند این موفقیت‌ها به‌دلیل شرایط ویژه‌ای که در اختیارش قرار گرفته‌، ایجاد شده است و با نسبت دادن موفقیت‌ها به توان فنی خودش، هر روز غره‌تر شد و از قبول نظر مشاوران فاصله بیشتری گرفت. هنگام ساخت اخراجی‌های۳، یک کارگردان جوان انیمیشن به سر صحنه فیلم آورده شد تا برای ضبط پلان‌ها استوری‌برد بکشد. این درحالی بود که ضبط تصاویر به شکل چند دوربینه (که روشی کاملا تلویزیونی است) و در بسیاری از صحنه‌ها به شکل دوربین‌روی‌دست (که شکل به‌کاررفته آن در این فیلم، با میزانسن‌های از پیش‌تعیین‌شده جور درنمی‌آید) انجام شدند. استوری‌برد زدن در چنین فضایی، کاملا بی‌معنی خواهد شد.

اما به نظر می‌رسید طراح استوری‌برد برای این به سر صحنه آورده شده که ده‌نمکی بتواند با استناد به حضور او به باقی مشاورانش بگوید من می‌دانم چه می‌کنم و برای آن برنامه مشخصی دارم و به این ترتیب، بتواند از زیر سلطه این مشاوران خارج شود. با موفقیت ده‌نمکی در خروج از سلطه مشاورانش که نام شریفی‌نیا بین تمام‌شان بیشتر مطرح بود، عیار واقعی او در مهارت‌های فنی‌اش هم بیشتر مشخص شد.

ده‌نمکی از اخراجی‌های ۳ به این‌سو یک فرم فنی تلویزیونی پیدا کرد که تقلیدی دست‌دوم از کارهای سیروس مقدم بود. این وضعیت شاید در اخراجی‌های ۳ تا حدی توسط مشاوران ده‌نمکی کنترل شده بود اما در رسوایی، او توانست بیشتر از قبل، از شعاع این تسلط خارج شود و بیشتر خودش باشد و خود را نشان بدهد. به هرحال رسوایی باز هم رکورد گیشه‌ها را شکست اما پس از آن بود که دولت عوض شد و رفته‌رفته خیلی چیزها تغییر کردند. حالا نه‌تنها دیگر فقط ده‌نمکی نبود که اجازه عبور از بعضی خط‌قرمزها را داشت، بلکه او رانت‌های تبلیغاتی و اکران را هم از دست می‌داد.

در سال ۱۳۸۸ گفته شد که از همزمانی اکران فیلم «درباره الی» و «اخراجی‌های ۲» جلوگیری شده تا فیلم ده‌نمکی باز هم بتواند رکوردشکن شود. این‌قدر به این قضیه اعتراض شده بود که «جدایی نادر از سیمین» توانست در نوروز ۱۳۹۰ همزمان با «اخراجی‌های ۳» اکران شود ولی به فیلم ده‌نمکی سه برابر فیلم اصغر فرهادی سالن نمایش داده شد و دقیقا سه برابر آن هم فروخت. از سال ۱۳۹۲ که دولت عوض شد، این امکانات برای ده‌نمکی از بین رفت. فیلم بعدی او با نام «معراجی‌ها» در نوروز ۱۳۹۳ به‌راحتی قافیه را به یک کمدی دیگر با بازی رضا عطاران باخت و «رسوایی ۲» در سالی اکران شد که حالا تمام امکانات و دوپینگ‌های قبلی او در اختیار فیلمسازی که درباره الی و جدایی نادر از سیمین را ساخته بود، قرار می‌گرفت.

رکوردشکنی فیلم «فروشنده» به همان اندازه ساختگی و دستکاری‌شده بود که رکوردشکنی‌های ده‌نمکی در دهه ۸۰. این بازی نازیبا با ده‌نمکی شروع شد؛ اینکه جریانات سیاسی، وقتی قدرت اجرایی را در دست دارند، آمار فروش و استقبال از یک فیلم به‌خصوص را بالا ببرند تا سندی برای تمایل مردم به گفتمان سیاسی خودشان دست‌وپا کرده باشند. در آن سالی که فروشنده اکران شد، سری دوم رسوایی شکست سنگینی را در گیشه تجربه کرد و جنبه نمادین ده‌نمکی به‌طورکلی فرو ریخت. او به‌طور موازی و همزمان، از یک‌سو در کیفیت ساخت آثارش دچار افول می‌شد و از طرف دیگر حمایت‌های ویژه در توزیع و تبلیغات را از دست می‌داد.

مسعود ده‌نمکی در سال ۱۳۹۷ فیلم «زندانی‌ها» را ساخت که حتی نام آن مشخص می‌کرد سازنده‌اش درحال تقلید ناشیانه از کارهای موفق قبلی است. این فیلم را در بهترین ارزیابی می‌شد یک تله‌فیلم کمدی برای ایام مناسبتی تلویزیون به‌حساب آورد و به‎‌قدری در گیشه وضع بدی داشت که چندان کسی انگیزه نگارش نقد منفی را هم درباره‌اش پیدا نکرد. حالا دیگر ده‌نمکی برای هیچ‌کدام از جریان‌های سیاسی فعال در کشور، کارکرد نمادین هم ندارد و به نظر نمی‌رسد در آینده هم داشته باشد. هیچ‌کس نیست که بالارفتن پرچم چنین فیلمسازی را به‌مثابه ابزاری برای نشاندن رقبا بر سر جایشان ببیند. گره‌خوردن سرنوشت فیلمسازی ده‌نمکی، به جریان‌های سیاسی، باعث شد او یک جهش خیره‌کننده و پس از آن یک افول حیرت‌انگیز داشته باشد. البته این را هم نباید از یاد برد که او بیشتر از اینکه خاستگاه سینمایی داشته باشد، خاستگاه سیاسی داشت.

ده‌نمکی کسی است که امروز تقریبا تمام مردم ایران نامش را به‌عنوان کارگردان می‌شناسند اما این شهرت دیگر برای کمتر کسی نسبت به فیلم‌های او کنجکاوی ایجاد می‌کند. او اولین کسی است که در سینمای ایران برای یک دولت و یک جریان سیاسی، چنین جنبه نمادین پیدا کرد و تمام امکانات برای بالا رفتن پرچمش به‌عنوان خاری در چشم رقبا به‌کار گرفته شد. البته برای فرونشاندن این آتشفشان، بعدها و در دولت دیگری که با دولت حامی ده‌نمکی رویکردی کاملا متضاد داشت، افراد بسیاری دارای این کارکرد نمادین شدند. به‌عبارتی با ده‌نمکی بود که سینما به صحنه طناب‌کشی بین جریان‌های سیاسی تبدیل شد، با او بود که رانت گفتن ناگفتنی‌ها برای یک فیلمساز تا این حد اهمیت پیدا کرد و با او بود که از این پس، ورود مستقیم افراد کاملا غیرسینمایی، به صحنه فیلمسازی، به‌عنوان یک رویکرد محکوم به شکست، ارزیابی خواهد شد.

ده‌نمکی پیش از این دو یا سه سریال تلویزیونی هم ساخته بود و حالا با «دادستان» به این مدیوم برگشته است. او سریال «دارا و ندار» را در دوران اوج کاری‌اش ساخت و معراجی‌ها که یک نسخه سینمایی از آن اکران شد، بعدها به‌صورت سریال هم روی آنتن تلویزیون رفت. هیچ‌کدام از سریال‌های ده‌نمکی در بین باقی سریال‌های تلویزیون کار شاخصی نبودند و چندان به چشم نیامدند. او حالا در دورانی که به‎‌وضوح شاهد رکود تولیدات داستانی در تلویزیون هستیم، با جنجال‌های فراوان سراغ ساخت سریالی درباره عدالت‌خواهی و مسائل سیاسی-اجتماعی گوناگونی از این دست رفته است.

به نظر می‌رسد هنوز عده‌ای دست از امیدواری به این نام پرآوازه و البته افول‌کرده برنداشته‌اند و باز هم دارند سپردن فرمان به دست او را امتحان می‌کنند تا شاید اتفاق قابل‌توجهی در جلب‌نظر از مخاطبان رخ بدهد. بدون هر نوع قضاوتی درباره کیفیت سریال دادستان، می‌شود تقریبا از این مطمئن بود که این آخرین یا یکی از آخرین فرصت‌هایی است که به ده‌نمکی داده می‌شود و او اگر این‌بار هم شکست بخورد، همه را آماده دل‌کندن از خود و نام پرآوازه‌ای که در فیلمسازی دهه 80 به هم زده بود، می‌کند.
 

شعارهایی که تمام نمی‌شود

شاید اگر همان ده‌نمکی که «اخراجی‌های 1» را ساخت و به قول خودش مستند «فقر و فحشا» را با دوربین هندی‌کم و با سختی‌های زیاد تولید کرد، با همان نگاه «دادستان» را جلو می‌برد، الان حال و هوای این فیلم بهتر بود و به جای دنیایی از شعار که به صورت مخاطب می‌خورد، با اثری روبه‌رو بودیم که سازنده‌اش همه تلاشش را برای ساخت آن کرده است.

عاطفه جعفری: «اخراجی‌های 1» را بعد از بیست‌وپنجمین جشنواره فیلم فجر دیدم، برای کار اول و اینکه کارگردان برای اولین بار خودش را در قامت فیلمساز می‌دید و حتی موضوعی هم که برای فیلمش انتخاب کرده بود، تازه بود یا لااقل فقط در کتاب‌ها در موردش خوانده بودیم، آن هم نه در همه کتاب‌ها، جذاب بود. مسعود ده‌نمکی سوژه اولین فیلمش را از کتاب‌ها انتخاب کرده بود و برای مخاطب آنقدر دوست داشتنی بود که فیلمش به‌عنوان بهترین فیلم از نگاه تماشاگران آن دوره از جشنواره انتخاب شد.

همین مساله باعث شد تا «اخراجی‌های 2» را هم بنویسد و همان روند فیلم اولش را ادامه بدهد، تا اینجا همه چیز خوب بود اما از «اخراجی‌های 2» به بعد روند کارش تغییر کرد. حالا او خودش را بهترین فیلمساز می‌دانست و ماجرای اکران نوروز و پرسود‌ترین فیلم در سینما را از آن خودش می‌دانست و همین باعث شد تا دیگر خودش را بالاتر از حد استانداردهای سینما بداند و حتی در چندین گفت‌وگو تاکید داشت که فیلم او سینمای ایران را نجات داده است. از نیمه دهه 80 تا ابتدای دهه 90، او توانست با فیلم‌هایش مردم را به سمت سالن‌های سینما بیاورد.

اینها را گفتم که به اینجا برسم، چند روز است که سریال جدید او به اسم «دادستان» از شبکه سه سیما درحال پخش است و اگر فقط تیتراژ سریال را هم دیده باشید کافی است که بدانید اثر جدید مسعود ده‌نمکی سرشار از شعار است و حتی این شعار دادن آنقدر خالی از ظرافت‌های هنرمندانه است که مخاطب با دیدن همان تیتراژ، موضوع را می‌فهمد و دیگر نمی‌خواهد دیدن سریال را ادامه بدهد.

او خودش در مورد سریال جدیدش و نحوه ساخت آن می‌گوید: «سعی کردیم در «دادستان» به مقوله مطالبه‌گری و عدالتخواهی توسط دانشجویان و در قالب یک تشکل دانشجویی بپردازیم و از چنین زاویه‌ای به قصه نگاه کنیم. از این حیث حتی به آسیب‌ها و مخاطراتی هم که عدالت‌طلبی می‌تواند در پی داشته باشد می‌پردازیم؛ نوعی آرمان‌گرایی که نباید قربانی نتیجه محوری شود. در فرم و ساختار هم سعی کردیم بیشتر در ژانر پلیسی و امنیتی حرکت کنیم و ساختار سریال متفاوت باشد تا پیام هم به شکل غیرکلیشه‌ای ارائه شود. «دادستان» جناحی نیست. برخلاف برخی آثاری که تولید می‌شود و جناح خاصی را سیبل قرار می‌دهد در این سریال جناحی کار نکردیم و مطالبات به صورت فراجناحی طرح می‌شود. از نسل امروز نسبت به نسل دیروز مطالباتی مطرح می‌شود که مطالبات عامه مردم و مطالبات انقلاب است. این سریال بنا ندارد ادای اپوزیسیون را در بیاورد. عده‌ای در عدالتخواهی دنبال اپوزیسیون‌نمایی هستند درحالی که اینجا مطالبه عدالت، نگاه انقلابی و حاکمیت را دارد و درواقع مطالبه انقلاب از نخبگان و سیاسیون است.»

این سال‌های اخیر زیاد شنیده‌ایم از عدالت و عدالتخواهی، مسائلی که باعث شده تا چشم و گوش همه مردم تیز شود و برایشان مهم باشد که مثلا چرا هنرمندان باید فرزندان‌شان را در خارج از کشور به دنیا بیاورند و فقط ژست و ادای عدالتخواهی را برای مردم دربیاورند یا فلان مدیر چرا باید فرزندانش در خارج از کشور درس بخوانند و همان جا هم زندگی کنند. آن هم در کشورهایی که ما سال‌هاست با آنها در جنگیم و تحریم‌هایی که علیه مردم از طرف آنها اعمال می‌شود باعث رنج مردم شده است. اما فرزندان مسئولان به راحتی در این کشورها زندگی می‌کنند بدون اینکه ذره‌ای از درد مردم را حس کنند.

حالا ده‌نمکی هم همه اینها را به‌عنوان موضوع فیلم جدیدش انتخاب کرده است و سعی کرده به همه این موارد در قالب عدالتخواهی و سوال از مسئولان بپردازد. اما آنقدر فیلم سرشار از شعار است که باور کردنش سخت می‌شود و فکر می‌کنی درحال دیدن یک تریبون با شعارهای مختلف هستی. به قول یکی از کسانی که در صفحه اینستاگرام فیلم متنی را نوشته بود با این مضمون که «بهتر بود، کارگردان به جای صرف این همه هزینه برای ساخت این فیلم، پلاکاردی را دست می‌گرفت و همه شعارهایش را روی همان پلاکارد می‌نوشت.» همین متن کوچک این را می‌رساند که چقدر مخاطب هوشمند است و می‌تواند این مسائل را درک کند.

در این نوشتار به بعد فرم و ساختار فیلمسازی مسعود ده‌نمکی کاری ندارم که این خودش یک موضوع مهم و جداگانه‌ای است. اما مساله مهم‌تر این است که او بعد از ساخت «اخراجی‌های 1» همیشه در گفت‌وگوهایش می‌گفت: «سینما چند وجه دارد؛ صنعت، رسانه و هنر. سینمایی که مخاطب نداشته باشد یعنی رسانه نیست، یعنی یکی از اضلاع مثلث را از دست می‌دهد. من حتما نمی‌خواستم فیلمی بسازم که مردم نبینند، مثل بقیه دوستان؛ برایم مهم بود فیلمی بسازم که مردم آن را ببینند.» اگر قرار است برای مردم فیلم ساخته شود باید، فیلم محتوا و قصه داشته باشد. اگر براساس یک واقعیت‌هایی هم در دنیای واقعی ساخته می‌شود باید آنقدر قصه و درام همراه این واقعیت باشد که مخاطب را با خود همراه کند. به عنوان مثال سریال «گاندو» یا سریال «خانه امن» از جنس همین سریال‌هایی بودند که گفتیم براساس واقعیت ساخته شدند و با وجود اشکالات فنی که به آنها وارد بود اما باز هم توانستند مخاطب را با قصه خودشان همراه کنند.

اگر همان قسمت حمله داعش به مجلس را در نظر بگیریم که برای همه ما روز سختی بود و تعدادی از هموطنان‌مان را در آن روز از دست دادیم، تصویری که ده‌نمکی برای ما از آن روز نشان می‌دهد، این است که مردم اهمیتی ندارند حتی اگر داعش به ما حمله کرده باشد ما باید مطالبه عدالت داشته باشیم درحالی که می‌شد روایت این اتفاق خیلی بهتر اتفاق بیفتد. آن هم از روزی که فقط یک بار در این کشور اتفاق افتاد و داعش خودش را به قلب تهران رساند اما آنقدر کاریکاتوری در این فیلم به آن پرداخته شد که مخاطب حتی باورش نمی‌کرد و شاید حتی خنده‌ای هم بر لبش می‌نشست!

«دادستان» از اسمش با آن کسره‌ای که از نیمه کار به آن اضافه شد می‌خواهد داد مردم را در این روزهای سخت بگوید و به مسئولان خیلی از این مسائل را گوشزد کند از بچه‌های کار تا بقیه مسائلی که پیش‌تر به آن اشاره کردیم اما همه اینها آنقدر شعاری گفته شده که هیچ کس آن را باور نمی‌کند. شاید اگر همان ده‌نمکی که «اخراجی‌های 1» را ساخت و به قول خودش مستند «فقر و فحشا» را با دوربین هندی‌کم و با سختی‌های زیاد تولید کرد، با همان نگاه «دادستان» را جلو می‌برد، الان حال و هوای این فیلم بهتر بود و به جای دنیایی از شعار که به صورت مخاطب می‌خورد، با اثری روبه‌رو بودیم که سازنده‌اش همه تلاشش را برای ساخت آن کرده است. حتی می‌توان سریال «دارا و ندار» او را که اولین تجربه تلویزیونی او بود بهتر از این سریال دانست. درست است که آن هم سرشار از شعار بود اما باز قصه‌ای در کنار آن همه شعار برای مخاطب تعریف می‌شد و فقط محتوای شعاری به خورد مخاطب داده نمی‌شد.
 

سقوط آزاد با «دادستان»

علی مرادخانی: هرچند ده‌نمکی به جای شنیدن دلایل انتقادات از دادستان، سعی در محتوایی کردن و دوگانه‌سازی انقلابی- ضدانقلابی دارد، ولی روشن است که دلایل انتقاد از این سریال (و البته روزهای ابدی) اساسا مربوط به محتوا نمی‌شود و اصلا سریال به لحاظ فرمی شکل نگرفته که بخواهد از منظر محتوایی بررسی شود.

یکی از گزاره‌هایی که در جشنواره فیلم فجر سی‌ونهم به تثبیت رسید آن بود که تولیدات سینمایی که با مضامین انقلابی روی پرده نقره‌ای رفتند، فارغ از آن که دوست‌شان داشته باشیم یا نه و فارغ از محتوا و مسائل این‌چنینی همگی در یک موضوع متفق بودند و آن « اهمیت فرم» بود. سینماگرانی که در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی تعریف می‌شوند، بر خلاف پیشینیان خود حالا به فرم اهمیت می‌دهند و دست‌کم تلاش می‌کنند که داستان بگویند و از قواعد درام و اکشن به درستی پیروی کنند. این یعنی اگر حتی مصلحت را دوست نداشته باشیم نمی‌توانیم چشم روی قدرت کارگردانی آن ببندیم و اگر حتی منصور را در حوزه فیلمنامه دارای اشکال می‌بینیم، باز هم نمی‌توانیم بر «سینما» بودن آن چشم بپوشیم.

اگر این قواعد نانوشته اما مبنایی جوانان تازه شکوفاشده‌‌ جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی باشد، در میان پیشینیان و نسل‌های قبلی این تفکر اما اوضاع طور دیگری است. ما با حجم انبوهی از سینماگران طرف هستیم که مدام درحال گفت‌وگو با رسانه‌های متبوع در مذمت تولیدات سینما و تلویزیون هستند و با ادبیاتی تندوتیز این دو را خالی از محتوای ارزشی می‌دانند و گهگاه موضع‌گیری تندی هم نسبت به جوانانی دارند که در ابتدای این یادداشت به آنها اشاره شد. این چهره‌ها اما وقتی به مرحله تولید و بروز در منظر مخاطب می‌رسند شرایط دیدنی است، آثار تولیدشده‌ ایشان عموما اصول ابتدایی فرم را هم رعایت نمی‌کنند، در داستان گفتن لکنت دارند و بر مبنای محتواهایی بنا شده‌اند که عموما به‌طور کاملا روشن و صریحی در میان دیالوگ‌ها خودنمایی می‌کنند. تولیداتی که به لحاظ هزینه و بودجه به آثار درجه یک سینما و تلویزیون پهلو می‌زنند اما به لحاظ جذب مخاطب گاهی از تولیدات استانی سیما هم جا می‌مانند؛ تازه اگر به پخش تلویزیونی یا اکران سینمایی برسد و گوشه آرشیو نهادهای تولیدکننده خاک نخورد!

داستان روزهای ابدی و دادستان که این شب‌ها از تلویزیون پخش می‌شود، دقیقا همین است. تولیداتی که حتی در نام هم محتوازده هستند (نام اولیه سریال روزهای ابدی «نفوذ» بود!) و در دیالوگ‌ها هم به گل‌درشت‌ترین نحو ممکن سعی دارند مفاهیم خود را به‌طور مستقیم به مخاطب ارائه کنند. بی‌آنکه حتی مخاطب بداند دقیقا قرار است کدام داستان را دنبال کند، کدام درام و شخصیت‌پردازی قرار است شخصیت‌ها را با او همراه کند و اصلا به کدام ‌انگیزه‌ای باید آن را تماشا کرد. مخاطبی که طبعا داستان عدالتخواهانه را دوست می‌دارد اما در مواجهه با این اثر، به جای آنکه داستانی با محوریت عدالتخواهی ببیند، با مشتی دیالوگ روبه‌رو است که مشابه برخی پست‌های اینستاگرامی و توئیتری عدالتخواهی را داد می‌کشد و موقعیت‌هایی که به غایت از واقعیت به دور است و گاهی خنده‌دار؛ مثلا تصویر کاریکاتوری و شعارزده‌ای که از فضاهای دانشگاهی و فعالیت‌های دانشجویی در سریال ترسیم شده را تماشا کنید. کدام جمع دانشجویی حتی شباهت به جمع‌های دانشجویی دادستان دارد؟ و خب طبیعی است شکست چنین اثری حتی در پرمخاطب‌ترین شبکه‌های سیما.

هرچند ده‌نمکی به جای شنیدن دلایل انتقادات از دادستان، سعی در محتوایی کردن و دوگانه‌سازی انقلابی- ضدانقلابی دارد، ولی روشن است که دلایل انتقاد از این سریال (و البته روزهای ابدی) اساسا مربوط به محتوا نمی‌شود و اصلا سریال به لحاظ فرمی شکل نگرفته که بخواهد از منظر محتوایی بررسی شود. فضاسازی‌های رسانه‌ای و دوگانه‌های کاذب هر چند راه مناسبی برای فرار از انتقادات در کوتاه‌مدت هستند، اما نمی‌توانند ضعف‌های فنی و بی‌شمار کار را بپوشانند و این یعنی سقوط آزاد کارگردانی که روزگاری می‌گفتند جزء جریان‌سازهای سینمای کشور است.
 

چه کسی داد بیت‌المال را از دادستان می‌گیرد؟!

مسعود ده‌نمکی با تولید آثار ضعیف و بعد از آن با پاسخ‌های غیرمنطقی به انتقادات مردمی، اصرار دارد هر روز از چهره‌ای که با ساخت «اخراجی‌های1» در ذهن مردم ماندگار شده بود فاصله بگیرد؛ تلویزیون چرا بیت‌المال را در تحقق این هدف مصرف می‌کند.

فاطمه بکایی: مسعود ده‌نمکی، از اولین ورودش به عرصه تصویر همیشه صاحب ایده‌های خوب و متفاوتی بوده اما جز در دو مورد نتوانسته ایده‌های خوبش را به‌درستی اجرا کند. «فقر و فحشا» و «اخراجی‌های 1» تنها آثار این روزنامه‌نگار پیشکسوت هستند که در ایده و اجرا توانسته‌اند در سطح قابل قبولی ظاهر شوند.  آنچه شبکه سوم سیما این شب‌ها از مسعود ده‌نمکی به‌عنوان یک سریال سیاسی پخش می‎کند ایده‌ای جسورانه دارد اما در اجرا چیزی بیشتر از بیانیه‌‌های سیاسی و شعارزده دانشجویی نیست. آن هم نه بیانیه دانشجویان واقعی؛ بلکه بیانیه‌ای از لسان همان دانشجویان عجیب و شعارزده‌ای که از نظر مسعود ده‌نمکی دانشجوی ایده‎آل هستند. دانشجویانی که قبلا در معراجی‌ها و حالا هم نمونه‌اش را در دادستان می‌بینیم.  طبق معمولِ همه آثار ده‌نمکی، شعارزدگی آفت بزرگ سریال دادستان است که سوژه ملتهب و دست‌نخورده‌اش را به‌طور کامل به حاشیه برده؛ این سریال می‌توانست با ایده خوب مسعود ده‎نمکی اما اجرای گروه کارگردانی دیگری به شکل باکیفیتی تولید و روانه آنتن تلویزیون شود تا مسعود ده‌نمکی هم برای جلب کردن توجه دیگران به سریالش مجبور نشود دست به دامن دعواهای زرگری شود.

او که همیشه در آثارش تندترین انتقادات را به اشخاص و ارگان‌های مختلف داشته و همین حالا هم در دادستان، انتقادات سیاسی خود را آزادانه مطرح می‌کند گویا چندان تحمل شنیدن نظرات منفی مردم درباره سریالش را ندارد و واکنش‌ها در فضای مجازی را ناشی از کم‌تحملی دستگاه‌های قضایی و دولتی می‌داند.

در واکنش به آثار ده‌نمکی آن‌طور که از برخورد او مشخص است گویا هیچ‌کس لایق نقد کردن نیست؛ آقای کارگردان در واکنش به انتقادهای فنی و محتوایی منتقدان سینمایی معتقد بود که «جریان اشرافی‌گری تحمل حضور من در بدنه سینما را ندارند و منتقدان اصلی مردم هستند!» اما این روزها نشان داد که حتی تحمل انتقادات مردمی را هم ندارد و هر کسی که به اثر او منتقد باشد را به نحوی «از جای معدود تغذیه‌شونده» می‌داند!

جالب است که کارگردان دادستان حرف‌های قبلی خود درباره اینکه «هر کس بگوید به فیلمم نقد نکنید دیکتاتور است» را فراموش کرده و حالا در اینستاگرام می‌نویسد همه واکنش‌های منفی در توئیتر از طرف کسانی که منافع‌شان به دلیل انتقادات این سریال به خطر افتاده سازماندهی شده است.

دل‌نگرانی‌ها و انتقادات درباره «دادستان» اما فقط محدود به ده‌نمکی نیست؛ سازمان صداوسیما هم لازم است توضیحات کافی درباره این ارائه کند که با چه منطق عقلی و اقتصادی حاضر به تامین بودجه سریال‌هایی تا این اندازه ضعیف شده است؟! آن هم در شرایطی که کشور در وضعیت اقتصادی سختی به سر می‌برد و تلویزیون بیش از هر زمان دیگری نیاز به آثاری دارد که حال خوب به جامعه تزریق کند.  حالا که مسعود ده‌نمکی با تولید آثار ضعیف و بعد از آن با پاسخ‌های غیرمنطقی به انتقادات مردمی، اصرار دارد هر روز از چهره‌ای که با ساخت «اخراجی‌های1» در ذهن مردم ماندگار شده بود فاصله بگیرد؛ تلویزیون چرا بیت‌المال را در تحقق این هدف مصرف می‌کند؟!

منبع: فرهیختگان