شهید بهشتی معتقد بود هیچ کار بزرگی بدون تشکیلات به هدف نمی‌رسد و برای ساخت یک تشکیلات، باید هزینه کرد: «ما برای اینکه بتوانیم کارهای بزرگی را انجام دهیم، بی‌شک باید متشکل باشیم. رابطه‌های ایمانی، اعتقادی، علمی و دینی سازمان‌نیافته برای رسیدن به بخشی از اهداف و تحقق بخشیدن به قسمتی از مراحل یک انقلاب می‌تواند کافی باشد؛ ولی برای رسیدن به بخشی دیگر از اهداف و تحقق بخشیدن به آن قسمت دیگر از آرمان‌های یک انقلاب کافی نیست... ما همچنان بر داشتن یک تشکل پافشاری داریم.» این دیدگاه بسیاری از زمامدارانی است که به فکر ارتقای یک کشور و تربیت نسل آینده هستند اما برای شهیدبهشتی، تشکیلات از منظر الهی اهمیت داشت.

فرهیختگان: شاید اگر در ماه‌ها و سال‌های ابتدایی انقلاب، به جوانان مستعد ولی کم‌تجربه و عمدتا بی‌تجربه میدان داده نمی‌شد، آنان هیچ‌گاه این جسارت را پیدا نمی‌کردند تا روی توانمندی‌های دفاعی، سلول‌های بنیادین، دانش هسته‌ای و حتی ساخت واکسن کرونا کار کنند. آنچه امروز ایران را به یکی از 6کشور صاحب دانش ساخت واکسن کرونا کرده است، اصرار رهبر معظم انقلاب بر تکیه بر توان داخلی و ظرفیت‌های جوانان است. این دقیقا همان مسیری است که اگر شهید آیت‌الله سیدمحمد حسینی‌بهشتی امروز بود، آن را دنبال می‌کرد. او در همان چند سالی که مسئولیت داشت، نهایت تلاشش را کرد تا ملت ایران را به باور «ما می‌توانیم» برساند.

آن‌گونه که علی‌اکبر ناطق‌نوری در کتاب خاطرات خود گفته است: «یک روز به شهیدبهشتی که ناظر اصلی بر جهاد بود گزارش دادند که جهادی‌ها فلان‌جا پل ساخته‌اند و کلی مصالح مصرف کرده‌اند اما آن پل ترک خورده است‌. شهیدبهشتی نگاهی کرد و فرمود: «بله اگر بخواهیم جوان‌هایمان وارد کار شوند و کارآزموده بشوند باید این خسارت‌ها را تحمل کنیم‌» و فرمودند بودجه‌ای که برای جهاد می‌گذاریم 40درصد آن را نادیده می‌گیرم تا جوان‌ها ساخته شوند.» این اظهارنظر شهیدبهشتی به‌خوبی بیانگر دیدگاه تشکیلاتی و جامعه‌سازی اوست.

او معتقد بود هیچ کار بزرگی بدون تشکیلات به هدف نمی‌رسد و برای ساخت یک تشکیلات، باید هزینه کرد: «ما برای اینکه بتوانیم کارهای بزرگی را انجام دهیم، بی‌شک باید متشکل باشیم. رابطه‌های ایمانی، اعتقادی، علمی و دینی سازمان‌نیافته برای رسیدن به بخشی از اهداف و تحقق بخشیدن به قسمتی از مراحل یک انقلاب می‌تواند کافی باشد؛ ولی برای رسیدن به بخشی دیگر از اهداف و تحقق بخشیدن به آن قسمت دیگر از آرمان‌های یک انقلاب کافی نیست... ما همچنان بر داشتن یک تشکل پافشاری داریم.» این دیدگاه بسیاری از زمامدارانی است که به فکر ارتقای یک کشور و تربیت نسل آینده هستند اما برای شهیدبهشتی، تشکیلات از منظر الهی اهمیت داشت و بر همین اساس او جدا از داشتن تشکیلات، شرایطی نیز برای آن متصور بود. به اعتقاد او، تشکل باید پاسدار ارزش‌ها باشد، نه پاسدار خود. نگهبان ارزش‌ها باشد، نه نگهبان خود؛ تشکل باید سازنده، آسان‌کننده خودسازی و کمکی به «سیر الی الله» برای شرکت‌کنندگان در تشکل باشد و شرط سوم، اینکه این تشکیلات به درد مردم بخورد، نه اینکه یک باری باشد بر دوش این جامعه.» در نگاه او تشکیلات به‌اندازه‌ای مهم بود که به جوانان توصیه می‌کرد: «بدون تشکیلات حرکت کردن را نپسندید.» او معتقد بود کار بدون تشکیلات ‌باعث خواهد شد «روزی پشیمانی در برابرمان» قرار بگیرد. ب

هشتی معتقد بود که «یک گروه ۵۰نفری متشکل می‌تواند یک جمعیت ۵۰۰نفری بی‌تشکل را از پا درآورد.» این دانشمند بزرگ، تمام دستورات قرآنی را تشکیلاتی می‌خواند: «همین نمازجماعتی که ما مسلمان‌ها می‌خوانیم، تمرین یک نوع تشکل است. مگر امام‌جماعت مساجد متعدد نیست، هرکدام با یک عده نمازجماعت می‌خوانند. آیا این نمازجماعت‌ها در مساجد گوناگون در ایام هفته کمک به تشکل است یا ضدتشکل؟ مسلما کمک به تشکل است. ما حرکت‌های میلیونی خود را از همین مساجد و جماعت‌ها و علاقه‌ها و اعتمادهایی که در مساجد به‌وجود آمده بود، توانستیم به‌راه بیندازیم.» او می‌گفت برای این مقدار تشکل، ‌مساجد و روحانیت متعهد و آگاه و رهبری فقیه مسئول کافی است اما مسئولیت‌ها نیز که در این سطح باقی نمی‌ماند و به‌مراتب بیشتر خواهد شد و بر همین اساس تنها راه آمادگی برای آن را ایجاد تشکل می‌دانست و برای آن تشکیل نیز چهار اصل تعریف کرده بود:
۱ـ تشکیلات ما باید براساس صداقت باشد و نه ریا و تظاهر و مردم‌فریبی که از بدترین آفت‌های اجتماعی است.
۲ـ مسابقه گروه‌های متعدد ما باید در راه خیرات و نیکی‌ها و سازندگی‌ها باشد و نه مسابقه طرد و تخریب.
۳ـ این گروه‌ها وقتی دیدند خطوط اصلی مشترکی دارند، باید هرچه سریع‌تر در یک جبهه گسترده‌تر با رهبری مورد قبول گردهم آیند تا توانی بزرگ‌تر به‌وجود آورند.
۴ـ گروه‌ها باید قانون اساسی ایران را زمینه اصلی حرکت و همکاری و هماهنگی خود قرار دهند.

بهشتی و آزادی
چه در ابتدای انقلاب و چه در شرایط فعلی، یکی از مسائل مهم اجتماعی، آزادی و حد و حدود آن است. دراین‌باره دو نگاه بعضا متضاد در جامعه ایران و تا حدودی بین روشنفکران پیرامون آزادی وجود دارد. در سخنرانی‌های شهیدبهشتی نیز ایشان بارها و بارها به اینکه آزادی چیست و حد آن در اسلام تا چه اندازه‌ای است، سخن گفته‌اند. به‌عنوان نمونه شهیدبهشتی در سخنرانی مراسم نمازجمعه یزد در تاریخ 24 بهمن59 می‌گوید: «هر انسانی در داشتن و انتخاب عقیده آزاد است. اصلا عقیده و باور قابل تغییر نیست. کسانی که می‌خواهند از راه‌های مختلف باور و اعتقاد و محبت را به مردم تحمیل کنند عوضی می‌روند. اینها بدباوری و کینه مردم را متوجه خودشان می‌کنند. اصولا دین تحمیلی نیست، اعتقاد دینی هم تحمیلی نیست... در جمهوری اسلامی همه باید آزاد بیندیشند و آزاد جست‌وجو کنند و نسبت به هر چیزی آزادنه آنچه را حق می‌یابند بپذیرند و دنبالش بروند.

لااکراه فی‌الدین... ما وقتی که اسلام را به‌عنوان دین قبول کردیم، دیگر بعد از آن نسبت به یک‌یک آورده‌های اسلام با تمام وجودم عشق می‌ورزم، اما این‌طور نیست که آقا من هم اسلام را قبول دارم ولی اگر بشود که آدم اسلام را قبول داشته باشد نمازهای صبح را نخواند و ماه رمضان در تابستان روزه نگیرد، اگر گهگاهی فیلم سکسی در سینما نشان می‌دهند دیگر هی نگو فیلم زورو و نیاز، چرا نمی‌گذارند فیلم‌های سکسی تباه‌کننده ببینیم. خب آزاد است. داشتن استخرهای شنای مختلط برای زن و مرد چیز خوبی است.

خب اگر کسی مسلمان است نرود. زن‌ها و مردها با شیوه‌ها و لباس‌های نامطلوب در جامعه بیایند و در عمل کار، عیبی ندارد. خب یک زن خودش نرود، یک جوان متدین چشمش را زیر بیندازد. نه ما این‌طور آزادی را نفی می‌کنیم. ما که با لفظ سر جنگ نداریم، ما می‌گوییم در این کشورهای اروپایی که زادگاه لیبرالیسم است به هر گوشه‌اش رفتیم این صحنه‌ها را دیدیم، حالا شما لیبرالیسم برایت یک کلمه مقدس است، اگر می‌بینید از حاکمیت و حکومت لیبرال‌ها بر جمهوری اسلامی ایران احساس نگرانی می‌کنیم؟... در یک محیط اجتماعی که دائما زیرفشار اشعه نامرئی و مرئی جاذبه‌های جنسی قرار دارد انسان واقعا آنجا آزاد نیست. آقای من! ما با اسم کاری نداریم، فقط می‌خواهیم در برابر محرمات اسلامی حساسیت داشته باش، کافی نیست در نوشتن و سخن قبول کنیم محرمات اسلام [را]، عمل مهم است.»

او معتقد بود: «در اسلام آزادی‌های فردی، محدودیت‌های اجتماعی نیز دارد. انسان آزاد است اما در چارچوب حدودالله و در چارچوب قوانین الهی. در جمهوری اسلامی با کمک قانون و با اِعمال قوه قهریه جلوی بسیاری از فسادها، ظلم‌ها، تجاوزها گرفته می‌شود و جلوگیری از ظلم و فساد و تباهی یک‌سره و به‌صورت صددرصد به وجدان واگذار نمی‌شود. در عین حال محور چرخش نظام در جمهوری اسلامی در درجه اول ایمان و وجدان دینی و انسانی است و در درجه دوم نظام مقتدر حکومتی، نه بالعکس.»
 
گفت‌وگو با یعقوب توکلی، پژوهشگر تاریخ انقلاب
 

ائمه، الگوی «بهشتی» در صبوری برابر تهمت‌ها بودند

شهیدبهشتی در سال ۳۴ بعد از کودتای ۲۸ مرداد کتابی به نام حکومت اسلامی نوشتند و از همان زمان به فکر کارسازی در جریان نهضت بودند. در این راستا به‌سمت تاسیس مدرسه و تربیت و آموزش نیروهای انقلابی نیز رفتند، یا مرحوم باهنر سال ۳۸ رساله دکتری خود را تحت نظر شهیدمطهری با عنوان ولایت فقیه می‌نویسند.

یعقوب توکلی، پژوهشگر تاریخ انقلاب معتقد است شهیدبهشتی درک درستی از مساله حق و باطل داشت و به همین دلیل دربرابر هیاهوی منافقین و سایر جریان‌های معاند تحمل می‌کرد. او می‌گوید شهید در سخنرانی‌هایش به صبر امام‌حسین(ع) دربرابر بنی‌امیه یا از همه عمیق‌تر به صبر امیرالمومنین دربرابر خوارج اشاره کرده‌اند. او بخشی از این شخصیت شهید را میراث پدربزرگش آیت‌الله خاتون‌آبادی که یکی از علمای اخلاق اصفهان بودند، می‌داند. توکلی باتوجه به آشنایی شهید با ساختار‌های جدید نظام اداری و همچنین تجربه بیشتر و آگاهی گسترده‌‌اش نسبت‌به نظام بین‌الملل و افکار سیاسی و فلسفی می‌گوید شهیدبهشتی جزء نزدیک‌ترین شخصیت‌ها به حضرت امام درمورد اهداف حکومت اسلامی بودند. متن گفت‌وگو با یعقوب توکلی را می‌خوانید.

شهیدبهشتی  پیش از انقلاب جزء چهره‌هایی بود که نگاه جامع‌تری نسبت‌به مبارزه و نهضت اسلامی ما داشت. به همین دلیل هم محل وثوق و رجوع انقلابیونی با دیدگاه‌های بعضا متفاوت نسبت‌به هم بود. مانند ارتباطاتی که هم با مرحوم علامه مصباح‌یزدی و هم با دکترعلی شریعتی داشت.

این ویژگی به‌خاطر این است که شهیدبهشتی، شهیدمطهری، رهبر معظم انقلاب و چندنفر از کسانی که در حلقه اصلی شاگردان امام بودند اهداف انقلاب اسلامی را به‌خوبی درک کرده و برنامه‌های آینده حکومت اسلامی را بهتر از بقیه می‌دانستند. به‌عنوان مثال شهیدبهشتی در سال ۳۴ بعد از کودتای ۲۸ مرداد کتابی به نام حکومت اسلامی نوشتند و از همان زمان به فکر کارسازی در جریان نهضت بودند. در این راستا به‌سمت تاسیس مدرسه و تربیت و آموزش نیروهای انقلابی نیز رفتند، یا مرحوم باهنر سال ۳۸ رساله دکتری خود را تحت نظر شهیدمطهری با عنوان ولایت فقیه می‌نویسند.

دقت کنید این رساله مربوط به قبل از شروع نهضت ۱۵ خرداد ۴۲ است. باوجود این تفاسیر اما مرحوم شهیدبهشتی ویژگی‌های خاصی در تمایز با سایر افراد انقلابی داشتند. به‌عنوان مثال ایشان با ساختار‌های جدید نظام اداری کاملا آشنا بودند و همچنین تجربه بیشتر و آگاهی گسترده‌تری نسبت‌به نظام بین‌الملل و افکار سیاسی و فلسفی روز داشتند. به همین دلیل ازنظر من ایشان جزء نزدیک ترین شخصیت‌ها به حضرت امام درمورد اهداف حکومت اسلامی هستند. این نکته را هم عرض کنم که من تعارضی میان سیره عملی شهیدبهشتی و علامه مصباح نمی‌بینم. این سخنانی که پیرامون مخالفت شهیدبهشتی با مرحوم مصباح‌یزدی در سالیان اخیر زده می‌شود را بیشتر حاصل اغراض سیاسی بعضی از آقایان می‌دانم. مسیر مبارزه شهیدبهشتی در قبل از انقلاب کاملا مشخص بود. ایشان با رژیم پهلوی و مارکسیست‌ها مبارزه می‌کردند و در این میان با آقای مصباح تعارضی نداشتند.

یکی از خصایص مهم شهیدبهشتی صبر وی در مواجهه با مسائل و رویدادها بود، به‌عنوان مثال ما می‌بینیم در مواجهه با تهمت‌هایی که بنی‌صدر و طرفداران سازمان مجاهدین به او می‌زدند هیچ‌گاه از مسیر عقلانیت خارج نشد و با صبر و کار تشکیلاتی مثال‌زدنی خود با این جماعت هتاک مبارزه کرد. کمی درمورد این ویژگی شهیدبهشتی توضیح دهید.

شهیدبهشتی فهم خوبی از مساله حق و باطل داشتند. ایشان معتقد بودند که بنابر آموزه‌های قرآنی باطل مانند کف روی آب ازبین‌رفتنی است و حق درنهایت خود را مشخص خواهد کرد، به همین دلیل شهیدبهشتی به‌عنوان مجتهدی آگاه و معلمی وارسته دربرابر هیاهوی منافقین و سایر جریان‌های معاند تحمل داشتند، به‌جز این مورد آگاهی دقیق ایشان از تاریخ اسلام و صبر ائمه دربرابر تهمت‌ها باعث می‌شد درمقابل تهمت‌ها صبور باشند و این آگاهی در چندین سخنرانی ایشان مشهود است. به‌عنوان مثال من دیده‌ام در سخنرانی‌هایی ایشان به صبر امام‌حسین(ع) دربرابر بنی‌امیه یا از همه عمیق‌تر به صبر امیرالمومنین دربرابر خوارج اشاره کرده‌اند. همچنین ایشان دارای شخصیتی فرزانه بودند که یکی از جنبه‌های فرزانگی ایشان همین اخلاق اسلامی است. این اخلاق اسلامی شهیدبهشتی میراث پدربزرگ ایشان آیت‌الله خاتون‌آبادی است که یکی از علمای اخلاق اصفهان بودند.

 
گفت‌وگو با مسعود رضایی، پژوهشگر تاریخ انقلاب
 

شهیدبهشتی با گروه‌های ضدانقلاب، تشکیلاتی مبارزه ‌می‌کرد

شهیدبهشتی ازجمله شخصیت‌هایی محسوب می‌شدند که بسیار منظم بودند حتی در کارهای روزانه خود این ویژگی شخصیتی را داشتند. به‌علاوه ایشان شخصیتی جامع بودند یعنی ویژگی‌های مذهبی، سیاسی و تشکیلاتی‌بودن را یکجا داشتند. قبل از انقلاب هم ایشان در هر جایی که حضور داشتند این ویژگی‌ها را حفظ می‌کردند مثلا اگر در حوزه علمیه قم بودند، مدرسه‌ای با تشکیلات نوین و کارآمد را تاسیس می‌کردند، اگر در هامبورگ بودند و مسئولیت مرکز اسلامی هامبورگ را برعهده داشتند، در آنجا هم ارتباط خوب و سازنده با دانشجویان و شخصیت‌های مذهبی و سیاسی داشتند و در کار خود نیز نظم و ترتیبات را رعایت می‌کردند.

معین رضیئی: شهیدبهشتی ازجمله شخصیت‌های تاثیرگذار و مهم در تاریخ معاصر ما است که شهادتش ضربه‌ای جبران‌ناپذیر به انقلاب اسلامی زد؛ این ضربه به‌نحوی بود که بعد از گذشت ۴۰سال از ترور او، هنوز هم خلأ شخصیتی چون او حس می‌شود. برای بررسی اجمالی ابعاد شخصیتی این شخصیت کم‌نظیر در تاریخ با مسعود رضایی، پژوهشگر تاریخ انقلاب به گفت‌وگو نشستیم. متن این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

 از ویژگی‌های مهم شهیدبهشتی نظم وی در تمامی امور و توانایی بالای او در تشکیلات‌سازی است، به‌دلیل داشتن همین ویژگی‌ها نیز او توانست نخستین تشکیلات مهم پس از انقلاب اسلامی یعنی حزب جمهوری اسلامی را تاسیس و ساماندهی کند و موثرترین چهره این حزب باشد. نظر شما درمورد این جنبه از ویژگی شخصیتی شهیدبهشتی چیست؟ و تاسیس حزب جمهوری اسلامی توسط او چه کمکی به انقلاب توانست کند؟

شهیدبهشتی ازجمله شخصیت‌هایی محسوب می‌شدند که بسیار منظم بودند حتی در کارهای روزانه خود این ویژگی شخصیتی را داشتند. به‌علاوه ایشان شخصیتی جامع بودند یعنی ویژگی‌های مذهبی، سیاسی و تشکیلاتی‌بودن را یکجا داشتند. قبل از انقلاب هم ایشان در هر جایی که حضور داشتند این ویژگی‌ها را حفظ می‌کردند مثلا اگر در حوزه علمیه قم بودند، مدرسه‌ای با تشکیلات نوین و کارآمد را تاسیس می‌کردند، اگر در هامبورگ بودند و مسئولیت مرکز اسلامی هامبورگ را برعهده داشتند، در آنجا هم ارتباط خوب و سازنده با دانشجویان و شخصیت‌های مذهبی و سیاسی داشتند و در کار خود نیز نظم و ترتیبات را رعایت می‌کردند. خاطراتی که وجود دارد نشان می‌دهد شهیدبهشتی مدیر قوی، متفکر، کارآمد در آنجا بودند.

وقتی به ایران برمی‌گردند به‌عنوان یک چهره شاخص میان روحانیون انقلابی و پیرو خط امام بودند که البته راه و روش خاص خود را داشتند. به‌دلیل همین ویژگی‌هاست که وقتی جمعی از نیروهای انقلابی ازجمله آیت‌الله خامنه‌ای در سال‌های 55 و 56 تصمیم می‌گیرند به‌سمت ایجاد یک تشکل در روحانیت و نیروهای سیاسی انقلابی بروند به شهیدبهشتی مراجعه می‌کنند و حضور ایشان را در این جمع به‌عنوان شخصیت مدیر و تاثیرگذار کاملا ضروری می‌دانند.

در جریان انقلاب هم همه شاهد بودند، اسناد و آثار تاریخی گواهی بر این می‌دهد که شهیدبهشتی در جریان نهضت اسلامی مردم ایران یک نقش جدی داشتند. در تمام تشکل‌هایی که قبل از انقلاب در حوزه روحانیت برای پیشبرد مسائل انقلابی شکل می‌گیرد و پیروان حضرت امام و همفکران و یاران ایشان در آن هستند، حتما شهیدبهشتی یک پایه ثابت در این ماجراهاست. با مقدماتی که قبل از انقلاب برای ایجاد یک تشکل انقلابی، اسلامی و ولایتی ازسوی جمعی از روحانیون همچون حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، آیت‌الله بهشتی و آقایان هاشمی‌رفسنجانی، اردبیلی، باهنر و... شکل می‌گیرد بلافاصله بعد از انقلاب تشکیلات حزب جمهوری اسلامی با تاییدی که آقایان از حضرت امام(ره) می‌گیرند، پی‌ریزی می‌شود. تاسیس حزب یکی از اتفاقات بسیار مهم و تاثیرگذار در تاریخ انقلاب اسلامی به‌شمار می‌آید.

یعنی با توجه به شرایط ابتدای انقلاب که گروه‌های سیاسی مختلف اعم از گروه‌های چپ کمونیستی و مارکسیستی و گروه‌های ملی‌گرا و بعضا گروه‌های ملی-مذهبی و حتی گروه‌های التقاطی همچون سازمان منافقین که از یک سازمان و تشکیلات نسبتا گسترده‌ای برخوردار بودند، درصورتی‌که تاسیس حزب جمهوری اسلامی به‌عنوان یک حرکت تشکیلاتی و انقلابی صورت نمی‌گرفت امکان مقابله با توطئه‌ها و ترفندهای آنها به‌صورت غیرتشکیلاتی کم بود و آنها با توجه به سازمان‌ها و تشکیلاتی که داشتند و با توجه به سابقه‌ای که بعضا در این زمینه داشتند می‌توانستند مسیر انقلاب را از آن اصالت خود دور کنند. به این ترتیب حزب جمهوری اسلامی به‌عنوان یک مرکز تجمع کلیه نیروهای انقلابی معتقد خط امام و با کارهای تشکیلاتی و سازمانی‌ای تحت مدیریت هیات‌موسسش و به‌ویژه آیت‌الله بهشتی توانست نقش خود را به‌خوبی ایفا کند و نیروهای انقلاب را در مسیر خط امام به حرکت دربیاورد و مدیریت کند.

بنابراین شاهد هستیم حزب جمهوری اسلامی به‌عنوان مرکزی که هم برنامه می‌دهد و هم اندیشه می‌سازد و کادرسازی می‌کند و در مسائل مختلف سیاسی کشور موجب می‌شود نیروهای پیرو خط امام با یک برنامه و سازماندهی وارد کار شوند و بتوانند به نتایج خوبی هم دست یابند. به‌طور مصداقی اگر به روزنامه‌های آن زمان مراجعه کنید، می‌بینید که با اعلام یک راهپیمایی ازسوی حزب جمهوری اسلامی میلیون‌ها نفر وارد تظاهرات می‌شوند و کار می‌کنند یا در انتخابات‌های مختلف حزب جمهوری اسلامی لیست می‌دهد و می‌تواند موفقیت‌هایی را به‌دست بیاورد، البته در برخی مواقع هم به‌دلیل شرایطی که وجود داشت بعضا این حزب با ناکامی‌هایی مواجه شده است کما اینکه در ماجرای انتخابات ریاست‌جمهوری اول حزب جمهوری اسلامی نتوانست به موفقیت لازم دست یابد.

این فضایی است که به‌وجود می‌آید و شخصیت شهیدبهشتی که از یک جذبه خاصی برخوردار بود در این حرکت حزب بسیار موثر بود. تا جایی که من اطلاع دارم بعد از اعلام موجودیت حزب میان هیات موسس آن که متشکل از آقایان بهشتی، خامنه‌ای، هاشمی‌رفسنجانی، موسوی‌اردبیلی و باهنر بود، در انتخاب سایر اعضای شورای مرکزی نیز بیش از همه خود شخص آیت‌الله بهشتی نقش داشتند و آن 30نفری که انتخاب می‌شوند اگرچه باید با اجماع و توافق کلیه اعضای هیات موسس بود ولی ظاهرا این‌گونه است که بسیاری از افراد را آیت‌الله بهشتی پیشنهاد می‌دادند و دیگران هم با شناخت و اعتمادی که به آیت‌الله بهشتی داشتند، حضور آنها را در حزب تصویب می‌کردند.

چند سال بعد از شهادت شهیدبهشتی حزب جمهوری اسلامی با آن سابقه درخشانش منحل می‌شود. عامل اصلی این انحلال اختلاف‌نظرات درونی اعضای حزب بود، به‌نظر شما اگر شهیدبهشتی زنده می‌ماند آیا این اختلاف‌نظرات امکان بروز داشت؟ و به‌عبارت دیگر آیا با حضور شهیدبهشتی حزب جمهوری اسلامی در سال۶۶ می‌توانست منحل شود؟

 ماجرا از نظر من این‌گونه است که در ابتدای انقلاب با توجه به آن شرایط خاصی که وجود داشت باید کلیه نیروهای انقلابی پیرو خط امام در یک تشکل سازماندهی و جمع می‌شدند تا بتوانند با فعالیت خود از اصالت انقلاب دفاع و خط اصیل انقلاب را حفظ کنند. این کار در مقطع اول خیلی خوب قوت می‌گیرد یعنی در بحران‌های بسیار عمیق سال58 تا سال60 یا اواخر سال60 این کار به‌خوبی انجام می‌گیرد اما همین نقطه‌قوت که همه نیروهای انقلاب در حزب جمع بودند در مرحله بعد خود تبدیل به یک نقطه چالش‌برانگیز می‌شود.

به‌هر‌حال در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی افرادی با اختلاف دیدگاه‌های بسیار زیاد حضور داشتند. اینها تا وقتی که درمقابل جریان‌های ضداسلامی یا لیبرال یا التقاطی قرار داشتند اتحاد و انسجام خود را حفظ می‌کنند اما زمانی که خطر آنها برطرف می‌شود این اختلافات فکری و دیدگاهی شروع به خودنمایی بیشتر می‌کند و این موجب می‌شود اختلافات درون حزب بالا بگیرد. در این میان برخی معتقدند حزب به سه دسته تقسیم می‌شود که اصطلاحا به آنها جناح راست و جناح چپ و میانه گفته می‌شد. از نظر من، همین قضیه اختلاف دیدگاه‌هاست که سرانجام حزب را به‌سمت تعطیلی می‌کشاند، وقتی که درون یک حزب اختلاف دیدگاه و تفکر از یک حدی بیشتر شود، هر حزبی که باشد، چه در داخل ایران و چه خارج ایران، حتما یکی از این دو سرنوشت بر آن حاکم خواهد شد.

یا حزب دچار انشعاب می‌شود یعنی به دو یا چند حزب دیگر تقسیم می‌شود و آنها به حیات خود ادامه می‌دهند یا اگر چنین اتفاقی نیفتد آن حزب چاره‌ای جز تعطیلی ندارد چون حزب نمی‌تواند با 3-2تفکر مختلف اداره شود. حزب چه ایرانی و چه غیرایرانی باید یک تفکر بر آن حاکم باشد، بنابراین به‌نظر من حتی اگر شهیدبهشتی هم در قید حیات بودند و شهید نمی‌شدند به‌واسطه این اختلاف دیدگاه‌ها انحلال سرنوشت محتوم حزب بود و به همین‌جا هم کشیده شد اما به‌هر‌حال در دوره اولی که بیان کردم، از سال58 تا سال60 و حتی 61 نقش حزب جمهوری اسلامی نقش بی‌بدیلی است و به همین خاطر به‌شدت مورد هجمه گروه‌های داخلی، گروه‌های ضدانقلاب و همچنین رادیوها و محافل سیاسی بیگانه است و در این ماجرا شهیدبهشتی در آن زمان بیش از همه مورد حمله قرار می‌گیرد.

انواع و اقسام تهمت‌ها را به وی می‌زنند، انواع و اقسام لفاظی‌ها و ایجاد فضاهای تبلیغاتی علیه ایشان انجام می‌دهند و از تمام توان خود برای تخریب شخصیت آیت‌الله شهیدبهشتی استفاده می‌کنند و این امر نشان می‌دهد ایشان چه نقش ارزنده و ارزشمندی را در آن زمان داشته است. یکی از ویژگی‌های مهم شهیدبهشتی انصاف و اعتدال‌گرایی او حتی در مواجهه با مخالفانش بود. این رویه زمانی که وی رئیس قوه‌قضائیه هم بود، نمود داشت. به‌عنوان مثال شهیدبهشتی پس از حضور در قوه‌قضائیه با تندروی‌های افرادی چون مرحوم خلخالی مخالف کرده و به‌نوعی وی را از کار برکنار کرد. در آن زمان این اقدام خیلی معنادار به حساب می‌آمد.

 وقتی امام ایشان را به ریاست قوه‌قضائیه منصوب می‌کنند، همین شخصیت منظم، معتقد به ایجاد نظم و ترتیبات خاص در قوه‌قضائیه نیز تجلی می‌یابد چون جزء ملکه اخلاقی و شخصیتی شهیدبهشتی بوده است. در هر جایی ایشان وارد می‌شد این ویژگی‌ها جزء تبعات شخصیتی شهیدبهشتی بود. اگر وارد حزب می‌شدند همین روند را پیش می‌گرفتند، اگر مسئولیت مرکز اسلامی هامبورگ را داشتند همین کارها را انجام می‌دادند، اگر مسئولیت قوه‌قضائیه به ایشان سپرده می‌شد باز همین نظم و ترتیب را حاکم می‌کردند و تلاش بر این داشتند.

البته باید این را در نظر داشت که آقای خلخالی که از ایشان نام بردید در یک شرایط خاص ابتدای انقلاب با توجه به انبوه بودن توطئه‌ها و تهدیدها علیه انقلاب ایشان مسئولیت حاکم شرعی را برعهده می‌گیرد، اولین کاری که انجام می‌دهد این است که سران جنایتکار رژیم پهلوی و ازجمله کسانی که دست آنها درطول دوران حکومت پهلوی و به‌ویژه در دوران نهضت مردم ایران به خون مردم آغشته شده بود را محاکمه می‌کند و به مجازات می‌رساند. این مسائلی است که در ابتدا وجود دارد. بعد هم با یک‌سری آشوب‌ها و بلواها و سرکشی‌ها و تحرکات نظامی گروه‌های ضدانقلاب در جاهای مختلف ازجمله کردستان و ترکمن‌صحرا و... مواجه هستیم.

کسانی که آشنا با مسائل ابتدای انقلاب نیستند خوب است مطبوعات اول انقلاب را تورق کنند و ببینند چه اوضاع و احوالی در آن سال‌ها بوده است و چه آشوب‌ها و بلواهایی به‌واسطه همین تحرکاتی که گروه‌های ضدانقلاب با دراختیار داشتن قوای نظامی و اسلحه انجام می‌دادند، سراسر کشور را فراگرفته بود، آقای خلخالی در آن شرایط با این گروه‌ها برخورد می‌کند برای اینکه آنها هم با تمام قوا وارد صحنه شده بودند و از هیچ کاری نیز ابا نداشتند و از زدن و ترور کردن و حتی رفتن به‌سمت اقدامات جدایی‌طلبانه نمی‌ترسیدند. بنابراین آقای خلخالی در آن شرایط آن اقدامات خاص را انجام می‌دهد.

شهیدبهشتی وقتی روی کار می‌آید و شاید قبل از ایشان حضرت امام تاکید و توصیه می‌کردند که رعایت انصاف و عدالت شود اما وقتی شهیدبهشتی روی کار می‌آید با توجه به آن شخصیت معتقد به نظم و معتقد به قانونی که داشتند تلاش می‌کنند قوه‌قضائیه نظام جمهوری اسلامی را برمبنای قوانین و شرایط قانونی پایه‌گذاری کنند. آقای خلخالی برمبنای شرایط انقلابی کار قضایی می‌کرد و شهیدبهشتی برمبنای شرایط قانونی و در روال قانونی قرار گرفتن تمام امور برنامه خود را برای پی‌ریزی قوه‌قضائیه کار می‌کرد.

در این زمینه ایشان نیاز به این داشت که افرادی منطبق با این شرایط و طرز تفکر به‌عنوان همکاران خود در قوه‌قضائیه انتخاب کند که ازجمله آنها شهیدقدوسی است. شهیدقدوسی یک فرد کاملا معتقد به مبانی اسلامی و آشنا به مسائل قضایی و کاملا معتقد به رعایت قانون و نظم و انضباط در قوه‌قضائیه بود. به همین دلیل است که ایشان جزء همکاران شهیدبهشتی در این ماجرا قرار می‌گیرد یا آقای موسوی‌اردبیلی که شخصیت متین و وزین هم روحانی و هم علمی بودند. ایشان به‌عنوان دادستان کل کشور درکنار ایشان قرار می‌گیرند. این شمای کلی است که می‌توانم از اوضاع و احوال آن زمان نشان دهم. /فرهیختگان